️روایتی از مادر شهید :
وقتی که شهید شد، قمقمه اش پر از آب بود و لب های خشکش ما را به یاد تشنه لبان کربلا می انداخت.
او لب به آب نزده بود تا بعد از شهادت از جام ساقی کربلا آب بنوشد.
با شنیدن تشنه کامی مصطفی ناراحت شدم، اما وقتی فکر کردم که این آرزوی خودش بوده و به این آرزو نائل شده ، وقتی ساعت دقیق شهادتش را پرسیدم ، جواب دادند: ده دقیقه الی یک ربع قبل از اذان ظهر روز تاسوعا، یعنی دقیقا همان روز و همان لحظه ای که 24 سال پیش او را نذر عمویم عباس (علیه السلام) کرده بودم.
من نذرم را ادا کردم و برای این که نگویند مادر سنگدلی هستم، نمی گویم خوشحالم، می گویم خدا را شاکرم، ما را لایق ادای این نذر دانست و مصطفی را با قیمت خوب از من خرید.
هر دوی ما به آرزوی خود رسیدیم
من فرزندم را فدای اهل بیت کردم و مصطفی به شهادت رسید.
شهید مصطفی صدر زاده
روایتی از مادرشهید مصطفی صدر زاده.