بیزاری پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) از برخی پدران در آخر الزمان.
پیامبر (صلی الله علیه وآله) به برخی از کودکان نگریستند و فرمودند:
«وای بر فرزندان آخرالزمان از ناحیه پدرانشان!»
پرسیده شد: ای رسول خدا آیا از آن رو که پدرانشان مشرک اند؟
فرمودند:
«نه بلکه از پدرانی که مومن اند و به فرزندانشان چیزی از واجبات دینی نمی آموزند بلکه آنان را از آموختن منع می کنند
و به سود اندکی از دنیا که از فرزندانشان به ایشان می رسد، رضایت می دهند و
من از آنها بیزارم و آن ها نیز از من بیزارند.»
?جامع الاخبار، ص 106
امام صادق علیهالسلام می فرماید:
پدرم (حضرت باقر علیهالسلام) روزی به جابر بن عبدالله انصاری فرمود: من با شما کاری دارم، چه وقتی برای شما زحمت نیست که با شما خلوت کنم و پرسشی از شما بکنم؟
جابر عرض کرد: هر وقت اراده بفرمایید. وقتی تعیین شد و با یکدیگر خلوت نمودند.
امام باقر علیهالسلام فرمود: ای جابر! برای من از لوحی که در دست مادرم فاطمه (سلام الله علیها) دخت پیامبر (صلی الله علیه و اله و سلم) دیده ای سخن بگو، و از آنچه مادرم فاطمه (سلام الله علیها) به تو خبر داده که در لوح نوشته شده است برای من بگو.
جابر گفت:«خدا را گواه می گیرم که در زمان رسول اکرم (صلی الله علیه و اله و سلم) به خدمت مادرت فاطمه (سلام الله علیها) شرفیاب شدم تا ولادت حضرت حسین (علیهالسلام) را تبریک و تهنیت عرض کنم. در دست مبارکش لوحی سبز رنگ دیدم که پنداشتم از زمرد است. روی آن لوح نوشته ای سفید رنگ شبیه نور خورشید دیدم. به خدمتشان عرض کردم: پدر و مادرم به فدایت، ای دخت پیامبر! این چیست؟
فرمود:«این لوحی است که خدای تبارک و تعالی آن را به پیامبرش اهداء نموده است. اسم پدرم و اسم همسرم و اسم دو فرزندم و اسامی اوصیاء دیگراز فرزندانم بر آن نوشته شده. پدرم آن را به من عطا فرمود که مرا مسرور فرماید». سپس جابر گفت: مادرت فاطمه (سلام الله علیها) آن را در اختیار من قرار داد، پس من آن را خواندم و از ایشان اجازه گرفته یک نسخه برای خود استنساخ نمودم. پدرم (امام باقر علیهالسلام) فرمود: «ای جابر! آیا ممکن است که آن را به من نشان دهی؟». عرض کرد: آری. آنگاه پدرم با او حرکت نمود تا به خانه ی جابر رسیدند. جابر برای پدرم ورقی از پوست نازک بیرون آورد.
پدرم فرمود:«جابر! تو از روی نوشته ات نگاه کن تا من متن آن را برای تو بخوانم». جابر به نوشته خود نگاه کرد و پدرم برایش خواند. به خدا سوگند که حتی یک حرف نیز اختلاف نبود.
آنگاه جابر گفت: خدا را گواه می گیرم که آنچه در لوح دیدم این است:
«بسم الله الرحمن الرحیم. هذا کتاب من الله العزیز الحکیم لمحمد نبیه، نوره و سفیره و حجابه و دلیله نزل به الروح الأمین من عند رب العالمین. عظم یا محمد اسمائی، و اشکر نعمائی، و لا تجحد آلائی، انی انا الله لا اله الا انا…»
«به نام خدای بخشنده ی بخشایشگر. این نوشتاری است از جانب خدای عزیز و فرزانه، به سوی پیامبر نور، سفیر، حجاب و راهنمایش محمد (صلی الله علیه و آله و سلم). آن را روح الأمین از نزد پروردگار جهانیان فرو آورده است:
«ای محمد! نامهای مرا گرامی دار، نعمتهای مرا سپاس گوی، و نعمتهایم را انکار نکن، من خدائی هستم که جز من کسی شایسته ی پرستش نیست، پشت ستمگران را می شکنم و ستمدیدگان را به پیروزی می رسانم، و من کیفر دهنده ی روز جزایم. من خدائی هستم که جز من کسی شایسته ی پرستش نیست. کسی که جز به فضل و رحمت من دل ببندد و جز از عدالت من بترسد، او را آن چنان عذاب می کنم که احدی را از جهانیان آن چنان عذاب نکنم. پس مرا بپرست و بر من توکل نما. من پیامبری نفرستادم که روزگارش سپری شود و مدتش به سرآید جز اینکه برای او جانشینی مقرر نمودم. من تو را بر همه ی پیامبران برتری دادم و جانشینت را بر همه ی اوصیاء برتری دادم و تو را با دو فرزند دلبندت حسن و حسین گرامی داشتم. حسن را پس از سپری شدن مدت پدرش معدن علم خود قرار دادم، و حسین را مخزن وحی خود قرار داده مدال شهادت را به او عطا کردم و مدت او را با سعادت پایان دادم که او سرور شهیدان است و از همه ی شهیدان مقامش بالاتر است. کلمه ی تامه ی خود را با او قرار دادم و محبت کامله ام را در نزد او گذاشتم. معیار پاداش و کیفر من اهل بیت اوست که نخستین آنها سرور عبادت کنندگان و زینت دوستان گذشته ی من، «علی» (ابن الحسین علیهالسلام) است. و آنگاه پسرش، شبیه جد بزرگوارش «محمد» است که شکافنده ی (باقر) علوم من و معدن حکمت من می باشد. آنان که در مورد «جعفر» دچار تردید شوند، هلاک می شوند، کسی که او را رد کند مرا رد کرده است. این سخن از من به حقیقت پیوسته که جایگاه جعفر (صادق) را بس بلند گردانم و او را به وسیله ی دوستان، یاران و شیعیانش مسرور نمایم. پس از او «موسی» را برگزیدم که در عهد او فتنه ای بپا گردد که چشم جایی را نبیند؛ زیرا رشته ای را که من فرض کرده ام هرگز قطع نشود، و حجت من پنهان نماند، و دوستان من با جامهای لبریز سیراب شوند. آگاه باشید که هر کس یکی از آنها را انکار کند، نعمت مرا انکار نموده است، و هر کس آیه ای از کتابم را تغییر دهد به من دروغ بسته است. وای به حال تهمت زنانی که پس از سپری شدن مدت بنده، دوست و برگزیده ام موسی، در مورد یار و یاورم «علی» (ابن موسی الرضا) به انکار گرایند، که من باری به سنگینی بار نبوت بر دوش او می گذارم و او را با کشیدن آن بار آزمایش می کنم. او را اهریمنی گردن کش می کشد. در شهری که بنده ی شایسته ام (ذوالقرنین) بنا کرده، در کنار بدترین مخلوقاتم به خاک سپرده می شود. این سخن به حقیقت پیوسته که دیدگان او را با فرزندش «محمد» (محمد تقی) روشن گردانم که جانشین و وارث علوم اوست. او معدن علوم من، و محل اسرار من و حجت من بر بندگانم می باشد. هیچ بنده ای به او ایمان نیاورد جز اینکه بهشت را جایگاه او سازم و شفاعتش را در حق هفتاد تن از اهل بیتش، از آنانکه مستوجب آتش بوده اند، خواهم پذیرفت.نیکبختی او را با فرزندش «علی» (هادی) کامل گردانم که یار و یاور منست و گواه من در میان بندگان و امین من بر وحی منست. از او «حسن» را پدید آوردم که دعوت کننده به سوی من، و مخزن علوم منست. آنگاه سعادت او را به اوج رسانم با فرزندش «محمد» که رحمت است برای جهانیان. کمال موسی، شوکت عیسی و شکیبائی ایوب با اوست . در زمان (غیبت) او دوستان من خوار و زبون می شوند. و سرهای آنها همچون سرهای ترک و دیلم به پیش این و آن به رسم هدیه فرستاده می شود، کشته می شوند، سوزانیده می شوند و همواره در ترس و وحشت و اضطراب به سر می برند. زمین با خونشان رنگین گردد.
مسئول خائن از نگاه امام علی (علیه السلام) کیست؟
بهترین شاخص برای سنجش خیانت یک مسئول از بیانات امیرالمومنین قابل احصا است؛ در این زمینه بیشتر بخوانید.
حضرت امیر (علیه السلام) درباره شاخص سنجش خیانت اقتصادی یک مسئول حکومتی فرمودند:
«دَخَلْتُ بِلَادَکُمْ بِاَشْمَالِی هَذِهِ وَ رِحْلَتِی وَ رَاحِلَتِی ها هِیَ فَاِنْ اَنَا خَرَجْتُ مِنْ بِلَادِکُمْ بِغَیْرِ مَا دَخَلْتُ فَاِنَّنِی مِنَ الْخَائِنِینَ»
با این لباسی که بر دوش دارم و این مرکبی که بر آن سوار هستم، داخل شهر شما شدم. پس اگر از شهرتان خارج شدم و به غیر از چیزهایی که با آن وارد شدم، چیز دیگری داشتم، همانا من از خیانتکاران هستم.
منبع: الغارات، ج 1، ص 68- وسائل الشیعه، ج 11، ص 83
به گزارش تسنیم، طرح دو فوریتی «اعاده اموال نامشروع مسئولان» در مجلس شورای اسلامی در حال جمع آوری امضاست که تا کنون بیش از 100 نماینده مجلس این طرح را امضا کرده اند.
بر اساس این طرح قرار است کمیته ای 7 نفره اموال و دارایی تمام مسئولان دولتی و حکومتی از اول انقلاب تاکنون یعنی 40 سال گذشته را بررسی کند و هرگونه اموالی که به شکل نامتعارف و نامشروع به مالکیت یک مسئول درآمده باشد، به نفع بیت المال ضبط و صرف 2 کار یعنی رفع فقر و اشتغالزایی جوانان شود.
در مقدمه توجیهی این طرح، یکی از دلایل طراحان دستورات دینی در این خصوص اعلام شده است که امید می رود با تصویب و اجرای این طرح، اقدامی مبارک در بررسی اموال و قطع دست مسئولانی که به بیتالمال تعدی کردهاند، به سرانجام برسد.
اگرچه به نظر نمی رسد با این طرحها مشکل حل شود .باید اقدامات انقلابی و ضرب الاجلی صورت گیرد کسانی که با بی قانونی ره صد ساله را یک شبه رفته اند تا بخواهید قانون تصویب کنید آنها صد راه در رو پیدا می کنند و اموالشان را گم و گور میکنند.
*️من یک زنم، پس روززن برمن مبارک. یک مادرم ، پس روز مادر بر من مبارک.
*امور خانه را مدیریت میکنم پس روز مدیر بر من مبارک!
*بر بالین عزیزان درد مندم بیدارمیمانم و دردهایشان را مرحمم، پس روز پرشک برمن مبارک.
*برای راحتی زندگی خانواده ام میسازم آنچه که نیست؛ و خلق میکنم آنچه که مایع آرامششان هست؛ پس روز مهندس برمن مبارک!!!
*می آموزم درسهای زندگی را با تمام وجود، با مهربانی، با صبر و تحمل و امید، پس روز معلم بر من مبارک.
️میجنگم با هر پلیدی که خانواده ام را تهدید کند. پس روز پلیس بر من مبارک.
*حریم زندگیم را، حرمت خود و خانواده ام را پاسبانم، پس روز مرزبانان نجیب و صبور بر من مبارک.
* دسته گلی به خودم تقدیم میکنم چون
یک زنم
با یک عالمه عشق
پیشاپیش روزتون مبااااااارک
حجتالاسلام و المسلمین قرائتی
در قصهی یوسف، یوسف خیلی مردانگی کرد. خیلی جوانمرد بود. یکی اینکه برادرها گفتند: ما خلاف کردیم تو را در چاه انداختیم. «إِنَّا کُنَّا خاطِئِینَ» (یوسف/97) گفت: الآن شما را بخشیدم. نگفت: فکرهایم را بکنم بعد… همین الآن شما را بخشیدم. این جوانمردی بود. دوم اینکه وقتی یعقوب گفت: چطور شد سرنوشت تو این شد؟ گفت: چیزی نبود، شیطان وسوسه کرد. نگفت: برادران من بد هستند. این خیلی جوانمردی میخواهد. یکبار هم برادرها که هنوز نمیدانستند این یوسف است که پادشاه شده، وقتی لیوان دزدی را از خورجین درآوردند و گفتند: معلوم است لیوان را شما دزدیدهاید، اینها گفتند: «سَرَقَ أَخٌ لَهُ مِنْ قَبْل» (یوسف/77) یک برادر داشت او هم دزد بود. قرآن میگوید: «فَأَسَرَّها یُوسُفُ فِی نَفْسِهِ وَ لَمْ یُبْدِها لَهُم» این را در دل نگه داشت و چیزی نگفت. این خیلی مردانگی میخواهد.
? برنامه #سمت_خدا ، مورخ 96/12/06
قال الإمامُ الباقرُ علیه السلام:
لا تَستَکثِرُوا شَیئا ممّا تَطلُبُونَ،فما عِندَ اللّه ِ أکثَرُ مِمّا تُقدِّرونَ .
حضرت امام محمد باقر علیه السلام فرمودند:
هیچ خواسته اى را زیاد مشمارید ؛ زیرا آنچه نزد خداست بیش از آن است که مى پندارید.
? مکارم الأخلاق : 2/97/2275 .
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله:
چهار خصلت است که پیوسته از طرف خدا برای شما جاری است با اینکه به خود ظلم می کنید و گناهکارید:
1. رزق و روزی او به شما می رسد
2. رحمت او از شما قطع نمی شود
3. پوشش و پرده او همیشه روی گناهان شما کشیده شده است
4. کیفر و عقابش را بر شما سریع نمیفرستد
ولیکن شما با وجود اینها بر خدایتان جرأت دارید و گناه می کنید، امروز شما سخن می گویید و خدا از شما ساکت است ، پس نزدیک است که خداوند سخن بگوید و شما ساکت باشید، پس از کارهای شما دودی بلند می شود که چهره ها از آن سیاه می گردند، پس این آیه را تلاوت کردند: « و بترسید از روزی که درآن بسوی خدا برگشت داده می شوید پس هرکسی هر آنچه را که کسب کرده کاملا دریافت می کند و در حالی که به آنها ظلم نمی شود
? احادیث الطلاب 1037
کفـــاره گنـــــــاهان
روایت شده از امام صادق علیه السلام که رسول خدا فرمودند :
خدای تبارک و تعالی میفرمایند:
هیچ بنده گنهکاری را وارد بهشت نمی کنم ، مگر اینکه:
او را به مرض و بیماری مبتلا می کنم تا کفاره گناهانش باشد
و اگر گناهانش با آن بیماری پاک نشد و زیادتر از آن بود ،
کسی را بر او مسلط مےکنم که بر او ظلم کند تا کفاره گناهانش باشد،
رزق و روزی اش را کم می کنم تا کفاره گناهانش باشد
و اگر این نیز برای کفاره گناهانش کافی نبود
جان گرفتن او را سخت می کنم
و یا در قبر بر او سخت می گیرم، تا وقتی که بدون هیچ گناهی نزد من آید و او را وارد بهشت کنم ،
و اما کسی را که می خواهم وارد جهنم کنم:
او را صحیح و سالم می گذارم ،
و رزق و روزی اش را زیاد مى کنم
و جان دادن او را آسان می گردانم
️تا وقتیکه نزد من آید ، هیچ حسنه ای نداشته باشد
و در همان وقت او را وارد جهنم کنم
? بحارالانوار ج 6
مومن در دنیا تصفیه می شود
میدان میـن …!
دنیای ما زمینی ها هم
این روزها میدان مین شدهاست!
اما رهآورد این میدان،
نه شـهادت است و نه جانبازی!
اینجا غفلت کنی
پا روی میـن و
ایمان و آبرو بر زمین…
مامان بشی، شادتر میشی!
مادران با زندگیکردن، فرزند تربیت میکنند. هر چه زن صالحتر، عاقلتر و هوشمندتر باشد؛ این تربیت بهتر خواهد شد.
#روز_مادر
14 قرن از خطبه های حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السّلام می گذرد و هرچه می گذرد به اعجاز کلام مولا بیشتر پی می بریم. او که خبر از غیب می دهد، احوال امروز ما را هم دیده است.
مولا امیرالمؤمنین علیه السّلام می فرمایند:
روزی خواهد آمد که فحشا زیاد می شود و محارم هتک می شوند و زنا آشکارا انجام می شود، غصب اموال ایتام حلال می شود، ربا خواری رواج می یابد، کم فروشی باب می شود، شراب جو حلال می گردد، رشوه را با نام هدیه پرداخت می کنند، خیانت در امانت می کنند، مردان خود را به شکل زنان و زنان خویش را به هیئت مردان در می آورند، نماز سبک شمرده می شود، مردم برای غیر از خدا حج به جا می آورند.????
وقتی آن روز فرا رسد گاهی هلال روز اول ماه بزرگ تر می شود به نحوی که مردم در دو شب آن را می بینند و گاهی ناپدید می شود به حدّى که مردم روز اول ماه را روزه نمی گیرند و روز عید فطر را به نیّت روز آخر ماه رمضان روزه دارند.
آگاه باشید، آگاه باشید، زمانی که از خدا غافل شوید مرگ های ناگهانی زیاد می شود، به شکلی که مرد روز سالم و سلامت از خواب بیدار می شود ولی شب در قبر می خوابد، و یا شب سالم سر بر بالش می گذارد ولی دیگر بیدار نمی شود.
وقتی آن زمان رسید باید انسان قبل نزول بلا وصیت نامه اش را نوشته باشد، و واجب است نماز را از ترس فوت نماز در آخر وقتش، در اول وقتش برپا دارد. هر کس آن زمان را درک کرد شب با وضو به بستر رود و اگر امکان داشت همیشه با وضو باشد این کار را انجام دهد، زیرا او همیشه در ترس است و نمی داند که چه زمانی ملک الموت برای قبض روح، سراغش می آید.
شما را هشدار دادم اگر هوشیار شوید، و آگاه نمودم اگر آگاه شوید، و پند دادم اگر پند گیرید، در خلوتگاه ها و غیر آن تقوای الهی پیشه کنید تا مبادا بمیرید مگر این که مسلمان باشید.
[خداوند در قرآن کریم می فرماید: کسی که از دینی غیر از اسلام پیروی کند اعمالش پذیرفته نمی شود و او در روز قیامت از زیان کاران است] آل عمران: 85.
? بحارالأنوار: ج 93، ص 303، ح 19؛ فضائل الأشهر الثلاثة للصدوق قدّس سرّه: ص 91، ح 7
پیامبراکرم صلی الله علیه وآله:
هیچ مومنی انفاقی نکرده که نزد خداوند عزوجل محبوب تر از گفتن حقّ باشد در دو حالت خشنودی و خشم.
?الخصال،ج1،ص60
پیامبراکرم صلی الله علیه وآله:
حکایت مومن،مانند زنبور عسل است جز پاک و پاکیزه نمی خورد و جز پاک تولید نمی کند.
?نهج الفصاحه،ص715
مولا علی علیه السلام :
در دوره ی غیبت بسیاری از مردم گمان خواهند کرد که حجت الهی از دنیا رفته و امامت پایان پذیرفته است.
ولی سوگند به خدا، در چنین دورهای حجت خدا در بین مردم است و در کوچه و بازار و در میان آنان رفت و آمد می کند.
در منزل و کاخهای مردم آمد و شد دارد.
غرب و شرق زمین را در مینوردد.
حرف های مردم را می شنود.
به مردم سلام می کند.
آنان تا زمان معینی که خداوند مقرر کرده است قادر به دیدن آن حضرت نخواهد بود.
?بحارالانوار،ج28،ص70
️امام زمان چرا منتظر نامیده شده؟
امام جواد علیه السلام درباره اینکه چرا حضرت مهدى عجل الله فرجه الشریف «منتظَر» نامیده میشود فرمود:
«او را غیبتى هست که زمانش زیاد است و پایانش به طول میانجامد?
پس مخلصین چشم انتظار قیام او میمانند
و شک کنندگان به انکار او برمیخیزند
و منکرین به استهزاى او میپردازند
و تعیین کنندگان وقت ظهور مورد تکذیب قرار میگیرند
و عجله کنندگان در آن هلاک میشوند
و تسلیم شدگان نجات مییابند
?بحارالانوار ج 51، ص 158
?کمالالدین ص 378
حضرت آیت الله #خامنه_ای (مد ظله العالی):
درست است که هدایت پیغمبر در طول قرنهای متمادی هنوز همهی بشریت را فرا نگرفته است؛ اما این چراغ فروزان، این شعلهی روزافزون در میان بشریت هست و بتدریج در طول سالها و قرنها انسانها را به سمت این چشمهی نور هدایت میکند. و در تاریخ بعد از بعثت پیغمبر و ولادت آن بزرگوار که نگاه کنید، همین تدبیر را ملاحظه میکنید. انسانیت به سمت ارزشها حرکت کرده است، ارزشها را شناخته است، بتدریج این گسترش پیدا خواهد کرد و شدت آن روز به روز بیشتر خواهد شد؛ تا اینکه انشاءاللَّه «لیظهره علی الدّین کلّه و لو کره المشرکون»، همهی عالم را فرا بگیرد و بشریت در جادهی هدایت و صراط مستقیم الهی حرکت حقیقی خودش را آغاز کند، که در واقع شروع زندگی بشر از آن روز است.
? بیانات در تاریخ 87/12/25
️بسم الله الرحمن الرحیم
️شهری در استانه خطر…!
مثل این که خیلىها از حمله یهود با خبر شده اند.بعضى از مردم با شنیدن این خبر خیلى ترسیده اند.آخر مسلمانان چگونه خواهند توانست در مقابل یهود مقاومت کنند!
تو رو به من مى کنى و مى گویى:
این یهودیان خیبر کیستند؟ سرزمین خیبر کجاست؟
نمى دانم.
چرا آنها مى خواهند به مدینه حمله کنند؟
نمى دانم.
تو دیگر چه نویسنده اى هستى!
من که از همان اوّل به تو گفتم: چند روزى بیشتر نیست که به اینجا آمده ام.
نگاهى به اطراف مى کنى زیرِ آن درخت خرما پیرمردى را مى بینى از من مى خواهى تا پیش او برویم و از او بخواهیم تا در مورد سرزمین خیبر براى ما توضیح بدهد.
با هم به سوى درخت خرما مى رویم به پیرمرد سلام مى کنیم و کنارش مى نشینیم منتظر هستى تا من سؤال کنم.
پدر جان! آیا شما امروز ظهر در مسجد پیامبر بودى؟
️آرى.
پس تو هم خبر حمله اهل خیبر را شنیده اى؟
️آرى خدا خودش شرّ آنها را از سر ما کوتاه کند.
آیا مى شود براى ما در مورد آنها سخن بگویید.
پیرمرد قبول مى کند و شروع مى کند که از گذشته هاى دور سخن بگوید:
..خیلى سالها قبل، یهودیان در شام زندگى مى کردند، آنها در کتاب آسمانى خود خوانده بودند که آخرین پیامبر خدا در سرزمین حجاز ظهور خواهد کرد براى همین آنها از شام به این سرزمین مهاجرت کردند آنها مى خواستند اوّلین
کسانى باشند که به آن پیامبر ایمان مى آورند.
عدّه اى از آنها در همین مدینه که آن روزها «یثرب» نام داشت ساکن شدند، گروهى هم در «خیبر» که آب و هواى بهترى نسبت به اینجا دارد منزل کردند.
آنها در آن سرزمین، هفت قلعه محکم ساختند تا از حمله هاى عرب هاى بیابانگرد در امان باشند و به همین جهت آن سرزمین خیبر نام گرفت…(1)…
در آن زمان تمامى مردم این سرزمین بت پرست بودند.آنها به بت پرستان مى گفتند: «به زودى پیامبرى در این سرزمین ظهور مى کند و به بت پرستى پایان مى دهد».
سالیان سال گذشت تا این که حضرت محمّد صلی الله علیه و اله به پیامبرى رسید و به این شهر هجرت کرد؛
امّا متأسّفانه نه تنها یهودیان به حضرت محمّد صلی الله علیه و اله ایمان نیاوردند بلکه به او حسد هم ورزیده و با او دشمنى کردند….(2)…
آنها در سال قبل به یارى بت پرستان مکّه رفتند و با سپاه بزرگى به مدینه حمله ور شدند؛ امّا هموطنِ شما، سلمان فارسى به پیامبر پیشنهاد کندن خندق را داد و ما دور شهر را خندق کندیم و خداوند ما را یارى کرد و ما در آن جنگ پیروز شدیم بعد از آن دیگر شرّ یهودیانى که نزدیک مدینه بودند از سرِ ما کوتاه شد….(3)…
اکنون منطقه خیبر، مرکز تجمع یهود شده است و آنها با اسلام دشمنى مى کنند و مى خواهند با لشکر بزرگ بیست هزار نفرى به مدینه حمله کنند…(4)…
خدایا! تو خودت آنها را نابود کن!
همسفرم!
آیا تو هم با من موافقى که این پیرمرد اطّلاعات خوبى در مورد یهودیان به ما داد!
ما باید از او تشکّر کنیم گویا در مسجد خبرهایى است.عجله کن، باید برویم ببینیم آنجا چه خبر است.
?منابع
1. مجمع البلدان ج 2 ص 403
2. بحار الأنوار ج 9 ص 181 و ج 91 ص 10،
3. تاریخ الیعقوبی ج 2 ص 50،
4.الیعقوبی ج 2 ص 56
کتاب سرزمین یاس نوشته مهدی خدامیان
قسمت سوم
#سرزمین_یاس
سلام ، در سالروز وفات حضرت ام البنین سلام الله علیها، از #ام_البنین_های_ایران براتون بگم:
مادرِ #شهیدحسن_صفرزاده
حسن دانشجوی پزشکی بود و تک پسر خانواده رفت جبهه و شد
چون توی معرکه ی جنگ شهید شده بود ، نیازی به غسل و کفن نداشت و با همون لباس خونی دفنش کردند
وقتی شهید رو گذاشتند توی قبر ، مادرش گفت : خودم می خوام برم توی قبر و برای بچه ام تلقین بخونم
مادر وارد قبر شد. تا دستاش رو گذاشت روی سینه ی پسرش ، دید سینه اش پر از خون لخته شده است
مادر میگه: اون لحظه جگرم آتش گرفت. سرم رو آوردم بالا تا به خاطر این درد داد بزنم
اما یهو چشمم خورد به پدر و مادرها ، و جوونایی که بالای قبر ایستاده بودند…
با خودم گفتم: اگه من الان از غصه داد بزنم، دلِ پدر و مادرها خالی بشه و بچه هاشون رو نفرستن جبهه ، یا اگه داد بزنم و این جوونا بترسن و دیگه نرن جبهه از اسلام دفاع کنن ، فردای قیامت جواب این گناه رو چی بدم…
بغضم رو فرو خوردم . سرم رو بردم کنار گوش پسرِ شهیدم و آروم گفتم: عزیزم برو! فقط سلام منو به حضرت زینب(سلام الله علیها) برسون … زینب(سلام الله علیها) خودش مادر شهیده ، می دونه من چی کشیدم…
مادرِ #شهیدغلامحسین_توسلی
شب بود که غلامحسین اومد خونه . بهم گفت: مادر برا خداحافظی اومدم … اون شب برا پسرم ماهی پلو درست کرده بودم. غلامحسین اومد سر سفره نشست و شروع کرد به خوردن. اما دیدم توی فکره … علت رو که پرسیدم گفت: مادر! امشب من پیش شما ماهی می خورم ، فردا ماهی ها منو می خورن …
پسرم رفت و فردا توی خلیج فارس به دست آمریکایی ها شهید شد … و هنوز جنازه اش برنگشته …
پی نوشت:
دیگه هیچی نمیگم رفقا
فقط برا سلامتی ام البنین های کشورمون دعا کنین…
.
تصاویری از زندگی حضرت فاطمۀ زهرا(سلام الله علیها)
احترام به شوهر
حضرت فاطمۀ زهرا(سلام الله علیها) بسیار به امیرمؤمنان احترام میگذاشتند. جابربن عبدالله انصاری میگوید که علی و فاطمه نزد رسول خدا رفتند و عرضه داشتند: «کدامیک محبوبتر هستیم؟» پیامبر در پاسخِ آن دو فرمودند: «تو شیرینیِ فرزند را داری و علی عزّت مردان را و او محبوبتر است نزد من از تو.» فاطمه(سلام الله علیها) فرمودند: «قسم به آنکه تو را برگزید و هدایت کرد و امت را به دست تو هدایت نمود، تا زنده هستم به فضل و بزرگی علی اِقرار خواهم کرد.» این احترام متقابل باعث شد که هیچگاه و در هیچ مسئلهای، نزاع نکنند؛ چنانکه این مسئله بر زبان هر دو جاری شد. هنگامی که حضرت فاطمه(سلام الله علیها) یقین به مرگ پیدا کردند، ام ایمن و اسماءبنت عمیس را فراخواندند و دنبال علی(علیه السلام) فرستادند تا ایشان نیز آمدند. سپس گفتند: «ای پسرعمو، مرگم فرا رسیده است و ساعت به ساعت به پدرم نزدیکتر می شوم تا به او ملحق شوم. ازاین رو، می خواهم مطالبی را که در قلبم هست، به تو وصیت کنم.» حضرت علی(علیه السلام) گفتند: «ای دختر رسول خدا،آنچه دوست داری و میخواهی، به من وصیت کن.» پس امیرالمؤمنین(علیه السلام) بالای سر همسرشان نشستند و آنانی را که در خانه بودند، بیرون فرستادند. حضرت فاطمه(سلام الله علیها) لب به سخن گشودند: «پسرعمو… آیا در این مدتی که با من معاشرت داشتهای، دروغ و خیانت یا مخالفتی از من دیدهای؟» امیرمؤمنان(علیه السلام) پاسخ دادند: «هرگز! پناه به خدا. تو به وجود خداوند داناتری. تو نیکوکارتر، پرهیزکارتر، کریمتر و درمقابل خداوند، ترسانتر از آنی که بخواهی به سبب مخالفت با خود، سرزنشست کنم… جدایی از تو و نبودنت بر علی بسیار سخت و سنگین است.»
علی(علیه السلام) پس از ارتحال فاطمه میفرمودند: «تا زمانیکه فاطمه از دنیا رفت، من او را به خشم نیاوردم و بر کاری مجبورش نکردم. او نیز مرا به خشم نیاورد و در هیچ مسئلهای از من نافرمانی نکرد.» ازاین رو، میتوان مدعی شد که هیچگاه کوچکترین اختلافی بین علی و فاطمه نبود و این، به سبب احترام فوق العادهای است که به یکدیگر داشتند.
پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله:
خداون متعال چون کریم است،حیا می کند که بنده ای را که به او حسن ظن داشته و امید به رحمت او داشته،ناامید کند و دست خالی برگرداند
?وسائل الشیعه،ج15،ص230
امام صادق علیه السلام:
هرکه مؤمن بینوایى را حقیر شمارد، خداوند پیوسته او را تحقیر کند و دشمنش دارد تا آن گاه که از تحقیر او دست بردارد.
?میزان الحکمه ،ج3، ص143
امام صادق علیه السلام:
آیا خیال می کنی اگر خداوند مالی را به امانت به کسی بدهد،او حق دارد اسبی را (یا در زمان حاضر خودرویی را !) به ده هزار دِرهم بخرد،در حالیکه اسب بیست دِرهمی هم برایش کافی است؟
تفسیرالعیاشی جلد2 صفحه12
بیلبوردهای حجاب در اتوبان های شیکاگو نصب شد.
*کمپین جدید «بیلبوردهای حجاب» میان ایالتی در آمریکا در راستای برجسته سازی زیبایی، نجابت و فضیلت حجاب، در مسیرهای میان شهری شیکاگو در ایالت ایلینوی آمریکا آغاز به کار کرد.
به گزارش سرویس بین الملل خبرگزاری «حوزه» به نقل از cbslocal، کمپین نصب «بیلبوردهای حجاب» میان ایالتی در آمریکا در راستای برجسته سازی زیبایی، نجابت و فضیلت حجاب، در مسیرهای میان شهری شیکاگو در ایالت ایلینوی آمریکا آغاز به کار کرد.
*هدف این کمپین جدید، نصب بیلبوردهای تبلیغی اسلامی به منظور ارتقاء بیداری و آگاهی اسلامی در مسیر حرکت رانندگان منطقه شیکاگو درباره پوشش اسلامی و حجاب زنان مسلمان اعلام شده است. این بیلبوردهای حجابی به مدت شش هفته در برخی اتوبان های منتهی به شهر شیکاگو نصب شده و در آن ها تصاویری از زنان محجبه با لباس اسلامی و پوشش چهره و بدن نشان داده می شود.
*دکتر سبیل احمد سرپرست گروه «به دست آوردن صلح» امیدوار است این بیلبوردهای حجاب تصورات کلیشه ای منفی درباره حجاب را که مردم در جوامع غربی دارند برطرف سازند.
*احمد در این باره گفت: لباس های اسلامی و حجاب نشان دهنده و مظهر افتخار، عزت و احترام هستند و برخلاف گفته برخی منتقدین حجاب هیچ ارتباطی با سرکوب ندارد.
وی در ادامه افزود: این تابلوهای تبلیغاتی همچنین حجاب اسلامی را با لباس های مشابهی که حضرت مریم (صلی الله علیه وآله)، مادر حضرت مسیح (علیه السلام) به تن داشتند مقایسه کرده و راهی برای نشان دادن فضلیت حجاب هستند.
صفوان بن یحیی، از حنان روایت کرده است که شنیدم پدرم از امام محمد باقر علیه السلام روایت میکرد که آن حضرت فرمود:
سلمان به همراه گروهی از قریش در مسجد نشسته بود. آنها در باره اصل و نسب خودشان سخن میگفتند و بر یکدیگر فخر فروشی میکردند. تا این که به سلمان رسیدند.
عمر بن خطاب از او پرسید: به من بگو: تو کیستی و پدرت کیست و اصل و نسبت چیست؟
سلمان پاسخ داد: من سلمان بن عبدالله هستم. قبلاً گمراه بودم. خداوند به وسیله حضرت محمد صلی الله علیه و آله و سلم مرا هدایت کرد. دارای عائله و خانواده بودم (پرهزینه بودم) خداوند به وسیله پیامبرش مرا بی نیاز کرد. غلام بودم، خداوند به وسیله پیامبرش مرا آزاد کرد. این اصل و نسب من است. در حالی که سلمان برای آنها سخن میگفت، پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به سوی آنها آمد. سلمان همه ماجرا را برای آن حضرت تعریف کرد.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای قریش! حسب و نسب مرد، دین اوست و جوانمردی اش به اخلاقش و اصل و ریشه او، عقل او است. پروردگار در قرآن کریم فرموده است: «إِنَّا خَلقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وأُنثَی وجَعَلنَاکُمْ شُعُوبًا وقَبَائِل لتَعَارَفُوا إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللهِ أَتْقَاکُمْ» سپس فرمود: ای سلمان! هیچ کدام از آنها جز بر اساس میزان تقوا و پرهیزگاری اش بر تو برتری ندارد. چنان چه پرهیزگاری از آن تو باشد، تو از همه آنها برتری.
?کافی، ج 2، ص 181، ح 203
صدقه اسراف ندارد!
بدان که در حدیث شریف که مى فرماید «در صدقه جهد کن تا گمان کنى که اسراف کردى، با آنکه اسراف نکردى»، ظاهر شود که مطلوب در صدقه کثرت آن است و به هر اندازه رسد اسراف نیست. و در حدیث است که حضرت امام حسن مجتبى، سلام الله علیه، سه مرتبه قسمت کرد اموال خود را با فقرا به طور تنصیف، حتى اگر داراى دو جفت نعلین بود یا دو ثوب بود، تنصیف فرمود.
و در حدیث دیگر است که حضرت رضا، علیه السلام، به حضرت جواد سلام الله علیه مرقوم فرمود: شنیدم غلامان تو وقتى سوار مى شوى، تو را خارج مى کنند از در کوچک، آنها بخل مى کنند و مى خواهند تو به کسى چیزى ندهى. به حق من بر تو که بیرون رفتن و داخل شدنت نباشد مگر از در بزرگ. و وقتى سوار شدى همراه خود طلا و نقره بردار و هیچ کس از تو سؤالى نکند مگر آنکه به او عطا نمایى. و از عموهاى تو هر کس از تو سؤالى کرد، کمتر از پنجاه دینار به او مده، و اگر بیشتر خواستى بدهى، اختیار با تو است. و من اراده کردم به این امر اینکه خداوند مقام تو را رفیع فرماید، پس انفاق کن و ترس مکن که خداوند بر تو سختگیرى فرماید.
? #چهل_حدیث ، امام خمینی (ره)
یا حضرت امّ البنین
️معنای ادب، مادرِ سردارِ زمین است
️بانوی علی، کامله ی خُلد برین است
️او فاطمه اما زِ ادب در بر محبوب
️در خانه ی اولاد علی، اُمِّ بنین است
️فرمود علی جان تو نگو فاطمه بر من
دیدم حسنت از دَمِ این اسم غمین است
️صد هاجر و مریم نرسد بر وجناتش
️محبوبه ی اولاد علی حبلِ متین است
️گفتا که کنیزم به خدا، مادرتان نه
️معنای بزرگی و وفا، نور مبین است
️در هر نفسش عشق علی بوده و زهرا
️مجذوب شدن در ره محبوب همین است
️عباس هم از مادر خود ارثیه دارد
️در علقمه با دست قلم حامی دین است
️در مذهب ما دین و یقین، عشق اباالفضل
️عباس گلِ سر سبدِ اُمِّ بنین است
«غروب جمعه» همیشه لبالبم از غم
کجاست آنکه به قلب زمین شود مرهم
برای غربتت این بس که یک نفر چون من
بگوید ای گل نرجس که «دوستت دارم»
رهبرانقلاب: درود خدا بر مادرانی که پس از هجرت جگر گوشهگان دلبندشان، به نشانی از پیکر پاک آنان دل بستند و به آن نیز دست نیافتند.
داستانک
#همت بلند
ﻣﺮﺩﯼ ﺑﻪ ﭘﯿﺶ ﺯﻧﺶ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: “نمی دﺍﻧﻢ ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭼﻪ ﻛﺎﺭ ﺧﻮﺑﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﺩﺍﺩﻡ ﻛﻪ ﯾﻚ فرشته ﺑﻪ ﻧﺰﺩ من ﺁﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﯾﻚ ﺁﺭﺯﻭ ﻛﻦ ﺗﺎ ﻣﻦ ﻓﺮﺩﺍ ﺑﺮﺁﻭﺭﺩﻩ ﺍﺵ ﻛﻨﻢ!”
ﺯﻥ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: “ﻣﺎ ﺑﭽﻪ ﺍﯼ ﻧﺪﺍﺭﯾﻢ، ﺁﺭﺯﻭ ﻛﻦ ﻛﻪ ﺑﭽﻪ ﺩﺍﺭ ﺷﻮﯾﻢ.”
ﻣﺮﺩ ﺭﻓﺖ ﭘﯿﺶ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻭ ﻣﺎﺟﺮﺍ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺍﻭ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﻛﺮﺩ، ﻣﺎﺩﺭﺵ ﮔﻔﺖ: “تو که می دانی ﻣﻦ ﺳﺎل هاﺳﺖ ﻛﻪ ﻧﺎﺑﯿﻨﺎ شده ام، ﭘﺲ ﺁﺭﺯﻭ ﻛﻦ ﻛﻪ ﭼﺸﻤﺎﻥ ﻣﻦ ﺷﻔﺎ ﯾﺎﺑﺪ”
ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﭘﯿﺶ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﭘﺪﺭﺵ ﺭﻓﺖ، ﭘﺪﺭﺵ ﻧﯿﺰ ﺑﻪ ﺍﻭ ﮔﻔﺖ: “ﻣﻦ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺪﻫﻜﺎﺭﻡ ﻭ ﻗﺮﺽ ﺯﯾﺎﺩ ﺩﺍﺭﻡ، ﺍﺯ ﺍﻭﻥ ﻓﺮﺷﺘﻪ ﺗﻘﺎﺿﺎﯼ ﭘﻮﻝ ﺯﯾﺎﺩﯼ ﻛﻦ”
ﻣﺮﺩ ﻫﺮﭼﻪ ﻛﻪ ﻓﻜﺮ ﻛﺮﺩ ﻫﻮﺍﯼ ﻛﺪﺍﻣﺸﺎﻥ ﺭﺍ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻛﺪﺍﻡ ﯾﻚ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺍﻓﺮﺍﺩ ﺗﻘﺪﻡ ﺩﺍﺭﻧﺪ: ﺯﻧﻢ؟ ﻣﺎﺩﺭﻡ؟ ﭘﺪﺭﻡ؟
ﺗﺎ ﻓﺮﺩﺍ ﺭﺍﻩ ﭼﺎﺭﻩ ﺭﺍ ﭘﯿﺪﺍ ﻛﺮﺩ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺷﺤﺎﻟﯽ ﺑﻪ ﭘﯿﺶ فرشته ﺭﻓﺖ ﻭ ﮔﻔﺖ: “ﺁﺭﺯﻭ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ، ﺑﭽﻪﺍﻡ ﺭﺍ ﺩﺭ ﮔﻬﻮﺍﺭﻩﺍﯼ ﺍﺯ ﻃﻼ ﺑﺒﯿﻨﺪ".
به این میگویند همت بلند که توقع پیامبر (صلی الله علیه وآله) از امت همین بود.
ابن عباس روایت کرده است که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود:
خداوند مردم را به دو گروه تقسیم کرده است و من را در گروه برتر قرار داده است. این امر مصداق فرموده پروردگار در باره اصحاب یمین و اصحاب شمال است و من برترین فرد در میان اصحاب یمین هستم. آن گاه هر گروه را به سه دسته کوچکتر تقسیم کرده است و من در بهترین دسته از گروه اصحاب یمین هستم. زیرا خودش فرموده است: «فَأَصْحَابُ المَیْمَنَةِ مَا أَصْحَابُ المَیْمَنَةِ وأَصْحَابُ المَشْئمَةِ مَا أَصْحَابُ المَشْئمَةِ والسَّابِقُونَ السَّابِقُونَ» [1]
[یاران دست راست کدامند، یاران دست راست و یاران چپ کدامند، یاران چپ و سبقت گیرندگان مقدمند] من بهترین فرد در میان سابقین هستم. سپس آن دستهها را به قبایل تقسیم کرد و مرا در بهترین قبیله قرار داد. این امر مصداق آیه «وجَعَلنَاکُمْ شُعُوبًا وقَبَائِل لتَعَارَفُوا» میباشد. من پرهیزگارترین و بزرگوارترین و گرامی ترین بنده خدا نزد او هستم. قصد من فخرفروشی نیست. آن گاه خداوند قبایل را به تیرههای مختلف تقسیم کرد و مرا در بهترین تیره آفریده است. زیرا خودش میفرماید: «إِنَّمَا یُرِیدُ اللهُ لیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْل البَیْتِ ویُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا» [2] - [3]
[خدا فقط میخواهد آلودگی را از شما خاندان (پیامبر) بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند].
?[1]واقعه،آیات 10-8
?[2]احزاب،آیه 33
?[3]امالی صدوق، ص 503، ح 1
رویای صادقه ام البنین سلام الله علیها
وقتی پدر ام البنین به نزد همسر و دخترش برگشت دید همسرش گیسوان ام البنین را شانه می زند و او از خوابی که شب گذشته دیده بود برای مادر سخن می گفت:
«مادر خواب دیدم که در باغ سرسبز و پردرختی نشسته ام. نهرهای روان و میوه های فراوان در آن جا وجود داشت. ماه و ستارگان می درخشیدند و من به آن ها چشم دوخته بودم و درباره عظمت آفرینش و مخلوقات خدا فکر می کردم. در مورد آسمان که بدون ستون بالا قرار گرفته است و همچنین روشنی ماه و ستارگان… در این افکار غرق بودم که ماه از آسمان فرود آمد و در دامن من قرار گرفت و نوری از آن ساطع می شد که چشمها را خیره می کرد. در حال تعجب و تحیر بودم که سه ستاره نورانی دیگر هم در دامنم دیدم. نور آنها نیز مرا مبهوت کرده بود. هنوز در حیرت و تعجب بودم که هاتفی ندا داد و مرا با اسم خطاب کرد من صدایش را می شنیدم ولی او را نمی دیدم گفت: فاطمه مژده باد تو را به سیادت و نورانیت. به ماه نورانی و سه ستاره درخشان پدرشان سید و سرور همه انسانهاست بعد از پیامبر گرامی و این گونه در خبر آمده است. پس از خواب بیدار شدم در حالی که می ترسیدم. مادرم! تأویل رؤیای من چیست؟!».
مادر به دخترک فهیمه و عاقله خود گفت: «دخترم رؤیای تو صادقه است ای دخترکم بزودی تو با مرد جلیل القدری که مجد و عظمت فراوانی دارد ازدواج می کنی. مردی که مورد اطاعت امت خود است. از او صاحب 4 فرزند می شوی که اولین آنها مثل ماه چهره اش درخشان است و سه تای دیگر چونان ستارگانند». پس از صحبتهای دوستانه و صمیمانه مادر و دختر، حزام بن خالد وارد اتاق شد و از آنها در مورد پذیرش علی علیه السلام سؤال کرد و گفت: آیا دخترمان را شایسته همسری امیرالمؤمنین علیه السلام می دانی؟ بدان که خانه او خانه وحی و نبوت و خانه علم و حکمت و آداب است اگر او را (دخترت را) اهل و لایق این خانه می دانی ـ که خادمه این خانه باشد ـ قبول کنیم و اگر اهلیت در او نمی بینی پس نه؟
همسر او که قلبی مالامال از عشق به مامت داشت گفت: ای «حزام» به خدا سوگند من او را خوب تربیت کردم و از خدای متعال و قدیر خواستارم که او واقعا سعادتمند شود و صالح باشد برای خدمت به آقا و مولایم امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس او را به علی بن ابیطالب، مولایم تزویج کن.
منبع : مولد عباس بن علی (علیه السلام)
* عقیل از قبیله بنی کلاب فاطمه (ام البنین) (علیه السلام) را به عقد حضرتش درآورد، و ام البنین چهار فرزند به نام های: عباس، عبدالله، جعفر و عثمان به دنیا آورد، که هر چهار فرزند گرامی شان در دفاع از حریم ولایت و امامت درکربلا در رکاب سیدالشهدا (علیه السلام) به درجه رفیع شهادت نائل آمدند، و آن چنان جانفشا نی نمودند که تاریخ نظیر آنان را ثبت نکرده.
فرزندان رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله بعد از شهادت مرگمادرشان مادری خویش را در وجود این بانوی پارسا می دیدند، و رنج فقدان مادر را کم تر احساس می کردند. ام البنین، فرزندان دختر گرامی رسول بزرگوار اسلام صلی الله علیه و آله را بر فرزندان خود که نمونه های والای کمال بودند، مقدم می داشتند و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجه آنان می کرد.
ام البنین سلام الله علیها
ازدواج حضرت علی(علیه السلام) و حضرت ام البنین(سلام الله علیها)
ده سال پس از رحلت حضرت رسول(صلی الله هلیه وآله) و حضرت فاطمه(سلام الله هلیها)، بنابر وصیت خود حضرت فاطمه(سلام الله علیها) وقتی علی(علیه السلام) به فکر گرفتن همسر دیگری بود، عاشورا در برابر دیدگانش بود. برادرش «عقیل » را که در علم نسب شناسی وارد بود و قبایل و تیره های گوناگون و خصلتها و خصوصیّتهای اخلاقی و روحی آنان را خوب میشناخت طلبید. از عقیل خواست که: « برایم همسری پیدا کن شایسته و از قبیله ای که اجدادش از شجاعان و دلیر مردان باشند تا بانویی این چنین، برایم فرزندی آورد شجاع و تکسوار و رشید.»
مراسم خواستگاری از ام البنین :
حضرت علی (علیه السلام) پس از اینکه فاطمه کلابیه را تایید کرد وپسندید عقیل برادرش را برای خواستگاری به نزد پدر فاطمه فرستاد و حزام که بسیار میهمان دوست بود پذیرایی کاملی از او کرده و با احترام فراوان به او خیرمقدم گفته و در مقابل وی قربانی کرد. سنت و رسم عرب این بود که تا سه روز از میهمان پذیرایی می کردند و روز سوم حاجت او را می پرسیدند و از علت آمدنش سؤال می کردند و خانواده ام البنین که خارج از مدینه زندگی می کردند نیز چنین رسمی را به جای آوردند.
روز چهارم با ادب و احترام از علت ورود وی جویا شدند و عقیل گفت: به خواستگاری دخترت فاطمه آمده ام، برای پیشوای دین و بزرگ اوصیا و امیر مؤمنان علی بن ابیطالب.
حزام که هرگز پیشبینی چنین پیشنهادی را نمیکرد، حیرتزده ماند. با کمال صداقت و راستگویی گفت : بَه بَه چه نسب شریفی و چه خاندان با مجد و عظمتی! اما ای عقیل «شایسته امیرالمؤمنین یک زن بادیه نشین با فرهنگ ابتدایی بادیه نشینان نیست. او با یک زن که فرهنگ بالاتری دارد باید ازدواج کند و این دو فرهنگ با هم فرق دارند.»
عقیل پس از شنیدن سخنان وی گفت:
امیرالمؤمنین از آنچه تو می گویی خبر دارد و با این اوصاف میل به ازدواج با او دارد.
پدر ام البنین که نمی دانست چه بگوید از عقیل مهلت خواست تا از مادر دختر، ثمامه بنت سهیل، و خود دختر سؤال کند و به او گفت:
«زنان بیشتر از روحیات و حالات دخترانشان آگاه هستند و مصلحت آنها را بیشتر می دانند.» (1)
منبع:
1_( محمدعلی الناصری، مولد عباس بن علی(ع)، ص36.)
امیرالمومنین علیه السلام:
هرگز چنین نیست که خداوند درِ توبه را به روی کسی باز کند ولی درِ آمرزش خود را به روی او ببندد.
?نهج البلاغه،حکمت435
امام صادق (علیه السلام) میفرمایند:
اگر کسی گرفتار و اندوهگین است “ذکر یونسیه” را بسیار بخواند
“لا الهَ الا أنتْ سُبْحانَکَ انّی کُنتُ مِنَ الظّالِمین”
?خصال جلد 1
#حدیث
قال الإمامُ الباقِرُ علیه السلام:
إنَّ المُؤمِنَ یُبتَلى بِکُلِ بَلِیَّةٍ ویَموتُ بِکُلِّ میتَةٍ إِلّا أنَّهُ لا یَقتُلُ نَفسَهُ.
حضرت امام باقر علیه السلام فرمودند:
مؤمن ، هر نوع گرفتارى پیدا مى کند و به هر گونه مرگى مى میرد ، اما خودکشى نمى کند.
? الکافى : 2 / 254 / 12 .
نامش فاطمه و کنیه اش امُّ البنین (مادر پسران) است. پدرش حِزام، و مادرش ثمامه یا لیلاست. همسرش علی بن ابیطالب(علیه السلام) و فرزندانش عباس ، عبداللّه، جعفر و عثمان هستند که همه در کربلا شدند.
متن روضه وفات حضرت ام البنین(سلام الله علیها)
یا امّ بنین حال گرفتار ندیدی
دستان قلم، اشک علمدار ندیدی
بر پیکر بی دست علمدار رشیدت
آشفتگیِ سیّد و سالار ندیدی
مادر به خدا بس که وفا داشت اباالفضل
غوغای مُواسات سپهدار ندیدی
گر آب نیاورد نگو آبرویش رفت
خون بارش آن دیده و رخسار ندیدی
شق القمر کوفه که در علقمه رخ داد
تکرار رخ حیدر کرار ندیدی
آنقدر ادب داشت که با سر به زمین خورد
سجاده ی خون بر بدن یار ندیدی
پس داد هر آن درس که در نزد تو آموخت
بالندگی مکتب ایثار ندیدی
مادر که شود امّ بنین هیچ غمی نیست
در عهد و وفای پسرش هیچ کمی نیست
شنیدید وقتی می اومد تو قبرستان بقیع چهار صورت قبر درست می کرد، شروع می کرد گریه کردن، طوری گریه می کرد که دشمنُ به گریه می انداخت، بعضی ها تو تاریخ نوشتند مروان می اومد گریه می کرد، همه می گفتند عجب مادری! می گفت مادر بمیرم برات شنیدم عمود به سرت زدند، کی جرأت کرده به پسر ام البنین ضربه بزنه؟! بعد می گفت راستی شنیدم اول دستاتُ قطع کردند، آخه آدم بی دست که نمی تونه دفاع کنه از خودش…
امام جعفر صادق “علیه السلام":
نزدیکترین حالت بندگان به خدا و خشنودى او از آنها هنگامى است که حجّت خدا در میان آنها نباشد و براى آنها ظاهر نشود و آنها محل او را ندانند، ولى در عین حال معتقد باشند که حجّت خدا هست، در این زمان شب و روز در انتظار فرج باشند.
? بحارالأنوار: ج 52، ص 145
به دنبال تو میگردم نمی یابم نشانت را
بگو باید کجا جویم مدار کهکشانت را؟
تمام جاده را رفتم، غباری از سواری نیست
بیابان تا بیابان جسته ام ردِّ نشانت را
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
ﭘﺪﺭ ﺯﺣﻤﺘﮑﺶ ﺩﺭ ﺩﻣﺎﯼ 50 ﺩﺭﺟﻪ ﺳﺨﺖ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭ ﮐﺮﺩﻥ ﺑﻮﺩ ﻭ ﭘﺴﺮ 26 ﺳﺎﻟﻪ ﺍﺵ ﺑﯽ ﺗﻮﺟﻪ ﻏﺮﻕ ﺩﺭ اینستاگرام ﺍﯾﻦ ﭘﺴﺖ ﺭﺍ ﮔﺬﺍﺷﺖ :
” جانم فدای ﻫﻤﻪ ﯼ ﭘﺪﺭﻫﺎ “… !?
ﻣﺎﺩﺭ ﺍﺯ 5 ﺻﺒﺢ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻣﺸﻐﻮﻝ ﮐﺎﺭﻫﺎﯼ ﺧﺎﻧﻪ . ﻭﻟﯽ ﺩﺧﺘﺮﺵ لنگ ﻇﻬﺮ ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ ﺷﺪ ﻭ ﭼﻨﺪ ﺳﺎﻋﺖ ﺑﻌﺪ ﺩﺭ ﻓﯿﺲ ﺑﻮﮎ ﭘﺴﺖ ﮔﺬﺍﺷﺖ : ﻫﻤﻪ ﯼ ﻫﺴﺘﯽ ﺍﻡ ﻣﺎﺩﺭ …! ﺩﺭ ﻫﻤﺎﻥ ﻟﺤﻈﻪ ﻣﺎﺩﺭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺗﺎﻕ ﺩﺧﺘﺮ ﺷﺪ، ﺩﺧﺘﺮک ﺩﺍﺩ ﺯﺩ : ﻫﺰﺍﺭ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﺖ ﮔﻔﺘﻢ ﺑﯽ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﻧﯿﺎ ﺗﻮ ﺍﺗﺎﻗﻢ، ﻧﻤﯽ ﻓﻬﻤﯽ؟؟؟?
ﺭﺍﺳﺘﯽ، ﭘﺴﺖ ﺩﺧﺘﺮ ﮐﻠﯽ ﻻﯾﮏ ﺧﻮﺭﺩ …
ﻣﺮﺩ ﺗﺎﺑﻠﻮﯼ ﺧﺎﺗﻢ ﮐﺎﺭﯼ ﺷﺪﻩ ﺯﯾﺒﺎﯾﯽ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺧﺮﯾﺪﻩ ﺑﻮﺩ، ﺭﻭﯼ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﻧﺼﺐ ﮐﺮﺩ …
ﻫﻤﺴﺮﺵ ﮔﻔﺖ : ﺣﺎﻝ ﺑﺮﺍﺩﺭﺕ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺍﺳﺖ، ﭘﺮﺳﯿﺪﻩ ﺍﯼ … ؟
ﺑﺎ ﻋﺼﺒﺎﻧﯿﺖ ﮔﻔﺖ : ﺍﻻﻥ ﺣﻮﺻﻠﻪ ﻧﺪﺍﺭﻡ …
اما ! ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻠﻮ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ :
«ﺑﯿﺎ ﺗﺎ ﻗﺪﺭ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺑﺪﺍﻧﯿﻢ»!?
آیا تا بحال !
ﻫﯿﭻ ﻓﮑﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯾﻢ ﮐﻪ ﺷﻌﺎﺭ ﻫﺎﯾﻤﺎﻥ ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﻣﺠﺎﺯﯼ، ﭼﻘﺪﺭ ﺑﻪ ﺭﻓﺘﺎﺭﻣﺎﻥ ﺩﺭ
ﻓﻀﺎﯼ ﺣﻘﯿﻘﯽ ﺷﺒﺎﻫﺖ ﺩﺍﺭﻧﺪ؟؟!!!
حق مادر
زکریا، پسر ابراهیم، با آنکه پدر و مادر و همه فامیلش نصرانی بودند، مسلمان شد و به مقررات اسلام گردن نهاد.
او در موسم حج، در مدینه به حضور امام صادق (علیهالسلام) رسید و ماجرای اسلام آوردن خود را برای امام تعریف کرد. سپس جوان پرسید: پدر و مادر و فامیلم همه، نصرانی هستند، مادرم نابیناست و من با آنها هم غذا میشوم، تکلیف من چیست؟
امام فرمود: آیا آنها گوشت خوک میخورند؟
زکریا گفت: نه، یا بن رسولالله! دست به گوشت خوک نمیزنند.
امام فرمود: معاشرت تو با آنها مانعی ندارد.
آنگاه حضرت فرمود: مراقب حال مادرت باش و تا زنده است به او نیکی کن و وقتی مرد، جنازه او را به دیگری وامگذار و خودت عهدهدار تجهیز جنازه او باش. در اینجا به کسی نگو با من ملاقات کردهای، انشاءالله در منی همدیگر را خواهیم دید.
جوان در ایام منی امام را دید. ایام حج به آخر رسید و جوان به کوفه بازگشت. او به سفارش امام، به خدمت مادر پرداخت و لحظهای از مهربانی و محبت کوتاهی نکرد. وی با دست خود به مادرش غذا میداد. این تغییر روش، برای مادر، شگفتآور بود تا اینکه یک روز علت را از پسرش پرسید.
زکریا گفت: مادر جان! مردی از فرزندان پیغمبر ما، به من اینطور دستور داد.
مادر گفت: پسرم، دین تو بسیار دین خوبی است، آن را به من معرفی کن.
جوان شهادتین را به مادر آموخت و او مسلمان شد و آداب نماز را نیز فرا گرفت. مادر نماز صبح و عصر را به جا آورد و توفیق نماز مغرب و عشا را نیز پیدا کرد. در آخر شب، حال مادر تغییر کرد، و در بستر افتاد. او پسر را طلبید و گفت: یک بار دیگر آن چیزها را که به من تعلیم دادی، تکرار کن!
پسر، بار دیگر شهادتین و سایر اصول اسلام را برای مادرش تکرار کرد و مادر به همه آنها اقرار و به زبان جاری نمود و جان، به جان آفرین تسلیم کرد. پسر، صبح بر جنازه او نماز خواند و با دست خود او را به خاک سپرد.
? داستان راستان، ج 2، ص 9 - 234
دنبال مقصرِ رنجهایت نباش تا آسوده باشی!
#چگونه_آسودهتر_زندگی_کنیم؟ (ج6)
*یکی از عواملِ نداشتن آسودگی این است که برای رنجهای خودمان دنبال مقصر باشیم! بهویژه اگر مقصر، دم دستمان باشد و بتوانیم بر سرش فریاد بکشیم یا از او انتقام بگیریم.
*در برخی از رنجها واقعاً خودمان مقصر هستیم، اما گاهی هم اطرافیان ما یا شرایط بد اجتماعی، موجب رنج و اذیت ما میشوند که برای رفع آن باید تلاش کنیم؛ اما نه با بههمریختگی! کسی که از تعادل خارج شود اقدامات اولیه برای رفع مشکل را هم نمیتواند انجام دهد.
*اگر یک دزد، اموالت را دزدید، قبل از اینکه بههم بریزی، حواست باشد که این اتفاق، از بالا(یعنی از سوی خدا) دارد مدیریت میشود! اول آرامشت را حفظ کن، و بعد، اقدام لازم را انجام بده.
*اگر کسی واقعاً در رنجِ شما مقصر بوده و به شما ضربهای زده است، بگو: «اگر خدا نمیخواست، او نمیتوانست کاری بکند!» یعنی این رنج را اول به خدا ربط بده! چون خدا خواسته، بهواسطۀ او به تو رنج دهد!
علیرضا پناهیان 96.7.5
ای حاکم، با مردم اینگونه باش…
حضرت امام #صادق(علیه السلام):
سه چیز بر #زمامدار واجب است که درباره خواص و عوام مردم رعایت کند:
1. پاداش نیکوکار را به نیکی بدهد تا رغبت مردم به کارهای نیک افزون شود،
2. پوشاندن گناهان گناهکار، تا توبه کند،
3. ایجاد مهر و الفت میان همه مردم از طریق احسان و رعایت انصاف و عدالت.
?ابن شعبه حرانی، تحف العقول، ص319.
تصاویری از زندگی حضرت فاطمۀ زهرا(سلام الله علیها)
احترام به پدر
زندگی حضرت فاطمۀ زهرا(سلام الله علیها) سراسر عشق به رسول الله بود و ایشان به شدت به پدر احترام میگذاشتند: پیوسته دست پدر را میبوسیدند، تمام قد به احترام پدر از جا برمیخاستند و به گرمی از آن حضرت استقبال میکردند. عایشه گوید: «هیچکس را ندیدم که کلام و سخنش شبیهتر از کلام و سخن فاطمه به سخن رسول خدا باشد. او هرگاه بر پیامبر وارد میشد، به او خوش آمد میگفت، دستانش را میبوسید و او را در جایگاه خود مینشانید. هرگاه نیز پیامبر بر او وارد میشد، فاطمه برمیخاست، به او خوش آمد میگفت و دستانش را میبوسید.»
هرگاه پیامبر(صلی الله علیه وآله) از سفر باز میگشتند، اول بر حضرت فاطمه(سلام الله علیها) وارد میشدند. حضرت فاطمه(سلام الله علیها) نیز از جای برمیخاستند، پدر را در آغوش میگرفتند و پیشانی پدر را میبوسیدند.
آن روزی که آیۀ احترام به پیامبر(صلی الله علیه وآله) را پروردگار نازل کرد، حضرت فاطمه(سلام الله علیها) به سبب احترام فوق العادهای که به پدر میگذاشتند، دیگر از کلمۀ پدر صرف نظر کردند و به آن حضرت، رسول الله میگفتند. اما پیامبر(صلی الله علیه وآله) او را از چنین خطابی نهی کردند و فرمودند: «دخترم، این آیه دربارۀ تو و خانوادهات نازل نشده است؛ تو از من هستی و من از تو هستم. این آیه خطاب به ستمکاران و اهل غرور و تکبّر نازل شده است. تو به من پدر بگو؛ زیرا این، برای قلب و روح من دوست داشتنیتر است و خداوند را بیشتر خشنود میکند.»
روزی پیامبر(صلی الله علیه وآله) بر حضرت فاطمه (سلام الله علیها) وارد شدند تا به او اطلاع دهند که حضرت علی(علیه السلام) از او خواستگاری کرده است. حضرت فاطمه(سلام الله علیها) برخاستند و ردای پدر را گرفتند و نعلینِ ایشان را از پا درآوردند و آب برای ایشان آوردند. سپس، دستها و پاهای پیامبر(صلی الله علیه وآله) را شستند.
بی شک، این درس اخلاقی از زندگی حضرت فاطمۀ زهرا(سلام الله علیها) عمومیت داشته و هیچگاه اختصاص به زن یا مرد، بزرگ یا کوچک و مسلمان یا غیرمسلمان ندارد.
مؤمَل
«مؤمَل» از نامهای صاحب الزّمان علیه السلام است.
«مؤمل» در لغت یعنی کسی که مردم آرزوی دیدن او را دارند
و در دعای ندبه اشاره به این مضمون شده است:
«بِنَفْسی أنْتَ مِن أُمْنیَّةُ شائِقٍ یَتَمَنّی مِنْ مُؤمِنٍ وَ مُؤمِنَةٍ ذَکَرَ أفَحَنّا
جانم قربان تو که آرزوی هر زن و مرد مؤمن هستی که صدایش بزنند و بنالند».
امام حسن عسکری علیه السّلام فرمود: «در آن وقت که حجّت علیه السلام متولّد شد،
ظالمان گمان کردند که ایشان مرا می کشند تا اینکه نسل مرا قطع کنند،
پس چگونه قدرت خداوند را دیدند و او را (حضرت مهدی علیه السلام) را مؤمل نامیدند».
?«نجم الثّاقب»، باب دوّم، ص 107
السلام علیک یا ابوالفضل العباس.
شهید مطهری:
اگر شهادت هنر مردان خداست،پرورش چهار شهید کربلا در دامن یک مادر، هنرمندی بزرگتر را می طلبد و ام البنین(سلام الله علیها) این مقام را از آن خود کرده است.
ام البنین به پیش همه روضه خواند وگفت:
شرمنده ام رباب،پسرم راحلال کن..
?????
شما دو گناه کردید!
واکنش درس آموز امام به خرید پرتغال اضافی در نوفل لوشاتو
خانم مرضیه حدیدهچی (دبّاغ):روزی من در نوفل لوشاتو به علت ارزانی دو کیلو پرتقال خریدم و چون هوا خنک بود فکر کردم تا سه چهار روز پرتقال خواهیم داشت. امام با دیدن پرتقالها فرمودند: «این همه پرتقال برای چیست؟» من برای اینکه کار خودم را توجیه کنم عرض کردم: «پرتقال ارزان بود برای چند روز اینقدر خریدم.» ایشان فرمودند: «شما مرتکب دو گناه شدید. یک گناه برای اینکه ما نیاز به این همه پرتقال نداشتیم و دیگر اینکه شاید امروز در نوفل لوشاتو کسانی باشند که تا به حال به علت گران بودن پرتقال نتوانستهاند آن را تهیه کنند و شاید با ارزان شدن آن میتوانستند تهیه کنند، در حالی که شما این مقدار پرتقال را برای سه چهار روز خریدهاید، ببرید مقداری از آن را پس بدهید.» گفتم: «پس دادن آنها ممکن نیست» فرمودند: «باید راهی پیدا کرد.» عرض کردم: «چه کاری میتوانم بکنم.» فرمودند: «پرتقالها را پوست بکنید و به افرادی بدهید که تا حالا پرتقال نخوردهاند شاید از این طریق خداوند از سر گناه شما بگذرد.»
منبع: برداشتهایی از سیره امام خمینی، ج2، ص 98.
️بسم الله الرحمن الرحیم
شهرى در آستانه خطر!
راست مى گویى! آیا خودت این حرف را شنیدى؟
آرى، یهودیان خیبر در حال جمع کردن نیرو هستند و به زودى به این شهر هجوم خواهند آورد.
این خبر را از کجا به دست آوردی؟
من از سرزمین شام مى آیم.در بین راه از صحرانشینان این خبر را شنیدم.
این گفتگوى من با یکى از مردم مدینه است.او از حمله یهودیان خیلى ترسیده است.شما که غریبه نیستید، خود من هم کمى ترس دارم.این هم از شانسِ من بود که هنوز نیامده خبر حمله را بشنوم!
بعد از مدّتها چشم انتظارى به مدینه آمدم.حالا که خدا این سفر را قسمتم کرد، نمى دانم آیا خواهم توانست دوباره به ایران عزیز برگردم یا نه!
راستى، مرا ببخشید، یادم رفت بگویم:
الآن در ماه محرم سال هفتم هجرى هستم.من از تو مى خواهم در این کتاب همسفر من باشى.من به سفرى تاریخى آمده ام….(1)…
اختیار با توست.مى توانى در همان حال و هواىِ خودت بمانى، کتاب را ببندى و مرا تنها بگذارى.
مثل این که نمى خواهى دل مرا بشکنى.قربان مرام تو رفیقِ خوب
راستش را بخواهى من خیلى دعا کردم تا همسفرى مثل تو پیدا کنم.حالا که آمدى، آیا موافقى با هم به مسجد پیامبر برویم؟
ما باید هر چه زودتر خبر حمله یهود را به پیامبر بدهیم.پیامبر باید براى مقابله با این حمله تصمیمى بگیرند.
به سوى مسجد مى رویم، از در اصلى مسجد وارد مى شویم و کنار ستونى مى نشینیم.
تا اذان ظهر فرصت زیادى نمانده است.آیا آن جوان را مى بینى که آنجا ایستاده است!
او بلال است، موذّٔن پیامبر.
اللّه اکبر!
صداىِ اذان بلال است، حالا دیگر پیامبر به مسجد مى آید.بلند شو! پیامبر وارد مسجد مى شود.نسیم مى وزد و بوى گل محمّدى همه جا را پر کرده است.تو به چهره پیامبر مى نگرى.آفتاب را به تماشا نشسته اى!
پیامبر به همه سلام مى کند و در محراب قرار مى گیرد و نماز بر پا مى شود. همراه دیگران به پیامبر اقتدا مى کنیم، نمازى که ما را به معراج مى برد
نماز که تمام مى شود من منتظر مى مانم تا مسجد خلوت شود و خبر حمله یهود را به پیامبر بگویم؛ امّا مى بینم که
یک نفر از جا برمى خیزد و با صداى بلند مى گوید:
«اى رسول خدا! یهودیان خیبر براى جنگ با ما آماده مى شوند، آنها با قبیله هاى مختلف در حال گفتگو هستند، آنها مى خواهند با لشکر بزرگى به جنگ ما بیایند».
مثل این که خیلىها از حمله یهود با خبر شده اند.بعضى از مردم با شنیدن این خبر خیلى ترسیده اند.آخر مسلمانان چگونه خواهند توانست در مقابل یهود مقاومت کنند!
?السیرة النبویة ج 3 ص 344، البدایة والنهایة ج 4 ص 206،
️ #سرزمین_یاس
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
نام عباس که می آید بی اختیار ادب به معنای تامش در ذهنم متجلی می شود. غیر از این هم انتظار نمی رود. آخر عباس پسر ام البنین است، اسوه ی ادب!
راستی می دانید چرا ام البنین می خواندنش؟ خودش خواسته بود. ماجرا از این قرار است: روزی خدمت همسرشان حضرت امیر المومنین علی” علیه السلام ” رسید و فرمود : مولای من اگر می شود دیگر مرا فاطمه نخوانید، فرمودند : چه شده، علت این درخواست چیست؟
گفتند: مولای من آخر وقتی شما مرا فاطمه می خوانید گویا فرزندان تان یاد مادرشان می افتند و بغضی راه گلویشان را می گیرد، اگر امکان دارد مرا ام البنین بخوانید…
پیش تر ها هم ادب کرده بود
مثلا وقتی به عنوان همسر به خانه ی امیر المومنین” علیه السلام ” می آمد از زینب” سلام الله علیها ” دختر بزرگ فاطمه” سلام الله علیها ” اجازه ورود خواست و خود را کنیز این خانه خواند با آن که از خاندانی بزرگ و با اصالت بود.
از این ادب کردن ها بسیار دیده شده است از ام البنین” سلام الله علیها “. پسرش را نیز یا ادب بار آورده است. عباس، حسین را برادر خطاب نمی کند. زینب را خواهر نمی خواند. چرا که مادرش به او گفته است مبادا حسین را برادر خطاب کنی مبادا زینب را خواهر بخوانی، آن ها فرزندان فاطمه اند و شما فرزندان کنیز فاطمه.
و عباس همیشه به توصیه مادر عمل کرد الا یک زمان و آن وقتی بود که بی دست با مشکی پاره بر خاک افتاده بود، این بار حسین را برادر خواند! و از برادر کمک خواست. کسی چه می داند شاید اجازه را از فاطمه، مادرش، مادر او و مادر حسین گرفته باشد.
برادر به بالین برادر آمد. عباس را در آغوش گرفت. خاک و خون را از صورتش پاک کرد، آخر با صورت بر زمین افتاده بود! برایش دستی نمانده بود که سپر قرار دهد.
❤️❤️ با هم حرف می زنند، نه حسین فقط گوش می کند و عاشقانه نگاهش می کند، آخر ماه است ماه بنی هاشم است،
ماه نگاه کردنی ست هرچند که خاکی شده باشد، حسین علیه السلام نگاه می کند و عباس علیه السلام می گوید: برادر! نشد که برای رقیه و علی آب بیاورم، نشد که این بار نیز سقا باشم، نشد که پیش مادرمان فاطمه سلام الله علیها با آبرو باشم! شرمنده ام برادر شرمنده.
️چشم انتظار
می گوید: فلانی نماز نمیخواند…
اما ماشاءالله….
اخلاق عالی دارد
و شخص مورد احترامیست..!!
میگویم: برادرم لحظه ای باز ایست❗️
فردی که نماز نمیخواند..
همین “بداخلاقی” با پروردگار،برایش کافی نیست!!؟
“الله” اورا میخوراند و مینوشاند..
اما او نماز خواندن برای پروردگارش را قطع می کند!!
از کدام اخلاق عالی سخن میگویی!!
اول حسن خلق با “الله متعــال"…
سپس با “مـــردم"!!
✓واین را بدان که “سعادت” و “خوشبختی” از افراد بی نماز به دور است.
بیانات رهبرانقلاب در دیدار دست اندرکاران کنگره بزرگداشت روحانی شهید صدوق گلپایگانی و شهدای گلپایگان منتشر شد:
رهبرانقلاب: علمای بزرگی در 150سال اخیر از این شهر برخاستند لکن رنگ شهادت و زینت شهادت فراتر از این حرفهاست.
از ویژگیهای شهید صدوق خدمت به مردم و مقابله و مواجهه با دستگاه طاغوت است.
شهادت مرگ تاجرانه است،شهدای ما توانستند این جانِ از بین رفتنی را با خدای متعال معامله کنند.96/11/16
#فرهنگ_شهادت
مهلت دادن به مدعیان حق و عدل فقط یکی از فلسفه های غیبت است.
امام صادق علیه السلام:
این امر(ظهور) تحقق نمی پذیرد تااینکه هر صنفی ازمردم به حکومت برسند تا نگویند اگر ما به حکومت می رسیدیم به عدالت رفتار می کردیم آنگاه قائم قیام می کند و به حق و(در نظر) و عدل(درعمل) حکومت می نماید.
بحارالانوار، ج 52، ص 244