تلکیف: یارِ مهدی(عج) باش
بار مهدی(عج) باش… بار مهدی(عج) باش… بار مهدی(عج) باش…
شعر
ای امان از بی سوادیِّ دلم در درسِ عشق
جایِ مشقِ «یار بودن» ، «بار بودن» را نوشت
سیدمحمدعلی موسوی زاده
موضوعات: "بدون موضوع" یا "لقب امام زمان"
قرآن وقتی الگو معرفی میکند، بحث زن و مرد نیست. میخواهد یک الگو برای همه مردم معرفی کند، میگوید: حضرت آسیه، «وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا لِلَّذِینَ آمَنُوا امْرَأَتَ فِرْعَوْن» (تحریم/11) نه اینکه بگوییم: خدیجه کبری الگوی زنان و امیرالمؤمنین الگوی مردان است. نه، هردو الگوی زنان و مردان هستند. در جامعه سعی کنیم این پاکیزگی را حفظ کنیم. دختر خانم و آقا پسری که ازدواج میکند، قبل از ازدواج خدای نکرده ارتباط نادرستی با نامحرم نداشته باشد. آنوقت این زندگی شیرین و مستمر میشود
بعد از ازدواج هم همین است. نکند خدای نکرده یکوقت این خانم یا آقا نگاهشان به مردان و زنان دیگر باشد. واقعاً زن برای مرد باشد و مرد برای زن باشد. این جامعه را حفظ میکند.
در غرب چیزی به نام نظام خانواده وجود ندارد. البته نه اینکه وجود نداشته باشد. هنوز خانوادههایی در غرب هستند که زندگی مستمر دارند ولی شیوه تبلیغات غربی بر این نیست. انسجام نظام خانواده یک ارزش محسوب نمیشود. لذا رفتن به سمت خیلی از بی بند و باریها عیب نیست. من شنیدم که بعضی وقتی طلاق میگیرند، جشن طلاق میگیرند. آدم برای چیزی که از دست داده که جشن نمیگیرد.
وقتی یک اتفاق ناشایست در زندگی بیافتد جشن میگیرید؟ مثلاً در امتحان رد شدید یک جعبه شیرینی بخرید و بگویید: در امتحان رد شدم! این اصلاً توجیه ندارد. مبغوضیت طلاق جای خود هست. شما نباید بگویید: چرا خدا این مبغوض را قرار داده است؟ گاهی زندگی ممکن است موجب خیلی از ناملایمات شود. مبغوض یعنی خدا دوست ندارد. اما خدا این مبغوض را یک جایی راه حلی قرار داده برای اینکه ممکن است این زندگی دوام نیاورد. آنوقت ببینید نگاه قرآن به خانواده چقدر زیباست. در سوره فرقان دعایی که من توصیه میکنم بخوانید که آخر سوره فرقان هست که صفات عباد الرحمن را میشماریم، میگوییم: خدایا خانواده ما را نور چشم ما قرار بده. «رَبَّنا هَبْ لَنا مِنْ أَزْواجِنا وَ ذُرِّیَّاتِنا قُرَّةَ أَعْیُنٍ وَ اجْعَلْنا لِلْمُتَّقِینَ إِماما» (فرقان/74) نمیگوییم: خانوادههای ما را متقی قرار بده. پیشوای متقیان قرار بده. درست است بالاترین مصداق این آیه معصومین(علیهم السلام) است. لذا انشاءالله اگر با این اصول وارد شویم خیلی از اصول در جامعه ما تغییر میکند. خیلی از معیارهای غلط کنار میرود.
〖از بیانات حجت الاسلام رفیعی〗
خوشبختی یعنی
صبح قبل از هر کسی ، اول به
امام زمانم سلام کنم.
از خدا بخوام امروز اصلا گناه نکنم.
و منو از بهترین یاران امام قرار بده
و همه کارهام فقط برای خدا باشه
از ترک گناه تا یاوری امام عصر عجل الله فرجه
السلام علیک یا صاحب الزمان
میدانم که از چشمتان افتاده ام آقا.
ولی این را هم میدانم که سلامم را بی جواب نمیگذارید
که جواب سلام واجب است
پس ای حضرت عشق هر لحظه سلامتان میکنم.
شاید خودتان دستم را بگیری
دوران ظهور دوران خوشی وسرور شیعیان من است.
زمین در عصر ظهور گنج های خود را بیرون می ریزد به گونه ای که مردم از نظر مالی بی نیاز می شوند،
بیمارانتان شفا می یابند و روابط خانوادگی تان اصلاح خواهد شد
کینه ها و دشمنی ها از دل ها بیرون می رود آنچنان دررفاه خواهید بود که تا به حال چنین نبوده اید
فقط آنقدر بگویم که در دوران ظهور حتی پرندگان در هوا نیز خوشحال هستند.
حال شما را چه شده است که مرا از یاد برده اید؟
علاقه ی من به تو چنان است که با ناراحتی ات ناراحت می شوم و با بیماری ات من نیز بیمار می شوم.
محبت و علاقه ی من به شما از محبت و علاقه ی مادر به طفل شیر خوار بیشتر است ، مثل پدری که فرزند خود را گم کرده است ، بی تاب شما هستم حال آنکه شما سال هاست که مرا از یاد برده اید.
آیا خداوند مرا آفریده است تا سال ها در پس پرده ی غیبت باشم؟
آنچنان به کارو زندگی خود مشغولید گویی مثل کسی که اصلا وجود نداشته است از ذهن های شما دور هستم.
شما را می بینم که صدای اذان را می شنوید، ولی مشغول کار خود هستید.
شما را میبینم که به غیبت نشسته اید و صدایتان را می شنوم که می گویید اینها که غیبت نیست.
خمس مالتان را به خیال اینکه به شما تعلق نمی گیرد نمی دهید.
بیشتر وقت و زندگی تان را به بطالت می گذرانید.
از بعضی دوستانت به من خبرهای ناگوارتری رسیده است، آنچنان از من دور شده اند که به دشمن دست بیعت داده اندو تابلوی “ورود مهدی ممنوع” را پشت بام خود نصب کرده اند و با ورود ماهواره به خانه هایشان با دشمن هم غذا شده اند ، حال آنکه مرا از خودشان دور می کنند.
برای نیامدنم کارهای بد زیادی انجام می دهند.
شما را می بینم که سخت ترین کار ها برایتان امر به معروف و نهی از منکر شده است.
گاهی که ازشهر شما عبور می کنم ناچار برای ندیدن زنان بد حجابتان عبا به روی صورت خویش می کشم.
دوستی های قبل از ازدواج را آنقدر رواج داده اید که نوجوانانتان که تازه به سن بلوغ می رسند گمان می کنند که این کار ها فعل حرامی نیست.
چطور شما شیعیان در جامعه ی اسلامی زندگی می کنید و نمی دانید که پولی که خمسش را نداده اید استفاده کردن از آن حرام است؟
در روز عاشورا جدم حسین علیه السلام کوفیان را بسیار نصیحت نمود اما در آنها اثر نکرد
امام حسین علیه السلام به آنها فرمودند علت اینکه سخنان من در شما اثر نمی کند لقمه های حرامی است که خورده اید پس شکمهایتان را با لقمه های حرامی که کوفیان خوردند پر نکنید.
چطور نمی دانید که به اندازه ی بال پشه ای کم فروشی کنید لقمه ی حرام خورده اید؟
چرا قبل از آنکه احکام داد و ستد را یاد بگیرید معامله می کنید؟
آیا این چیز زیادی است که از شما می خواهم؟
بدانید اگر بی وفایی در جامعه زیاد شود دشمن بر شما غالب خواهد شد.
️اگر گناه نمی کردی خیلی زودتر از اینها آمده بودم.
هنوز آرزوی توبه کردنت را دارم!
آیا وقت آن نشده به سوی من باز گردی؟
به امید روزی که در کنار کعبه آن هنگام که ندای یا اهل العالم می زنم جزء اولین کسانی باشی که با من بیعت کنی.
آن روز که رو به روی هم بنشینیم و لحظات فراق پایان پذیرد.
لبخند آخر شهید.
از شهیدانی که بعد از شهادت لبخند زدند…
فرازهایی از وصیتنامه شهید:
اگر تکه تکه هم بشوم دست از دین اسلام بر نمی دارم…
بترسید از اینکه هر هفته نامه اعمال ما دو مرتبه پیش امام زمان(عج) باز می شود. نکند خدای ناکرده امام زمان(عج) از دست ما ناراحت و شرمنده شود…
شهید رضا قنبری
شاید شهــــادت
آرزوی همه باشد
اما یقیناً
جز مخلصین
کسی بدان نخواهد رسید ،
و
کاش بجای زبان با عملم،
طلب شهادت میکردم..
طنزجبهه، تو که مهدی رو کشتی …
آقا مهدی فرمانده گروهانمان درست و حسابی ما را روحیه داد و به عملیاتی که می رفتیم تو جیهمان کرد. همان شب زدیم به قلب دشمن و تخته گاز جلو رفتیم.
صبح کله سحر بود و من نزدیک سنگر آقا مهدی بودم که ناغافل خمپاره ای سوت کشان و بدون اجازه آمد و زرتی خورد رو خاکریز. زمین و زمان بهم ریخت و موج انفجار مرا بلند کرد و مثل هندوانه کوبید زمین.
نعره زدم: یا مهدی! یک هو دیدم صدای خفه ای از زیر میگوید: «خونه خراب، بلند شو، تو که مهدی را کشتی!»
از جا جستم. خاک ها را زدم کنار. آقا مهدی زیر آوار داشت می خندید.
یادمان بـــمانــد خیـل عظیم شـهدا
بــــدون ایـن که مــــــا را ببیـنند
و بشناسند برای ما رنجـها کشیدنـــد
وازجان ومال گذشتند به یادشــان باشیم
برای شادی روحشون صـلوات
آن روز از سه راهی شهادت گذشتند
امروز در دو راهی عافیت مانده ایم …
آن جا خدا بود و اخلاص … این جا ؛
” الذی یوسوس فی صدور الناس “
مداح شهیدان
گوشه حیاط منزل سرم رو روی دیوار گذاشته بودم حالم اصلا خوش نبود ضعف و سرگیجه داشتم.
5_6 ماهی می شد که حاجی پرکشیده بود و دیگه بین ما نبود
به یکباره حال عجیبی پیدا کردم درست نمی دونم خواب بودم یا بیدار ، حاجی رو دیدم که به طرفم می اومد ، عبای سبز رنگ روشنی که چشم نواز بود رو به دوش داشت.
توی حاشیه عبا آیات قرآن به زیبایی دوخته دوزی شده بود هیبت عجیبی داشت
با اینکه خوشحالی غیر قابل وصفی بهم دست داده بود اما دلهره هم داشتم.
آروم آروم اومد و در مقابلم ایستاد
سلام کردم، آروم و متین جوابمو داد
پرسید چرا ناراحتی؟
گفتم چیزی نیست فقط بچه ها در نبود شما اذیتم می کنند.
گفت : ناراحت نباش من یه جای مناسبی براتون اون دنیا فراهم کردم.
نسیم آرومی بال عبایش رو تکون می داد.نوشته ها و آیات قرآن بر روی عبا برق می زدند.
سرم پایین اومد و محو تماشای اونها شدم در همین حال پرسیدم : راستی مگه تو شهید نشدی؟ پس چرا اینجایی؟
گفت :
_ چرا ولی آقا اباعبدالله الحسین (سلام الله علیه) بهم ماموریت دادن بیام برای شهیدان رجایی و باهنر نوحه سرایی کنم.
با این حرف شیر علی به یکباره رفتم سراغ سال و ماه و متوجه شدم در هفته دولت قرار داریم.
توی همین فکر بودم که اون رویای شیرین و به یاد موندنی تمام شد.
وقتی به خودم اومدم داشتم چشمامو می مالیدم
دیگه چیزی ندیدم جای پای حاجی رو که ایستاده بود دست زدم و کشیدم روی صورتم و صلوات فرستادم.
شهید شیرعلی سلطانی به روایتی از همسر
خاطره طنز
آمبولانس شیخ مهدی
شیخ اکبر فرمانده ی مقر بود و شیخ مهدی راننده ی مایلِر و شوخ و خوشمزه.
نزدیک اذان ظهر بود که شیخ مهدی گفت: «آهای شیخ اکبر! من میخوام یه دور با این آمبولانس بزنم».
شیخ اکبر گفت: «تو بی خود کرده ای! اگه سوار آمبولانس شدی از مَقر اخراجت میکنم». و رفت داخل سنگر.
هنوز نرفته بود تو سنگر فرماندهی، که شیخ مهدی پرید تو آمبولانس. اکبر کاراته هم نشست کنارش. آمبولانسو روشن کرد.
پشتِ سرشو نگاه کرد. پدال گازو فشار داد و زد دنده جلو. تا اومد به خودش بیاد آمبولانس رفت نوک خاکریز!
شکم آمبولانس نشست رو سرِ خاکریز و مثل اَلّاکُلَنگ، این طرف و آن طرف می شد.
با صدای خنده ی بچهها، شیخ اکبر از سنگر دوید بیرون. دو دستی زد تو سرش و گفت:« شیخ مهدی برای همیشه برو. اصلا از جبهه برو!»
شیخ مهدی هم سرشو از پنجره آمبولانس بیرون کرد و گفت:« حالا که رفتم تو هوا !»
من آنروز درمقابل تیر دشمن چشم هایم راسپرمیکردم
تانگاه نامحرم به ناموسش نرسد
او امروز ساعتها نگاه شیطانیش راروانه ی هرمرد و نامردی میکند
تا دردل هرکس وناکسی برای خودش جا بازکند….
نه ! این قرارمان نبود !
گفتم چه شد یادشهیدان؟!
گفتند: یک کوچه به نامشان نکردیم مگر! ?
️نفس های اقاقی
تکبیرہ الاحرام عشقم
میان نفس های اقاقی نقش می بندد
شعر هایم راگره میزنم به پوتین های خونین بابام
قول داده ام میان واژگان شعر هایم اسفند بچرخانم تا ،،کسی نگاه مهربان بابا را از من نگیرد
تا نفس،نفس های ما شدن تا بودن وتا بی نهایت
صدای ملکوتی اذان عشق
در افق های نامرئی ملکوت
تا عرش تورا می خواند
قنوت ققنوس ها شروع شده بود یاس غریبت قرآن به دست با چشمانی خیس از بلور های شفاف اشک منتظر اجابت لحظه های خورشید بود
رقص نور ماه پاره های بهشتی کشتی متلاطم ذهنم رابه سوی نور هدایت می کرد
سبد های یاس قدم های بابایی
را به تالار قلبم خبر میداد
مضطرب و پریشان اسفند می چرخاندم
اما خبردار بود هر روز هزاران باردر ذهن کوچکم برایشان یادمان می گیرم
لبخندی ملیح زد
اما من میان لحظه های خورشید گیر کرده بودم
پریشانی من اشک های بی ممتد بغض ها کوه شده درد های بی حساب
دلی آرام می خوام هر چند میدانم به گرد پایان نمی رسم
بابایی هوای دلم از حد هشدار هم گذشته
یاریم کنید دستم را بگیرید
دلم تنگشده آسمان می خواهم
چطور شهید بشویم وقتی لحظه هایمان
در قتلگاه دنیا به گناه می گذرد
نمی توانم بینم به بقیه ظلم می شود
یادم امد بابا جان گفتی جهاد اکبر بیش از جهاد از
جهاد اصغر شهید دارد
دلم آتش گرفته
رد چفیه های خونین بغض های رسوب شده استخوان های شکسته
دست وپاهای بریده غربت شهیدان گمنام شهیدانی که از جنس ذوب شدن های چندین ساله ذره ذره اندو
به ابدیت پیوستن
در میان بازوان زمان خورد شده ام
بابا
این جا می تواند سکوی پرش باشد وهم مرداب شیطان،،، دعا کنید مراقب دلهایمان باشیم عاشق باشیم عاشق شویم عاشق بمانیم عاشق خدا قرآن اهل بیت علیهم السلام
عاشق رهبری ثابت قدم
به روح قدسی وآسمانیتان
درود می فرستم
دستم را بگیرقول بده زودتر مرا می بری
دیگر تحمل این دنیا
عروس هزار داماد برایم غیر قابل تحمل شده
“چه رزمنده باشی و در میدان و چه دلت️ شوق “جهاد” داشته باشد…
شهادت یک هدف مشترک می شود… و میدان جهاد️ یک مکان “مقدس"…
نگاه رزمندگان دیروز به دید
بسیجیان امروز گره خورده .
شـــهید رزمنده دیروز مدافع امروز حمیدرضا ضیایی
پایی که سال 66در شهرحلبچه جا ماند
جانی که سال96 در شهر بوکمال سوریه ودر دفاع ازحریم اهل بیت فدای اسلام شد
شادی روح شهیدمدافع حرم حمیدرضا ضیائی صلوات
راز شهیدی که امام حسین علیهالسلام جمجمهاش را کربلا برد…
قبل از عملیات بدر غلامرضا جلوی من و مادرش بدنش را برهنه کرد و گفت نگاه کنید، دیگر این جسم را نخواهید دید همانطور شد و در عملیات بدر مفقود گردید…
دوازده سال در انتظار بودم و با هر زنگ به سمت در میدویدم تا اگر برگشته باشد اولین کسی باشم که او را میبینم تا اینکه یک روز خبر بازگشت او را دادند فقط یک جمجمه از شهید برگشته بود که مادرش از طریق دندان؛ فرزند را شناخت…
در نزد ما رسم است که بعد از دفن، سه روز قبر بصورت خاکی باشد شبی در خواب دیدم که چند اسب سوار آمدند و شروع به حفر قبر کردند
گفتم: چکار میکنید؟
گفتند: مأمور هستیم او را به کربلا ببریم
گفتم: من دوازده سال منتظر بودم، چرا او را آوردید؟
گفتند: مأموریت داریم و یک مرد نورانی را نشان من دادند
عرض کردم: آقا این فرزند من است فرمود: باید به کربلا برود؛ او را آوردیم تا تو آرام بگیری و بعد او را ببریم یکباره از خواب بیدار شدم با هماهنگی و اجازه، نبش قبر صورت گرفت، اما خبری از جمجمه غلامرضا نبود و شهید به کربلا منتقل شده بود و او در جرگه عاشورائیان در کربلا مأوا گرفتهبود.
راوی: احمد زمانیان پدر شهید
منبع: نقل از سایت افلاکیان
شهیدغلامرضا زمانیان
لیلی و مجنون
آن شب قرار بود مصطفی تهران
بمونه،
عصر بود و من در اتاق عملیات
نشسته بودم که ناگهان در
باز شد و مصطفی وارد شد!
تعجب کرده بودم.
منو نگاه کرد و گفت:
“مثل اینکه خوشحال نشدی
دیدی من برگشتم!
من امشب برای شما برگشتم.”
گفتم: “نه، تو هیچ وقت به خاطر
من برنگشتی. برای کارت
آمدی.”
با همون مهربونی گفت:
“… تو می دونی من در همه
عمرم از هواپیمای خصوصی
استفاده نکردم ولی امشب
اصرار داشتم برگردم،
با هواپیمای خصوصی اومدم که
اینجا باشم.”
گفتم: “مصطفی من عصر که
داشتم کنار کارون قدم می زدم
احساس کردم اینقدر دلم پُره که
می خوام فریاد بزنم.
احساس کردم هر چی توی این
رودخانه فریاد بزنم، باز نمی
تونم خودمو خالی کنم.
اون قدر در وجودم عشق بود
که حتی تو اگر می آمدی نمی
تونستی منو تسلی بدی.”
خندید و گفت: “تو به عشقِ
بزرگتر از من نیاز داری و اون
عشق خداست.
باید به این مرحله از تکامل
برسی که تو را جز خدا و عشق
خدا هیچ چیز راضی نکنه
حالا من با اطمینان خاطر می تونم
برم….”
شهید مصطفی چمران
منبع: نیمه پنهان ماه، ص44
عیارِ عاشــق …
زمانی مشخص میشود ،
که ببینـی تا کجـا
پایِ معشـوق میمـاند !؟
شهیـد یعنـی انتهایِ عشــق
یعنـی ایستادن تا پای جــان
شهیدحمیدرضا ضیایی و لاله های زینبی
در سال 1348 چشـم به جهـان گشود، در سن15 سالگی به جبهههای نبرد حق علیه باطل شتافت و در لشکر 10 سیدالشهدا (علیه السلام) به عنوان دیدبان مشغول جهاد در راه خدا شد.
در فروردین ماه سال 67 درعملیات والفجر 10 و در خاک دشمن توسط بمبارانهای هوایی به درجه رفیع جانبازی نائل آمد. پای وی از ناحیه زانو در این عملیات قطع شد و مدال پر افتخار جانبازی را به گردن آویخت.
پس از دوران دفاع مقدس در عرصههای فرهنگی و اجتماعی حضوری چشمگیر و تاثیـرگذار داشت و خدماتی ارزشمند از خود بر جای گذاشت.
با شروع فعالیـت جبهه مقاوت در سوریه چندین بار به صورت داوطلبانه عازم سوریه شد و در قسمتها و یگانهای مختلف از حریم اهل بیت(علیهم السلام) دفاع کرد. و سرانجام در حالی که فرماندهی ادوات تیپ زینبیون را بر عهده داشت، در آخرین مرحله پاکسازی داعش در سوریه، در 30 آبان 1396 در ” شهر بوکمال ” بر اثر اصـابت تیرِ تکتیرانداز های داعشی به آرزوی دیرینه اش رسید و به فیض شهادت نائل آمد.
مهم نیست
چه گفتند و میگویند …
مهم این است …..
که تُ پدر مهربان مایى ،
در سرماى هیاهوها …
دلمان گرم است به بودنت …
“سَر” آن است که در طریق وصال به باد رود و ” جان” متاعی است که هم او بخشیده است تا به بهای آن لقایش را باز خریم، و سّر آن که خون مقتول عشق را ثارالله گفته اند نیز در همین جاست.
شهیدمرتضی آوینی
حاج آقا مجتهدی تهرانی:
اگر فامیلی دارید که وضع مالی خوبی ندارد، شما هروقت به دیدارش می روید، یکگونی برنج، دوکیلو روغن… برایش ببرید. اینها صله رحم است، نه اینکه راحت بروی خونه اش بنشینی میوه ات را بخوری و اونم تو قرض بندازی و بعد بگی الحمدلله صله رحم به جا آوردم. این صله رحم ثواب ندارد ، کباب دارد.
شهید اسماعیل زاهدپور
فرزند :رجب
30 شهریور سال1350 در شهرستان کردکوی دیده به جهان گشود.
وی دارای دو فرزند به نامهای علی و ارمیا است.
ایشان نیروی بازنشسته تیپ یکم نینوا سپاه استان گلستان بود و
از تکاوران یگان صابرین، تیپ مردم پایه نینوا گلستان و
از مربیان پاراگلایدر و چتربازی بودند.
این شهید بزرگوار پس از سالهای متمادی خدمت صادقانه در سپاه چند سال پیش بازنشسته شدند.
او همیشه دل نگران جا ماندن ازقافله ی
شهادت بود .
این شهید عزیز از 13 سالگی درجبهه های حق علیه باطل شرکت داشتند.
سالها هم درمناطق غرب کشور مشغول دفاع از حریم کشور بودن.
اسماعیل در اوایل جوانی با دختر یکی از اقوام به صورت سنتی ازدواج میکند .
در چندسال اخیرگویا گمشده ای داشت گمشده اش شهادت بود ،
بخاطر دوری ازفرهنگ شهیدوشهادت غمگین بود.به همین خاطرمراسم یادواره شهدارا ازدست نمیداد.
او به مدت یک ماه به صورت داوطلب در سوریه به مبارزه با تکفیری های داعشی ملعون مشغول بود که در 11 آبان ماه 94 مصادف با *عاشورای حسینی* بدست مزدوران سعودی وداعش
در شهر حلب سوریه به درجه رفیع شهادت نائل امد.
#طنز_جبهه
إسمــال یـا إزمــال !
می گفت خدا ما را در جنگ و در اسارت تنها نگذاشت و با امدادهای غیبی یاری مان کرد.
شاهد مدّعایش هم یک خاطره ی جالب و طنز بود: عراقی ها فحاشی و کتک کاری برایشان کاری همیشگی بود. مثل آب خوردن. ما ایرانی ها هم یک خصوصیتی داریم که برخی اسم ها را مختصر می کنیم. مثلا به اسماعیل می گوییم إسمال، ابراهیم را می گوییم إبرام، به فاطمه می گوییم فاطی…
هر وقت یک مقام یا یک مسئول می خواست به اردوگاه بیاید، یکی از ما اسرا را - که جزء مفقودین بودیم ـ برای آن مقام مسئول قربانی می کردند.خیلی راحت.
قرار بود فردا هم یکی قربانی شود. ما هم چاره ای جز توسل به امام زمان نداشتیم. زیارت عاشورا هم خواندیم _ من به شما توصیه می کنم حتی در روز عروسی تان هم زیارت عاشورا را ترک نکنید.
عراقی ها مرا مأمور ترجمه کردند. گفتند به اسرا بگو سرشان را پایین بیندازند و اسم هرکسی خوانده شد با دویدن بیاید جلو و با احترام بگوید نعم سیّدی!
یکی از بچه ها انتهای صف سرش را پایین نگرفته بود برای همین عراقی با عصبانیت فریاد زد : إزمال! چرا سرت را پایین نمی گیری؟ ناگهان یکی دیگر از بچه ها به نام اسماعیل چاووشی که اهل اصفهان و از بچه های ارتش بود، یک دفعه با دو آمد جلو و رو به عراقی داد زد : نعم سیدی!
عراقی اول ترسید فکر کرد ایرانی آمده بزندش! کمی فرار کرد به عقب. اما با تعجب دید اسیر ایرانی مقابلش ایستاده و حرکتی نمی کند. با چشمانی گرد شده ازش پرسید : آٔنت إزمال؟!! (در زبان عربی، الاغ میشود إزمال!)
دوست ما هم فریاد زد : نعم سیدی! عراقی دوباره پرسید : أنت آدم؟ باز هم جواب داد نعم سیدی! من چون عرب بودم و هر دو زبان فارسی و عربی را بلد بودم فهمیدم ماجرا از چه قراراست، خنده ام گرفت و همه زورم را برای بستن لب هایم جمع کردم اما نشد!
عراقی با کابل بر سرم زد و پرسید : شینهو؟ ماجرا چیه؟ برگشتم سمت دوستم و پرسیدم : اسم تو چیست؟ گفت اسماعیل چاوشی! گفتم: خب مگر این بعثی چی صدا زد که دویدی ؟ گفت : مگر نگفت إسمال؟ خب منهم اسمم إسمال است دیگر…??
همه اسراء خنده شان گرفته بود . آنها که نمی توانستند همه اسراء را باهم بزنند . ماجرا را وقتی برای آن افسرعراقی تعریف کردم او هم کلی خندید.??
همین… و به این طریق آن روز جان بچه ها حفظ شد و کسی قربانی نشد. خداوند از جایی به ما کمک می کرد که فکرش را هم نمی کردیم.
پیام ما به مسلمانان در هفته وحدت این است که با هم متحد شوند و دشمنی نکنند. این سخن ما را هر مسلمان عاقل، بی طرف و منصفی می پذیرد. به دنبال پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، استکبار جهانی پی برد که اگر اتحاد میان مسلمین تحقق یابد مسلمانان در سراسر جهان متوجه ام القراء و کانون اسلام یعنی ایران اسلامی خواهند شد لذا از همان آغاز دولت های مرتجع و وابسته به استعمار با صرف پول های گزاف برای ایجاد اختلاف تلاش کردند.
اگر کسانی به بهانه داشتن عقیده ای بخواهند به مقدسات دیگران اهانت کنند، چنین چیزی به هیچ وجه از طرف ما قابل دفاع نیست. مسلمانان از هر مذهبی که هستند باید به یکدیگر محبت کنند. دشمن با اصل اسلام مخالف است و همان اسلامی که شیعه و سنی دارد امروز مورد غضب آمریکاست.
بیانات امام خامنه ای(مد ظله العالی) 1368/7/19
زندگی را …
گر توانستی به کام یکنفر شیرینکنی
یاتوانستی زمین تشنهای را سرخوش
از باران کنی …
گر توانستی تو یک مرغ گرفتار از
قفس بیرون کنی …
یا توانستی که دیوار اسارت از بنا
ویران کنی ..
گر توانستی به خوان رنگی ات یک
رهگذر مهمان کنی …
یا توانستی بدون حاجتی هم ذکر آن
یزدان کنی …
گر توانستی لباس بی ریای عاشقی
بر تن کنی …
میتوانی آن زمان فریاد انسان بودنت
را بر سر هر کوی و هر برزن زنی ..
شاهکار اعتقادی.
بعضی ضربالمثلها در کوتاهترین بیان عمیقترین حرفها را میزند. در جواب آنها که شبهه جبر و اختیار دارند و میگویند اگر خدا بخواهد فلان رزق را میدهد یا فلان مسئله را حل میکند، قدیمیهای ما گفتهاند: از تو حرکت، از خدا برکت! این جمله شاهکار اعتقادی است که پشتوانه قرآنیاش این جمله است:
وَ أَنْ لَیْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعی
برای انسان جز آنچه برای به دست آوردنش تلاش کرده است، چیزی نیست.
بعد هم ادامه میدهد که این انسان تلاشش را در آینده خواهد دید و به جزای کافی و وافی خواهد رسید. پس مسلمانان بسم الله! سعی و تلاش کنید و کم نگذارید که خدا حواسش هست و کمک میکند.
خوشا آنان که با ایمان و اخلاص، حریم دوست بوسیدند و رفتند
خوشا آنان که در میزان و وجدان، حساب خویش سنجیدند و رفتند
خوشا آنان که پا در وادی حق، نهادند و نلغزیدند و رفتند
خوشا آنان که با عزت ز گیتی، بساط خویش برچیدند و رفتند
ز کالاهای این آشفته بازار، شهادت را پسندیدند و رفتند
️ بدتر از بدحجابی!
آنچه که بدتر از بدحجابی است؛ مسابقهای است که برای بدحجابی رواج پیدا میکند. بعضیها شاید خودشان هم اینقدر نخواهند بدحجابی کنند، ولی وقتی یک موجی در جامعه ایجاد میشود، مانند یک مد که رواج پیدا میکند، افراد نمیتوانند خودشان را کنترل کنند، دچار جوّ میشوند و موج آنها را میبرد.
اگر کسی بدحجاب بود آنقدر بد نیست که بعضیها مسابقه برای بدحجابی را در جامعه رواج میدهند. اگر چه بدحجابی خودش به رواج بدحجابی کمک میکند، اما نقش مؤثر رسانههای مُبلّغ و مروّج بدحجابی را نباید دستکم گرفت. فقط رسانهها هم نیستند؛ بعضی از #سیاست_مداران وقتی کم میآورند، یا طمع به رأی بیشتر از استحقاقشان پیدا میکنند، به این موج دامن میزنند. چگونه؟ با تحقیر ارزش حجاب، با تحویل گرفتن بدحجابی، با نیش زدن به کسانی که طرفدار حجابند.
گاهی از اوقات هم رفتار طرفداران حجاب ممکن است اثر سوء بجا بگذارد و بعضیها را از سر لجبازی به مسابقه گذاشتن برای بدحجابی وادار کند.
یکی از عوامل فرهنگسازی در یک جامعه، انواع مسابقههایی است که در جامعه رواج پیدا میکند و یا دستهایی آنها را رواج میدهند.
آدمهای خوب و سالم همیشه امواج مثبت در جامعه ایجاد میکنند، موجهایی از مسابقه برای خوب شدن در جامعه ایجاد میکنند. مثلاً شهدا همیشه مردم را به مسابقه برای خوب شدن فرا میخوانند.
علیرضا پناهیان 94.10.18
گفتگوی کوتاه با دانشجویی که میخواست کار فرهنگی بکند
«علاقۀ به خلق» یکی از اموری است که گاهی در میان علاقهمندان به «حق» مورد غفلت واقع میشود. البته ریشۀ علاقه به خلق را باید در همان علاقۀ به حق جستوجو کرد. اگر علاقۀ انسان به خدا زیاد شود، آدم کمکم روحیهای پیدا میکند که به شدت نسبت به مردم عاطفه پیدا کرده و مهربان میشود. در نتیجه سرنوشت انسانها که بندگان خدا و مورد علاقۀ پروردگار هستند، برای او مهم میشود.
کسی که مردم را دوست داشته باشد نمیتواند انسانها را در ورطۀ باطل رها کند و تنها به نجات خودش بیندیشد. چنین کسی انگار به خودش میگوید: «گیرم من راهم را پیدا کردم، پس بقیه مردم چه میشوند؟»
➕روزی جوان دانشجویی که برای مشورت در مورد کار فرهنگی در دانشگاه آمده بود، گفت:
➖میخواهم در دانشگاهمان کار فرهنگی کنم، چه کار کنم بهتر است؟
➕از او پرسیدم: بلد هستی رخت و لباس بشویی؟
➖گفت: بله، رخت و لباس که بلدم بشویم، امّا این چه ربطی به کار فرهنگی دارد؟ من میخواهم کار فرهنگی کنم.
➕گفتم: حاضری لباسهای هماتاقی خودت در خوابگاه را بشویی؟
➖گفت: نه، کار سختی است. بعد به شوخی گفت: اینجا که جبهه نیست تا ما از اینجور ایثارگریها کنیم.
➕گفتم: جبهه نیست، ولی هماتاقی تو که «آدم» هست. تو برای آدم بودن او چقدر ارزش قائلی؟
➖گفت: ممکن است بچه خوبی نباشد.
➕گفتم: اتفاقاً چون ممکن است بچه خوبی نباشد، دارم این سؤال را میکنم. آیا قیمت آدم بودنش برای تو این قدر هست که اگر یک وقت پیش آمد، بتوانی با طیب خاطر و لذت، لباسش را بشویی و بگویی دارم لباس یک انسان را میشویم؟
➖صادقانه گفت: نه، من این جوری نیستم.
➕صمیمانه گفتم: اگر یک انسان این قدر نزد تو اهمیت ندارد، چرا میخواهی برای هدایتش کار فرهنگی بکنی؟ به تو چه ربطی دارد که نگران بهشت و جهنم مردم باشی؟ تو که آدمها را دوست نداری، چه کار به سرنوشتشان داری؟
البته موضوع شستن لباس دیگران، صرفاً یک شیوۀ برآورد است. نه اینکه واقعاً شستن لباس دیگران یک شاخص قطعی باشد. به هر حال انسان باید نگاه کند و ببیند چقدر برای دیگران ارزش قائل است.
بخشی ازکتاب انتظار عامیانه، عالمانه، عارفانه (ص 223-224)
مرحوم کافی نقل می کرد که:
شبی خواب بودم که نیمه های شب صدای در خانه ام بلند شد از پنجره طبقه دوم از مردی که آمده بود به در خانه ام پرسیدم که چه می خواهد؛ گفت که فردا چکی دارد و آبرویش در خطر است.می خواست کمکش کنم.
لباس مناسب پوشیدم و به سمت در خانه رفتم، در حین پایین آمدن از پله ها فقط در ذهن خودم گفتم: با خودت چکار کردی حاج احمد؟ نه آسایش داری و نه خواب و خوراک؛ همین.
رفتم با روی خوش با آن مرد حرف زدم و کارش را هم راه انداختم و آمدم خوابیدم. همان شب حضرت حجه بن الحسن (عج) را خواب دیدم…
فرمود: شیخ احمد حالا دیگر غر می زنی؟ اگر ناراحتی حواله کنیم مردم بروند سراغ شخص دیگری!!!
آنجا بود که فهمیدم که راه انداختن کار مردم و کار خیر، لطف و محبت و عنایتی است که خداوند و حضرت حجت (عج) به من دارند…
وقتی در دعاهایت از خدا توفیق کار خیر خواسته باشی، وقتی از حجت زمان طلب کرده باشی که حوائجش به دست تو برآورده و برطرف گردد و این را خالصانه و از روی صفای باطن خواسته باشی؛ خدا هم توفیق عمل می دهد، هرجا که باشی گره ای باز می کنی؛
ولو به جواب دادن سوال رهگذری…
حاج آقا عالی:
آیت الله مصباح چند سال پیش می گفت : من را به یک سمیناری در نیویورک دعوت کرده بودند، یک پیرمردی که اصالتا اصفهانی بود و در امریکا زندگی می کرد، آمد پیش من، خیلی ناراحت بود
گفت آقای مصباح خدا لعنت کند کسی را که من را فرستاد از جوانی به اینجا، و دارم اینجا زندگی میکنم، آقای مصباح بهش گفت برای چی؟
گفت : من چند شب قبل دیر وقت از محل کارم برگشتم خانه، ساعت 1 نیمه شب بود، وقتی رفتم دیدم چراخ اتاق دخترم روشن است، گمان کردم تا این موقع شب دخترم بیدار است یک مریضی ای، دردی، چیزی دارد
رفتم بهش سر بزنم ، در را باز کردم عذر میخوام دیدم دخترم با یک وضعیت بسیار نامناسب با یک مرد آمریکایی ست، من خجالت کشیدم و سریع در را بستم اومدم بیرون.
چند لحظه بعد دخترم آمد بیرون، هرچه به دهنش می رسید نثار من کرد، هرچه فحش بلد بود به من داد، گفت: به تو چه مربوط که آمدی تو اتاق من؟!! گفتم دخترم من گمان کردم تو مریضی ، درد داری، پدرتم.. اومدم بهت سر بزنم.. گفت : غلط کردی … اگر یک بار دیگه بخواهی تو کار من فضولی کنی، به پلیس زنگ می زنم که پدرم من را اذیت میکند، فضولی تو کار من را نکن
حاج آقا خدا لعنت کند کسی را که من را فرستاد جایی که دخترم در اختیار من نیست، اگر بعنوان یک پدر بخواهم برایش دلسوزی کنم میگوید: فضولی نکن.
نقش احساسات، بالاتر از واقعیات
رهبر انقلاب: بالاتر از واقعیات زندگی، آرزوها و عشقها و احساسات انسانی در زندگی نقش دارند. نقششان هم درجه دوم نیست، بلکه نقش اصلی است و میتواند ملاط این بنای فخیم و بسیار مستحکم قرار بگیرد. این را چگونه باید تنظیم کرد؟ مرد نسبت به زن و زن نسبت به مرد، نگاهی محبت آمیز و همراه با یک عشق پاک داشته باشند و این عشق را حفظ کنند؛ چرا که زایل شدنی است، باید نگهش دارند و حفظ کنند که زایل نشود. 78/12/22
دست های ناپاکی که بین شیعه و سنی دراین ممالک اختلاف می اندازند اینها نه شیعه هستند و نه سنی هستند اینها دست های ایادی استعمار هستند.
امام خمینی ره
صحیفه نور ، جلد 1 ، صفحه 88
آیتالله نوری همدانی:
مردم باید نتیجه خدمت مدیران را در سر سفره خود ببینند، نه این که صرفا آمار بشنوند.
شاهد هستیم که گرانی و بیکاری جزو مشکلات مردم است که هنوز حل نشده است.
مدیران باید خودشان را مدیون شهدا بدانند و برای خدمت به محرومان در جامعه تلاش کنند.
آیت الله بهاءالدینی فرمودند:
اگر زنان چادری می خواستند نشانشان می دادم عرقی که در فصل گرما به خاطر حفظ حجاب می ریزند, دانه دانه اش خورشید است. شما خورشید خدا هستید.
و ایشان این روایت را از ثواب الاعمال نقل می کردند عرقی که زن زیر چادر می ریزد سه جا برای او نور می شود:
* در برزخ
* در قیامت
* در درون قبر
و اگر زنان بی حجاب از من می خواستند همین الان نشانشان می دادم که این موی سر که به نامحرم نشان می دهند آتش است. آنها در آرایش زیبایی نیستند، بلکه در آرایش آتش هستند.
چرا زنان مسلمان از رنگ مشکی برای چادر استفاده میکنند؟
رنگ مشکی معانی زیادی دارد!
اگر به همه معانی وعلت های استفاده از رنگ مشکی در جوامع نگاه کنیم دیگر تهمت افسردگی به این رنگ نمیزنیم
رنگ مشکی رنگ اقتدار و بزرگی و برتری است
به همین دلیل به ورزشکاران در رده های بالاتر کمربند مشکی اهدا میشود
رنگ مشکی رنگ دانایی است
به همین دلیل قضات و وکلای جهان از رنگ مشکی استفاده میکنند
رنگ مشکی رنگ تقدس است
به همین دلیل ردای کشیش ها راهب ها و راهبه ها به رنگ مشکی است
رنگ مشکی رنگ عظمت است
به همیت دلیل پوشش دیواره های خانه خدا با پارچه مشکی است
و به همین دلیل یک زن مسلمان با استفاده از رنگ مشکی برای چادر و حجابِ برترِ خود(اقتدارو تقدس ونجابتو شرافت به همراه دارد)
رابطه مان را با خدا عالی کنیم…
خدا فقط در غم وناله هایمان نباشد…
خدا فقط در روزهای فقر ونداری نباشد…
خدا فقط موقع کنکور و وقت وام گرفتن نباشد…
خدا را در شادی وسرورمان ببینیم…
خدا را در لحظه لحظه هایمان شریک کنیم…
خدا عشق است ونور و آرامش…
وقتی در هر عملی در هرحال اندیشه ای در هر فعلی خدا حضور داشته باشد
با کل هستی هماهنگ می شویم…
آنوقت چنان قدرتی پیدا خواهیم کرد که وصف ناپذیر است…
خدا نور است از نور بیرون نرویم که تاریکی را خواهیم دید..
التماس دعای فرج
ورود امام زمان ممنوع!
شوخی نبودکه،شب عروسی بود!
همان شبی که هزارشب نمیشود
همان شبی که همه به هم محرمند…
همان شبی که وقتی عروس بله میگوید
به تمامی مردان داخل تالارکه نه،به تمام مردان شهرمحرم میشود!
این را ازفیلم هایی که درفضای سبزداخل شهرمیگیرندفهمیدم!
همان شبی که فراموش میشودعالم محضرخداست…
آهان یادم آمد،
این تالارمحضرخدانیست،تامیتوانید
معصیت کنید!
همان شبی که دامادهم آرایش میکند…
همه وهمه آمدندحتی خان دایی…
اما ای کاش امام زمانمان هم می آمد،حق پدری دارندبرما…!!
مگرمیشوداونباشد؟!
عروس برایش کارت دعوت نفرستاده بود،اما آقا آمده بود…
به تالارکه رسیدسردرتالارنوشته بودند:ورودامام زمان ممنوع!!
دورترهاایستادوگفت دخترم عروسیت مبارک ولی…
ای کاش کاری میکردی تامن هم میتوانستم بیایم…
مگرمیشودشب عروسی دختر،پدرنیاید؟!من آمدم اما…
گوشه ای نشست وبرای خوشبختی دخترکش دعاکرد…
چه ظالمانه یادمان میرودکه هستی!
ماکه روزیمان راازسفره تومیبریم ومیخوریم،باشیطان میپریم ومی گردیم…
میدانم گناه هم که میکنیم،بازدلت نمی آید نیمه شب درنمازدعایمان نکنی
اشتباه میکنند
این روزها نه مانتوهای تنگ و جلو باز مد است
نه ساپورت های رنگاوارنگ
نه انواع شلوارهای پاره
و مدل های موی غربی
و نه روابط نا مشروع و دزدی
این روزها
فقط
در آوردن اشک مهدی فاطمه (عج) مد شده!
اللهم عجل لولیک الفرج….
متن سخنان مهدوی و بسیار مهم دبیرکل انصار حجه یمن
سید حسن العماد دبیرکل انصار حجه یمن:
* آنهایی که از روایات ظهور و برنامه امام زمان اطلاع ندارند نمیفهمند عربستان و اسراییل و انگلیس و امریکا دارند حمله میکنند به یمن.
باید برگردیم به کتاب های دینیمان
متاسفانه و متاسفانه ، دشمن بیشتر از ما کتاب های دینی ، روایی و مهدوی و علائم و مقدمات ظهور را میخواند.
دشمن کتابهای ما را بررسی کرده و فهمید این امام زمان ظهور نمیکند جز اینکه مقدماتش اماده شود!
مقدمه اش چیست؟ پرچم خراسانی ، پرچم یمانی…
* شما ایرانیان ، اگر دقت کنید همینهایی که عامل حمله به یمن هستند ، حامی هشت سال جنگ علیه شما بودند ، با همین پول ها و موشک ها و سلاح ها که به ما حمله میکنند به شما حمله کردند ، چرا؟
چون اون روز نمیخواستند ، ایران آزاد بشود ، مستقل بشود ، و پرچم خراسانی ، بایستد.
ولی شکست خوردند ، ایران مستقل شد. و امروز نگران استقلال یمن هستند که حلقه یمنی ظهور را تکمیل نکند!
* اینها یمن را نابود میکنند ، چون دشمنی دارند با خود امام زمان عج!
با خود ظهور ، با خود دولت عدالت امام زمان دشمنی دارند!
امروز ما یمنی ها چشممان باز شده و بیدار شده ایم ، به برکت جمهوری اسلامی ، به برکت امام خمینی ، به برکت سیدعلی خامنه ای ، و به برکت شهدای قبل و بعد انقلاب شما
آن انفجار نور ، رسید به یمن ،امریکا و عربستان کور خوانده اند یمن برگردد به سابق
* اینها امروز علیه یمن در جنگ هستند ، چون اگر یمن مستقل بشود ، دو بال ظهور تکمیل شده ، ظهور امام زمان محقق میشود.
* اینها میدانند و دارند روی این نقشه کار میکنند.
حالا شما برگردید به صحبتهای محمد بن سلمان که مدتی پیش در مصاحبه ای گفت ما نمیگذاریم ایران در منطقه گسترش یابد چون ایران به دنبال زمینه سازی ظهور امام زمان است ،دقت کنید علنا دارد میگویند مشکلشان ظهور است، که بعد از آن بود ، که سید حسن نصر الله در سخنرانی پاسخش را اینطور داد که چه تو ، چه بزرگتر از تو ، چه اربابان تو ، نمیتوانند و نخواهند توانست ، جلو ظهور امام زمان را بگیرند.
* امروز جنگ با یمن ، جنگ با امام زمان و برنامه امام زمان و زمینه سازان ظهور امام زمان است.
اینها میدانند ظهور امام زمان مقدمات دارد و با جلو گیری از مقدمات ظهور ، جلو ظهور را میگیرند.
فدای امام زمان بشوم که هنوز ظهور نکرده اینطور از او میترسند ، اگر خود حضرت بیاید چه کار میکنند.
* امروز یمن یک امتحان بزرگ است برای منتظرین امام زمان ، چون فقط آنها هستند که از مسئولیت مهم خود اطلاع دارند.
چون میداند ، یمن مقدمه ظهور است ، لذا دفاع و کمک به یمن ، یعنی کمک به ظهور امام زمان ،
دشمن دارد کار میکند ، برادران و خواهران عزیز
* اگر ما بخوابیم دشمن، خواب نیست ، 24 ساعته دارد کار میکند.
ما چه کار کرده ایم؟ ، مسئله یمن را فقط بحث عاطفی آنرا نگیرید ، مسئله یمن ، تکلیف هر منتظر امام زمان است.
امام خامنه ای فرمود ، همانا باطل رفتنی است ، نابودی آل سعود قطعی است ، اما شرط دارد، اگر مومنین خوب کار کنند ، اگر ما فقط نگاه کنیم و دست روی دست بگزاریم ، اتفاقی نمی افتد و دشمن همچنان ادامه میدهد.
روایت داریم ، ظهور با دستان ما محقق میشود ، پس باید تلاش کنیم ، در هر عرصه که ممکن است.
حتی همین جوانها سعی کنند در فضای مجازی مظلومیت یمن را به گوش جهانیان برسانند ،بدون شک به ظهور کمک کرده اند ، و اگر از این امتحان موفق بیرون بیاییم ،ظهور زودتر محقق میشود.
* برادران و خواهران ایرانی ، خوشا به حال شما که صاحب آماده کردن مقدمه اول ظهور یعنی خراسانی هستید ، و همچنین خوشا به حال شما که کمک کننده به مقدمه دوم یعنی یمانی هستید ، خوشا به حالتون
به خدا قسم اگر همین شیعیان در منطقه ،ایران و عراق و … امام خمینی را خوب یاری میکردند ، امام زمان تاکنون ظهور کرده بود ، ولی متاسفانه در مقدمه اول خوب یاری نکردیم ، خوب پشتیبانی نکردیم
* امروز در یمن با افکار امام خمینی چه معجزاتی انجام میدهند ، با چه؟ با بعضی از کتاب های امام خمینی ،با بعضی کتابهای سیدعلی خامنه ای
ولی اینجا ایران ، خود شخص امام خمینی بود ، خود شخص امام خامنه ای هست ، چه کار کردیم ؟ خدا فردا از شماها میپرسد ، شما ها که میدانستید ، چکار کردید؟
یمن کربلای امروز است.
فرازى از شرح دعاى هشتم صحیفه سجّادیه
«اَللَّهُمَّ إِنِّی نَعُوذُ بِک مِنَ الْحَسْرَةِ الْعُظْمَی»
از جمله حسرتهای سوزنده، حسرت از دست دادن کانونهایی است که ما را به فیض ابد متصل میسازد؛ مثلاً انسان پدر یا مادر خود را از دست دهد. من همیشه یاد این روایت هستم که شخصی داشت جان میداد و شرایط سختی داشت.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) بالای سر او آمدند و گویا برایش دعا کردند. زمانی که خواستد تشریف ببردند، فرمودند: مادرش زنده است؟! گفتند: مادر او از دنیا رفته است. حضرت فرمودند: کاش مادرش زنده بود؛ یعنی آن کاری که مادرش میتوانست برای او انجام دهد، منِ پیامبر نمیتوانم انجام دهم!
مادر، حلقهی اتصال شما به فیض ابد است و چیز بسیار عجیبی است.
استادحاج على اکبرى
تربیت دینی
به این معنا نیست که کودکان را وادار به انجام واجبات و مستحبات دینی کنیم،
تربیت دینی یعنی آنکه کودک را با مهربانیه خدا آشنا کنیم.
کودکی که با خدا آشناست،
احساس پوچی نمیکند و در زندگی اش تکیه گاه محکمی خواهد داشت و با همین تکیه گاه، در برابر مشکلات استقامت میکند.
ضرورت تربیت نوجوان
حضرت در نامه 31 نهج البلاغه می فرمایند: «و قلب جوان همچون زمین خالی، سرشار از قابلیت و پذیرش است… و من پیش از آنکه دلت سفت و سخت شود و بذر دیگری را بپذیرد، به کشت ادب در وجودت همت گماشتم».
روشن است که حضرت معتقدند تربیت را نباید به تعویق انداخت. صحبت ایشان درباره آماده بودن زمین دل نوجوان و جوان آنقدر واضح است که نیاز به هیچ توضیحی ندارد، تنها باید توجه داشت که ایشان نیز ذکر می کنند که اگر ما به تربیت فرزندمان در کودکی و نوجوانی همت نکنیم و بذر ادب را در دلش نکاریم، کسانی پیدا می شوند که به خواست و طبق منافع خودشان به تربیت او دست خواهند زد. بنابراین قبل از آنکه مدرسه، همسالان، گروه دوستان، وسایل ارتباط جمعی، شبکه های اجتماعی، ماهواره و اینترنت دست به تربیتی از جنسی که قبولش نداریم بزنند، باید تربیت کردن و کشت یک محصول پربار را در این زمین مستعد شروع کنیم.
شما بدانید که افراد بی مشکل پیدا نمی شود ولی بدانید که باید ثبات قدم داشته باشید و ذکر خدا را زیاد بگویید. ما در قرآن فقط در مورد ذکر، کلمه ی بسیاری را داریم ولی در مورد نماز و قرآن نداریم. امام صادق(علیه السلام) می فرماید: خدا برای هر چیزی حد گذاشته است مگر ذکر خدا، پس زیاد ذکر بگویید. شما می توانید ذکرها را از روی کتاب های معتبر که دارای ذکر از معصومین است بخوانید و نیازی نیست که به افراد متفرقه مراجعه کنید.
خدا در ادامه آیه می فرماید :از خدا و پیامبر اطاعت کنید. یعنی تمام کارهای دینی و شرعی ما، یا باید مستند به خدا باشد یا مستند به سنت پیامبر باشد. ائمه می فرمودند که مستند ما خدا یا پیامبر است. درکتاب کافی در باب استناد به قرآن و سنت داریم که امام صادق(علیه السلام)می فرماید :همه ی کارهای ما باید به قرآن یا سنت برگردد. آنها دین را تشریح می کنند ولی روی حرف خدا و پیامبر حرف نمی زنند. ائمه فرموده اند که اگر برای شما حدیثی نقل شد، آنرا با قرآن و سنت تطبیق دهید و این احادیث نباید مخالف با قرآن و سنت باشد .هرچه ما در تاریخ گرفتاری پیدا کرده ایم بخاطر عدم اطاعت از خدا و پیامبر است. یپامبر برای نبردی از مدینه خارج شدند و در بین راه روزه شان را باز کردند و در کنار برکه ی آبی مقداری آب خورند و گفتند که ما مسافر هستیم و باید روزه مان را باز کنیم. عده ای گفتند که ما این کار را نمی کنیم یعنی آنها از پیامبر پیشی گرفتند. پیامبر به آنها فرمود:شما نافرمان هستید.
پیامبر در جنگ احد به رزمندگان گفت که در اینجا بمانید و تا من نگفته ام این منطقه را رها نکنید ولی آنها با پیروزی اولیه این منطقه حساس را خالی کردند تا به جمع آوری غنائم بپردازند. این کار باعث شکست در جنگ احد شد. پیامبر بر جانشینی پس از خودشان تاکید زیادی کردند. حدیث غدیر حدیث صحیحی است. اَلوانی یکی از بزرگان اهل سنت عربستان است که کتابی در بیست جلد نوشته است و احادیث صحیح را درآن جمع آوری کرده است که یک از آن احادیث ،حدیث غدیر است. حدیث غدیر قابل انکار نیست. فردی پایان نامه ای نوشته است در مورد طبری و روش او (طبری ازعلمای صد سال پیش است)،ایشان می نویسد که می گویند :طبری اهل سنت نبوده است و شیعی بوده است. ولی این طور نیست طیری از اهل سنت بوده است .ایشان کتابی در مورد سند حدیث غدیر و تواتر آن نوشته است و بخاطر همین به او می گویند که طبری شیعه بوده است. پیامبردر غدیر فرمود : آنچه که لازم بود، به شما گفتم.
〖از بیانات حجت الاسلام رفیعی〗
از وسعت لبخنـدت
جـان می گیرد زنـدگی ،
بگذار لبخنـدت
حـال تمــام روزهای مرا خـــوب کند?.
ســالروزشهادت شهیدمجید زین الدین
زَخـــــــمیانِ عِــــــــــشقْ
شاید شهــــادت
آرزوی همه باشد
اما یقیناً
جز مخلصین
کسی بدان نخواهد رسید ،
و
کاش بجای زبان با عملم،
طلب شهادت میکردم..
کوچک باش
و
” عاشــــق”
که عشـق ،
خود می دانـد
آیین ” بزرگ ” کردنت را …
بزرگ مردکوچک دفاع مقدس شهید احمد نظیف
اینجوری ایستاده اند…
گم شد!
هم پلاکت…
هم استخوانت…
هم آرمانت…
و اتوبان رد شد از کوچه ای که به نامت بود
خاطره امام خامنه ای از مجروح شدن دستشان تا به دنیا آمدن دخترشان
دست من آن اول که فلج شد، بخاطر حادثه ترور، تا مدتها این دست اصلا حرکت نمی کرد و ورم داشت. بعد به تدریج دیدم که یک کمی از شانه حرکت می کند.
دکتر به من گفت وقتی راه میروم، دستهایم را بطور طبیعی حرکت بدهم. من همین کار را کردم، دامنه حرکت بیشتر شد. بعد یواش یواش دیدم میتوانم دستم را خم کنم از آرنج.
در همان اوقات، خدای متعال یک فرزند دختری به ما داد که به من خیلی انس داشت! زیاد سراغ من می آمد دفتر ریاست جمهوری، من بغلش می گرفتم. یواش یواش دیدم با این دست هم میتوانم بغلش بگیرم.
دکترم یک روز دید که با این دست بغلش گرفته ام، خیلی تشویق کرد! گفت این بچه دست تو را خوب می کند! وقتی از روی محبت این بچه را بغل میگیری، همین باعث می شود سنگینی اش را تحمل کنی. همینطور هم شد. بغل میگرفتم، می آوردم و می بردم، بعد یواش یواش این دست قوت پیدا کرد. الان هم انگشتها و از مچ به پایین، دست نیست، صورت دست است چون هیچ کاری برای ما، تقریبا انجام نمیدهد، بعضی از کارها را فقط میکند.
️اللهم احفظ قائدنا الامام خامنه ای
من و خونواده ام فدای رهبرم
#طنز
نماز تن هایی.
نه اینکه اهل نماز جماعت و مسجد نباشد، بلکه گاهی همینطوری به قول خودش برای خنده، بعضی از بچههای ناآشنا را دست به سر میکرد، ظاهراً یک بار همین کار را با یکی از دوستان طلبه کرد، وقتی صدای اذان بلند شد آن طلبه به او گفت: «نمیآیی برویم نماز؟»
پاسخ میدهد: «نه، همینجا میخوانم»
آن بنده خدا هم کمی از فضایل نماز جماعت و مسجد برایش گفت. اما او هم جواب داد: «خود خدا هم در قرآن گفته:«انالصلوه تنهاء…» تنها، حتی نگفته دوتایی، سهتایی.?
و او که فکر نمیکرد قضیه شوخی باشد یک مکثی کرد به جای اینکه ترجمه صحیح را به او بگوید، گفت:«گفته، تنها» یعنی چند نفری، نه تنها و یک نفری … و بعد هردو با خنده برای اقامه نماز به حسینیه رفتند.
ذخایر انقلاب شهدا هستند
نه غارتگران بیت المال
توکه ویلا داری سمت دماوند
توئی که طی شده عمرت توی دربند
توکه دائم سرت توی حسابه
بیا قیمت بده!
این لحظه هاچند؟
شهدای سپاه خرمشهر
ای برادران!
قبل از اینکه به جبهه بیایم،
دخترم میخواست با من با لباسِ نظامی عکس بگیرد؛
اگر شهید شدم، دورش را بگیرید، چراکه من او را بسیار دوست دارم…
شهیدعلی شفیق دقیق
پ.ن: “فاطمه دقیق” دختر خردسال شهید «علی شفیق دقیق» رزمنده جاوید الاثر حزبالله لبنان و دانش آموز مدرسه ابتدایی با نوشتن جملهای تأثیرگذار تحسین همگان را برانگیخت.
وی در وصف رزمنده نوشته است: اگر شما گُلی را در صحرای حلب دیدید خاک آن را ببوسید ممکن است پدرم آنجا دفن شده باشد…