“بعـد از دعـوا؛ مساله را زیاد ادامـه ندهید…!”
وقتی در مورد مسالهای با همسر خود دعوا یا بحث میکنید، سعی نکنید پس از تمام شدن دعوا، به طور غیرمستقیم و بی نیش و کنایه موضوع دعوا را با یاد او بیاورید.
به طور مثال اگر سر هزینههای سفر با هم بحث کردهاید، لازم نیست وقتی عکسهای مسافرت دوستان خود را میبینید در مورد هزینههایی که کردهاند و مکانهایی که رفتهاند به همسر خود طعنه بزنید.
بهتر است به جای این کارهای بچهگانه، در فرصتی که هر دو آرام هستید در مورد این مشکل با هم حرف بزنید.
فراموش نکنید که یک همسر تا پایان حیات، آرزومند محبت و نوازش است. تا میتوانید این نکته را در نظر داشته و از محبت همسر خویش غفلت نکنید…!
مراقب پیچ های زندگی باشیم.
زمانی که نجار پیری بازنشستگی خود را اعلام کرد صاحب کارش ناراحت شد وسعی کرد او را منصرف کند!
اما نجار تصمیمش را گرفته بود…
سرانجام صاحبکار درحالی که با تأسف بااین درخواست موافقت میکرد،
ازاو خواست تا بعنوان آخرین کار ساخت خانه ای را به عهده بگیرد..
نجار نیز چون دلش چندان به این کارراضی نبود به سرعت مواد اولیه نامرغوبی تهیه کرد وبا بی دقتی به ساختن خانه مشغول شد وکار را تمام کرد…
زمان تحویل کلید،صاحب کار آن را به نجار بازگرداند و گفت:
این خانه هدیه ایست از طرف من به تو به خاطر سالهای همکاری!
نجار یکه خورد و بسیار شرمنده شد،
درواقع اگر او میدانست که خودش قرار است دراین خانه ساکن شود لوازم ومصالح بهتری برای ساخت آن بکار میبرد وتمام دقت خود رامیکرد
“این داستان زندگی ماست”
گاهی ما کمترین توجهی به آنچه که هرروز میسازیم نداریم،
پس در اثر یک اتفاق میفهمیم که مجبوریم درهمین ساخته ها زندگی کنیم،
اما فرصتها ازدست میروند وگاهی شاید،بازسازی آنچه ساخته ایم ممکن نباشد..
شما نجار زندگی خود هستید و روزها،چکشی هستند که بریک میخ از زندگی شما کوبیده میشوند!
“مراقب خانه ای که برای زندگی خود میسازید باشید”
ازدواج دانشجویی آری یا خیر.
دوران دانشجویی، برای ازدواج و انتخاب همسر در کنار مزایای آن، دارای معایب بسیاری نیز هست از جمله:
معمولاً ایجاد رابطه برای آشنایی در این دوران باعث ایجاد روابط عاطفی عمیق میان طرفین شده و به فرد اجازه رسیدن به یک شناخت درست و دقیق از فرد مقابل نمی دهد.
بسیار اتفاق افتاده که برخی از افراد سودجو به بهانه ازدواج با فرد مقابل رابطه برقرار می کنند و پس از ایجاد دوستی و رابطه عاطفی نه تنها رابطه به ازدواج ختم نمی شود، بلکه باعث ایجاد مشکلاتی چون افت شدید تحصیلی، برقراری ارتباط های غیراخلاقی، ابتلا به بیماری ها و اختلالات روانی مثل افسردگی های حاد، اقدام به خودکشی و… نیز می شود.
برخی دیگر به بهانه اینکه سالهاست فرد مقابل را در دانشگاه دیده و می شناسند از تحقیق و بررسی در مورد وی اجتناب می ورزند.
و …
بررسی این مشکلات به این معنا نیست که ازدواج دانشجویی از بیخ و بن اشتباه است. توجه به این نکته حائز اهمیت است که حرکت در هر مسیری هم می تواند فرد را به هدف نهایی و پیروزی و موفقیت برساند هم قادر است با کوچکترین انحرافی از مسیر درست او را به پرتگاه بیاندازد.
به بیان دیگر تا زمانی که روابط افراد در دوران دانشجویی در قالب عرف و شرع اسلامی باشد هیچ اشکالی ندارد اما وقتی به هر دلیلی حتی به بهانه ازدواج، از حد خود خارج شود مشکل آفرین و دردسرساز خواهد شد.
افراد برای موفقیت در ازدواج دانشجویی و تشکیل زندگی مشترک پایدار باید به برخی اصول توجه کنند:
1. مراقب باشند قبل از رسمی شدن قضیه یا عقد درگیر روابط عاطفی عمیق با فرد مقابل نشوند.
2. دوران آشنایی شان تحت نظر خانواده باشد تا از مسیر طبیعی خود خارج نشود.
3. در دوران آشنایی به میزان تناسب خود با فرد مقابل در زمینه های مختلف اعتقادی، فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و… توجه بسیار داشته باشد.
4. مراحل گفتگو، تحقیق و بررسی را به صورت دقیق و اصولی انجام دهند و به شناخت سطحی شان اکتفا ننمایند.
فضیلت استغفار در ماه رجب
امام علی علیه السلام فرمودند
درماه رجب زیاد استغفارنمائید چون در هر لحظه از این ماه ، خداوند مقداری از بندگانش را از جهنم آزاد می کند. وهرشخص دراین ماه زیاداستغفرالله گوید فرشتگان بر او مژده بهشت را میدهند
فضیلت کمک به دیگران در ماه رجب هرکس در این ماه مشکل مؤمنی را حل کند و یا مسلمانی را از غم و غصه آزاد سازد خداوند متعال به او بهشت فردوس را می دهد
و پایان سخن اینکه،ماه رجب ماه کشت(انجام اعمال صالح) “شعبان"ماه آبیاری(بااشک) رمضان ماه دروی رحمت است
در فصل بهار، دلبسته به خودِ پدیدهها نشویم و لذت و ابتهاج ما ابتهاج به پدیدهها نباشد؛ چون این پدیدهها آفِل و غروبکننده هستند.
استاد سید محمّدمهدی میرباقری:
«در فصل بهار که طبیعت از نو، خرم و با نشاط میشود و همه ما به دامن طبیعت میرویم، مواظب باشیم که دلبسته به خود پدیدهها نشویم و لذت و ابتهاج ما ابتهاج به پدیدهها نباشد؛ چون این پدیدهها آفِل و غروبکننده هستند و اگر به آنها دل بستیم، در متن طلوعشان، در دل ما غصه و حُزن را سبز میکنند!
ابتهاج ما ابتهاج به آیات الله باشد. کسی که دلخوش به آیات است، میبیند که آیات خدا افولپذیر نیستند؛ بلکه آیهای میرود و آیه دیگری جایگزین آن میشود و اصلاً نوع انبساطش، انبساط دیگری است.».
«کسی که در بهار به زیبایی بهار تکیه میکند، او حتماً باید غصه پاییز را بخورد. بهخصوص آدمی که چهار فصل را با هم میبیند، در همان بهار غصه پاییز را میخورد، نه اینکه پاییز که رسید، تازه غصه سراغ انسان بیاید! اگر ما به تکیهگاهی تکیه کنیم که نمیتواند آدم را نگه دارد، مضطرب میشویم. ناامنیهای ما بهخاطر شرک است؛ ما وقتی به غیرخدا تکیه میکنیم، مستحق ناامنی و اضطراب هستیم؛ چون این تکیهگاه، تکیهگاه حقیقی نیست و عامل اضطراب ما است».
️بیخوابی صد ساعته و یاد یاران.
در زلزله سال1382 بم، توصیف تلاش و همت حاج قاسم و حاج احمد کاظمی و یارانشان درقالب کلمات غیر ممکن است…
اگرحاج احمد را درمیان آوارهاو جنازه ها،موقع انتقال مجروحان و خارج کردنشان از زیر آوار، با آن چشم های خسته و نیمه باز،می دیدی، هرگز باور نمی کردی که فرمانده نیروی هوایی سپاه پاسداران باشد.صد ساعت تمام،
چشمهایش باخواب بیگانه بودند و او بیدارتر از همیشه، در پی
«خدمت» بود.
حاج احمد،باند فرودگاه را در اختیار گرفته بود و کنترل و هدایت هواپیماها و بالگردهای حامل مجروحین را بر عهده
داشت.
با تدبیر او ، هر 12 دقیقه ، یک فروندهواپیمایا بالگرد دو ملخه حامل آسیب دیدگان،ازفرودگاه پرواز میکرد و به سرعت، سی هزار مجروح از بم انتقال داده
شد؛این تنها با درایت ودلسوزی حاج احمد کاظمی و همرزمان
قدیمش ممکن بود و بس.
هشدارهای ضروری پیش از ازدواج
به قصد اصلاح، درمان و یا هدایت با کسی ازدواج نکنید و فراموش نکنید ازدواج درمانگاه نیست!
چشمتان را خوب باز کنید ببینید آیا با همین خواستگارتان بدون هیچ تغییر و اصلاحی در رفتارش، عقایدش، وضع علمی و مالیاش می توانید زندگی کنید یا نه؟
از سر ترحم، کمک و دستگیری با کسی ازدواج نکنید!
از سر طمع، تفاخر و پُز دادن و مشهور شدن، با کسی ازدواج نکنید!
برای انتقام از دیگری، تسویه حساب و یا رقابت و کِنف کردن دیگری با کسی ازدواج نکنید!
از سر عجز، فرار و یا با تئوری “از این ستون تا اون ستون فرج است” ازدواج نکنید! بلکه با تدبیر و اعتماد به نفس مشکلتان را ابتدا حل کنید.
برای تکمیل تیم یا گروه عروس ها یا دامادهای فامیل با کسی ازدواج نکنید!!
(این به فلانی و فلانی میاد… هم تیپ و…)
فضیلت ذکر صلوات.
از عارفی پرسیدند :
چرا اینقدر ذکر صلوات در منابع دینى ما تأکید شده!
و براى آمرزش گناهان، وسعت روزى ، صحت و سلامتى، گشایش در کارها و… صلوات تجویز کرده اند، سِرّ و راز این ذکر چیست؟
فرمود: اگر به قرآن نگاه کنید فقط یکجا در قرآن هست که خداوند انسان را هم شأن و هم درجه ى خودش میکند
یعنى از انسان میخواهد که بیاید کنار او و با هم در یک کارى مشارکت کنند
و آن آیه اینست :
“انّ الله و ملائکته یصلّون علی النبی یا ایها الذین آمنوا صلّوا علیه و سلموا تسلیما”
خداوند و ملائکه اش براى پیامبر(صلی الله علیه وآله) صلوات میفرستند
شما هم بیایید و همراهى کنید
علّت عظمت و بزرگى ذکر صلوات همین است
که انسان را یکباره تا کنار خداوند بالا میبرد.
اللَّـهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّد وآلِ مُحَمَّد. وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ
ترک گناهان کبیره.
حجت الاسلام عالی:
سعی کنید گناهان کبیره را بشناسید.
بهترین کتاب ، کتاب گناهان کبیره شهید دستغیب است.
خدا در قرآن می فرماید :
اگر از کبائر پرهیز بکنید ما از گناهان صغیره ی شما می گذریم.
ممکن است که این تلقی پیش بیاید که آیه باعث تجری بر گناه می شود ، ولی این طور نیست . این برداشت اشتباهی از آیه است .
مقصود آیه این است که اگر کسی این قدر خدا ترس و باتقوا هست که از گناهان کبیره دوری بکند ، خدا کم کم در وجودش آثار گناهان صغیره را از بین می برد.
مثلا اگر کسی مواد مخدر و غذاهای مضر را ترک بکند ، مزاجش سالم می شود و اگر مزاجش سالم شد ، می تواند بعضی از غذای ناسالم را دفع بکند .
اگر کسی از گناهان کبیره اجتناب بکند روح سالم می شود و آن وقت آثار گناه صغیره خیلی نمی تواند در زندگی فرد ضرر بزند.
اگر کسی گناه صغیره را کوچک بشمارد و به آن بی اعتنا بکند این به بدترین گناهان تبدیل می شد .
امیرالمومنین میفرماید :
بدترین گناه این است که شخص انجام بدهد و بگوید این چیزی نیست . حالا اگر این فرد توبه نکند و گناه برای او عادت بشود و بر گناه اصرار بورزد ، این خودش گناه کبیره است .
گناه صغیره یکی از تورهای شیطان است که اگر کسی آنرا انجام داد به سمت گناه کبیره هم می رود. این همان دانه پاشیدن شیطان است . یکی دیگر از موارد تکفیر کهولت سن است . همان طور که خدا می فرماید به پیرها احترام کنید ، خودش هم به پیرها احترام می کند . کهولت سن باعث می شود که خدا از بعضی گناهان آنها بگذرد . کسی که پیر می شود در مقابل خدا خاضع می شود و گردن کشی ندارد و این خودش تسلیم در برابر خداست . کهولت سن یک نعمت است . وقتی ما طفل هستیم هیچ قدرتی نداریم ولی بعد که جوان شدیم مغرور می شویم.
وقتی امام رضا(علیه السلام) جهیزیه یه دختر فقیر رو جور میکند.
در یک شب سرد زمستانی، تاجر ثروتمندی به زیارت امام رضا (علیه السلام) مشرف شد. هر روز به حرم می آمد؛ اما دریغ از یک قطره اشک؛ دل سنگین بود و هیچ حالی نداشت. با خودش فکر کرد که دیگر فایده ای ندارد؛ برای همین، برای برگشت بلیط هواپیما گرفت. هنوز تا پرواز، چند ساعتی وقت داشت. در کوچه ای راه می رفت که دید پیرمردی بار سنگینی روی چرخ دستی اش گذاشته و آن را به سختی می برد. تاجر کمکش کرد و همزمان به او گفت: «مگر مجبوری این بار سنگین را حرکت بدهی؟» پیرمرد گفت: «ای آقا! دست روی دلم نگذار دختر دم بختی دارم که برای جهیزیه اش مانده ام. همسرم گفته است تا پول جهیزیه را تهیه نکرده ام به خانه برنگردم. من مجبورم بارهای سنگین را جابه جا کنم تا پول بیشتری در بیارم.»
تاجر ثروتمند، همراه پیرمرد رفت و بارش را در مقصد خالی کرد و بعد هم به خانه او رفت. وقتی در خانه پیرمرد رسید، فهمید که زندگی سختی دارند. یک چک به اندازه تمام پول جهیزیه و مقداری هم برای سرمایه به پیرمرد داد. وقتی از آن خانه بیرون می آمد خانواده پیرمرد با گریه او را بدرقه می کردند. پیرمرد گفت: من چیزی ندارم که برای تشکر به تو بدهم؛ فقط دعا می کنم که عاقبت به خیر شوید و از امام رضا (علیه السلام) هدیه ای دریافت کنی.تاجر برای زیارت وداع به حرم مطهر برگشت تا بعد از آخرین سلام، به فرودگاه برود. وقتی به حرم وارد شد، چشم هایش مثل چشمه جوشید و طعم زیارت با حال خوش و با معرفت را چشید.
ارزش انسان به دارایی او نیست.
پسری با اخلاق و نیک سیرت، اما فقیر به خواستگاری دختری میرود…
پدر دختر گفت:
تو فقیری و دخترم طاقت رنج و سختی ندارد، پس من به تو دختر نمیدهم…!!
پسری پولدار، اما بدکردار به خواستگاری همان دختر میرود…
پدر دختر با ازدواج موافقت میکند و در مورد اخلاق پسر میگوید: انشاءالله خدا او را هدایت میکند
️ دختر گفت:
پدر جان؛ مگر خدایی که هدایت میکند، با خدایی که روزی میدهد فرق دارد؟؟!!!!…
امام صادق (علیه السلام) :
هر که از ترس تهیدستی ازدواج نکند ، به خدای متعال گمان بد برده است . خدای متعال می فرماید : « اگر تهیدست باشد خداوند از فضل خود توانگرشان می سازد » (نور الثقلین . ج3 . ص597)
پیش شرط های لازم قبل از ازدواج.
مهمترین قدم، رسیدن به خودآگاهی و طی کردن مراحل خودشناسی است. فرد باید قبل از هر انتخابی، نقاط ضعف و قوت خود را به طور کامل بشناسد، هدف و ارزشهای زندگی اش را مشخص کند و با شناسایی ملاکهای یک انتخاب موفق دست به انتخابی شایسته بزند.
فردی میتواند انتخاب شود و دست به انتخاب بزند که مراحل پنجگانه بلوغ (رشد جسمانی، عقلانی، اجتماعی، اخلاقی، عاطفی و روانی ) راگذرانده باشد.
میزان بی ثباتی و طلاق در زوج های به هم شبیه، کمتر مشاهده می شود. با توجه به نتایج به دست آمده، نداشتن شباهت با بی ثباتی و طلاق همراه است.
شباهت های موجود بین زوجین در حکم سپرده بانکی تلقی می شود و اگر میزان سپرده بانکی شما رقم بزرگی باشد و میزان بدهی بانکی شما کم باشد در آن صورت در مقابل بحران های اقتصادی بهتر می توانید مقاومت کنید و به نحو احسن می توانید احساس امنیت نمایید، ولی اگر میزان بدهی های شما نسبت به سپرده بانکی کم باشد به همان نسبت احتمال این که دچار مشکل شوید زیاد خواهد بود
این تشبیه نشان می دهد که هر قدر تشابه بین زوجین بیشتر باشد به همان نسبت احتمال این که دچار بحران شوند کم خواهد شد. یعنی هر چه شباهت ها و همانندی های دختر و پسر بیشتر باشد، دو طرف بیشتر مایل به ازدواج با یکدیگرهستند
معمولاً افراد این گروه همانندی های قومی، فرهنگی، اجتماعی، ارزش های مشترک مذهبی، سن و سال نزدیک به هم، سطح تحصیلاتی مشابه، علایق مشترک و… توجه کرده و آنها را بنیان و پایه استواری برای انتخاب همسر و شروع زندگی مشترک قرار می دهند.
البته آنچه گفته شد به این معنی نیست که اگر دو نفر در برخی از حوزه ها و امور با یکدیگر متفاوت بوده اند، حتماً ازدواجشان ناموفق و ناپایدار خواهد بود. زیرا افرادی هستند که علیرغم تفاوت در برخی زمینه های جزیٔی، ازدواج موفقی داشته اند.
پس به طور عام هر چه مشترکات میان طرفین بیشتر و تفاوت هایشان در جزیٔیات باشد ازدواج و زندگی راحت تر و آسانتری خواهد داشت.
داشتن احترامات متقابل.
️ مرد بایستی به همسر خود، بخصوص در حضور دیگران احترام بگذارد. این احترام باید توأم با صمیمیت و مهربانی باشد.
زن نیازمند دریافت محبت و احترام از شوهر است به ویژه هنگامی که در حضور دوستان و آشنایان قرار داشته باشد.
این امر باعث میشود که زن از داشتن شوهر احساس افتخار و سربلندی کند و این احساس، شوق او را به زندگی زناشویی و آمادگی وی را برای گذشت و بردباری در برابر محرومیتها و سختیهای احتمالی بیشتر میکند.
شایعه ی پیچیدگیِ زنها تنها بهانهای مردانه است برای رفتنها و ندیدنها، برای نفهمیدنها و نخواستنها. وگرنه معمای هر زنی، با آغوش حل میشود!
چرا برکت از زندگی میرود ؟
مشاجره ها و نزاع ها، نور باطن را خاموش میکند. بسیاری از بی حالی ها و عدم نشاط ها به جهت مشاجرات است. کم منزلی داریم که درآن پرخاش و تندی نباشد! روزی چندتا پرخاش باشد، برکات را از منزل میبرد. حتی اگر حق هم با تو بود ، در امور جزیی وشخصی مشاجره نکن ، چون کدورت می آورد.
مرحوم علامه جعفری از صاحب دلی نقل کرد: در موضوعی که گمان میکردم حق با من است ،داشتم با همسرم مشاجره میکردم؛ ناگهان صورت باطنی غضبم را نشانم دادند ! بسیار کریه وزشت بود! آن صورت نزدیکم آمد و گفت : … ساکت شو!
همین که متنبه شدم فورا “دست همسرم را بوسیدم و عذرخواهی” کردم.
در مکتب تشیع، انسانیت هم هست!
یکی از قبیح ترین و مشمئزکننده ترین تفکّرات بسیاری از اعضای انجمن حجتیّه و حامیانشان، در این روزها مشهود است. کشور به واسطه حادثه تأسّف بار وقوع سیل، در اندوه و ناراحتی و اضطراب است، امّا آقایان همچنان در پی نشان دادن عناد خود با وحدت شیعه و سنی!
از برادران اهل تسنّن خجالت میکشم که اعلام کنم، در میان ما شیعیان برخی از افرادی هستند که با اعلام شماره حسابهای مخصوصی میان خودشان، تضمین میدهند که : “اگر بنا دارید فقط به شیعیان منطقه آسیب دیده کمک رسانید، به این حساب واریز کنید"️ در زلزله کرمانشاه و سیل این روزهای استانهایی همچون گلستان، شاهد این اقدام غیرانسانی هستیم.
نمی دانم این اقدام را با پیروی اینان از کدام طریق توجیه کنم؟ مگر نه این است که حضرت آیت الله وحید خراسانی که مرجع تقلید بسیاری از آقایان و مورد احترام همه آنان است، در فتوای معروف خود نوشتند:
« هر کس شهادت به وحدانیت خداوند متعال و رسالت خاتم انبیاء(صلی الله علیه وآله وسلم) بدهد مسلمان است، و جان و عرض و مال او مانند جان و عرض و مال کسی که پیرو مذهب جعفری است محترم است و وظیفه شرعی شما آن است که با گوینده شهادتین هر چند شما را کافر بداند به حسن معاشرت رفتار کنید، و اگر آنها به ناحق با شما رفتار کردند شما از صراط مستقیم حق و عدل منحرف نشوید، اگر کسی از آنها مریض شد به عیادت او بروید، و اگر از دنیا رفت به تشییع جنازه او حاضر شوید، و اگر حاجتی به شما داشت حاجت او را برآورید.»
اصلاً از مرجعیّت بگذریم، چون آقایان بلدند که به وقتش چگونه حتّی از فتوای مرجعشان هم عبور کنند.
مگر نه این است که علی (علیه السّلام) به خانواده دشمنی که بر او شمشیر کشیده بود، کمک میکرد؟ سیره اهل بیت (علیهم السّلام) در کمک رسانی به نیازمندان عصر خود که غالباً شیعه نبودند، چه بود؟ داغدیدگان ما که برادر و هموطنمان هستند.
ما انسانیّت را نه فقط از خمینی، بلکه از شاگردان مکتبش آموختیم…
رعایت معاشرت با نامحرم.
چند سالی بود که با محمدحسن هم سرویس بودم و چون مسافت محل سکونت ما تا محل کار تقریبا زیاد بود فرصت مناسبی بود که همدیگر رو خوب بشناسیم… طی این مدت از اخلاقش لذت میبردم.
با اینکه مجرد بود و مسیر سرویس ما هم از مناطق بالا شهر تهران میگذشت، بارها توجه کردم که خیلی تلاش میکرد مسائل شرعی رو تو نگاه به نامحرم رعایت کنه!
رسول همیشه سر به زیر بود و از نگاه به نامحرم إبا میکرد. ازش پرسیدم تو رسول چی دیدی که فکر میکنی شد عامل شهادتش؟
گفت: به جرات میتونم بگم دوری از نامحرمش…بین رفقا دائما میگیم این صفت رسول باعث شد شهادت رو از خدا بگیره…
شنیدم از اطرافیان که گفتن: تو صحبت با نامحرم حتی با بستگان هم همیشه سرش پایین بود.
به نقل از دوست شهید
شهیدتخریب چی و مدافع حرم رسول خلیلی
عاشق دیگر چیزی بجز یار نمی بیند.
خاطرات شهیدچمران به روایت غاده جابر ….
هر دو خشکشان زد .ادامه دادم: من تصمیم گرفتم با مصطفی ازدواج کنم ، عقدم هم پس فردا پیش امام موسی صدر است .فقط خودم مانده بودم این شجاعت را از کجا آورده ام مصطفی اصلاً نمی دانست من دارم چنین کاری می کنم .مادرم خیلی عصبانی شد .بلند شد با داد و فریاد ، و برای اولین بار می خواست من را بزند که پدرم دخالت کردو خیلی آرام پرسید: عقد شما باکی ؟گفتم: دکتر چمران .
من خیلی سعی کردم شمارا قانع کنم ولی نشد .مصطفی به من گفت دیگر نتیجه ای ندارد و خودش هم میخواست برود مسافرت.پدرم به حرفهایم گوش داد و همانطورآرام گفت: من همیشه هرچه خواسته اید فراهم کرده ام ، ولی من می بینم این مرد برای شما مناسب نیست او شبیه ما نیست ، فامیلش را نمی شناسیم . من برای حفظ شما نمی خواهم این کار انجام شود .
گفتم: به هرحال من تصمیمم را گرفته ام .می روم . امام موسی صدر هم اجازه داده اند ، ایشان حاکم شرع است و می تواند ولی من باشد .بابا دید دیگر مسئله جدی است گفت : حالا چرا پس فردا ؟ ما آبرو داریم .
گفتم: ما تصمیم مان را گرفته ایم ، باید پس فردا باشد .البته من به امام موسی صدر هم گفته ام که می خواهم عقد خانه پدرم باشد نه جای دیگر .گر شما رضایت بدهید و سایه تان روی سر ما باشد من خیلی خوشحال ترم .باباگفت: آخر شما باید آمادگی داشته باشید . گفتم: من آمادگی دارم ، کاملاً !نمی دانم این همه قاطعیت و شجاعت را از کجا آورده بودم .من داشتم ازهمه امور اعتباری ، از چیزهایی که برای همه مهمترین بود می گذشتم .البته آن موقع نمی فهمیدم ،اصلاً وارستگی انجام چنین کاری را نداشتم،فقط می دیدم که مصطفی بزرگ است، لطیف است و عاشق اهل بیت است و من هم به همه اینها عشق می ورزیدم ….
از موانع استجابت دعا.
حجت الاسلام رفیعی
فردی به محضر حضرت رسول رسید و گفت : چرا هر چه دعا می کنم به استجابت نمی رسد؟
️رسول اکرم (صلی الله علیه وآله) عواملی را فرمودند که یکی از آنها این بود که شما بهشت را دوست دارید ولی کار بهشتی نمی کنید ، از شیطان تنفر دارید ولی عملا با او موافقت می کنید ، همه انسان ها خداوند را می شناسند ولی حق معرفتش را بجا نمی آورند.
در داستان های شگفت آیت الله دستغیب آمده فردی در منصب استانداری بود ، از دنیا رفت و فرزندانش بر سر قبر او قاری قرآن آوردند تا اینکه سه شبانه روز بالای مزارش قرآن تلاوت نماید و در ازای این عمل، پول فراوانی به عنوان دستمزد به او بدهند ولی قاری در همان شب اول گریخت و وقتی وارثان علت این رفتار را پرسیدند او پاسخ داد:
️من دیگر برای مرده شما قرآن نمی خوانم چرا که شب اول یک لحظه به خواب رفتم و در عالم خواب متوفی به خوابم آمد و گفت:
️دیگر اینجا قرآن نخوان چرا که برای هر آیه ای که می خوانی یکی بر سر من می کوبند و باعث عذابم می شوند.
روایت داریم که چه بسا قرآن می خواند و قرآن او را لعن می کند . و یا در آیه دیگری می فرماید:
غیبت نکنید. قوم همدیگر را مسخره نکنید . ولی در واقع این اعمال را انجام می دهیم . این ها همه موانع استجابت دعاست.
چرا قهر و سکوت؟
️نمیدانم چرا آدمها با یکدیگر حرف نمیزنند؟ چرا هنگام ناراحتی سکوت یا قهر میکنند؟!
باور کنید تمام سوتفاهمها، از همین حرف نزدنها شروع میشود…!
به یکدیگر اجازهی حرف زدن بدهیم. بگذاریم مشکلمان را کلمهها حل کنند…!
باور کنید هیچ چیز به اندازهی حرف زدن روی قلب و احساس و فکر ما تاثیر ندارد…!
کلمهها قدرتی دارند که میتوانند کوههای درون فکر ما را جا به جا کنند و دیوارهای بین ما را از بین ببرند…!
به یکدیگر اجازه حرف زدن بدهید؛ در این روزگار، افسردگی و سکوت فقط ما را از یکدیگر دور میکند!
ازدواج یک جاده دو طرفه است؛ همان حرفی را بزنید که دوست دارید بشنوید. همان طوری رفتار کنید که دوست دارید با شما رفتار کنند…!
#به_قلم_خودم
دلنوشته همسر بزرگوار
شهیدجاویدالاثر علی آقایی :
تشنه ام تشنه دیدار ،
شب شعر کجـــاست ؟
سرسفره غزلم یاد شهیدان دارد
سینهام شد پُر بغض ،
اشک هایم جــــــاری
دلِ من حسرت باریدن باران دارد
عاشق و باده و مِی ؛
کاسه بی سکه چه سود
ساقیا ، محفلِ مـا
میل رخ یوسف کنعان دارد
همسر آسمانیام کاش سال 98
سالِ بازگشت پیکر پاکت باشد …
شهید مدافع حرم سعید خواجه صالحانی
به روایت مادر:
سعیدم از زمان بچگی پایش به مسجد و پایگاه بسیج محله باز شد تا اینکه عاقبت نیروی سپاه شد. او از بچگی عاشق اهل بیت (علیهم السلام) بود..
سعیدم بسیار مهربان بود به من و پدرش احترام زیادی می گذاشت، بیشتر دوستانش افرادی خوب و متدین بودند، روابط عمومی بالایی داشت و می توانست دیگران را سریع به خود جذب کند…
رشته دانشگاهی سعید تربیت بدنی بود و حکم قهرمانی در استان را داشت. از دوران بچگی تکواندو کار بود بعد در ادامه هم رشته کشتی را ادامه دادند
سعید چهار مرتبه به سوریه اعزام شده بود و هر وقت هم می رفت تا 50، 60 روز در سوریه می ماند…آخرین اعزامش هم 23 بهمن ماه 95 بود، بار دوم که به سوریه رفته بود به سعید گفتم مادر نمی شود دیگر نروی؟ برگشت در جواب به من گفت مادر اگر ما نرویم بیگانگان در کشورمان رخنه پیدا می کنند و من دیگرحرفی نمی زدم و مانع رفتن هایش نمی شدم
دوم فروردین 96بود که سعید هم صبح و شب با من تماس گرفت که آخرین بار ساعت 12 شب بود که تماس گرفت به سعید گفتم: مامان پس کی می آیی؟ که برگشت به من گفت مامان شما نگران من نباشید و اصرار داشت که من مسافرت به شمال را بروم که من در جوابش گفتم: مادر تا تو نیایی بدون تو هیج جا نمی روم
سعید گفته بود که «اینبار که از جبهه برگردم می خواهم زن بگیرم»، در ذهنم مقدمات خواستگاری و عروسی چیده بودم.
بغضم گرفت، گریه کردم که سعید به من گفت: مادر گریه نکن انشاءالله ششم تا هفتم عید می آیم، جایم هم خیلی خوب است
قرار بود هشتم فروردین در شمال خانه مادر بزرگش برای او جشن تولد بگیریم و او را غافلگیر کنیم، دیگر نمی دانستیم که سعید زودتر از همه ما را غافلگیر می کند.
بچه های خودی از طرف دشمن از چهار طرف در محاصره قرار می گیرند. دو تا از نیروهایش از بچه های فاطمیون بودند که تیر می خورند و از طریق بی سیم به جاسم اطلاع می دهند که باید به عقب برگردد.ولی سعید می گوید نمی توانم دو تا از نیروها تیر خورده باید آنها را بر گردانم در غیر این صورت، داعشی ها می آیند و آنها را اسیر کرده و می برند!
سعید جلو می رود آنها را برگرداند که تیری به پهلویش می خورد ولی باز هم مقاومت می کند. که آن دو نیروی فاطمیون را به عقب برگرداند که تیر دومی به ران پایش می زنند..
سعید از شدت خونریزی در روز جمعه چهارم فروردین 1396 به شهادت رسید.
بهار هر طرف آیتی از خوشحالی است زین میان جای تو تنها خالـیست.
شهید مدافع حرم سعید خواجه صالحانی
حکایتی ناب از توسل امام خامنهای به تربت
ابا عبدالله (علیه السلام) هنگام سیل
ایرانشهر زمان تبعید.
پس از پایان نماز دیدیم سیل، شهر را فراگرفته و آب بالا آمده، تا جایی که به ایوان مسجد هم رسیده بود. با صدای بلند از مردم خواستم با این حادثه مقابله کنند. ابتدا گفتم فرشهای مسجد را جمع کنند و در جای بلندی بگذارند تا آب آن را از بین نبرد. بعد، از مردم خواستم احتیاطات لازم را برای حفاظت از کودکان و زنان به عمل آورند.
جریان سیل دو سه ساعت ادامه یافت و در این مدت ما صدای آوار خانه ها را یکی پس از دیگری می شنیدیم. همه چیز وحشتناک بود: تاریکی ناشی از قطع برق، سیل خروشان و بی امان، خراب شدن خانه ها و فریاد کمک خواهی مردم.
قبلاً این مطلب را شنیده بودم که برای رفع چنین خطر فراگیر گریز
ناپذیری میتوان به تربت سیدالشهداء (علیه السلام) به اذن خدای متعال توسل جست. قطعه ای از تربت که خدا به برکت وجود ریحانه ی پیامبر (صلی الله علیه وآله) بدان شرافت بخشیده، در جیب داشتم.
به خدا توکل کردم و آن را در میان امواج پرتلاطم سیل پرتاب کردم. لحظاتی نگذشت که به لطف خدا سیل بند آمد. پس از آن کمیتهای برای کمک به سیل زدگان تشکیل دادیم.
از کتاب:
خون دلی که لعل شد
خاطراتی به روایت غاده جابر همسر شهید چمران.
بابا گفت: خوب اگر خواست شما این است حرفی نیست ،من مانع نمیشوم.باورم نمی شد بابا به این سادگی قبول کرده باشد .حالا چطور باید به مصطفی خبر می دادم ؟نکند مجبور شود از حرفش برگردد !نکند تا پس فردا پدرش پشیمان شود !مصطفی کجا است ؟این طرف وآن طرف ،شهر و دهات را گشتم تا بالاخره مصطفی را پیدا کردم
گفتم: فردا عقد است ، پدرم کوتاه آمد.مصطفی باورش نمی شد ،و مگرخودم باورم می شد ؟الان که به آن روزها فکر میکنم می بینم آدمی که ازدواج مارا درست کرد من نبودم ،اصلا کار آدم و آدمها نبود.کار خدا بود ودست خدا بود.
جذبه ای بود که از مصطفی و او می تابید بی شناخت. بی هوا خندید ، انگار چیزی دهنش را قلقلک داده باشد ،او حتی نفهمیده بود یعنی اصلاً ندیده بود که سر مصطفی مو ندارد !دو ماه از ازدواجشان می گذشت که دوستش مسئله را پیش کشید؛ غاده !در ازدواج تو یک چیز بالاخره برای من روشن نشد .تو از خواستگارانت خیلی ایراد می گرفتی ، این بلند است ، این کوتاه است؛مثل اینکه میخواستی یک نفر باشد که سر و شکلش نقص نداشته باشد .حالا من تعجبم چطور دکتر را که سرش مو ندارد قبول کردی ؟غاده یادش بود که چطور با تعجب دوستش را نگاه کرد.حتی دلخورشد و بحث کرد که؛مصطفی کچل نیست ، تو اشتباه می کنی . دوستش فکر می کرد غاده دیوانه شده که تا حالا این را نفهمیده .
آن روز همین که رسید خانه ،در را باز کرد و چشمش افتاد به مصطفی ، شروع کرد به خندیدن؛مصطفی پرسید: چرا می خندی ؟و غاده که چشم هایش از خنده به اشک نشسته بود گفت: مصطفی ، تو کچلی ؟
️ شهیده «فرحناز معصومی»
شهیده «فرحناز معصومی منجیلی» در 13 آبان ماه 1341 در شهرستان منجیل و در خانوادهای مؤمن و مذهبی دیده به جهان گشود.
فرحناز در آغوش پرمهر مادر و پدر دوران خردسالی را سپری کرد؛ اما هنوز بیش از پنج سال نداشت که مادرش دار فانی را وداع و به دیار باقی شتافت.
وی ادامه زندگی را در کنار پدر سپری و چند ماه پس از ضایعه فوت مادر به اتفاق پدر و برادرش از منجیل به رشت هجرت کردند تا پدر بتواند بهتر به کارش رسیدگی و نیز در تعلیم و تربیت فرزندان نقش خود را بهخوبی ایفاء کند.
فرحناز وقتی با پشت سرگذاشتن دوران خردسالی وارد مدرسه شد در تمام طول دوران تحصیلی اش از شاگردان ممتاز بود.
او در حالی که 15 سال داشت برای به تحقق پیوستن اهداف مقدس حضرت امام خمینی(ره) و سرنگونی حکومت شاهنشاهی از هیچ تلاشی برای رسوایی و نابودی این حکومت ظالم دریغ نکرد.
وی با توزیع پوسترها و اعلامیههای حضرت امام خمینی(ره) و شرکت در تظاهرات و راهپیماییها بهعنوان یک دختر مؤمنه، مسلمان و انقلابی فعالیت میکرد.
شهیده «فرحناز معصومی منجیلی» سرانجام در 7 بهمن ماه سال 1357 هجری شمسی درحالیکه به همراه خیل عظیم جمعیت مسلمان رشت ازجمله بازاریان، روحانیون، دانشجویان و تمامی اقشار جامعه در تظاهرات گسترده خیابان «لاکانی» رشت شرکت کرده بود و با شعارهای کوبنده خواستار سرنگونی حکومت پهلوی و ورود حضرت امام خمینی(ره) به میهن بود مورد هجوم مأموران رژیم قرارگرفته و براثر اصابت تیر از ناحیه سر بهشدت مجروح و توسط مردم به بیمارستان پورسینای رشت انتقال یافت اما براثر جراحات وارده در همان روز به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
شهادت این دختر محجبه و مؤمنه سندی بر جنایات حکومت ستمشاهی و مایه افتخار زنان مسلمان شد و پیکر این دختر جوان مسلمان توسط مردم و تحت مراقبت شدید مأموران ساواک به زادگاهش منجیل منتقل و در کنار مادر جوانش به خاک سپرده شد.
همسر شهید محمد بلباسی:
واقعا برای اسلام دغدغه داشت،
کار فرهنگی می کرد، همیشه می گفت: جنگ نرم یعنی همین! می گفت :وقتی حضرت آقا میگن جنگ نرم مگه شوخی دارن!؟ وقتی میگن ما هنوز توی جنگ هستیم، مگه شوخی میکنن؟!
می گفت: ما واقعا تو جنگ هستیم، اگر من نباشم، اگر بقیه نباشن، کی باید به داد این بچه ها و جوونا برسه؟!
حتی یه بار بهش گفتم: چقدر این دانشجوها زنگ میزنن؟!
گفت وای اصلا درمورد اینا نگو اینا نفسای من هستن!!
اینقدر که علاقه داشت به کارش، اعتقاد داشت به کاری که انجام میداد، حتی به افرادی که باهاشون کار میکرد هم علاقه داشت. واقعا جای تحسین داشت که اینقدر روی کارش حساس و پیگیر بود
خیلی کارا اصلا وظیفه ایشون نبود از لحاظ اداری، اما ایشون از بابت دلسوزی انجام میداد. می گفت:
دلم میسوزه ما که امکاناتش رو داریم، ظرفیتش رو داریم چرا نباید این کارو بکنیم؟!
شهید مفقودالاثر مدافع حرم محمد بلباسی
چگونه با غرائز جنسی برخورد کنیم ؟
هرگز جزئیات زندگی خود را جایی بازگو نکنید! چون علاوه بر اینکه از مشکلات شما کم نمیشود، بلکه از ارزش شما نیز میکاهد و بعدا مایه پشیمانی میشود.
استاد قرائتی:
غرائز مثل کپسول گاز هستند که اگر از طریق صحیح وارد اجاق گاز شود ، نتیجه اش حرارت و پخت و پز است ، ولی اگر بدون کنترل باشد ، انفجار و خطر را در پی خواهد داشت .{ پس نه سرکوب و نه رها کردن غرائز ، بلکه کنترل و مهار}
خود آرایی برای زن یک غریزه است ، این غریزه اگر در خانه به کار گرفته شود زندگی را شیرین و پر محبت خواهد کرد ، اما اگر این خود آرایی در خیابان انجام گرفت ، سبب متزلزل کردن خانواده های دیگر خواهد شد . مردی که در خیابان صدها زن آرایش کرده می بیند ، وقتی به خانه برمی گردد نسبت به همسر خود علاقه چندانی نشان نمی دهد ، زیرا جلوه های خیابانی علاقه او را نسبت به همسرش متلاشی کرده است.
چند روزی بود که شهید حجت برای کلاس درس حاضر نمی شد خیلی برام عجیب بود دلمو زدم به دریا و بهش گفتم آقا حجت چرا سر کلاس نمی آی …. پاسخ داد که یه کم سرم شلوغه، بعد گفتم بهر حال سر کلاس بیایین، گفت نوکری اهل بیت رو دارم برام کافیه گفتم خوشبحالت برای ما هم دعا کن … برام عجیب بود چرا این حرفو می زنه با خودم گفتم ایام محرمه شاید تو حال و هوای محرمه این حرفو می زنه.
دوباره گفتم این روزا هر جا برید سرکار باید مدرک داشته باشد بسیجی باید زرنگ باشه بعد گفت زرنگ هستم در کنار نوکریم .. درسمم می خونم. همین نوکری رو ادامه می دم و به همه جا می رسم
این مطلب خیلی ذهنمو درگیر کرده بود تا روزی که شهید شد فهمیدم که حجت مدرکو از مدرسه امام حسین(علیه السلام) گرفت و مدرک نوکریش به همه جا رسوندش بالاترین و با عزت ترین مدرک رو با مهر قبولی اهل بیت را گرفت و چه زیبا نوکراش رو پذیرفتن …
خاطره شهید حجت الله رحیمی
یکی از بچهها میگفت پیرمردی در مراسم شهادت حاج سعید خیلی بیتابی میکرد،
دوستی پرسید ببخشید پدرجان شما چیکاره آقای طاهری هستی؟
گفت کارهای نیستم چند وقت پیش اومده بود دم در خانه ما، در زده بود. دیدم این آقاست به من گفت پسرت خونه است؟
گفتم: بله
گفت: میشه صداش کنید؟
گفتم: این دیگه چی میخواد در خونه ما؟ بچم با حزبالهیها سروکار نداره بچه ما که ژیگولیه!
به پسرم گفتم: بابا برو دم در! یکی کارت داره.
پسرم که اومد. پریدن تو بغل هم قبل از خداحافظی یه هدیه هم داد به پسر من و رفت.
به پسرم گفتم: بابا ایشونو میشناختی؟
گفت: نه بابا، چند روز پیش داشتم تو خیابون میرفتم ایشون با ماشینش عبور کرد آب زیر تایر ماشینش ریخت رو شلوار من، من یه دادی زدم و ناسزایی گفتم.
ایشون ایستاد اومد پایین. بابا نیم ساعت از من داشت عذرخواهی میکرد. «پسرم منو ببخش؛ پسرم من حواسم نبود».
دیگه نگفت من یک چشم ندارم، اصلا نصف اینور و نمیبینم. بعد از عذرخواهی گفت: پسرم میشه این آدرس خونتون رو به من بدی. با ترس و لرز دادم، الان اومده بود در خونه، برام یه شلوار جین هدیه آورده ……
راوی : دوست شهید (حبیب احمدزاده)
سردار مدافـــع حــــرم شهیــد سعید سیـــاح طاهری
عارفان هر دمی دو عید کنند
عنکبوتان مگس قدید کنند
یکوقت عید بواسطه ی تحول حرکات وضعی زمین مطرح می شود که لباس نو می پوشیم، خانه ها را تمیز می کنیم؛ به همدیگر سر می زنیم، صله رحم بجا می آوریم؛
یکوقت بنا به فرمایش آقا امیرالمؤمنین سلام الله علیه، که مطابق با فهم شنونده و مستمع شان فرمودند، همان جمله ی معروف است که: هر روزی که شخص در آن روز، معصیت حق را انجام ندهد، آنروز عید شخص است.
هر روزی که انسان از اینگونه اعمال گناه تطهیر شود، آن روز، عید اوست.
اما عارفان هر دم، هر آن، هر لحظه دو عید کنند.
عارف می فرماید زمان دیر است؛ سال خیلی دیر است؛ ساعت هم خیلی دیر می شود؛ دقیقه و ثانیه هم خیلی دیر می شود، اصلاً زمان دیر است. عارفان می گویند: در یک سکوت تامّ بسر ببریم که حضور تامّ باشد.
عارف، می خواهد هر دم دو عید کند؛ از نقص بمیرد و به کمال، زنده شود.
با مظهر اسم شریف « یُحیی و یُمیت »، دو اسم از اسماء الله را دم ب دم در خود پیاده کند. آن به آن از نقصی بمیرد و ذات کمالی پیدا کند. اگر نمی داند، دانا بشود؛ اگر نچشیده، بچشد؛ اگر نمی بیند، ببیند؛ اگر چیز کمی دید، بالاتر. اگر بالاتر رفته است، بالاترها.
ما چنین عیدی می خواهیم
در تمام شؤون آن، حقیقت توحید پیاده شود.
زنهایی که دائما نا آرام و مضطربند، هر چه زیبا و خوش اندام هم باشند هرگز همراه خوبی در زندگی نیستند.
اینها یاد گرفته اند چگونه هر لحظه را با یک غم جدید مخلوط کنند. چنان چه فعلا دلیلی بر خطای همسر نداشته باشند از این می ترسند که همسرشان در آینده تغییر کند.
تغییری که مقابله با آن در اختیار آنها نباشد.
فرض می کنند که اگر همسرم وفادار نماند چه می شود…اگر بیمار شوم و نتوانم دیگر به وظایفم عمل کنم…اگر مهر و محبت همسرم را از دست بدهم و هزاران اگر دیگر که همه روی اخلاق و اعصاب آدم تاثیر می گذارد…
بدیهی است که با وجود چنین اضطرابهایی نمی توان به دیگران محبت کرد یا خوش برخورد بود. این بی قراریها خود فرد را که از نفس می اندازند هیچ، شریک زندگی را نیز به تنگ می آروند.
وقتی زن با ابراز اعتماد و اطمینان نسبت به تواناییها و ویژگیهای همسرش، سعی می کند با رفتاری تشویق آمیز به شوهرش امید و شهامت ببخشد، مرد ترغیب می شود که آنچه در توان دارد انجام دهد و بهترین باشد …
سه بار بر محمد (صلی الله علیه و آله ) صلوات بفرست.
وقتى حضرت آدم (علیه السلام ) وارد بهشت شد، در بهشت حوران پاکیزه سرشت بسیار بودند؛ اما حضرت آدم با آن ها الفتى نداشت . وقتى حضرت حوا آفریده شد و آدم بر او نگریست از او پرسید: تو چه کسى هستى ؟
حوا شرمگین شد و چیزى نگفت ، جبرییل به آدم گفت : این حواست ، او را براى تو آفریده اند و او محرم و همدم توست .
حضرت آدم وقتى فهمید که حوا متعلق به اوست خواست به سوى او دست دراز کند جبرییل گفت : اى آدم ! اگر او را مى خواهى ، باید او را عقد کرده و برایش مهریه تعیین کنى .
آدم فرمود: اى برادر! تو مى دانى که من پولى و نقدى ندارم چگونه او را عقد کنم ؟
جبرییل گفت : سه بار به حبیب خدا محمد مصطفى (صلی الله علیه و آله ) صلوات بفرستى تا حوا بر تو حلال شود.
〖از بیانات حجت الاسلام رفیعی〗
در پی حادثه سیل ویرانگر در استانهای گلستان و مازندران، حضرت آیتالله خامنهای در پیامی با ابراز تأسف عمیق از خسارات وارده، بر کمکهای مردمی و ورود دستگاههای عمومی به امداد مردم آسیب دیده تأکید کردند.
متن پیام رهبر انقلاب اسلامی به این شرح است:
بسمه تعالی
حادثهی سیل ویرانگر در استانهای گلستان و مازندران که خسارتهای سنگین به خانهها و مزارع وارد ساخته و لطمهی سختی به شهرها و روستاها بویژه آققلا وارد ساخته است موجب تأسف و تأثر عمیق اینجانب شد. کمکهای مردمی و ورود دستگاههای عمومی به عرصهی امداد و جبران خسارتها وظیفهی مهمی است که میتواند گوشهای از آلام آن مردم عزیز را برطرف کند.
مردم عزیز خوزستان نیز همچنان درگیر بسیاری از مشکلات ناشی از سیل چندی پیش میباشند. همه وظیفه داریم به کمک سیلزدگان در همهی استانهای کشور بشتابیم. خداوند متعال به مردم عزیز ما بویژه کسانی که در معرض این امتحانات دشوار قرار دارند صبر دهد و با لطف خود سختیها را جبران فرماید.
سیدعلی خامنهای
3 فروردین 1398
به نام خدا
معرفی کتاب؛
انقلاب ژاکتهای دکمه دار
کتاب انقلاب ژاکتهای دکمه دار با موضوع اهمیت حجاب اسلامی و چالش ها و فرصت های پیش روی آن به قلم رقیه رودسرایی با متنی شیوا و جذاب نوشته شده است.
نویسنده سعی کرده است با بیان مصداق های عینی از آثار مخرب بدحجابی در جامعه و علل تبلیغ فرهنگ مبتذل وارداتی از سوی غرب، خانواده ها و به خصوص دختران و زنان را از اهمیت استفاده از پوشش اسلامی آگاه کند.
در ادامه، گزیده ای از بخش های مختلف این کتاب عینا آورده می شود:
دیگران بر اساس تصویری که فرد از خود ارائه می کند با او رفتار می کنند، وقتی آنچه می پوشند آنها را تا حد یک اسباب بازی تنزل می دهد، نباید انتظار داشته باشند که مردان با آنها مثل اسباب بازی رفتار نکنند.
آنجا که حجاب را از زن می گیرند در واقع در درجه اول امنیت زنان و در درجه دوم امنیت مردان را می گیرند.
حجاب سپری می شود که مردان نتوانند چشمچرانی کنند و مجبورند به زنان به صورت انسان نگاه کنند و نه اشیا!
حجاب تخیل جنسی را تحریک می کند و سبب می شود که مسئله جنسی معنادار شود.
مسئله مورد غفلت این است که حجاب یک مسئله اجتماعی است و نه مسئله فردی.
حجاب سبب گرم شدن غریزه جنسی در سطح جامعه و هدایت ارضای آن در قالب خانواده می شود.
بسیاری گمان می کنند مشکل هرزه پوشی در جامعه ما به دلیل فقدان مدل های بومی و اسلامی است؛ ولی باید گفت اگر ذائقه مخاطب تمایل به خود نمایی و ابتذال داشته باشد، ارائه این گونه طرح ها صرفا مدلی به مدل های موجود می افزاید.
مسئله حجاب یک مسئله دینی و فرهنگی و ملی است و نه سیاسی و دولتی؛ یکی از اشتباهات دستگاه های نظارتی جامعه ما این بوده است که در طول سال ها سعی کرده اند تعصب و غیرت را دولتی کنند. در حالی که در گذشته این بزرگترهای سرشناس بودند که حجاب را در محلات کنترل می کردند و ابزار کنترل حجاب کاملا مردمی بود و نه دولتی.
مدعیان غربی خلاف همه ادعاهای کر کننده شان نمی توانند کمترین مخالفتی با مبانی خودشان را تحمل کنند. به طوری که با تصویب قانون منع حجاب در اروپا این نظر را به اثبات رساندند.
در نهایت می توان گفت: سرمایه داری غرب می کوشد تا با جهانیسازی فرهنگ و اقتصاد و یا گسترش و ایجاد مدهای گوناگون، انسان ها را از سرمایه وجودی شان تهی و از مقاومت بازدارد و باقیمانده منابع اقتصادی آنها را تصاحب کند.
نویسنده کتاب رقیه رودسرایی.
اسم کتاب : انقلاب ژاکت های دکمه دار هست
رجبیون کجایند؟
حضرت امام صادق علیه السلام فرموده است: روز رستاخیز سروشى از درون عرش ندا می دهد《 این الرجبیون؟》 رجبیون کجایند؟
گروهى برمی خیزند که چهره شان براى مردم محشر می درخشد، بر سرشان تاج پادشاهى آکنده از مروارید و یاقوت است. همراه هر یک از ایشان هزار فرشته از سوى راست و هزار فرشته از سوى چپ ایستاده اند و به او می گویند اى بنده خدا! کرامت خداى بر تو گوارا باد!
از عرش هم ندا می آید که اى بندگان من! سوگند به عزت و جلال خودم جایگاه شما را گرامى و عطاى شما را جزیل قرار می دهم و غرفه هایى از بهشت به شما ارزانى می دارم که از زیر آن جوی ها جارى است و جاودانه در آن خواهید بود و پاداش عمل کنندگان چه نیکوست
، شما براى من در ماهى، روزه ی مستحبى گرفتید که حرمت آن ماه را بزرگ و حق آن را واجب کرده ام. اى فرشتگان من! این بندگان و کنیزکان مرا به بهشت درآورید.
امام صادق علیه السلام اضافه فرموده که این پاداش کسى است که چیزى از ماه رجب را روزه بگیرد، هر چند یک روز از دهه اول یا دوم یا آخر آن باشد.
روضةالواعظین، ج2، ص402
مناظره خواندنی امام نهم (علیه السلام) در دوران کودکی
نیک مباحثه میان حضرت جواد(علیه السلام) که هنوز طفل بودند و علمای اهل تسنن برگزار شد. در آنجا آن عالم اهل تسنن به حضرت عرض کرد:
شما درباره شیخین چه میگویید و حال اینکه ما حدیث معتبری از پیغمبر داریم که فرمود: «ابوبَکرٍ وَ عُمَرُ سَیدا کهولِ اهْلِ الْجَنَّةِ» یعنی ابوبکر و عمر دو آقای پیرمردان اهل بهشتند. همچنین نقل کرد که روزی جبرئیل به پیغمبر نازل شد، از جانب خدا عرض کرد: من از ابوبکر راضی هستم، از ابوبکر بپرس آیا او از من راضی هست یا نه؟
حضرت جواد(علیه ااسلام) فرمود: ما منکر فضیلت ابوبکر نیستیم ولی یک مطلب هست و آن این است که همه قبول دارند که پیغمبر در حجة الوداع فرمود: «کثُرَتْ عَلَی الْکذابَةُ» دروغگویان بر من زیاد شدهاند، و معیاری در اختیار قرار داد که هر حدیث را که از من روایت کردند اول بر قرآن عرضه بدارید. اگر موافق قرآن بود قبول کرده والّا رد کنید. قرآن میگوید تمام اهل بهشت، جوان هستند.
و اما حدیث دیگری که گفتید، خدا در قرآن می فرماید: «وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْانْسانَ وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَ نَحْنُ اقْرَبُ الَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرید» ما انسان را آفریدهایم و از تمام خطورهای قلبی او آگاه هستیم. پس چطور میشود خدایی که قرآن او را اینطور معرفی میکند، از پیغمبر بپرسد که من از فلان بنده راضی هستم، تو از او بپرس که از من راضی است یا نه؟!
? استاد مطهری، اسلام و مقتضیات زمان، ج1 (برای بقیه مناظره می توانید به این منبع مراجعه کنید: احتجاج طبرسی، ج2، ص 446)
آداب انداختن سفره عید:
سفره را به نیت گستراندن خیر، برکت و شادی در خانه بیندازید.
اگر سفره تمیز و به رنگ سفید باشد بهتر است.
ذکر «یا باسِط» را 100 مرتبه بگویید که انشاءالله همیشه سفرهی خیر در خانهتان باز باشد.
اول، در سفره قرآن قرار دهید اما هیچ گاه قرآن را روی زمین نگذارید.
در لحظه تحویل سال قرآن روی سوره «یس» باز باشد.
نگاه به قرآن سه ذکر دارد که هرکدام 40 بار گفته شود بهتر است: یا حکیم، یا علیم، یا نور.
با گفتن ذکر «یا حکیم» میخواهیم به کمک خدا از حکمتهای قرآن؛ با ذکر «یا علیم» از علم قرآن؛ و با ذکر «یا نور» از نورانیت قرآن بهرهمند شویم.
سپس در سفره آب قرار دهید با گفتن ذکر «یاحی»، آب نماد زندگی است.
سپس با ذکر «یا مصور» در سفره آینه قرار دهید.
همیشه نگاه در آینه با گفتن این ذکر همراه است. عدد زیاد آن 600 مرتبه و عدد کمترش 40 مرتبه است.
حکمت آینه در این نیست که تنها خود را نگاه کنید، بلکه تمرکز کرده و عیبهایتان را بشناسید؛ باشد که امسال سال خودشناسی و دقت در عیوب و زیباسازی جسم و روح باشد.
در سفره حتماً شمع سبز قرار دهید و روشنش کنید با این نیت که عمرمان صرف سوخت و ساز معنوی باشد. آب شویم اما رضایت خدا را به دست آوریم، در راه دین خود ریاضت بکشیم و همچنین عمر کوتاه نداشته باشیم.
شمع سمبل ریاضت بوده و به معنای سوزاندن آدم و به کمال رساندن او و نورانی کردنش است، سپس از نور وجود انسان، دیگران نیز استفاده میکنند.
در سفره خوراکی مثل سمنو، نقل و … قرار دهید.
همچنین سنجد بگذارید که به معنای دارو است. استحکام و استقامت بدن به معنای بینیازی از دارو است.
وقتی سنجد را به نیت تقویت بدن میگذارید 40 مرتبه ذکر «یا شافی» بگویید و
سپس این دعا را بخوانید:
«اللهم صَّل عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَأَنْ تَکْشِفَ ضُرِّی وَتُعَافِیَنِی فِی نَفْسِی وَأَهْلِی وَمَالِی وَوَلَدِی وَإِخْوَانِی فِیکَ عَافِیَةً بَاقِیَةً شَافِیَةً کَافِیَةً وَافِرَةً هَادِیةً نَامِیَةً مُسْتَغْنِیَةً عَنِ الْأَطِبَّاءِ وَ الْأَدْوِیَةِ وَ تَجْعَلَهَا شِعَارِی وَ دِثَارِی وَ تُمَتِّعَنِی بِسَمْعِی وَ بَصَرِی وَ تَجْعَلَهُمَا الْوَارِثَیْنِ مِنِّی، إِنَّکَ عَلی کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ»
کنار قرآن، سر سفره پولی هدیه به امیرالمؤمنین علی قرار بدهید.
به این ترتیب که اگر دستتان باز است 365000تومان؛
و اگر برایتان مشکل است 36500 تومان.
اگر هم دستتان خیلی بسته است 3650تومان، یا 365تومان.
به این پول 110 مرتبه «یاعلی» بخوانید به این نیت که قدرت مالیتان بالا رود.
به جهت رفع مشکلات خانوادگی به شیرینی سر سفره 110 مرتبه «الرَّحمنُ الرَّحیم» بخوانید، روی شیرینی را ببندید و 5 روز همه اعضای خانواده از آن بخورید.
همچنین صدقهای برای سال تحویل کناربگذارید
همسفران محبوب. ❤❤
آیا میدانید چطور با همسرتان سفر خوب و خوشی داشته باشید و از بروز اختلافهای احتمالی پیشگیری کنید؟
یکی از دغدغههای رهبر انقلاب در خصوص سبک زندگی، نحوهی مسافرت خانوادههای ایرانی است؛ دغدغهای که در دیدار با جوانان خراسان شمالی در سال 91 مطرح شد. سفر میتواند گره ارتباط عاطفی همسرها را محکمتر کند و در تقویت پایبندی همسران به هم نقش مهمی را ایفا میکند. اگر همسفرتان، همسرتان باشد؛ مدیریت این سفر قلقهای خاص خودش را دارد.
گذشت داشته باشید. با اهم و مهم کردن مسایل خوشی هایتان را بخاطر موضوعاتی مثل زودرنجی، دست تنها بودن خانم خانه در حین سفر و مخارج سفر بهم نریزید.
سفر را با صدقه و دعا شروع کنید. بهم راحت بگیرید و شادی را با بیشتر خرج کردن یکی ندانید. به توصیه رسول خدا “توشه خوب بردارید” که در سفر شاد باشید."با هم شعر بخوانید، شوخی کنید تا جایی که به یاوه و لغو نرسد” برایتان رسیدن به مقصد سفر فقط مهم نباشد و در بین راه های سرسبز توقف کنید و لذت ببرید.
️ اگر قرار است در سفر با دیگران همراه باشید، وسع و هدف خودتان را بسنجید تا با خانوادههایی شبیه به خودتان به مسافرت بروید.
برای اینکه از بروز کدورت در سفر جلوگیری کنید، از قبل تدبیرهایی اندیشیده باشید. مثلا در ظاهر بخندید یا تظاهر به خنده کنید تا به مرور چهره شادتری پیدا کنید. در انجام کارها با هم همکاری کنید تا همسرتان هم برای استراحت و تفریح وقت داشته باشد. اگر مشکلی پیش آمد هرچه میشود راه حل آسان، بدون تنش و بحث و با همکاری را انتخاب کنید
اگر مجبور به همسفر شدن با افراد فامیل یا دوستی شده اید ؛ با خودتان بگویید که سفرتان خیلی زود به اتمام میرسد بنابراین تلاش کنید احترام و عزت همسرتان را در جمع آنها نگه دارید و برای آرامش دل همسرتان بیشتر روی حرف های مشترک و تفاهم هایتان تمرکز کنید.
مهدی جان برای حضور ما دعا کن.
شهید بزرگوار حجت الاسلام والمسلمین شیخ فضل الله محلاتی، در سال 1309، متولد شد.در پانزده سالگی برای ادامه تحصیل به قم هجرت کرد و در حوزه علمیه به دروس حوزوی مشغول شد.
پس از اتمام دروس حوزه، درس های تخصصی فقه و اصول را در محضر اساتید بزرگواری چون مرحوم آیت الله بروجردی رحمه الله و امام خمینی رحمه الله و دیگر علمای بزرگ گذراند.
ایشان در فاصله سال های 1326 تا 1357 پس از آشنایی با شهید نواب صفوی، به گروه فداییان اسلام پیوست و به علت این همکاری، بارها تحت تعقیب قرار گرفت و دستگیر شد.
در آستانه 22 بهمن 1357، این “صدای انقلاب” بود که از حنجره شهید محلاتی به عنوان نخستین سخنگوی انقلاب، پیروزی نهضت و استقرار نظام الهی را در کشور از راه رادیو به ملت مسلمانان نوید داد. این شهید عزیز به علت سابقه درخشانش، مورد اطمینان حضرت امام خمینی(ره) بود و مسئولیت های اجرایی مختلفی مانند معاونت کمیته مرکزی انقلاب و نمایندگی ایشان در مراسم حج در سال 1358 را بر عهده داشت.
نمایندگی مردم محلات در نخستین دوره مجلس شورای اسلامی و مسئولیت نظارت، کنترل و هدایت سپاه پاسداران از بدو تشکیل آن از مسئولیت های دیگر شهید محلاتی بود اما آنچه این شهید بزرگوار را در کار بزرگ ارشاد و هدایت سپاه توفیق بخشید، علاوه بر جایگاه قانونی نمایندگی امام در سپاه ویژگی های اخلاقی و رفتاری و محبت درونی، دلسوزانه و خالصانه وی به پاسداران بود که اعضای سپاه به او از دید مُرشد و پیر راه می نگریستند
و این سوز درونی به او تحرک و تلاشی فراوان می بخشید که متجاوز از هزار برنامه آموزشی توجیهی، تربیتی و اخلاقی به شکل های مختلف سخنرانی و دستورالعمل از ایشان به یادگار مانده است.
مهدی جان برای حضور ما دعا کن: بیان ماجرا از زبان دوست و همرزم شهید :
هواپیما ، به خلبانی سرهنگ درویش ،درنزدیکی اهواز در حال پرواز بودند که دو فروند میگ عراقی،مجهز به موشک های مدرن هوا به هوا ،برروی فرکانسش می روند و با لهجه انگلیسی ـ عربی خود ، به خلبان هواپیما اخطار می دهند که بی دردسر به همراه آنان به سوی عراق بروند.(این اطلاعات گویا از طریق درویشی به برج مراقبت منتقل شده است.)
درویش خلبان شجاع و وطن پرست ایرانی ، بدون توجه به اخطار دشمن ، هم چنان به راه خود ادامه می دهد . عراقی ها این بار از راه دیگری وارد می شوند و خطاب به او می گویند:شما و سایر خدمه پرواز در امان هستید .
ما پناهندگی شما به هر کشور آزادی دردنیا را تضمین می کنیم ، تکرار می کنیم: ما با شما هیچ کاری نداریم ،هدف ما مسافران شماست .دراین جا درویش متوجه می شود که عوامل خود فروخته داخلی ،دقیقاً آمار و اسامی سرنشینان را به دشمن اطلاع داده اند. آخر ، ایشان تا آن لحظه ،داشته دشمن را متقاعد می کرده که این هواپیما ، مسافربری و غیر نظامی است و واقعاً هم آن هواپیما غیرنظامی بود..
درویش ، بعد ازآگاهی از نیت پلید دشمن ، مراتب را با حضرت آیت الله محلاتی در میان می گذارد و تصمیم نهایی را به ایشان واگذار می کند.(طبق مقررات ، هر مقام عالی رتبه ای که سوارهواپیما شود ، بدون در نظر گرفتن مقامش در داخل هواپیما ، تصمیم گیرنده همان خلبان و فرمانده هواپیماست .)
مشورت و واگذار کردن تصمیم نهایی به آیت الله شهید محلاتی ، حاکی از احترامی است که این خلبان به نظر نماینده امام در سپاه پاسداران انقلاب اسلامی گذاشته است .
سرانجام شهید محلاتی در پاسخ می گوید: ما شهادت را به تسلیم شدن در مقابل دشمن بعثی ترجیح می دهیم. و خلبان شجاع ، همان کاری را می کند که باید می کرده است…
هواپیما ، بدون توجه به اخطارهای مکرر دشمن به راه خود ادامه می دهد . صدای تلاوت قرآن مجید ، یک صدا از داخل هواپیما به گوش می رسد.
با اصابت دو موشک هواپیما چند تکه شده ومسافران از آن ارتفاع به سوی زمین روانه می شوند و در حقیقت به آسمان پر می کشند…
زیباترین تصویر از حضور شهدا در کنار امام خمینی .
استاد اخلاقِ ضایعاتی.
سوار ماشین بودم و داشتم از سالاریه (محله ی پولدارهای قم) مییومدم سمت خونه … تا از کوچه ی فرعی وارد خیابانِ اصلی شدم، دیدم مرد جوانی گوشه ی بولوار نشسته و یه گونیِ بزرگ پُر از ضایعات هم کنارشه . از ظاهر نامرتب و سیاهی گونیاش میشد فهمید که ضایعات رو از سطل زبالهها جمع کرده. هنوز بهش نزدیک نشده بودم که یه لحظه چشم تو چشم شدیم . همینطور که خیابون رو طی می کردم ، به محض اینکه بهش نزدیک شدم، پا شد و اشاره کرد تا نگه دارم… ترمز زدم و کمی جلوتر ایستادم. اومد کنار پنجره اتومبیل و گفت: «بار ضایعاتم سنگینه، نمی تونم ببرم؛ روم نشد به ماشینهای مدل بالا بگم منو ببرن؛ اگه میشه منو تا میدون برسون؛ سه هزار و پانصد تومن هم دارم که بهت میدم؛کاپشنم رو هم در میارم ، میندازم روی صندلی ماشینت که کثیف نشه.»
.
بهش گفتم: «مشکلی نیست، پول نمیخواد بدی؛ فقط فکر نکنم اون گونی بزرگ توی ماشین جا بشه. ( گونیاش مث گونیِ توی عکس بزرگ بود)
سریع گفت: جا میشه و دوید گونی رو آورد. میخواست کاپشنشو بندازه روی صندلی ، اما به زور نذاشتم. گونی رو با زحمت چپوند توی ماشین و راه افتادیم … کنارم که نشست هم لباساش بوی بد زباله میداد و هم گونی ضایعات. اما صورت نورانیاش پشتِ اون محاسن مشکی ،حال و هوای معنویاش رو فریاد میزد… ذکرِ یا امام رضا (ع) هم از زبونش نمی افتاد … برگشت سمتم و کلی تشکر کرد که بارش رو سوار ماشینم کردم. بعدش شروع کرد به حرف زدن و گفت:
امروز از خدا خواستم کاری کنه پول کفش دخترم جور بشه ، که با فروش این ضایعات جور میشه … اما بارم خیلی سنگین بود و نتونستم جا به جا کنم … بعد گفت: البته تقصیر خودمه … امروز ناشکری کردم و گفتم: خدایا! چرا مردم به بعضی ضایعاتی های دیگه پول نقد هم میدن ، ولی من همه اش باید ضایعات ببرم بفروشم … فکر کنم برا همین ناشکری اینجا گیر کردم … خدا ببخشه …
.
من فقط گوش می دادم … انگار یه استاد اخلاق داشت برام حرف میزد.
چقدر کیف کردم از این ایمانش.
صبح از خونه زده بیرون تا ضایعات جمع کنه برا پول کفش دخترش … خدا ضایعات براش رسونده ، اما چون سنگین بوده نمی تونسته جابه جا کنه… با تمام اینها به خدا گلایه نکرد و گفت خودم ناشکری کردم که اینطور شد …. .
امروز قشنگ ترین درس رو از این جوون که به نظرم از اولیای خدا بود، گرفتم .
فهمیدم هنر اینه که توی مشکلاتم بگی خدایا شکرت و به خدا گلایه نکنم
یاد گرفتم که باور داشته باشم خدا بدیِ بندههاشو نمی خواد… و هر مشکلی هست یا خودم مقصرم و یا حکمتی توشه
ممنونم از این درس بزرگ استادِ اخلاقِ ضایعاتی…
تربیت خانواده.
ما درمعارفمان این را داریم که شما در ارتباط با خانوادهتان، خاندانتان به طور کلّی، بیشترین سعی و کوششتان را برای مسائل مادی او نگذارید! بلکه از این طرف بیشترین هَمِّ تو، تربیت او باشد. چون او ادامهی وجود تو است، بقاء تو به بقاء انسانیّت و معنویّت اوست نه حیوانیّت او. اگر او از بُعد انسانیاش تربیت بشود، از نظر بُعد معنویاش تربیت شود، این ادامه حیات انسانی توست، ادامه حیات معنوی تو است. لذا نه اینکه هَمَّت را نگذار برای اداره مادی او. نه! بیشتر روی مسألهی تربیتی تکیه داشته باش. در نهجالبلاغه است که علی (علیه السلام) میفرماید،: بیشتر مشغولیّات خویش را نسبت به خانواده و فرزندت قرار مده، چرا که اگر خانواده و فرزندت اولیاء خدا باشند، خدا آنها را فرو گذار نمیکند.
بیشترین مشغولیّات خودت را که در این عالم میخواهی کار کنی برای آنها، از نظر مادّیشان قرار نده. بعد خیلی زیبا توضیح میدهد که این قبلی را روشن میکند که تو اگر بیایی کار کنی، بیشترین هَمِّ خودت را بگذاری برای اینکه اینها از دوستان خدا شوند، روی بُعد معنوی اینها کار کنی، پیوند اینها را با خدا محکم کنی، اگر این کار را بکنی، این را بدان خدا دوستانش را هیچ وقت وا نمیگذارد، رهایشان نمیکند. چقدر زیبا تفهیم میکند. برو این فرزند و خانوادهات را ولی الله بکن، وقتی این رابطه اش با خدا درست شد، غصّه این را نخور، هیچ وقت مولی عبد رو رها نمی کنه
مردها تشنه روز مرد نیستند.
مردها به یک روز قدردانی در سال نیازی ندارند، مرد آفریده شده تا تکیه گاه شود نه متکی باشد، مرد به این حساس نیست که کی و چی کادو میگیرد! فلانی برای شوهرش چه خریده؟ جوراب گرفته یا ساعت مچی طلا ؟
مرد برای مبارزه آمده، برای جهاد، برای سماجت، برای جنگ با غول زندگی، برای نبرد بی وقفه و بی انتها آمده، برای به آرامش رساندن خانواده اش آمده، برای شکسته شدن غرورش آمده
همین که تبسم را بر لب زنش ببیند،
همین که لبخند را بر چهره دخترش ببیند،
همین که سربلندی پسرش را ببیند،
همین که خواهرش بتواند به او تکیه کند،
همین که مادرش با او درد دل کند،
همین که پدر پیرش جوانی خودش را در او ببیند،
همین ها برای مرد کافیست
همین ها مرد را خوشبخت میکند
مرد آمده تا دیگران را خوشبخت کند،
آمده تا شود ستون خانواده،
آمده بسوزد تا روشنایی بخشد،
هیچ هدیه ای، هیچ کادویی، هیچ گوهر گرانبهایی هیچ مردی را خوشحال نمیکند مگر آرامش خانوده اش!
مرد مهرورزی بلد نیست، چون مادر نیست! مرد مهروزی اش را به زبان نمیآورد، نشان میدهد!
بهترین هدیه برای یک مرد، یک تشکر واضح و شفاف به همراه لبخند و رضایت و آرامش خانوده اش هست…
عمرشان دراز و عزتشان افزون باد
️ دفاع گرگ از آزادی زن!
چوپان، گلهی گوسفندان را به آغل برد و همه درهای آن را بست.
چون گرگهای گرسنه سر رسیدند، درها را بسته یافتند و از رسیدن به گوسفندان ناامید شدند.
برگشتند تا نقشهای برای آزادی گوسفندان از آغل پیدا کنند.
سرانجام گرگها به این نتیجه رسیدند که راه چاره، برپایی تظاهراتی جلوی خانه چوپان است که در آن آزادی گوسفندان را فریاد بزنند.
گرگها تظاهرات طولانی را برپا کردند و به دور آغل چرخیدند.
چون گوسفندان، فریاد گرگها را شنیدند که از آزادی و حقوقشان دفاع میکنند، برانگیخته شدند و به آنها پیوستند.
آنها شروع به انهدام دیوارها و درهای آغل با شاخههایشان کردند تا اینکه دیوارها شکسته شد و درها باز گردید و همگی آزاد شدند…
گوسفندان، به صحرا گریختند و گرگها پشت سرشان دویدند.
چوپان صدا میزد، و گاهی فریاد میکشید، و گاهی عصایش را پرتاب میکرد تا بلکه جلویشان را بگیرد.
اما هیچ فایدهای، نه از فریاد و نه از عصا دستگیرش نشد…
گرگها، گوسفندان را در صحرایی بدون چوپان و نگهبان یافتند.
آن شب، شبی تاریک برای گوسفندان آزاده بود و شبی اشتهاآور برای گرگهای به کمین نشسته…
روز بعد چون چوپان به صحرایی که گوسفندان در آن آزادی خود را به دست آورده بودند رسید، جز لاشههای پارهپاره و استخوانهای به خون کشیده شده، چیزی نیافت!
حکایتی است که بسیار شنیدهاید!
️ اما تظاهرات گرگهای دنیا برای آزادی زن چقدر با این حکایت مشابهت دارد!!!
چون گرگهای انساننما دیدند که رسیدن آنان به زنان مؤمن و پاکدامن به دلیل سرپرستی پدران، و ماندن در خانه، و به دلیل حجاب و پوشش اسلامی، و تربیت دینی غیرممکن است، بارها تظاهرات برپا کردند و خواستار آزادی زنان شدند. اما هدف آنان آزادیشان نبود بلکه آزادی رسیدن به آنان بود!!!
آزادی یا حراج!؟
از مـوانـع استـجـابـت دعـا.
فردی به محضر حضرت رسول رسید و گفت : چرا هر چه دعا می کنم به استجابت نمی رسد ؟ رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) عواملی را فرمودند که یکی از آنها این بود که شما بهشت را دوست دارید ولی کار بهشتی نمی کنید ، از شیطان تنفر دارید ولی عملا با او موافقت می کنید ، همه انسان ها خداوند را می شناسند ولی حق معرفتش را به جا نمی آورند . در داستان های شگفت آیت الله دستغیب آمده فردی در منصب استانداری بود ، از دنیا رفت و فرزندانش بر سر قبر او قاری قرآن آوردند تا اینکه سه شبانه روز بالای مزارش قرآن تلاوت نماید و در ازای این عمل ، پول فراوانی به عنوان دستمزد به او بدهند ولی قاری در همان شب اول گریخت و وقتی وارثان علت این رفتار را پرسیدند او پاسخ داد : من دیگر برای مرده شما قرآن نمی خوانم چرا که شب اول یک لحظه به خواب رفتم و در عالم خواب متوفی به خوابم آمد و گفت : دیگر اینجا قرآن نخوان چرا که برای هر آیه ای که می خوانی یکی بر سر من می کوبند و باعث عذابم می شوند. روایت داریم که چه بسا قرآن می خواند و قرآن او را لعن می کند . و یا در آیه دیگری می فرماید : غیبت نکنید. قوم همدیگر را مسخره نکنید . ولی در واقع این اعمال را انجام می دهیم . این ها همه موانع استجابت دعاست
〖از بیانات حجت الاسلام رفیعی〗
سنگینی مسئولیت.
مرحوم شیخ مرتضی زاهد از خوبان تهران بود که نماز جماعتش محفل انس بندگان خوب خدا بود، ایشان پس از نماز روایتی می خواند و موعظه می کرد و چند مسئله شرعی میگفت. یک بار وقتی شب از مسجد به منزل برمیگردد و رساله و میبیند متوجه میشود که مسئله شرعی را اشتباه به مردم گفته است.
شبانه راه می افتد و یکی یکی در خانه کسانی که پشت سرش نماز خوانده بودند و آنها را میشناخت میزند و میگوید: « حاج آقا حالا چه عجله ای داشتید؟ خودتان را به زحمت انداختید. فردا شب بعد نماز تصحیح میکردید و درستش را میگفتید. شیخ مرتضی میگوید: عزیزم! شما عجله دارید. شاید حضرت عزرائیل عجله داشته باشد و امشب آخرین شب عمر من باشد و کار به فردا نکشد و دیگر فرصت درست کردنش را نداشته باشم.
چنین کسانی همیشه آمادهاند. قشنگ زندگی میکنند و چون میدانند راهشان طولانی است و بدون راهنما نمی توانند این راه بی نهایت را بروند دائم مضطر به اولیای الهی یا متوسل به آنها هستند.
〖کانال استاد عالی و رفیعی 〗
بی انصافی در معامله.
اگر کسی روز قبل یک جنسی را پانصد تومان خریده، باید ده درصد به روی آن اضافه کرده و بفروشد . نباید نگاه کند که فردا قیمت آن ششصد تومان خواهد شد. فردی می گفت که گرفتن پول از دست مردم راحت است اما خوردن آن سخت است .
یک نفر نزد آیت الله احمد خوانساری که از علمای بازار تهران بودند آمد و گفت: من یک جنسی را به قیمت صد تومان می خرم. ولی چون بازار کشش دارد آن را دویست تومان می فروشم . آیا این کار اشکال دارد؟ ایشان فرمودند که این مال متعلق به تو است و می توانی هر قیمتی که می خواهی بفروشی ولی این کار بی انصافی است . آن فرد گفت : حرام نباشد ، بی انصافی اشکالی ندارد .
آقای خوانساری ایشان را صدا کردند و گفتند : بی انصافی یعنی آن کاری که شمر با امام حسین (علیه السلام) کرد . در حدیث داریم که سه کار خیلی مشکل است :
1- ذکر خدا در همه حال
2- رسیدگی به مشکلات مردم
3- انصاف با خود .
〖از بیانات حجت الاسلام رفیعی〗
در ذیل آیه «اِنَّ رَبُکَ لَبِالمِرصادِ»
از امام صادق علیه السلام نقل شده است که مرصاد
عقبه و گردنه ای است بر صراط قیامت.
کسی که حقی بر عهده اش باشد از آنجا نمی گذرد، صاحبان حق را میآورند تا رضایت دهند تا او بتواند عبور کند. آنجا هم چون همه محتاج هستند، با یک کلمه حلالم کن رضایت نمیدهند.
و طبق روایات بسیاری از حسنات شخص مدیون بر می دارد و به آنها میدهند تا راضی شوند، اگر حسناتش تمام شد، از سیئات آنها بر می دارند و بر دوش این مدیون میگذارند.
پیامبر فرمودند: مفلس واقعی کسی است که ابتدا با کیسه ای از خیرات و حسنات وارد عرصه حسابرسی قیامت شده، ولی پس از آن کوله بار سنگینی از گناهان بر دوش اوست و باید تاوان خطاهایش دهد.
استاد عالی
عوامل راحت جان دادن انسان ها.
در روایات اهل بیت (علیه السلام) هم به عواملی اشاره شده که باعث آسان شدن مرگ ، راحت از دنیا رفتن و سختی نکشیدن فرد می شود و هم عواملی که باعث می شود فرد با سلامت از دنیا برود . این دو نکته است ، اینکه هم انسان راحت از این عالم به عالم دیگر منتقل شده و سختی نکشد . و هم با سلامت رفته و دچار آن وسوسه هایی که شیاطین در لحظه ی آخر انسان را می کنند و تیرهای آخر را به سمت او پرتاب می کنند نشود .
اینجا دیگر منزل آخری است که دست شیطان به انسان می رسد و در نتیجه تمام تلاش خود را در این لحظه می کند . اهل بیت در روایات مختلفی اشاره به عوامل آسان ، راحت و با سلامت از دنیا رفتن کرده اند . اصلی ترین مورد این است که انسان اعتقادات سالم و درستی داشته باشد . تردیدی نیست که اگر من ایمان به خدا و آخرت داشته باشم و سیم اتصال من به خدا وصل باشد ، زمانی که می خواهند من را به سمت خدا منتقل کنند وحشت نمی کنم . چرا که من را به سمت دشمن نمی برند بلکه به سمت دوست می برند . خود این ایمان ، انسان را در لحظه ی آخر راحت می کند .
در روایت زیبایی است که حضرت عزرائیل (علیه السلام) بر ابراهیم خلیل الله وارد شد . حضرت ابراهیم (علیه السلام) وقتی او را دید پرسید: آیا تو الان من را دعوت می کنی که به اختیار آن طرف بیایم، یا زمان اختیار گذشته و خواهی نخواهی باید بروم ؟ حضرت عزرائیل (علیه السلام) گفتند نه به اختیار خود شما است که بیایید یا نیایید . حضرت ابراهیم چیزی گفت که حضرت عزرائیل را به فکر وادار کرد : خدا دوست و خلیل من است ، آیا دیده ای که یک دوستی مرگ را به دوست خود هدیه بدهد ؟ حضرت عزرائیل درمانده شد . از خداوند متعال خطاب به حضرت عزرائیل رسید که به او بگو آیا دیده ای که دوستی از دیدار دوست خود بدش بیاید . تو به طرف دوست خود می آیی و دوست مشتاق دیدن دوست است . اگر بخواهیم این نگاه را به مرگ داشته باشیم مستلزم این است که ایمان داشته باشیم . در این صورت چقدر این لحظه برای فرد زیبا خواهد بود.
〖از بیانات حجت الاسلام عالی〗
سطح توقعات همسر.
باید سطح توقعات و انتظارات خود را با میزان درآمد شوهر تنظیم کنید و از او چیزی که توان تهیه آن را ندارد نخواهید و دائماً مردان دیگر را در این زمینه به رخ او نکشید.
حتی خوشبختترین و با ثباتترین زوجها نیز با هم دعوا میکنند. دعوا کردن عامل جدایی زوجها نیست، بلکه روش دعوا کردن آنهاست که احتمال جدایی را ایجاد میکند.
خیلی وقتها به جای اینکه به خاطر اشتباهات کوچیک از همسرت انتقاد کنی، میتونی به خاطر کارهای ارزشمندی که انجام داده، ازش تشکر کنی! این فقط به زاویه دید تو بستگی داره. میتونی ازش ایراد بگیری و دلسردش کنی. ولی اگه می خوای همسرت عاشقت باشه، همیشه باید نیمه پر لیوان رو ببینی…
شناخت بدترین انسانها
امیرالمومنین امام علی علیه السلام:
دشمن ترین آفریده ها، نزد خدا دو نفرند
1_ مردی که خدا او را به حال خود گذاشته و از راه راست دور افتاده است
دل او شیفته بدعت
و مردم را گمراه کرده
و به فتنه انگیزی می کشاند
و راه رستگاری گذشتگان را گم کرده
و طرفداران خود و آیندگان را گمراه ساخته است
بار گناه دیگران را بر دوش کشیده
و گرفتار زشتیهای خود نیز می باشد.
2_ و مردی که مجهولاتی به هم بافته و در میان انسانهای نادان امت، جایگاهی پیدا کرده است.
در تاریکیهای فتنه فرو رفته
و از مشاهده صلح و صفا کور است،
آدم نماها او را عالم نامیدند که نیست،
چیزی را بسیار جمع آوری می کند که اندک آن به از بسیار است
تا آنکه از آب گندیده سیراب شود
و دانش و اطلاعات بیهوده فراهم آورد.
خطبه 17 نهج البلاغه، ق اول