️کارشناس آمریکایی: حتی فکر جنگ با ایران مرا تا حد مرگ می ترساند
هری جی. کازیانیس: از من قبول کنید که جنگ با ایران مانند هیچ یک از جنگ های گذشته نخواهد بود؛ جنگ در عراق، یوگوسلاوی سابق، افغانستان، باز هم جنگ عراق، لیبی، سوریه. نه! نه! ایران ارتشی مستحکم دارد که می تواند صدمات جدی به نیروهای آمریکایی وارد نماید…»
ببین !
انارها ، بعضی به ظاهر شیک ، شکیل ، درشت و خوش رنگ و لعاب اند ؛ اما وقتی می شکنی می بینی فاسد ، گندیده ، کپک زده و یا ترش و خشک و بی مزه اند!
اما بعضی انار ها هم هستند ظاهر چشم نوازی ندارند ، ریزاند ، رنگ و رویی هم ندارند اما وقتی می شکنی شیرین اند مثل قند ، آبدارند مثل حبه های انگور.
تمام حرف من در این شب یلدا همین است ..
همه مثال انار داریم…
ظاهرها فریب مان ندهند…
گاه میان ظاهر و باطن فرسنگ ها فرق و فاصله است…
و این فاصله ها روزی مثل روز روشن می شود…
در همان روزی که شامی در پی ندارد…
قیامت روز بر ملا شدن است…
بسا اسیر که آنجا امیر خواهد شد
بسا امیر که آنجا اسیر خواهد بود
بسا سوار که آنجا پیاده خواهد شد
بسا پیاده که آنجا سوار خواهد بود
چرا ز حال قیامت دمی نیندیشی
که حال بیخبران سخت زار خواهد بود
به قطره قطره حرامت عذاب خواهد بود
به ذره ذره حلالت شمار خواهد بود
استاد رنجبر
عظمت یاور انقلابیِ امام خمینی(ره) و امام خامنه ای که تاریخ بعدها او را خواهد شناخت…
آیا
می دانید علت جُــک ساختن برای
آیة الله جنتی، این انقلابیِ واقعی چیست؟
1. فقط
آیت الله جنتی است که
40 روز روزه نذر میکند که پسر مفسدم دستگیر و اعدام شود و مثل بعضی از بزرگان به خاطر پسرش به زمین و زمان تهمت نمیزند و وقتی پسرش اعدام میشود خم به ابرو نمی آورد
2. فقط
آیت الله جنتی است که
نوه اش را برای شهادت تربیت میکند و شهادت آصفش را جشن میگیرد
3. فقط
آیت الله جنتی است که
وقتی پسر دیگرش علی جنتی در وزارت ارشاد خرابکاری میکند نه تنها از او دفاع نمیکند بلکه سخت ترین انتقادها را به او روا می دارد
4. فقط
آیت الله جنتی است که
اینبار در اوج پیری و تنهائی ، بدون همسر، بدون پسران و بدون نوه و بدون حزب و باند و مافیا
میتواند
به آقابالاسرها و آقازاده ها انتقاد کند چون پرونده خودش پاک است
5. فقط
آیت الله جنتی است که
یار بی یار امام خمینی و امام خامنه ای است
6. فقط
آیت الله جنتی است که
می تواند در خطبه های نماز جمعه به هاشمی رفسنجانی بگوید “گردن کلفت”
و فقط
آیت الله جنتی است که
می تواند هر گردن کلفتی را ردصلاحیت کند…
7. فقط
آیت الله جنتی است که
بعد از اینهمه جک و تهمت حداقل ابروهایش را بالا نمیاندازد و به جای اینکه مثل بعضی ها همه ی امکاناتی که در اختیار دارد و میتواند داشته باشد را برای پاسخگویی به منتقدان یا انتقاد از منتقدان و یا حتی فراتر از آن تهمت زدن به منتقدان و جنگ با منتقدان به خط نمی کند
8. فقط
آیت الله جنتی است که
می تواند شجاعانه در تریبون نماز جمعه از اعدام موسوی و کروبی و خاتمی سخن بگوید…
9. فقط
آیت الله جنتی است که
می تواند در میان تمسخر و خنده های فرمانداران دولت روحانی سخن بگوید و مذاکرات هسته ای را وسیله ی براندازی بداند…
10. فقط
آیت الله جنتی است که
می تواند قید جایگاه علمی خود (که در حد مرجعیت است) را بزند و در شورای نگهبان مقابل لیبرال ها و متحجرین بایستد و فحش بخورد…
اگر شما جای دشمن بودید به چنین مهره ی محکم و مومنی حمله نمیکردید؟!
منبر آیت الله مرعشی نجفی و حضرت معصومه سلام الله علیها.
این جریان از حضرت معصومه علیهاالسلام مشهور است؛ ولی ما خودمان در حرم درس آیت الله مرعشی رضوان اللّه تعالی علیه می رفتیم. از شدت علاقه به حضرت معصومه منبرشان را جوری گذاشته بودند که روبه روی ضریح بود. ده دقیقه یک ربع قبل از درس، مطالب شیرینی می گفتند.
یک بار این قضیه را گفتند که البته مختلف نوشته شده؛ ولی من از خودشان شنیدم و سعی بر حفظ هم داشتم. یادم هست که فرمودند:
️پدر من آسید محمود، فاضل بود و مدتی سعی و اهتمام کرد برای اینکه راجع به حضرت فاطمه علیهاالسلام دو مسأله را روشن کند؛
یکی اینکه زمان شهادت فاطمه زهرا علیهاالسلام کی است؟ آیا هفتاد و پنجم است یا نود و پنجم بعد از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله؟ و یکی اینکه قبر حضرت زهرا علیهاالسلام کجاست؟
مدتی شروع می کند در کتاب ها گشتن؛ ولی دستش به جایی بند نمی شود. حتی می فرستد کتاب هایی را خیلی با سختی از مصر برایش بیاورند. ایشان، کتاب های تاریخی را دنبال کرده بود که این دو ابهام را از تاریخ بردارد. خیلی تحقیق می کند؛ ولی دستش به جایی نمی رسد و دلش آرام نمی گیرد.
مدتی، دیگر کتاب ها و تحقیقات را میگذارد کنار و از باب توسل وارد می شود. این سید، گریه و زاری و توسل می کند که من می خواهم این دو مسأله برایم روشن شود.
️من این جوری یادم است که می گفتند:
شش ماه، توسلش شبانه روز طول می کشد، تا اینکه یک شب امام صادق علیه السلام را در خواب می بیند.
حضرت صادق علیه السلام به او می فرمایند:
«آسید محمود! بیهوده خود را به زحمت مینداز. بگذار مردم بپرسند که چرا باید قبر بلال حبشی مشخص باشد؛ ولی قبر دختر پیغمبر مشخص نباشد؟ خداوند، جاه و جلال و جبروت فاطمه زهرا سلام الله علیها را به فاطمه معصومه علیهاالسلام داده است. هر چه میخواهی از او بخواه»
️یادم هست آقای مرعشی می فرمودند: «این کلمه جبروت در غیر خداوند متعال گفته نشده؛ ولی در خواب، امام صادق علیهالسلام به پدر من، گفتند: جاه و جلال و جبروت…».
آقای مرعشی می گفتند:
«پدر من دیگر بعد از آن، اهتمامش به زیارت حضرت معصومه علیهاالسلام خیلی بیشتر شده بود».
مقام حضرت زهرا علیهاالسلام در دنیا و چنین بهره برداری از حرم ایشان امکان پذیر است.
اراجیف باوری!
_ یکی از بزرگترین معضلات فضای مجازیمون، اراجیف باوری طیف زیادی از کاربراشه و از اونور مقاومتشون در برابر واضحترین و روشنترین حقایق!
بهش بگو خمینی هندیه! سندش هم فلان پست کانال اشکبوس چهاردهم تو تلگرامه!
نه تنها باور میکنه ، بلکه ازش به عنوان سند در مباحث هم استفاده میکنه! ?
_ ولی بهش بگو داعش رو آمریکا ساخته! ترامپ خودش گفته! کلینتون اعتراف کرده! شک نکن شک میکنه به حرفات ?
بهش بگو آخوندا زمان رضا پالان، با حمام و آب لولهکشی و بهداشت مخالف بودن و …! گل از گلش میشکفه و سریع واسه شونصد نفر فوروارد میکنه!
_ حالا اگه بهش بگی شاه فساد جنسی داشته طبق شهادت دهها شاهد و هزاران سند و اعتراف نزدیکانش، میگه اینا همش دروغه!
چرا به یه بنده خدا تهمت میزنی!?
بهش بگو این عکس متعلق به جنتی ـه که داره دست شاه رو میبوسه! بی درنگ و بدون هیچ تحقیقی عکس رو ذخیره میکنه تا شب تو کانال همکارانش بفرسته و ژست من یک همهچی دون هستم دربیاره!
_ حالا اگه عکس جنایات و وحشیگریهای آمریکا و اسراییل رو نشونش بدی، اولین جملهای که میگه اینه که “احتمال داره فوتوشاپ باشه” یا “از کجا معلوم اینا آمریکایین"! ?
بهش بگو پلاسکو رو سپاه ترکوند تا مغازههاشو بتونه بهشون بفروشه! فورا باور میکنه!
بهش بگو دانشمندان هستهای رو خود نظام ترور کرد! باور میکنه!
صبح که میشه بهش بگو مجتبی خامنهای از کشور فرار کرد! هر روز باور میکنه و هر روز همین رو نشر میده!
_ حالا بگو حادثه یازده سپتامبر طبق شواهد و اسناد متقن، کار خودشون بود!
بگو هواپیمای ایران رو آمریکا زد!
بگو خود کلینتون میگفت از تروریستها حمایت میکردن!
کل اینترنت رو شخم میزنه بلکه بتونه یه مطلب در رد این ادعاها پیدا کنه! ?
*️ این جور آدما حرفای لجنترین و فاسدترین افراد رو راحتتر میپذیرن!
*️ روح الله زم ، منبع خبریشونه!
*️ منبعشون برای مخالفت با شخص بزرگی مثل رهبر انقلاب ، مهدی فلاحتیه که تجاوز به همکارانش ثابت شده!
خدا توی قرآن به یک دسته از افراد میگه: “اینها مثل خرهایی هستند که کتاب حمل میکنند". سوره جمعه آیه ٥
این جمله دقیقا وصف همین افراده…
پ.ن ١ ؛ سواد رسانهای خود را افزایش دهیم.
پ.ن ٢ ؛ حق جو و حق طلب باشیم.
حضرت آیتالله بهجت قدسسره:
بابا! با خدا بساز، کار را درست میکند.
چرا در خلوت و جلوت، دلت هر چه میخواهد، میکنی؟
? بهسوی محبوب، ص١٠٢
هر بلایی که به ما میرسد در اثر دوری از اهلبیت علیهمالسلام و روایات مأثوره از ایشان است.
?در محضر بهجت، ج1، ص 274
وای بر ما اگر مثل دشمنان اهلبیت علیهم السلام باشیم و قدر آثار آنها را ندانیم!
? در محضر بهجت، ج3، ص23
آدم شیطانی
توی انباری دفترِ اشعارِ قدیمی ام رو پیدا کردم
همینجور که ورق می زدم ، رسیدم به شعری با عنوانِ آدم شیطانی …
شاید اون روزها خیلی تجربه ی سرودن نداشتم و از لحاظ ادبی شعرم قوی نبوده ؛ اما مفاهیم شعر حال و روز عده ای رو حکایت میکنه ، که هیچکدوممون دلِ خوشی ازشون نداریم:
.
آدمِ شیطانی…
کِی بویِ خدا خیزد ، از آدمِ شیطانی؟
کِی مرد شود عارف ، با ظاهرِ ایمانی؟
عرفان به تظاهر نیست، بس اهلِ عمل باید
ورنه به سرایِ غم ، می افتی و می مانی
هر روز ریا و عُجب ، هر روز پریشانی
این است سرانجامِ ، دینداریِ دُکّانی
وقتی همه جا بوی ِ، عشقِ به خدا پخش است
حیف است که تو هر دم ، در دامنِ شیطانی
یک عمر به گستاخی ، سرگرمِ گُنَه گشتی
ترسم که بهار آید ، مانی تو زمستانی …
.
شاعر: سیدمحمدعلی موسوی زاده
خاطرات همسر شهیدصیاد شیرازی
در اصفهان کم کم پایش به جلسه های مخفی مذهبی باز شد. قبلش خیلی اهل این طور جلسه ها نبود و فقط نمازش را می خواند. همیشه و سر وقت. سرش توی کار خودش بود، ولی از وقتی رفتیم اصفهان، بیشتر با کسانی بود که مذهبی و انقلابی بودند.
شب ها جلسه بود. دیر می آمد خانه. من ناراحت می شدم و برایم سخت بود، اما کم کم عادت کردم، به خصوص که می دیدم از وقتی به این جلسه ها می رود و می رود پیش علما، اخلاقش عوض شده است. اخلاقش از همان اول هم بد نبود، فقط کمی خشک بود، نظامی بود دیگر. حالا از آن خشکی در آمده و خیلی لطیف تر و مهربان تر شده بود.
درجه و مقام در روحیه و تلاش او تأثیری نداشت، چه آن وقتی که بنی صدر درجه افتخاری به او داد، چه زمانی که آن درجه را از او گرفت، صیاد همان صیاد بود. می گفت مهم اجرای امر اسلام و تکلیفی است که امام (ره) از ما خواسته است.
وقتی هم که قرار بود با بنی صدر جلسه ای داشته باشد، ابتدا به مشهد مقدس و به پابوس امام رضا(علیه السلام) می رفت و از آن آستان مقدس تقاضای کمک می کرد و می گفت: « این طوری احساس می کنم در بحثها و استدلال هایم از پشتوانه عظیمی برخوردارم. آنگاه عازم جلسه می شد…
ادامه دارد
گاهی که دلم از این زمینیان
می گیرد
پاهایم مرا بسوی
یک نقطه معلوم وپرطپش
میبرد
آنجاکه میعادگاه عشق
وجایگاه
سروقامتان
همیشه جاودان است!
مزار شهدا…
قلبم آنجا آرام است …
آرامتر ازهرلحظه ای که بوده است …
روی سنگ قبر شهدا نوشته هاو سروده هایی ناب و زیبا
چشم نواز ست
همه را بارها و بارها
می خوانم
و نمیگذارم صدای شان
از درون ام گم شود…
فرازی از وصیتنامه :
اینجانب بنده گناهکار خداوند
از شما امت شهید پرور تقاضا دارم
که مطیع محض ولایت امامخامنهای
نه در حرف بلکه در عمـل باشید؛
اینگونه نباشید که به خاطر حرفِ
عدهای منحرف ، حرف ولی بر روی
زمین بماند یا اگر حرف ولـی را
مخالف با میل شخصی دیدیم
به آن عمـل نکنیم .
پاسدارمدافـع حــرم شهیدمحمدرضا فخیمی
محمودرضا هرچه داشت از فرهنگ ایثار و شهادت بود. میراث فرهنگی دفاع مقدس را دوست داشت، مجموعه کتابهایش را خوانده بود. « همپای صاعقه» را واو به واو خوانده بود.
تقریباً همه کتابخانهاش به جز چند کتاب، کتابهای دفاع مقدسی بود. «خاکهای نرم کوشک» را با علاقه بسیاری خواند، سری «به مجنون گفتم زنده بمان»، «ویرانی دروازه شرقی»، «ضربت متقابل»، «سلام بر ابراهیم» و این کتابهایی که در دسترس همه است.
تقریباً تا آخرین کتابهایی را که در حوزه دفاع مقدس منتشر شده داشت و گرفته بود. « کوچه نقاشها» را به من توصیه کرده بود که بخوانم و من هنوز آن را نخواندهام خواندن این کتاب را چند بار به من توصیه کرد. خیلی او را به وجد آورده بود به لحاظ روحی ارتباط تنگاتنگی با شهدا داشت. علاقه خاصی به بهشت زهرا(سلام الله علیها) و مزارشهدا داشت.
راوی :برادر شهیدمحمودرضا بیضایی
راه های کسب اخلاص
یکی از راههای اخلاص، مخفی عمل کردن است. یعنی اگر انسان مخفیانه به کسی کمک کرد و پیش خودش گفت که این کار خیلی بزرگ نیست، این می شود اخلاص در صدقه .
ویژگی دیگر اتقان است یعنی محکم بودن. رسول خدا جنازه ای را دفن کردند. اصحاب داشتند می رفتند که پیامبر آنها را صدا زد و فرمود که بیایید این قبر را محکم کنید. آنها گفتند که مرده فرار نمی کند ولی پیامبر فرمود: خدا دوست دارد که کار را محکم انجام بدهیم. البته محکم بودن با وسواس فرق دارد. آیت الله مرعشی تندترین نماز را در قم می خواندند و الفاظ را به خوبی ادا می کردند. استحکام در نماز به معنی خوب ادا کردن کلمات نماز است نه طولانی کردن آن. محکم بودن یعنی دقیق بودن، درست ادا کردن و کم نگذاشتن. محکم بودن یعنی حق مطلب را ادا کردن و کم نگذاشتن از کار .اتقان در هر کاری لازم است ولی نباید منتهی به وسواس بشود.
ویژگی دیگر اعتدال است. حتی در عبادت هم باید اعتدال را رعایت کرد. یکی از اصحاب پبامبر تمام روزها را روزه می گرفت و تمام شبها عبادت می کرد و به زن و بچه اش نمی رسید، این خبر به پیامبر رسید. پیامبر سلمان فارسی را نزد او فرستاد تا مواظب او باشد که تمام شب را نماز نخواند و تمام روزها را روزه نگیرد. پیامبر فرمود :خدا به عمل کم هم راضی می شود. منظور ما این نیست که فقط واجبات را بخوانید و مستحبات را رها کنید. اعتدال معنای نسبی دارد. اعتدال یعنی اینکه در کار جوانب مختلف آن دیده بشود. حضرت فرمود :مومن باید ساعات زندگی اش را تقسیم کند.
مرحوم فلسفی در پنجشنبه ها اهل منبر را دعوت می کردند که در خانه شان صحبت کنند و بعد خودشان آن را گوش می کردند و نقد می کردند. بعد می گفتند که کسی یک لطیفه بگوید. بعضی ها تمام وقت شان را برای دعا و نماز می گذارند و به کارهای خانواده توجهی نمی کنند. اعتدال یعنی هر چیزی در جای خودش .
امام خمینی به طلبه های می گفتند که وقتی با خانواده به تفریح می روید با خودتان کتاب نبرید زیرا محل خواندن کتاب در منزل است نه در مسافرت.
〖از بیانات حجت الاسلام رفیعی〗
خورشید به آسمان پنجشنبه که می رسد دلشوره هم با خودش می آورد. و این دلشوره برای یک روز و یک هفته و یک سال نیست. عمریست با این دلشوره زندگی کرده است.
عمریست با این دلشوره از خواب برخواسته، نفس کشیده و تا به امروز را طاقت آورده است.
مثل همان دلشوره ای که روز اول مادر شدن آمده بود سراغش، همان روزی که قنداقه تنهاپسرش را به دستش دادند. همان روزی که وقتی چشمش به روی ماه نوزادش افتاد چهار قل و آیت الکرسی از روی لبش کنار نرفت
راستش را بخواهی دلـ️ـش عجیب دوباره هوای آن روی ماه را کرده است. هرپنجشنبه کارش همین است، اصلا تمام دلخوشی زندگی اش همین پنج شنبه هاست. نمی داند چرا؟
اما همین که چادر سیاهش را بر سر می کند یاد آخرین روز رفتن جگرگوشه اش می افتد یاد آن روزی که چادرش را دودستی گرفته بود و قسمش می داد تا اجازه رفتن را بگیرد، اجازه پر کشیدن را.
یادشان باصلوات
نمیدانم شهادت
شرط زیبا دیدن است
یادل به دریا زدن؟
ولی هر چه هست
جز دریادلان
دل به دریا نمیزنند…
شهیدمحمدکیهانی
خاطرات شهید ایمان خزاعی نژاد از زبان همسر ایشان.
گاهی زندگی انسان آنقدر کوتاه است که گویا شبیه یک خواب خوش است و وقتی از خواب بیدار می شود تازه متوجه می شود که چه شده و چه بر سرش آمده، و گاهی آدمهایی در زندگی ما می آیند و می روند که وقتی رفتند ما باید یک عمر صبح و ظهر و شب فقط با خیالشان سر کنیم .
شب ها وقتی می خوابیم و خوابشان را میبینیم روز با همان خواب سر حالیم و شب را دوباره به امید دیدن خواب عزیزمان به خواب می رویم و چقدر سخت و سنگین است این لحظات که تو باید فقط با یک قاب عکس زندگی ات را در اوان جوانی به پیری برسانی و وقتی در مورد عزیز سفر کرده ات صحبت می کنند گویا خنجری را به قلب پر از داغدارت می زنند. و همه دلخوشی ات این است که تو شده ای همسر شهید.
شهید یعنی آنکه خداوند خودش برای خودش آن را انتخاب کرده است و او عند ربهم یرزقون است. حتی اگر عمر زندگی مشترکت به 26 روز برسد.
ایمان خزاعی نژاد و الهه حسین زاده جهرمی تاریخ سالگرد عروسی شان هنوز به یک ماه نرسیده بود که غیرت و مردانگی ایمان او را راهی جهاد کرد. ایمان نمی خواست حرم عقیله بنی هاشم در خطر بیفتد و راهی جبهه های حق علیه باطل شد. و نو عروسش را با صبر زینبی برای همیشه تنها گذاشت…
قدرت عجیب لیزری سپاه پاسداران!
سایت کریستین ساینس وابسته به سازمان اطلاعات مرکزی امریکا ، اخیرا اعتراف کرده که پیشرفته ترین ماهواره جاسوسی امریکا که بر فراز کشور ایران جاسوسی میکرده، در ارتفاع 15 کیلومتری از جو زمین مورد حمله سلاح لیزری هوا فضای سپاه قرار گرفته و از بین رفته.
این سایت در ادامه میگوید که بهت و حیرت امریکاییها از این اقدام به حدی بوده که تا حالا اینقدر مستأصل نشده بودند.
طبق قوانین علمی این حمله توسط لیزر جامد صورت گرفته و این تکنولوژی قادر خواهد بود که هر موشک بالستیک اتمی و غیر اتمی را با هر سرعتی در خارج از جو زمین منهدم کند.
این را آمریکایی ها خوب میدانند که موازنه قدرت در جهان تغییر کرده است…
دستورالعملهای امام سجاد علیه السلام برای رفع بزرگترین مشکلات اخلاقی.
استاد الهی:
امام سجاد علیه السلام در دعای 39 صحیفه سجادیه، در قالب طلب عفو، نسخه ساده ای برای اینکه از مهمترین مشکلات اخلاقی نجات پیدا کنیم می پیچیند.
صلوات فرستادن:
«اللهم صل علی محمد وآله»
«خدایا! بر محمد و خاندانش درود فرست.»
️این نسخه اول است، اگر اهل صلوات بشوید رذایل اخلاقی از وجود شما خود به خود بیرون می رود.
️من هروقت پیش آیت الله بهجت (ره) رفتم و از ایشان خواستم تا دستورالعملی را برای عمل کردن به من بدهد، ایشان فرمودند: صلوات بفرست.
️یک روز پس از درس، خودم را پشت طلبه ها پنهان کردم و برای امتحان، دوباره از ایشان در این رابطه سؤالی کردم، در همان شلوغی فرمودند: شما صلوات بفرست. من فهمیدم که این یک نسخه است. صلوات، آدم را تغییر می دهد.
همتی به بلندای
شب یلدا داشتند؛
آنان که بی ادعا بودند!
شصت ثانیه ازعمر همین یک شب یلدا
باعث شده تاصبح به یمنش بنشینیم
ده قرن زعمرپسرفاطمه طی شد
یک شب شداز هجرقیامش بنشینیم
اللهم عجل لولیک الفرج
تا میتونی به دلی امید ببخش.
به چهره های غمگین
لبخند رو هدیه کن.
تا میتونی دلی رو شاد کن.
همین کارهای کوچیک
میشه یه دعای خیر در حقت.
یلدا، شب بزرگترها.
یلدا یا شب چله در نزد ایرانیان از جایگاه ویژه ای برخوردار است،
این آیین از این منظر در میان مردم ماندگار شد که مثل نوروز دارای پیام های بدیع و نو برای هر دوره و زمانه ای است.
هر دو آیین هویت بخش است و ایرانیان به طرز معنی داری به این دو آیین وابسته هستند و آن را پاس می دارند.
یلدا و نوروز دو ویژگی منحصر به فرد دارند یعنی هر دو، متکی بر تاکید بر دیدار بزرگترها و صله ارحام است و این دو ویژگی در همه ادیان الهی بویژه اسلام به آن تاکید شده است.
در یلدا به دیدار بزرگترها می رویم و از گذشتگان یاد می کنیم،
کسانی که شاید در سال های قبل در کنار ما بودند ولی اکنون نیستند.
شب یلدا به ما یادآوری می کند
که باید قدر یکدیگر را بدانیم.
هیچ شبی مثل شب یلدا نیست و هیچ شبی نیز مثل یلدا متنوع و دارای پیام های نغز و بدیع نیست.
یلدا شبی است که در همه سال ها می تواند به صورت بدیع و نو برگزار شود و چنین ظرفیتی در آن وجود دارد.
یلدا اگر همین یک پیام یعنی یاد گذشتگان و حضور در کنار بزرگان خانواده را در خود داشته باشد کافی است.
سر زدن به والدین به معنی این است که هنوز زحمات آنان را فراموش نکرده ایم و این ارزنده ترین پیام یلدا است
یلدا در میان همه ایرانیان با هر مسلک و آیین در هر شهر و دیار برپا می شود و حتی آنانی که به هر دلیلی در دیار خود نیستند آن را گرامی می دارند
و همین فراگیر بودن یلدا دل ها را به هم نزدیک می کند و به همین دلیل هر شب باید یلدا باشد و همه آن را پاس بدارند.
دیدار از بزرگترها یک رسم برتر یلدا است و به خاطر می آورم زمانی که تکنولوژی ها به این وسعت در جامعه نبود و شاید در خانه ها فقط رادیو و در برخی منازل نیز تلویزیون بود
کوچکترها در شب یلدا بیشتر به پای صبحت های بزرگترها می نشستند و همین باعث پیوند و ارتباط بیشتر نسل گذشته و کنونی می شد.
فال حافظ یکی از رسوم شب یلدا از گذشته های دور است و بزرگترها در کنار آن، برای کوچکترها داستان ها و قصه های سال های دورتر را بازگو می کردند.
این داستان ها و قصه ها دربردارنده فاخرترین و جذاب ترین پیام های از خود گذشتگی، ایثار، دوست داشتن، کمک کردن به دیگران، احترام به بزرگترها و خودسازی است
و یلدا با این پیام ها در میان ایرانیان ماندگار شد.
دانشمندان ایرانی در آثار خود شب یلدا را با زیباترین واژه ها و کلمات پاس داشته اند.
برخی از دانشمندان ایرانی از شب یلدا به عنوان شب تولد و ولادت یاد کرده اند.
ابوریحان بیرونی دانشمند شهیر ایرانی، شب یلدا را میلاد خورشید و شب زایش خورشید یاد می کند.
ایرانیان باستان یلدا را شب برافروختن آتش برای نابودی تاریکی و ظلمت می دانستند.
همچنین برابری انسان ها، ممنوع بودن جنگ و خون ریزی و ممنوعیت کشتن حیوانات در این شب رعایت می شد.
بنابر این شب یلدا دارای پیام های برابری، عدالت، مبارزه با ظلم و تاریکی و مظهر صلح و صمیمت است و به همین دلیل تاکنون آداب و رسوم آن حفظ شده است.
حتی در داستان ها و قصه هایی که بزرگترها در گذشته از شب یلدا برای کوچکترها بازگو می کردند همه این پیام ها در آن وجود دارد.
یلدا درازترین شب سال است و همین طولانی بودن، زمان دید و بازدید را بیشتر می کند و این یعنی بیشتر در کنار هم بودن است که همین عاملی برای دید و بازدیدهای بیشتر می شود.
یلدا در واقع حلقه اتصال نسل ها است.
در این شب قطعا به یاد گذشتگان می افتیم کسانی که حالا در میان ما نیستند و در این شب به آینده چشم می دوزیم و بزرگترها برای موفقیت فرزندان خود دعا می کنند و کوچکترها نیز از زحمات بزرگترها قدردانی می کنند.
همنشینی شب یلدا، صحنه های بسیار زیبایی از قدرشناسی نسل کنونی از زحمات بزرگترها و والدین را خلق می کند که تا مدت ها و حتی سال ها در اذهان می ماند.
یلدا با این ویژگی منحصر به فرد، شایسته پاسداشت و انتقال آموزه های آن به نسل کنونی و آینده است زیرا همه تعالیم آن دارای پند و اندرز فاخر است و همه شادی ها و خوشی های آن در دورهمی خانوادگی رقم می خورد و همین پیوندها را افزون تر می کند.
همین که در عصر تکنولوژی،
تلگرام و ابزارهایی از این دست، یلدا ارج نهاده می شود، نشان دهنده غنای این آیین است و هیچ عاملی نیز نمی تواند آن را از بین ببرد،
همانطور که نوروز نیز در مقابل تندبادهای حذف و تخریب، باقی ماند و رسم دید و بازدید آن برقرار است و اگر نوروز نبود شاید خیلی از دید و بازدیدها به چندین سال طول می کشید و یا اصلا اتفاق نمی افتاد.
برای استمرار همین دید و بازدیدها که تاکید دین است باید نوروزها و یلداها بماند و گرنه ممکن است برای خیلی ها، بهانه صله رحم حاصل نشود و این خساراتی است که همه از آن زیان خواهند دید.
السلام علیک
یا بقیه الله..
پسر ماه بیا در
شب یلدا بدرخش
ای مسیحای دل
خسته ی زهرا بدرخش
سالیانی ست که ما
چشم به راه فرجیم
نجمة الزاهره بر
تارک دنیا بدرخش
شب یلدایی این
هجر ندارد پایان؟!
سرتان سبز به
آیینه ی فردا بدرخش..
اللهم عجل لولیک الفرج
وصیتنامه شهید امین کریمی
همسرعزیزم
باقی عمرگران قدرخودرا به تحصیل علم وادامه ی زیبای زندگی بپرداز، من ازشماراضی هستم
زیبای من، خدا نگهدارت باد
با حضرت معصومه(سلام الله علیها) معامله کردم
امین قبل خواستگاری به حرم حضرت معصومه (سلام الله علیها) رفته بود. آنجا گفته بود «خدایا، تو میدانی که حیا و عفت دختر برای من خیلی مهم است کسی را میخواهم که این ملاکها را داشته باشد…»
بعد رو به حضرت_معصومه (سلام الله) ادامه داده بود « خانم؛ هر کس این مشخصات را دارد نشانهای داشته باشد و آن هم اینکه اسم او هم نام مادرت حضرت زهرا (سلام الله علیها) باشد»
امین میگفت: « هیچوقت اینطور دعا نکرده بودم اما نمیدانم چرا قبل خواستگاری شما، ناخودآگاه چنین درخواستی کردم!»
مادرش که موضوع مرا با امین مطرح کرد، فوراً اسم مرا پرسیده بود. تا نام زهرا را شنید، گفته بود موافقم!به خواستگاری برویم!️ میگفت «با حضرت معصومه معامله کردهام.»
یادش بخیر آقای شهردار !
به مادرم گفتم:
ننه… بالاخره رفتم جبهه و
برای خودم کسی شدم…
مادرم ذوق کرد و گفت:
ننه فدات بشه،می دونستم تو
آخرش یه چیزی می شی،…
خب ننه… بگو چه کاره ای؟
گفتم : شهردار!
فداش بشم ،فدای ننه م.حرف
از دهنم بیرون نیامده همه ی
محله فهمیدن که گل پسر ننه
شهردار شده…!
قربون ننه م برم!
نمی دونست شهردار تو جبهه
کارش شستن ظرف هاست و
جارو کردن سنگر و…
مادره دیگه…!
مادر دوست داره بچه ش یه
کاره ای بشه!! …
با چشمانی باز
به دشمنان
خیره شوید
و آنان را
آرام نگذارید
که اگر لحظهای
آرام گذارید،
لحظهای آرامتان نمیگذارند…
امام خمینی(ره)
آخرین بار که می خواست برای تفحص برود یک شب بعد از شب های قدر بود. باتک تک افراد خانواده خداحافظی کرد حتی از فردی که او را در مسیر تا جایی رسانده بود نیز حلالیت طلبیده بود. محمد قبل از شهادت،
دفترچه تلفن وکارت هایش را در دستگاه خردکن ریخت وبه عکاس سفارش کرد تا از او عکس بگیرد که بعدا به دردش می خورد. حتی انگشترش را هم بخشید
واینها آخرین ورق های دفتر خاطرات زندگی اش بود وبالاخره در 26 آذرماه سال 1380 در منطقه فکه بعد از عید فطر حرفی که همیشه می زد به حقیقت پیوست:” من مال این دنیا نیستم” وشعرش که دائم زمزمه می کرد بر سنگ مزارش نقش گرفت:
عشق است در آسمان پریدن
عشق است در خاک وخون غلطیدن
و عاشقان شهادت، برسنگ یادبودش دربهشت زهرا(سلام الله علیها) قطعه 27 و مزارش در امامزاده عباس چهاردانگه، آوای یس و الرحمن می سرایند
شهید تفحص محمد زمانی
چند فایده علمی حجاب برای زنان
حجاب به عنوان نمادی از تعهد عمل میکند.
یکی دیگر از فواید حجاب این است که به عنوان نمادی از تعهد زن به یک مرد عمل میکند. هیچ کس دیگری حق ندارد به دنبال لذتجویی از آنها باشد
زیرا آنها تنها متعلق و متعهد به همسرشان هستند به علاوه، حجاب میتواند به عنوان نمادی برای تعهد به خدا یا به مذهب اسلام نیز عمل کند.
حجاب باعث میشود دیگران فقط بر شخصیت زن تمرکز کنند.
رعایت حجاب به این معنی است که ویژگیهای جسمی و زیباییهای زنان پوشیده شوند؛ همین عامل باعث میشود، دیگران فقط بر شخصیت آنها تمرکز داشته باشند. به این ترتیب، زنان محجبه نه به ویژگیهای جسمیشان، بلکه به زیباییهای درونیشان افتخار میکنند.
حجاب چشم و هم چشمی را کم میکند
زنان همواره در معرض رقابتها و چشم و هم چشمیها در خرید و استفاده از لباسهای گرانقیمت قرار دارند؛ حجاب از تاثیرات منفی این رقابتها و چشم و هم چشمیها و تنزل قدر و ارزش سایر زنان میکاهد.
به علاوه، تمام زنان محجبه شبیه یکدیگر میشوند، و نمیتوان آنها را بر اساس قیمت لباسهایشان قضاوت کرد.
️روایتی از مادر شهید :
وقتی که شهید شد، قمقمه اش پر از آب بود و لب های خشکش ما را به یاد تشنه لبان کربلا می انداخت.
او لب به آب نزده بود تا بعد از شهادت از جام ساقی کربلا آب بنوشد.
با شنیدن تشنه کامی مصطفی ناراحت شدم، اما وقتی فکر کردم که این آرزوی خودش بوده و به این آرزو نائل شده ، وقتی ساعت دقیق شهادتش را پرسیدم ، جواب دادند: ده دقیقه الی یک ربع قبل از اذان ظهر روز تاسوعا، یعنی دقیقا همان روز و همان لحظه ای که 24 سال پیش او را نذر عمویم عباس (علیه السلام) کرده بودم.
من نذرم را ادا کردم و برای این که نگویند مادر سنگدلی هستم، نمی گویم خوشحالم، می گویم خدا را شاکرم، ما را لایق ادای این نذر دانست و مصطفی را با قیمت خوب از من خرید.
هر دوی ما به آرزوی خود رسیدیم
من فرزندم را فدای اهل بیت کردم و مصطفی به شهادت رسید.
شهید مصطفی صدر زاده
خاطرات همسر شهید صیاد شیرازی
با علی نسبت خویشاندوی داشتیم. او پسر عموی من بود و بدین لحاظ آشنایی و شناخت من از ایشان دیرینه بود، اگر چه زیاد همدیگر را ندیده بودیم. وقتی می آمدند خانه ما، حداکثر با هم سلام و علیک می کردیم. رسممان نبود که دختر با نامحرم حرف بزند.
اول خواهرم با برادر علی ازدواج کرد. عموجان و خانواده اش که آمدند دره گز عروسی، در همان عروسی من را هم برای علی خواستگاری کردند.
هفده ساله بودم که مرا برای او - که 25 ساله بود- خواستگاری کردند. آن زمان، افسر جوانی بود که در ارتش خدمت می کرد و برای این که سختی زندگی با یک فرد نظامی را به من تذکر بدهند، عمویم گفت:«زندگی با یک سرباز سخته. آن هم فردی مثل علی که زندگی ساده ای داره.»
برای پدرم، پاکی و نجابت داماد آینده اش مهم بود نه تأمین رفاه من؛ همان چیزی که در وجود علی بود، و همین هم بود که پدرم از بین همه ی خواستگارها با علی بیشتر موافق بود.
علاوه بر این ها، تقوایی در وجود علی بود که تشخیص آن برای دخترها به سادگی امکان پذیر بود؛ آخر او، به هیچ دختری نگاه نمی کرد. این تقوا و پاکی و نجابت را در آن دوران- که واقعاً گوهر کمیابی بود- پدرم نیز به خوبی در جای جای زندگی پسر برادرش دیده بود.
از همان روزی که به قول معروف«بله» را گفتم، احساس کردم وارد مرحله ی جدیدی از زندگی می شوم که رشد معنوی، اخلاص و ایمان، حرف اول را می زند. نماز شب اش ترک نمی شد، هر روز صبح دعای عهد می خواند و آرزوی بزرگش این بود که سرباز امام زمان(عج( باشد…
سال 1350 بود که در یک شرایط ساده، اما با محبت و امید ازدواج کردیم. شش ماه بیشتر از مراسم ازدواج نگذشته بود که آقای صیاد به واسطه اینکه رتبه اول را در رشته زبان در کشور به دست آورده بود، عازم امریکا شد و سه ماه در آنجا بود. آن عشقی که در وجود وی به اسلام بود، در آنجا نیز غلیان پیدا کرد و باعث شد او در آنجا یک پایگاه تبلیغ برای اسلام بناکند، پایگاهی که در دل او جای داشت و از آن سنگر برای بیان و تبلیغ شعائر اسلام در بین مردم آمریکا استفاده می کرد…
کلام رهبری درباره محاسبه ی نفس.
امام خامنه ای:
من شرح حال یک شهیدی را
می خواندم درآنجاذکرشده بود:
که ایشان هر روز خطاهای خود
را می نوشته.
همین که در توصیه ی علمای
اخلاق و در توصیه های بعضی
ازاحادیث و اینها هم هست که
خطاهای خودتان رابنویسید.هر
شب خودتان را محاسبه کنید.
او این چیزها را روی کاغذ
مینوشت. ماها رومان نمیشود
خودمان بنویسیم . روی کاغذ
بیاوریم ، علنی کنیم ؛ ولو بین
خودمان و کاغذ… این محاسبه
نفس خیلی چیز خوبی است
انسان باید خود را محاسبه کند
بعد یکی یکی از انجام گناهان
خود کم کند.
23فروردین90
#طنز_جبهه
روح
معمولا یک هفته قبل از شروع عملیات تمامی تیپ ها و لشگرها در محدوده منطقه عملیاتی اردو بر پا می کردند.و آموزش ها در زمینه عملیات و نحو نبرد توسط فرماندهان به نیروها آموزش داده می شد.
شب ها بیشتر بچه ها سرگرم ذکر و دعا می شدند.عده ای هم به بگو و بخند مشغول بودند و برای افزایش روحیه بساط شوخی راه می انداختند.
از قضا هر روز صبح هم پیرمردی که به حاجی صلواتی شهرت داشت با سر و صدای بلند به داخل سنگرها می رفت و بچه ها را بیدار می کرد. یک شب بچه های یکی از گردان ها ،همه را دور هم جمع کرد و نقشه اش را برای اذیت کردن حاجی صلواتی پیاده کرد.
القصه چند نفر ملاحفه های سفیدی مهیا کردند و لباس سفیدی که فقط جای دو چشم داشت را تهیه کردند.صبح روز بعد حاجی بنده خدا طبق معمول ابتدا با بلندگو همه را دعوت به بیداری کرد ،سپس راهی سنگرها شد.بنده خدا حاجی صلواتی هنوز به داخل سنگر نیامده بود که ناگهان روح بلند قامتی زوزه کشان جلویش ظاهر شد.فقط تصور کنید این پیرمرد بنده خدا چه حالی پیدا کرد و چقدر ترسید.روح هم ول کن نبود و دست از سر حاجی برنمیداشت و مدام تعقیبش می کرد.پشت سر روح، یک گردان بسیجی می دوید می خندید.
ارادت خاصی به علی ابن موسی الرضا [علیه السلام] داشت … آخرش هم برات شهادتش رو از امام رضا(علیه السلام) گرفت طوری که شب شهادتش هم مصادف شد با سالروز شهادت امام رضا [علیه السلام] …
خیلی صاف و ساده بود و اهل اشک و گریه. هر موقع با خودش خلوت می کرد به یه جا خیره می شد و اشک می ریخت …
شهید مدافع حرم حسین محرابی
محیط امنیتی بود و غربت در در و دیوار حرم جاری بود
ضریح سه ساله دختر را که دید درست مثل کسی که سال ها در انتظار محبوبش بوده، بند دلش پاره شد
اشکش مجال دیدن نمی داد.
همه باهم سینه می زدیم، شعر می خواندیم و عزا داری می کردیم
کمیل حال و هوای غریبی داشت.
در دست نوشته هایش نوشت : در حرم بانو قلبم در حال خروج از سینه ام بود
شهید کمیل قربانی
کلام شهید رحمت الله عباس زادگان.
حال که ما فرزندان اسلام هستیم، هر کجا اسلام در خطر باشد باید از آن دفاع کنیم…
و ما جوانان با خون خود درخت اسلام را آبیاری خواهیم کرد و آیینه تمام نمای شهادت را از سرور آزادگان جهان حسین بن علی (علیه السلام) سرمشق قرار میدهیم…
#طنز_جبهه
لگد بر یزید!
بعد از نوشیدن آب، یکی یکی، لیوان خالی را به سقا میدادیم. او اصرار داشت عبارتی بگوئیم که تا حالا کسی نگفته باشد و برای همه هم جالب باشد.
یکی میگفت: «سلام بر حسین (علیه السلام)، لعنت بر یزید»
دیگری میگفت: «سلام بر حسین (علیه السلام)، لعنت بر صدام»
اما از همه بامزه تر عبارت: «سلام بر حسین (علیه السلام)، لگد بر یزید» بود که برای همه بسیار جالب بود.
خاطرات شهیدایمان خزاعی نژاد از زبان همسر شهید
صبح زود فردای عقدمان به تپه شهدای گمنام جهرم رفتیم، آن روز ایمان از هر دری حرف زد، و از مسافرتها و گردشهای دوران مجردیاش. کربلا که میرود در بین شش گوشه مینشیند و همانجا آرزوی شهادت میکند و شهادتش را از حضرت میخواهد. برایم گفت .
پاتوق ایمان و دوستانش همیشه خدا مزار شهدا رضوان بود. تفریحگاه صبح و شب و نصف شبشان بود. ایمان عاشق شهدا بود و شهادت بزرگترین آرزویش. اما هیچ وقت حرفی از رفتن و شهید شدن تا زمانی که در کنار من بود نمی زد. هر حرفی از رفتن، نبودن و جدایی من از ایمان در میان میآمد، من را به هم میریخت و نمیخواست من را ناراحت کند و یا اینکه ناراحتی من را حتی ببیند.
ایمان یک انسان مهربان و خوش اخلاق بود. یک انسان صبور که حتی در این مدت زمانی ما با هم زندگی کردیم صدای بلندش را نشنیدم. برای من بسیار مهربان بود.
هر کدام از ما به خاطر دیگری از خودمان میگذشتیم. ایمان من را مهربانو و من او را مهربان صدا می زدم و همیشه میگفت: مهربان یعنی نگهبان مهربانو.
اگر ایمان جایی بود و من در کنارش نبودم و میپرسیدم خوش میگذرد؟ میگفت خانم گذشتنی میگذره اما خوش نه، اگر قشنگ ترین جای دنیا هم باشم و تو نباشی بهم خوش نمیگذره مطمئن باش…
نحوه ی شهادت شهید هادی ذوالفقاری
هادی سه بار برای مبارزه با داعش راهی منطقه سامراء شد. او با نیروهای حشدالشعبی چه در کارهای فرهنگی چه کارهای نظامی و دفاعی همکاری نزدیکی داشت.
در حومه ی سامرا،ناگهان صدای انفجار مهیبی آمد،عملیات انتحاری در بین سربازان عراقی و هادی به آرزویش رسید خبر رسید که هاد ذوالفقاری مفقود شده و جز لاشه ی دوربین عکاسی اش هیچ چیز دیگری و حتی پیکری از او به جانمانده است.
سه روز از شهادت هادی گذشته بود. یقین داشتم حتی شده قسمتی از پیکرهادی پیدا می شود چون او برای خودش قبر آماده کرده بود. همان روزخبر دادند در فرودگاه نظامی شهرالمثنی، یک کامیون آمده که پیکر شهدا راآورده
بیشتر این شهدا از سامرا بودند و در میان آنها یک جنازه وجود دارد که سالم است اما گمنام! وهیچ مشخصه ای ندارد، فقط در دست راست او دو انگشتر عقیق است. به یاد هادی افتادم. رفتم و کامیون پیکر شهدا را دیدم.
خودش بود. اولین شهید شیخ هادی بود که آرام خوابیده بود صورتش کمی سوخته بود اما کاملاً واضح بود که هادی است.
یاد روزی افتادم که با هم از سامرا به بغداد بر می گشتیم.
هادی می گفت برای شهادت باید از خیلی چیزها گذشت. از برخی گناهان فاصله گرفت
هادی در معرکه شهیدشد و غسل نداشت خودش قبلاً پرچم سیاهی تهیه کرده بود که خیلی ناگهانی پیکرش را درمیان آن پرچم پیچیدند و در قبر قرار دادند!
ناخواسته کل قبرش سیاه و وصیت شهید عملی شد. به گفته دوستانش یک شال «یافاطمة الزهرا(سلام الله علیها)» هم بود که آن را روی صورتش گذاشتند و به خواست خودش بالای سنگ لحد شهید نوشتند: یازهرا
اما همه دوستان و آشنایان، بر این باورند که شاید علت این مفقودیت، ارادت ویژه شهید به حضرت زهرا(سلام الله علیها) بوده چون وقتی پیکر او با این تأخیر چند روزه پیدا شد، آغاز ایام فاطمیه بود. شبی که او به خاک سپرده شد، شب اول فاطمیه بود.
هادی وصیت کرده بود پیکرش را در سامرا، کاظمین، کربلا و نجف طواف دهند.
این وصیت بعید بود اجرا شود. چرا که عراقیها شهدای خود را فقط به یکی از حرمین میبرند و بعد دفن می کنند.
اما در مورد هادی باز هم شرایط تغییر کرد، ابتدا پیکر او را به سامرا و بعد به کاظمین بردند. سپس در کربلا و بین الحرمین پیکر او تشییع شد. بعد هم به نجف بردند و مراسم اصلی برگزار شد.و درجوار حضرت علی (علیه السلام) درقبرستان وادی السلام به خاک سپرده شد.
سهشنبه بود. من به جلسه قرآن رفته بودم. در جلسه قرآن بودم که به من زنگ زدند. پرسیدند خانهای؟ گفتم نه.
بعد گفتند بروید خانه کارتان داریم.
فهمیدم از دوستان هادی هستند و صحبتشان درمورد هادی است، اما نگفتند چه کاری دارند.
من سریع برگشتم. چند نفر از بچه های مسجد آمدند و گفتند هادی مجروح شده.
من اول حرفشان را باور کردم؛ گفتم حضرت ابوالفضل(علیه السلام) و امام حسین(علیه السلام) کمک میکنند، عیبی ندارد. اما رفته رفته حرف عوض شد. بعد از دو سه ساعت، همسایهها آمدند و مادر دو تن از شهدای محل مرا در آغوش گرفتند وگفتند هادی به شهادت رسیده.
شهید هادی ذالفقاری
به چه می اندیشی
به فراموشی مان
یا اینکه راه را اشتباه رفتیم
یا عمار نبودیم ولی فقیه را…
چشمانت را ببند ای شهید!
مبادا این روزها را به مادرت زهرا"سلام الله علیها"گزارش دهی…
خاطرات تفحص
روز ولادت آقا امام رضا (صلوات الله علیه) بود و رمز ما یا ابوالفضل (علیه السلام). محل کارمان هم طلائیه بود. اولین شهید کشف شد. شهید «ابوالفضل خدایار»، گردان امام محمدباقر (صلوات الله علیه)، گروهان حبیب و از بچه های کاشان. گفتیم اگر شهید بعدی هم اسمش ابوالفضل بود، این جا گوشه ای از حرم آقا ابوالفضل (علیه السلام) است. رفتم پشت بیل و زمین را کندم که بچه ها پریدند داخل چاله. خیلی عجیب بود. یک دست شهید از مچ قطع شده که داخلی مشتش، جیره های شب عملیات (پسته و …) مانده بود. آب زلالی هم از حفره خاکریز بیرون می ریخت. گفتیم آب از قمقمه ای است که کنار پیکر شهید است؛ اما قمقمه خشک خشک بود. با پیدا شدن پیکر، آب قطع شد. وقتی پلاک شهید را استعلام کردیم، دیگر دنبال آب نبودیم، جواب را گرفتیم. شهید «ابوالفضل ابوالفضلی» گردان امام محمدباقر (صلوات الله علیه)، گروهان حبیب که او هم بچه کاشان بود.
سر مشق ماندگار
«چند روز از اقامتم در گردان نگذشته بود که فهمیدم در گردان خبرهایی هست. خبرهایی که تا آنوقت برایم سابقه نداشت. یک ساعت به اذان صبح مانده در تاریکی فضای حسینیه گردان مانند نماز جماعت جو نورانی نماز شب حاکم و صدای ناله و مناجات بلند بود. هر ساعت از شب که اتفاقی از خواب بیدار میشدم، میدیدم کسی در اتاق نیست! این برایم معما شده بود. کار طاقت فرسای آموزش غواصی دیگر رمقی برای کسی باقی نمیگذاشت. واقعاً شبهایی که قرار نبود برای تمرین به کارون برویم از خستگی بیهوش میشدم. اما باز هم بچه ها این شبها را غنیمت میشمردند و به راز و نیاز میپرداختند.
یک شب بیدار شدم و دیدم کسی در اتاق نیست! رفتم بیرون. چون معمولاً صابون در دستشویی نبود کورمال کورمال به داخل تدارکات دسته رفتم.
ناگهان یکّه خوردم. پشت کارتنهای تغذیه قامتی بلند ولی خمیده با گردنی کج دیدم. رفتم داخل. زیر نور مهتاب چهره ملتهب و گریان و دستان به التماس بلند شده مسعود شادکام نمایان شد. مدتی نشستم و با صدای ناله و گریه مسعود همنوا شدم. در قنوتش داشت تند تند با اشک و ناله مناجات شعبانیه را از حفظ میخواند. و اشک میریخت.
دیگر نیازی به صابون نبود شسته شده بودم و پاک…»
نماز شب سید محمد انجوی نژاد و حماسه یاسین،
کتابی شیرین که به بارها خواندن می ارزد…
شهیدصادق گنجی
متولداردیبهشت 1342 فسا از اهالی
برازجان مرکز شهرستان دشتستان استان بوشهر،
پس از اتمام دوران دبیرستان راهی تهران شد و در مدرسه عالی شهید مطهری به تحصیل علوم دینی پرداخت.
در زمان جنگ با عراق به مدت بیست ماه در جبهههای مختلف حضور یافت.
مدتی مسئولیت بازرسی اداره عقیدتی سیاسی در نیروی دریایی سپاه پاسداران را داشت و چندماهی در وزارت ارشاد مشغول شد.
وی در سال 1365 در شهرلاهور پاکستان، مسئولیت نمایندگی فرهنگی جمهوری اسلامی ایران شد.
در روز 29 آذرماه سال 69 در مراسم تودیع که از طرف ادبا، نویسندگان، شعرا و خبرنگاران
در هتل اینترنشنال لاهور برگزار شده بود،
این شهید به منظور شرکت در جلسه
در ساعت هفت و 45 دقیقه جلو درب هتل میرسد
و به محض پیاده شدن از ماشین،
مورد هجوم وحشیانه چند تن از ایادی استکبار جهانی و وهابیون ملحد قرار می گیرد
و با رگبار دشمن به خون خویش میغلتد
و خون پاک و مطهرش، زمین لاهور را برای همیشه رنگین می کند.
خاطرات همسر شهید شهیدصیادشیرازی
از جمله خاطراتی که مکرر از این سفر تعریف می کرد این بود که می گفت یک خانواده مسن مسیحی در امریکا بودند که بعد از اینکه با علی آشنا می شوند، از وی رسماً دعوت می کنند که به آنها اسلام را آموزش دهد.
تعریف می کرد که آن خانواده بعد از فراگیری احکام و شعائر، همان مقداری را که فرا گرفته بودند، در محافل دیگر ترویج می کردند و در واقع این هسته هر روز شعاع بیش تری پیدا می کرد.
ایشان به واسطه آشنایی آمریکائی ها به زبان انگلیسی ، قرآن را با ترجمه انگلیسی برای آنها تلاوت می کرد و می گفت:« گر چه الفاظ انگلیسی ترجمه دقیق و بایسته ای از آیات و کلمات وحی نیستند، اما همین که حرف جدیدی را در میان آنها مطرح می کنیم، تکانی است که آنها را به تکاپوی بیشتر در این راه وادار می کند.
این شهید بزرگوار، دوره سه ماهه تخصص «هواسنجی بالستیک» را در شهر «فورت سیل» ایالت «اوکلاهما» با نمره عالی و احراز رتبه نخست از میان 20 افسر آمریکایی و ایرانی به پایان رساند.
من دختر اولم را باردار بودم. مریم که به دنیا آمد، علی هنوز امریکا بود. چهل روز از دوره اش مانده بود. صبح روزی که مریم به دنیا آمد، یک نامه از او رسید که تویش نوشته بود: «ربنا هب لنا من ازواجنا و ذریاتنا قره عین واجعلنا للمتقین اماما». فقط همین یک آیه. دلم آرام گرفت. بعد از ظهرش مریم به دنیا آمد.
علی از آمریکا که برگشت، ما را به اصفهان فرستادند. شش سال در اصفهان بودیم و او تدریس می کرد…
ما به تکلیف عمل کردیم
شماها چی؟؟؟؟
مثل ما هستید؟؟؟
ما پشتیبان ولایت بودیم
شماها چی؟؟؟؟
ما به صدای واغربتا لبیک گفتیم
وای بر شما اگر امامتان تنها شود.
درد دل بچه های تفحص با شهدا:
براستی کدام یک از ما دیگری را پیدا میکند؟…
ما شما را … یا شما ما را ؟…
اصلا کداممان گم شده ایم ؟… ما یا شما ؟
میپندارم…
ما روح گم کرده ایم و شما جسم…
روح مان تلنگر میخواهد و جسمتان تفحص ….
ما محو در زمانیم و شما محو در زمین…
شما در افلاک و ما در پی پلاک
پس ای شهید… قرارمان باشد:
تفحص از ما
تلنگر از شما
ما بر جسم تان
شما با روح مان …
یاعلی
پشتوانه و تکیه گاه.
حتما همه شما این آیه قرآن را شنیده اید که(الرجال قوامون علی النساء)
اکثر افراد این آیه را “مرد رئیس زن” معنی میکنند یعنی کلمه قوام را رئیس معنی میکنند اما در حقیقت معنی قوام رئیس نیست.
قوام در زبان عرب به تکیه گاه و چوبی گفته می شود که در کنار انگور میزنند تا انگور رشد کند.
حالا چوب کنار انگور مهمتر هست یا خود انگور؟
مرد در واقع نقش همان چوب را دارد. او باید پشتوانه و تکیه گاهی باشد برای رشد زن. مرد در حکم چوب است و مسئله مهم رشد, انگور (منظور زن) است.
مهمترین نقش مرد مسئولیت است نه ریاست. مسئولیت یعنی خطر کردن و جواب پس دادن. مرد باید تکیه گاه عاطفی و مالی زن باشد.
بهترین شما کسی است که برای خانواده اش بهترین باشد. (پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله)
#به_قلم_خودم
#فرهنگ_فاطمیه
بزرگترین ریاضت.
شخصی به مرحوم علامه طباطبایی گفت:
یک ریاضتی برای پیشرفت معنوی من بفرمایید.
علامه فرمودند : بهترین ریاضت برای شما ، خوش اخلاقی با خانواده هست …
سعی کنیم شنونده خوبی باشیم.
خیلی وقت ها پیش می آید که دل همسر مان از دنیا پُر می شود و در آن لحظه، بیشتر از هر چیزی، شدیدا به یک گوش شنوا احتیاج دارد.
باید توجه داشته باشیم، طبیعی است که چون او قصد تخلیه کردن خود را دارد، می تواند حرف هایش جذابیت خاصی برای ما نداشته باشد. اما او در آن هنگام به شدت احتیاج دارد با ما درد دل کند، و آرامش یابد.
به حرف هایش گوش کنیم. اما مراقب باشیم که این کار ما واقعی باشد و متظاهرانه به نظر نرسد.
#به_قلم_خودم
خدایا! کنترل ذهنی به من بده که فقط به تو توجه داشته باشم و هیچ چیز جز تو برام جالب نباشد.
نمی گویم آن یک چیز جالب حرام است, می دانم که نیست!
همین که سر مرا به یک موضوعی بند میکند که لازم نیست درموردش فکر کنم پس من نمیخواهم چنین سرگرمی را…
از جمله این رسانه ها, که کارشان این هست که هرلحظه توجه هر کس را جلب کنند.
حتی خیلی وقت ها اعضای خانواده و آشنایان، که مدام باعث مشغول شدن ذهن انسان می شوند.
گاه در دور همی ها, برای هم چیزای جالب بلوتوث میکنند!
یا اینکه تو ده تا گروه عضو می شوند و مدام همدیگر را توی گروه ها تشویق میکنند که …
هر گز نمی خواهم چنین سرگرمی و جالب بودنی که مرا لحظه ای از تو دور بدارد…
#به_قلم_خودم
چند لحظه مطالعه.
اگر از خودخواهی کسی به تنگ آمده ای، او را خوار مساز؛ بهترین راه آن است که چند روزی رهایش کنی.
گاهی شاپرکی را از تار عنکبوت میگیری تا خیلی آرام رهایش کنی،شاپرک میان دستانت له میشود….
نیت تو کجا و سرنوشت کجا
هنگامی که افسرده ای ،بدان جایی در اعماق وجودت ،حضور ” خدا ” را فراموش کرده ای…
لحظه ها ،
تنها مهاجرانی هستند
که هر گز بر نمی گردند
هرگز !
سه چیز را نگه دار:
گرسنگیت را سر سفره دیگران
زبانت را در جمع
و چشمت را در خانه دوست . .
عاشــق طرز فکر آدمهـــا نشویــد
آدمهـــا زیــبا فکـــر میکنند
زیـــبا حرف میزنند
امـــا زیــبا زندگـــی نمیکنند… !!
مراقب باش
بعضی حرف ها فقط قابل بخشش هستند
نه فراموش شدن !
آرزوهایت را کنار نگذار
دنیا بالاخره مجبور می شود با دلت کنار بیاید !