نهضت امام حسین(علیه السلام) هر سال یک پیروزى جدید به دست مىآورد
اگر ما مبارزه حسین بن على علیه السلام را با لشکریان یزید و ابن زیاد از جنبه نظامى، یعنى از نظر ظاهرى و صورى، در نظر بگیریم امام حسین(علیه السلام) شکست خورد و آنها پیروز شدند؛ اما اگر ماهیت قضیه را در نظر بگیریم، فکرى و اعتقادى است، یعنى حکومت یزید سمبل جریانى بود که مىخواست فکر اسلامى را از بین ببرد و امام حسین(علیه السلام) براى احیاى فکر اسلامى جنگید، در این صورت باید ببینیم آیا امام حسین(علیه السلام) به مقصودش رسید یا نرسید؟
آیا توانست یک فکر را در دنیا زنده کند یا نتوانست؟ مىبینیم که توانست. هزار و سیصد سال است که این نهضت هر سال یک پیروزى جدید به دست مىآورد؛ یعنى هر سال عاشورا، عاشوراست و معنى «کلّ یوم عاشورا» این است که هر روز به نام امام حسین(علیه السلام) با ظلم و باطلى مبارزه مىشود و حق و عدالتى احیاء مىشود.
این پیروزى است و پیروزى بالاتر از این چیست؟ یزیدها و ابن زیادها مىروند ولى حسینها و عبّاسها و زینبها باقى مىمانند، البته به عنوان یک ایده نه به عنوان یک شخص، بلکه به عنوان یک صاحب اختیار و حاکم بر جامعه خویش. آرى، آنها مىمیرند اما اینها زنده و جاوید باقى مىمانند.
استاد مطهری، نبرد حق و باطل، ص41
اینکه عرض مىکنیم پیغمبر ملایم بود و باید یک رهبر ملایم باشد، مقصود این است که پیغمبر در مسائل فردى و شخصى نرم و ملایم بود نه در مسائل اصولى و کلى. در آنجا پیغمبر صددرصد صلابت داشت یعنى انعطاف ناپذیر بود…
ظاهراً در فتح مکه است؛ زنى از اشراف قریش دزدى کرده است. به حکم قانون اسلام دست دزد باید بریده شود. وقتى قضیه ثابت و مسلّم شد و زن اقرار کرد که دزدى کردهام، مىبایست حکم درباره او اجرا مىشد. اینجا بود که توصیهها و وساطتها شروع شد. یکى گفت: یا رسول اللَّه! اگر مىشود از مجازات صرف نظر کنید، این زن دختر فلان شخص است که مىدانید چقدر محترم است، آبروى یک فامیل محترم از بین مىرود. پدرش آمد، برادرش آمد، دیگرى آمد که آبروى یک فامیل محترم از بین مىرود. هرچه گفتند، فرمود: محال و ممتنع است، آیا مىگویید من قانون اسلام را معطل کنم؟! اگر همین زن یک زن بىکس مىبود و وابسته به یک فامیل اشرافى نمىبود، همه شما مىگفتید بله دزد است، باید مجازات بشود.
آفتابه دزد مجازات بشود، یک فقیر که به علت فقرش مثلًا دزدى کرده مجازات بشود، ولى این زن به دلیل اینکه وابسته به اشراف قریش است و به قول شما آبروى یک فامیل اشرافى از بین مىرود مجازات نشود؟! قانون خدا تعطیل بردار نیست.
ابداً شفاعتها و وساطتها را نپذیرفت.
پس پیغمبر در مسائل اصولى هرگز نرمش نشان نمىداد در حالى که در مسائل شخصى فوقالعاده نرم و مهربان بود و فوقالعاده عفو داشت و باگذشت بود. پس اینها با یکدیگر اشتباه نشود.
استاد مطهری، سیری در سیره نبوی، ص 207
آیا دق الباب هفت مسجد در اول ماه ربیع الاول درست است؟
عمل مذکور مستند روایى ندارد و شیوهاى قابل تأیید نیست. اگر چه اصل اذکار و ادعیه و طلب حاجات از خداوند متعال عمل پسندیدهاى است، لکن اشکال در شیوه عمل به نحو یاد شده است، آقایان علماى اعلام (دامت افاضاتهم) و مؤمنین (ایدهم الله تعالى) با پند و اندرز و موعظه و نصیحت از رواج چنین رفتارهایى که چه بسا ممکن است منتهى به وَهْن مذهب گردد، جلوگیرى نمایند.
استفتائات جدید مقام معظم رهبری.
سخنان بزرگان
امام رضا(علیه السلام):
ثلاثٌ مِن المُرُوَّةِ فی السَّفرِ:بَذلُ الزّادِ وَحُسنُ الخُلقِ وَالمِزاحُ فی غَیرِالمَعاصی.
سه خصلت درسفرنشانة مروّت و جوانمردی است:
1_توشه وسازوبرگ خودرا دراختیارهمسفران قراردادن
2_اخلاق ورفتارخوش داشتن
3_مزاح وشوخیهای خالی ازگناه.
منبع:خصال، ج ١، ص157
زیاد به زیارت امام رضا علیه السلام بروید.
امام رضا(علیه السلام) می فرماید : اگر کسی به زیارت من بیاید من در سه جا به دیدن او می آیم. یکی از صفات امام رضا(علیه السلام) انیس و مهربان است زیرا یک زیارت را به سه زیارت پاسخ می دهد. روایت داریم که وقتی به زیارت امام رضا (علیه السلام) می روید بجای اینکه یک ساعت در حرم باشید این را به دو تا نیم ساعت تقسیم کنید یعنی دو بار به زیارت بیایید تا تعداد زیارت شما بیشتر بشود. یکی از بزرگان بیش از 60 بار به زیارت امام رضا(علیه السلام) رفته بود و وقتی ایشان را در خواب دیدند، ایشان گفته بود که می خواهم به دنیا برگردم تا یک بار دیگر به زیارت امام رضا(علیه السلام) بروم.
انشاء الله خدا عاقبت ما را به خیر کند و از آنچه به خوبان عطا می کند به ما هم عطا کند.
از بیانات حجت الاسلام رفیعی
یا رسول الله
آه و واویلا،
که چشمان پیمبر بسته شد
باب وحی و
خانۀ زهرای اطهر بسته شد
دست فتنه، باز شد
بازوی حیدر بسته شد
هم عزای مصطفی،
هم غربت شیرخداست
یتیم شد زهرای اطهر
آغا
نهضت امام حسین(علیه السلام) هر سال یک پیروزى جدید به دست مىآورد.
اگر ما مبارزه حسین بن على علیه السلام را با لشکریان یزید و ابن زیاد از جنبه نظامى، یعنى از نظر ظاهرى و صورى، در نظر بگیریم امام حسین(علیه السلام) شکست خورد و آنها پیروز شدند؛ اما اگر ماهیت قضیه را در نظر بگیریم، فکرى و اعتقادى است، یعنى حکومت یزید سمبل جریانى بود که مىخواست فکر اسلامى را از بین ببرد و امام حسین(علیه السلام) براى احیاى فکر اسلامى جنگید، در این صورت باید ببینیم آیا امام حسین(علیه السلام) به مقصودش رسید یا نرسید؟
آیا توانست یک فکر را در دنیا زنده کند یا نتوانست؟ مىبینیم که توانست. هزار و سیصد سال است که این نهضت هر سال یک پیروزى جدید به دست مىآورد؛ یعنى هر سال عاشورا، عاشوراست و معنى «کلّ یوم عاشورا» این است که هر روز به نام امام حسین(علیه السلام) با ظلم و باطلى مبارزه مىشود و حق و عدالتى احیاء مىشود.
این پیروزى است و پیروزى بالاتر از این چیست؟ یزیدها و ابن زیادها مىروند ولى حسینها و عبّاسها و زینبها باقى مىمانند، البته به عنوان یک ایده نه به عنوان یک شخص، بلکه به عنوان یک صاحب اختیار و حاکم بر جامعه خویش. آرى، آنها مىمیرند اما اینها زنده و جاوید باقى مىمانند.
استاد مطهری، نبرد حق و باطل، ص41
بسیجی دو قبله دارد ،
کعبہ برای عبادت …
کربلا برای شهادت …
سجده ای چنین در میانه ی میدانم آرزوست …!
اللهم ارزقنا….
گُم شُد..
هَم پِلاکت..
هَم استخوانت…
هَم آرمان هایَت….
و اتوبان ساختن از کوچه هایی که خورده بود به نامَت:)
ای شهید
شهید محمد سلیمانی.
شهیدی که خادم الشهدا بود و در لباس خادمی شهید شد
تاریخ تولد:1366
تاریخ شهادت:89/1/4
محل شهادت: پادگان میشداغ
شهید مورد علاقش :شهید همت
و در آخر هم مثل شهیدهمت شهید شد
مادر شهید بزرگوار میگفتند
خداوند رحمان بیشتر از من محمد را دوست داشت , او عاشق خدا بود و خدا هم عاشق او . از خدا خواستم شهادت محمدم را قسمتم کرده , شفاعتش را هم نصیبم بگرداند . روز تولدم خداوند پیکر پاک محمد را به من هدیه داد و شب تولدش به خاک سپرده شد , آنقدر تشییع جنازه عظیم و با شکوه بود و مردم بر سر و سینه می زدند به گمانم آنروز آقا امام زمان (عج) صاحب عزا بود .
محمد ارادت خاصی به آقا امام زمان(عج) داشت گونه ای که در دفترچه ای که همیشه در کنارش داشت اینطور با امام خویش در آخرین جمعه از دفترچه اش به گفتگو پرداخت :
همیشه نذر دل م این بود ک همسفـــــر باشیم
کنون ک وقت سفر شد نیامدی مـولا?
اینطور از برگ آخر این دفترچه وصیت نامه ای ذکر شده که :
آمده ام سفـری سمت دیـار شـهدا
ک طوافی بکنم دور مـزار شـهدا
ک دل خسـتـه هـوایـی بخـورد
و متبرک شود از گرد و غبار شـهدا
پایان ماموریت بسیجی شهادت است
وصیت نامه شهیدمحمد سلیمانی.
بارالها! من ماننـد آن کسی هستم
که روز به روز خشک و فرسوده میشود
از تو میخواهم که با آبی و نسیم حیاتی
کویردلم را دگربار به دشت صحرایی
پرنشاط و بیگناه و بدون آلودگی از همه نظر
پاک گردانی وطـعم شیرین عبادت را به من نالایق بچشـانی.
ای خدای مهربـان مرا با ذکر یاد خودت آباد گردان.
خدایا تـرا به عظمتت قسم می دهم
گناهان من حقیر را ببخش
و تا نبخشیده ای مرا از این دنیای فانی مـبر.
خدایامرااز محبتت بی بهره مساز
وهیچگاه مرابه حال خودم وامگذار
“خدایامراازاین دنیاببرتا چشمم به گناه ومعصیت نیفتد”
اللهم الرزقنا الشهادة فی سبیلک.
آخرین خط وصایای دل من اینست
که مراخاک بسپارید کنار شهدا
آخـر دل است دیگر ، گاهی سر به هوا میشود گاهی سر به زیر
گاهی میگیرد…گاهی هم تنگ میشود
تو میگویی چه کارش کنم؟
باور کن که الان دلم برایت تنگ شدست و از دیدنت سیر نمی شود.
داداش محمد
امدنت شروع الرحمان
رفتنت شروع واقعه بود
زیارت امام رضا (علیه السلام)
همسر مکرم شهید کیهانی نقل می کند، شهید محمد قبل از آخرین اعزام وقتی به مرخصی آمده بود به ما گفت میخواهم شما را به مشهد ببرم.ما را به زیارت امام رضا (علیه السلام) برد.
یک بار وقتی از حرم بیرون آمدیم، نگاهش کردم همه محاسنش از شدت گریه و زاری خیس شده بود.
به محمد گفتم من را آوردی زیارت یا آمدهای کار خودت را پیش امام رضا (علیه السلام) راه بیندازی؟!
گفت: شرمندهام جبران میکنم….
انگار وعده شهادت را از امام رضا (علیه السلام) گرفته بود.
به محمد نگاهی کردم و گفتم: محمد جان کار خودت را کردی دیگر.
در نهایت هم در 8/8/95 با اصابت گلوله به پیشانیاش به آرزویش رسید و نذرش را با ریختن خونش در راه اسلام و یاری دین پیامبر اکرم(صل الله علیه وسلم) ادا کرد.
آری مقربان درگاه خدا و ائمه اطهار (علیهم السلام) برای نزدیکی به آنها می کوشندو بر سرجان معامله می کنند.
شهید مدافع حرم محمد کیهانی
مجنون نه!
من باید
خودم
جایِ
خودم باشم،
باید
خودم
بی واژه
لیلایِ
خودم باشم!
شیداییِ
شب هایِ
بی لیلا،
به من آموخت،
باید
به فکرِ
روحِ
تنهایِ
خودم باشم!
خاطرات ازدواج شهید طیب حاج رضایی.
از جهالت تا شهادت
* کار و کسب طیب رو به راه شده بود. با سفارش خانواده و پادرمیانی مادر و خواهر راضی شد که ازدواج کند.آن موقع دیگر سی ساله بود. برای جوانی در آن زمان سن بالایی به حساب میآمد.
* عفت خانم همسر طیبخان شد. آنها زندگی خوبی را در محله صابونپزخانه تهران آغاز کردند. بعدها به اطراف میدان خراسان آمدند. در محلهای در نزدیکی میدان میوه که به محل کار پدر نزدیک بود.پدر طی سالهای 1320 تا 1325 سخت مشغول کار شد. آن موقع آغاز حکومت پهلوی دوم بود. اما متأسفانه در این دوران پدرم چند بار دستگیر و حتی تبعید شد!
* خداوند در این دوران دو فرزند به نامهای علیاصغر و فاطمه به ایشان عطا کرد. (البته اکنون هم عفت خانم هم این دو فرزند ایشان مرحوم شدهاند)
حدود سال 1327 پدرم دوباره ازدواج کرد. خانم فخرالسادات همسر دوم پدرم بود که در همان محله زندگی میکرد.
* من هم در صابونپز خانه به دنیا آمدم و بعد به اطراف میدان خراسان آمدیم. هر دو خانه پدری ما در یک محله و با یک کوچه اختلاف قرار داشت. خداوند از سال 1330 به بعد، شش فرزند از همسر دوم به پدر ما عطا کرد که من بزرگترین آنها بودم؛ پنج پسر و یک دختر.
* در آن دوران بیشتر خانوادههای ایرانی و اکثر مردان اهل غیرت بودند. برای زنان خود آزادی قائل بودند اما اجازه نمیدادند که حریم زن و مرد آلوده شود. این حفظ حرمتها در میان لوطیهای قدیم بیشتر بود. پدر ما هم که در یک خانوادهی مذهبی بزرگ شده بود از این قائده جدا نبود. بارها با پدر به تفریح و پارک میرفتیم. مادر هم با ما بود، اما به توصیهی پدر چیزی شبیه پوشیه به صورت میزد.
* هیچکس نمیتوانست همسر طیب را ببیند.در آن دوران بدترین آدمها را کسی میدانستند که نسبت به ناموس خودش غیرت نداشته باشد. مثل حالا نبود که…
فراموش نمیکنم پدرم وقتی در داخل کوچه راه میرفت سرش پایین بود. هیچگاه سرش را بالا نمیآورد تا نکند نگاهش به زن نامحرم بیفتد.
* شبهای تابستان بیشتر مردم روی پشتبام خانهها میخوابیدند. پشتبام همهی خانهها به همدیگر راه داشت.
پدرم وقتی به سمت پشت بام میآمد دولا دولا راه میرفت! نکند نگاهش به خانهی همسایه بیفتد.
* آن موقع با اینکه امکانات مثل حالا نبود، اما حریم بین زن و مرد در کل جامعه رعایت میشد. حیا و عفت و غیرت از مهمترین صفات مردم بود.
* یک بار مادرم به پدرم اعتراض کرد که چرا اکرم خانم، زن همسایه به شما سلام کرده ولی شما جواب ندادی؟پدر گفت: «حاج خانم، چه چیزایی میگی؟ من توی کوچه که سرم رو بالا نمییارم، از کجا بدونم کی بوده که به من سلام کرده!»
* توی محل همه مردم پدر ما را میشناختند. خانهی ما دو در داشت؛ یک در کوچک برای اهل خانه و یک در ماشینرو برای ماشین پدر. هر کس هر گرفتاری و مشکلی داشت سراغ پدرم میآمد. بعضی وقتها صدای همهی ما درمیآمد! پدر دو ساعت دم در ایستاده بود و مشغول حل مشکلات مردم بود…
فخرالملوک مهاجر زنجانی همسر شهید طیب حاج رضایی در سال 94 فوت کرده اند
سیره عملی شهدا.
داشتیم میرفتیم سمت
هلی کوپتر.توی مسیر آقا مهدی
باکری یک تسبیح مرگ بر آمریکا
گفت…
میگفت آقای مشکینی فرمودند:
ثواب گفتن مرگ بر آمریکا ازصلوات کمترنیست.
کـریم اهـل بیــت
هیچکسی نبود که در خانه امام حسن مجتبی بیاید و کمکی به او نشود. یکبار از حضرت پرسیدند: چرا هر نیازمندی که میآید شما به او چیزی میدهید؟ حضرت فرمود: چون من گدای خانه خدا هستم. چون من نیازمند در خانه خدا هستم. میخواهم خدا هم به من چیزی بدهد و مرا رد نکند. از این جهت من هم سائلی را رد نمیکنم. کسی خدمت امام مجتبی آمد، گفت: آقا تو را به کسی که خیلی کرامتها و نعمتها داده است، به داد من برس. دشمن به من حمله کرده است. دشمنی که کوچک و بزرگ نمیشناسد. حضرت فرمودند: چه کسی؟ گفت: فقر! مرا بیچاره کرده است. حرت به خادمشان فرمودند: هرچه هست بردار و بیاور. پنج هزار درهم آورد. پنج هزار درهم، درهم نقره بوده است، هر ده درهم یک دینار بوده است. یعنی پنج هزار درهم پانصد دینار میشود. هر دینار یک مثقال طلا است. یعنی پانصد مثقال طلا! اهلبیت وقتی میدادند اینطور نبود که کم بدهند. فرمودند: طوری به فقیر بدهید که مشکلاتش برطرف شود. گاهی 12 هزار درهم میدادند.
کسی خدمت امام مجتبی(علیه السلام) آمد و اظهار نیاز کرد. حضرت فرمود: آدم نباید اظهار نیاز کند مگر در سه صورت. چون میدانید قرض گرفتن، درخواست چیزی را از دیگران کردن به خودی خود مکروه است. خدا نمیپسندد یک مؤمنی ذلیل شود. شاید از کسی پول بخواهی، او بر سر تو منت بگذارد. یک ذلتی در آن باشد، اگر میخواهی شأنت محفوظ باشد، به خودی خود قرض گرفتن مکروه است. امام حسن مجتبی فرمودند: سؤال کردن و درخواست کردن صلاح نیست مگر در سه مورد. اول اینکه بدهی کمرشکن پیش بیاید. یکمرتبه کسی ورشکست میشود. یا دیهای سنگین برایش میشود. در اینجا اگر درخواست کند، قرض کند، عیبی ندارد.
دوم در جایی که فقری باشد که آدم را سیاه بخت کند. فقری که کارد را به استخوان رسانده باشد. فقری که نشود تحمل کرد. اینکه آدم زود با کوچکترین نیازی درخواست کند، این درست نیست.
سومین مورد جایی است که یک فشار ناگهانی در زندگی آدم وارد میشود. مثلاً فرض کنید سیلی، زلزلهای شود و خانه از بین برود. اینجا بحث کاسبی و ورشکستگی نیست. در این سه مورد اشکالی ندارد.
حضرت صد دینار به این فرد دادند. این فرد خدمت امام حسین(علیه السلام) رسید. در عین حال که در بین ما کریم اهلبیت به امام حسن معروف است.
از بیانات حجت الاسلام عالی
تو مُجازی که مَجازی دل ببندی؟
اما….
وقتی مَجازی دل بَستی
مجازی وابسته شُدی
مجازی عاشق شدی
مجازی اعتماد کردی
مجازی شروع کردی
منتظر روزیباش که…
واقعی دل بِکَنی
واقعی بُغض کُنی
واقعی اشک بریزی
واقعی متنفر بشوی
واقعی احساسشکستکنی
انتخاب با شما…
کلام شهید محمد حسین مقیمی.
بعد از من لباس سیاه نپوشید و گریه نکنید و صبر کنید که ان الله مع الصابرین…
و هر گاه خواستید مراسمی بگیرید و بخصوص اگر در تشییع جنازه اگر خواستید کسی را دعوت کنید حتما از کارت تبریک عروسی استفاده کنید و به مردم بگویید که حسین به آرزویش (شهادت) رسید…
یا امام حسن مجتبی(علیه السلام)
شود به اذن تو دریا، سراب هم حتی
شود به نام تو موجی ، حباب هم حتی…
کریم نیست کسی پیش سفره ات هرچند
به نام او بدهند آب و تاب هم حتی…
نشسته ام سر راهت مگر که یک لحظه
تو را نگاه کنم با نقاب هم حتی…
همین که از تو بخواهیم باز شیرین است
اگر دعا نشود مستجاب هم حتی…
تمامِ خلق رهین شکوه عزت توست
اگر شوی تو به ذلت خطاب هم حتی…
به بغض تو شده کافر ، اگرچه او به رسول
به زور داده شود انتساب هم حتی…
فقط به پای مزار تو بوده که آمیخت
به اشک غم ، نفس اضطراب هم حتی…
خدا کند پسری مادرش زمین نخورد
خدا کند که نبیند به خواب هم حتی…
عکس یادگاری شهدا.
حضور شهید همت در مقر
تاکتیکی لشکر 27 محمد
رسولالله (صلی الله علیه و آله)
اردوگاه فلوجه
سال1362
سر پا هستیم.
کلام ناب شهید دکتر بهشتی:
️تنهاموقعی سرپانیستیم که یا
کشته شویم،و یازخم بخوریم
و به خاک بیفتیم، و اِلاّ هیچ
قدرتی پشت ما را نمی تواند
خم کند
واکنش فرمانده سپاه به
اظهارات وزیر خارجه ی
آمریکا در باره ی سردار
سلیمانی…
️قاسم سلیمانی…
قاسم سلیمانی سرزمینهای اسلامی را
از لوث تروریستهای دستنشانده آمریکا
پاک کرد.
آقای پمپئو ، اگر به فکر آبروی خود
نیستید، لااقل دلتان به حال حیثیت
کشورتان بسوزد. این اظهارات مضحک
و از سر عجز و ناتوانی را چرا و با چه
هدفی بیان میکنید؟
این شما هستید که دستتان به خون
مظلومان منطقه آغشته است یا سردار
سلیمانی که عمر خود را برای مبارزه با
تروریسم و داعشیهای دست پرورده
شما صرف کرده و میکند؟
بیش از این آمریکا را با این اظهارات
سخیف و ذلیلانه بی آبرو نکنید.
حاج قاسم
با اذن رهبرم از جانم بگذرم
در راه این حرم ، در راه یار
یاحیدر گویم و
شمشیری جویم و
اندازم لرزه بر جان کفار…
خاطرات شهیدمحسن حججی به روایت همسر
تحویل پیکر مطهر شهید
بالاخره بعد از روزها انتظار همسر و مادر شهیدمحسن حججی، پیکر مطهر ایشان به وطن بازگشت.
عناصر مسلح تروریستی محاصره شده در مرز لبنان و سوریه در ازای آزادی یک اسیر حزب الله و تحویل پیکر شهید حججی و دو شهید دیگر مقاومت لبنان، جان خود و خانواده را برداشته و از مهلکه عرسال فرار کردند و نتوانستند حامیان خود را از زندان های لبنان آزاد کنند.
آزادی پیکر شهید حججی یکی از مطالبات اصلی ایران در ازای خروج تروریست ها از عرسال بود و آنها به این علت بود که مجبور شدند پیکر این شهید ایرانی را تحویل دهند.
پیکر پاک و مطهر شهید محسن حججی در روز پنجشنبه 9 شهریور 1396 مصادف با روز عرفه تحویل نیروهای محور مقاومت شد تا به سمت خاک ایران بازگردد.
پیکر مطهر این شهید پس از تحویل گرفتن توسط حزب الله لبنان به معراج الشهدای تدمر سوریه انتقال یافت، پس از آن به دمشق انتقال یافته و سرانجام راهی ایران شد.
سپس پیکر مطهر شهید محسن حججی ساعت 20:30 روز دوشنبه 3 مهر 96 از طریق پایگاه هوایی قدر سپاه پاسداران انقلاب اسلامی وارد تهران شد.
با حضور پرشور مردم در میدان امام حسین تهران پیکر مطهر از میدان امام حسین به سمت میدان شهدا تشییع شد و سپس برای تدفین به شهر نجف آباد زادگاه شهید انتقال یافت.
پروردگارا!
تـو مرا به سوی خود خواندی ،من هم با همه وجودم به سوی تو آمدم و از هر چه داشتم گذشتم ،
و به فرمانت لبیک گفتم و جبهه را به عنوان نزدیکترین راه جهت رسیدن به خودت انتخاب نمودم…
خدایا!
تو را شکر می کنم ،زیرا در اینجا یاد مرگ و یاد یاران باوفا ، بهترین انگیزه برای مخالفت با شیطان می باشد ..
شهید حسن زارع پیشه
چشـم و دل
دانی
چه خواهنـد این حوالی؟!
بودنت را
دیدنت را
قانعم ! حتی کمی…
سلام آقای من
آقاجان!
در صحن هایت گمشدن تا کی امامم
از باب الجواد اذن دخول میگیرم ، وارد که می شوم میان کلمه ها اسیر می شو م زبانم قفل می شود از این همه عظمت
اکسیژن نگاهت امانم را بریده باران شروع به باریدن می کند ، اما دوست داشتن تو آقا جان تمام نمی شود
صلوات خاصه را کبو تران همراه با اشک چشم زمزمه می کنند.
شقایق حضور تو عاشقانه دلم را اسیر خود می کند
ساعت به هشت عاشقی که می رسد تمام کروبیان به احترامت سر خم می کنند ، شکوفه های اشک تعظیم می کنند
واژه ها از هم پیشی می گیرند دل ها اسیر می شود ترانه ها غزل ها برایت گریبان چاک می زنند.
چقدر می نویسم چقدر می نویسندو می سرایند تمامی ندارد جز ومد عشق تو.
آقای مهربانم شاعر ها شعر می شوند
و شعر ها شاعر می شوند
شاعر شور می گیرد برای بوسیدن دست هایت به پنجره فولاد
نزدیک می شوم دخیل التماسم را به چشمانت گره می زنم حرارت عشق در گیسوان دستگیره ی مشبک ضریع شعله ورمی شود
عاشق شدن بخاطر ت کافی نیست پاییز بهاریست که عاشق شده است.
مردن که جای خود دارد ودل چسب ترین سجده بارانی و زل زدن به گنبدطلا یی
اشک شوق رسیدن به تو آغوش باز نقاره خانه آب سقا خانه کاسه های آب بوی اسفند خاد مان حرم شفا ی قلب
شکسته یاس چقدر حقیرند قلم ها
ثانیه های سکوت هراسانت شده اند.
همگی حق دارند
تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
زیارت چشمان ملتمس زائرانت چشم های باران دل نامه های دلم نجوا می کند اشک از چشمان بچه آهو سرازیر می شود
با آن وضو می گیرم کودک مسیحی شفا می گیرد.
امواج عشق مرا هیپنوتیزم می کند وبا کل وجودم محو دیدن امامم می شوم.
صل الله علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی الامام الرئوف
طنز جبهه بنیصدر! وای به حالت!
پدر و مادر میگفتند بچهای و نمیگذاشتند بروم جبهه. یک روز که شنیدم بسیج اعزام نیرو دارد، لباسهای «صغری» خواهرم را روی لباسهایم پوشیدم و سطل آب را برداشتم و به بهانهی آوردن آب از چشمه زدم بیرون، پدرم که گوسفندها را از صحرا میآورد داد زد: «صغرا کجا ؟»
برای اینکه نفهمد سیفالله هستم سطل آب را بلند کردم که یعنی میروم آب بیاورم. خلاصه رفتم و از جبهه لباسها را با یک نامه پست کردم.
یک بار پدرم آمده بود و از شهر به پادگان تلفن کرد. از پشت تلفن به من گفت: «بنی صدر! وای به حالت! مگه دستم بهت نرسه.»
سرلشکر جعفری: «قاسم سلیمانی» سرزمینهای اسلامی را از لوث تروریستهای دستنشانده آمریکا پاک کرد.
فرمانده کل سپاه در واکنش به اظهارات سخیف وزیر خارجه آمریکا علیه فرمانده نیروی قدس سپاه:
* آقای پمپئو، اگر به فکر آبروی خود نیستید،لااقل دلتان به حال حیثیت کشورتان بسوزد. این اظهارات مضحک و از سر عجز و ناتوانی را چرا و با چه هدفی بیان میکنید؟
* یعنی شما واقعا اعتقاد دارید عربستان که دستانش تا مرفق به خون هزاران تن از مردم مظلوم یمن، بحرین و نیز مردم و اتباع خود از جمله خاشقچی آلوده است، با تروریسم مبارزه میکند؟
* این شما هستید که دستتان به خون مظلومان منطقه آغشته است یا سردار سلیمانی که عمر خود را برای مبارزه با تروریسم و داعشیهای دست پرورده شما صرف کرده و میکند؟
* همگان میدانند تدبیر بینظیر قاسم سلیمانی سرزمینهای اسلامی را از لوث وجود تروریستهای تکفیری دستنشانده شما پاک کرد.
* بیش از این آمریکا را با این اظهارات سخیف و ذلیلانه بی آبرو نکنید.
از جهالت تا شهادت
خاطرات ازدواج شهید طیب حاج رضایی.
کار و کسب طیب رو به راه شده بود. با سفارش خانواده و پادرمیانی مادر و خواهر راضی شد که ازدواج کند.آن موقع دیگر سی ساله بود. برای جوانی در آن زمان سن بالایی به حساب میآمد.
عفت خانم همسر طیبخان شد. آنها زندگی خوبی را در محله صابونپزخانه تهران آغاز کردند. بعدها به اطراف میدان خراسان آمدند. در محلهای در نزدیکی میدان میوه که به محل کار پدر نزدیک بود.پدر طی سالهای 1320 تا 1325 سخت مشغول کار شد. آن موقع آغاز حکومت پهلوی دوم بود. اما متأسفانه در این دوران پدرم چند بار دستگیر و حتی تبعید شد!
خداوند در این دوران دو فرزند به نامهای علیاصغر و فاطمه به ایشان عطا کرد. (البته اکنون هم عفت خانم هم این دو فرزند ایشان مرحوم شدهاند)
حدود سال 1327 پدرم دوباره ازدواج کرد. خانم فخرالسادات همسر دوم پدرم بود که در همان محله زندگی میکرد.
من هم در صابونپز خانه به دنیا آمدم و بعد به اطراف میدان خراسان آمدیم. هر دو خانه پدری ما در یک محله و با یک کوچه اختلاف قرار داشت. خداوند از سال 1330 به بعد، شش فرزند از همسر دوم به پدر ما عطا کرد که من بزرگترین آنها بودم؛ پنج پسر و یک دختر.
در آن دوران بیشتر خانوادههای ایرانی و اکثر مردان اهل غیرت بودند. برای زنان خود آزادی قائل بودند اما اجازه نمیدادند که حریم زن و مرد آلوده شود. این حفظ حرمتها در میان لوطیهای قدیم بیشتر بود. پدر ما هم که در یک خانوادهی مذهبی بزرگ شده بود از این قائده جدا نبود. بارها با پدر به تفریح و پارک میرفتیم. مادر هم با ما بود، اما به توصیهی پدر چیزی شبیه پوشیه به صورت میزد.
هیچکس نمیتوانست همسر طیب را ببیند.در آن دوران بدترین آدمها را کسی میدانستند که نسبت به ناموس خودش غیرت نداشته باشد. مثل حالا نبود که…
فراموش نمیکنم پدرم وقتی در داخل کوچه راه میرفت سرش پایین بود. هیچگاه سرش را بالا نمیآورد تا نکند نگاهش به زن نامحرم بیفتد.
شبهای تابستان بیشتر مردم روی پشتبام خانهها میخوابیدند. پشتبام همهی خانهها به همدیگر راه داشت.
پدرم وقتی به سمت پشت بام میآمد دولا دولا راه میرفت! نکند نگاهش به خانهی همسایه بیفتد.
آن موقع با اینکه امکانات مثل حالا نبود، اما حریم بین زن و مرد در کل جامعه رعایت میشد. حیا و عفت و غیرت از مهمترین صفات مردم بود.
یک بار مادرم به پدرم اعتراض کرد که چرا اکرم خانم، زن همسایه به شما سلام کرده ولی شما جواب ندادی؟پدر گفت: «حاج خانم، چه چیزایی میگی؟ من توی کوچه که سرم رو بالا نمییارم، از کجا بدونم کی بوده که به من سلام کرده!»
توی محل همه مردم پدر ما را میشناختند. خانهی ما دو در داشت؛ یک در کوچک برای اهل خانه و یک در ماشینرو برای ماشین پدر. هر کس هر گرفتاری و مشکلی داشت سراغ پدرم میآمد. بعضی وقتها صدای همهی ما درمیآمد! پدر دو ساعت دم در ایستاده بود و مشغول حل مشکلات مردم بود…
فخرالملوک مهاجر زنجانی همسر شهید طیب حاج رضایی در سال 94 فوت کرده اند
شهات در خانواده ما نوبتی بود.
پسر اول گفت: مادر جون برم جبهه؟ گفت: برو عزیزم رفت و والفجر مقدماتی شهید شد
پسر دوم گفت: مادر! داداش که رفت، من هم برم؟ گفت: برو عزیزم رفت و عملیات خیبر شهید شد
همسرش گفت: حاج خانم بچهها رفتند، ما هم بریم تفنگ بچهها روی زمین نمونه، رفت و والفجر 8 شهید شد
مادر به خدا گفت: همه دنیام رو قبول کردی، خودم رو هم قبول کن رفت و در حج خونین شهید شد…
احمد در 20 دی ماه 1361 در عملیات والفجر مقدماتی بر اثر اصابت ترکش به پشتش در سن 17 سالگی به شهادت رسید…
ابوالقاسم در 21 اسفند ماه 1363 در روند عملیات خیبر بر اثر اصابت ترکش به صورتش به شهادت رسید…
در عملیات والفجر 8 وقتی فهمیده بودند ایشان پدر دو شهید است او را به خط مقدم
نمی بردند، اما به اجبار فرماندهان را متقاعد کرده و به جلو می رود در نهایت در روند عملیات والفجر 8 در فاو بر اثر اصابت ترکش به شهادت می رسد…
وقتی خبر شهادت پدر خانواده را برای مادر آوردند او مصممتر از همیشه
می گوید اینها چیزی نیست خدا سایه امام را بر سرمان نگه دارد هنگامی که با ترحم به او می گفتند دو پسرت را از دست داده بودی بس نبود که همسرت را نیز به جبهه فرستادی؟ می گفت «حضرت علی(علیه السلام) برای چه شهید شد؟ همسر من هم در این راه به شهادت رسید، از خدا می خواهم من هم شهید شوم » این چه حرفی است؟ «وقتی شهید شدم خبر شهادتم را برایتان
می آورند»
مادر هنگام عزیمت به بیتالله الحرام وقتی به او می گویند هنگام برائت از مشرکان خیلی جلو نرو، گفته بود من صف اول می ایستم و جلو می روم و پرچم را خودم به دست می گیرم و از خدا می خواهم که من هم شهید شوم این چنین هم شد، در حالی که در صفوف راهپیمایان جمعه خونین مکه با در دست داشتن پرچم انزجار خود را نسبت به امریکا و عمال دستنشاندهاش ابراز می کرد، به وسیله آب جوش توسط سعودیها می سوزد و مورد ضرب و شتم واقع می شود و در نهایت در6 مرداد ماه 1366 در مکه معظمه به شهادت می رسد
راوی: فاطمه تلخابی دختر خانواده ی تلخابی
شهید علی تلخابی: پدر خانواده
شهیده کبری تلخابی: مادر خانواده
شهید احمد تلخابی: پسر خانواده
شهید ابوالقاسم تلخابی: پسر خانواده
آیت الله مجتهدی (ره):
روزی در حرم امام رضا(علیه السلام)
جوانی نزد من آمد وپرسید:
اگر بخواهم زنگار دلم
را پاک کنم باید چه کنم؟
گفتم دوکار:
1_ قرائت قرآن در سحر
2_ بسیار استغفار کردن
آخرین وصیت ها:
علی جان ! اینک سر من را به دامن بگذار که امر خدا نزدیک شده است….
آخرین رسول الھی درحالیکه سر بر دامان وصی خویش دارند ، چشم از جھان فرو بستند.
-آجرک الله یا بقیة الله
#حدیث_روز
رحلت یا شهادت.
عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:
تَدْرُونَ مَاتَ النَّبِیُّ أَوْ قُتِلَ؟ إِنَّ اللَّهَ یَقُولُ: «أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ؟» فَسُمَّ قَبْلَ الْمَوْتِ. إِنَّهُمَا سَقَتَاهُ فَقُلْنَا: إِنَّهُمَا وَ أَبُوهُمَا شَرُّ مَنْ خَلَقَ اللَّهُ.
حضرت صادق علیه السلام فرمودند:
آیا می دانید که رسول خدا صلّی الله علیه و آله به مرگ طبیعی از دنیا رفت یا کشته شد؟ خداوند نیز می فرماید: « آیا اگر او بمیرد یا کشته شود، از عقیده خود برمى گردید؟ آن حضرت قبل از این که از دنیا بروند، مسموم شدند. آن دو زن (یعنی حفصه و عایشه)، سم را به آن حضرت نوشانیدند لذا ما می گوییم: آن دو زن و پدرانشان، بدترین کسانی هستند که خداوند خلق فرموده است.
?بحار الأنوار، ج22، ص516
#حدیث_روز
نظـر دختـر در ازدواج
خانمی می گفت که من نزد امام صادق (علیه السلام) رفتم و گفتم که من برای ازدواج آقایی را می خواهم ولی پدر و مادرم فرد دیگری را می خواهند . ایشان به نقل از پیامبر فرمودند : آن کسی که خودت می خواهی با او ازدواج کن نه آن کسی که پدر و مادرت می خواهند و اسرار می کنند . گاهی پدر و مادر ، صلاح فرزند را می بینند و فرزند خودش احساسی عمل می کند ، منظور حدیث این مورد نیست . منظور این است که در اینجا پیامبر نظر دختر را ترجیح داد . امیرالمومنین فرمود : هیچ کس دخترش را به ازدواج درنیاورد مگر اینکه نظر او را بخواهد . بالاخره این دختر خودش را بهتر می شناسد که با این مرد توافق دارد یا خیر . بعد حضرت فرمود: اگر به دخترت گفتی که پسر عموت یا فلانی به خواستگاریت آمده و دختر چیزی نگفت و گریه کرد یا خندید ، این ها اذن محسوب می شود . سکوت و خنده مشخص است ولی گریه دو جور است . یک وقت اشک می ریزد که پدر من چطور از تو جدا بشوم واز خانه ی تو بروم ، یعنی من این مرد را می خواهم ولی ناراحت هستم که از تو جدا می شوم . یک وقت گریه می کند که من طرف را نمی خواهم منظور همان گریه اولی است . حالا اگر گفت که پدر این به صلاح من نیست این ازدواج را سر ندهید .
دختری خدمت پیامبر آمد که پدرش می خواست او را به عقد مردی در بیارود که او راضی نبود . پیامبر پدر او را خواست . و او گفت که این پسر پسرعمویش است و انسان خوب و راست گویی است . یک وقت انسان وقتی می خواهد با فردی ازدواج کند خوبی طرف کافی نیست و دل انسان هم باید طرف را بخواهد . یک وقت طرف به دل انسان نمی نشیند . پیامبر فرمود : نظر دخترت را خواسته ای ؟ پدر گفت :خیر. پیامبر فرمود که من اجازه ی این ازدواج را نمی دهم ، نمی گویم که ا نتخاب تو بد بوده است بلکه کارت بد بوده که از دخترت نظر نخواستی . دختر هم باید به اذن پدر و صلاح پدر توجه کند و ما این روایت را برای پدرانی خواندیم که نظر دخترشان را در ازدواج نمی پرسند . در اینجا مشورت با خانواد مورد آزار و اذیت خانواده در قبل از ازدواج می شود.
از بیانات حجت الاسلام رفیعی
کلام شهید علی اصغر فتاحی
ما عاشقان میرویم تا راه کربلای حسین (علیه السلام) را بگشاییم شاید خدا گناهان ما را بخشیده و ما را به مهمانی نور دعوت کند که در این صورت به آرزوی دیرینه خود رسیدهایم …
ما پاسداران با خدای خویش عهد بستهایم که تا جان در بدن داریم از یاری کردن اسلام و امام عزیز کوتاهی نکنیم . آری این لباس که در بدن ماست کفن ماست.
در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی
من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی
خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری
در مسیرت جان فشانم گل بکارم تا بیایی
سلام آقای من
سلام ما به حسین و به کربلای حسین
سلام ما به علمــــداربـاوفـای حسین
سلام ما به فـرات ، بـه مـوج سـوزانش
سلام ما به ابوالفضل وچشم گریانش
سلام ارباب خوبم
عکس های ماندگار.
التماس دعا مَرد
بزرگ مرد کوچک دلیر…
میگن کم سن و سالترین
رزمنده شهید دفاع مقدس
لقب گرفته…
شهیداحمدنظیف
صبحتون شهدایی
حاج قاسم سلیمانی:
شرط شهیدشدن شهید بودن است.
اگرامروز کسی رادیدید
که بوی شهید
از کلام
رفتار
واخلاق او
استشمام شد،بدانید او شهید خواهدشد
وتمام شهدا این مشخصه راداشتند
شش نفر در تاریخ بسیار گریه کرده اند!
اول:
حضرت آدم برای قبولی توبه اش انقدر گریه کرد که رد اشک بر گونه اش افتاد.
دوم:
حضرت یعقوب به اندازه ای برای یوسف خود گریه کرد که نور دیده اش را از دست داد.
سوم:
حضرت یوسف در فراق پدر آنقدر گریه کرد که زندانیاں گفتند یا شب گریه کن یا روز.
چهارم:
فاطمه زهرا سلام الله علیها در فراق پدر انقدر گریه کرد که اهل مدینه گفتندما را به تنگ اوردی با گریه هایت…یا شب گریه کن یا روز…
پنجم:
امام سجاد علیه السلام بیست تا چهل سال در مصیبت و عزای پدرش گریه کرد.
هر گاه آب و خوراکی برایش میاوردند گریه میکردند ومی گفتند هرگاه قتلگاه فرزندان فاطمه سلام الله علیها را به یاد میاورم گریه گلویم را میفشارد
ششم:
اما یه نفر خیلی گریه کرده و هنوز هم گریه می کند…
امام زمان غریبم
من اصلِ انتظار تو را برده ام زِ یاد
با انتظارهای فراوانم از شما…..
برشوره زار معصیتم گریه می کنی
طنز جبهه “والکثافه من الشیطان”
روحانی گردانمان بود. روشش این بود که بعد از نماز حدیثی از معصومین نقل میکرد و درباره ی آن توضیح میداد. پیدا بود این اولین باری است که به صورت تبلیغی رزمی به جبهه آمده است والا شاید بیگدار به آب نمی زد و هوس نمی کرد بچهها را امتحان کند؛ آن هم بچه های این گردان را که تبعیدگاه بود؛
نمی آمد بگوید: «بچه ها! النظافه من الایمان و …؟» تا بچهها در عین ناباوری اش بگویند: «حاج آقا والکثافه من الشیطان».
فکر می کرد لابد می گویند حاج آقا «والْ» ندارد، یا هاج و واج میمانند و او با قیافه حکیمانهای میگوید: «ای بیسوادها بقیه ندارد. حدیث همین است».
با این وصف حاجی کم نیاورد و گفت: «حالا اگر گفتید این حدیث مال کیه؟»
بچهها فی الفور گفتند: «نصفش حدیث نبوی است، نصف دیگرش از قیس بن اکبر سیاه»
کلام شهید مرحمت بالا زاده.
ای ملت غیور شهید پرور ایران! درود برشما که همیشه در مقابل کفر ایستادهاید و میایستید تا آخرین قطره خونتان…
درود برشما ای ملت ایران! ای مشعل داران امام حسین! تا آخرین قطره خونتان از این انقلاب و از رهبر این انقلاب خوب محافظت کنید تا که این انقلاب اسلامی را به نحو احسن به منجی عالم بشریت تحویل بدهید…
روز خود را با صدقه آغاز کن.
حضرت محمد(صلی الله علیه و آله):
بى چشمداشت، صدقه بدهید؛
زیرا چشمداشت، اجر را از بین مى برد.
?تنبیه الخواطر ج 2 ص 120
#حدیث_روز
برخورد خداوند با انسان های خوب و بد!
روایت شده از امام صادق علیه السلام که رسول خدا فرمودند: خدای تبارک و تعالی میفرمایند:
هیچ بنده گنهکاری را وارد بهشت نمی کنم،
مگر اینکه: او را به مرض و بیماری مبتلا میکنم
تا کفاره گناهانش باشد
و اگر گناهانش با آن بیماری پاک نشد و زیادتر از آن بود،
کسی را بر او مسلط میکنم که بر او ظلم کند تا کفاره گناهانش باشد.
یا رزق و روزی اش را کم می کنم تا کفاره گناهانش باشد
و اگر این نیز برای کفاره گناهانش کافی نبود جان گرفتن او را سخت میکنم و یا در قبر بر او سخت میگیرم تا وقتی که بدون هیچ گناهی نزد من آید و اورا وارد بهشت کنم…
اما گناهکاری را که میخواهم وارد جهنم کنم: او را صحیح و سالم میگذارم، رزق و روزی اش را زیاد مى کنم و جان دادن او را آسان می گردانم…
تا وقتیکه نزد من آید ، هیچ حسنه ای نداشته باشد (و حقی بر من نداشته باشد) و در همان وقت او را وارد جهنم کنم…
? سندالرسول ج1 برگرفته شده از بحارالانوار
میزان یادگیرى در حالات متفاوت
10% وقتى میخوانیم
20% وقتى میشنویم
30% وقتى میبینینم
50% وقتى میبینیم و میشنویم
70% وقتى بحث میکنیم
80% وقتى تجربه میکنیم
95% وقتى به دیگران می آموزیم
??
دردها از بودن است
و حرفها از نبودن
میان بودن ونبودن
مرزی است باریک
شاید بتوان در آن مرز قدم زد
آبی نوشید
شعری نوشت
بی هیچ دردی و حرفی…
چهار سفارش خداوند به حضرت موسی(علیه السلام)
امیرالمؤمنین علی علیه السلام :
خداوند تبارک و تعالی به حضرت موسی(علیه السلام) چنین وحی کرد: ای موسی چهار سفارش به تو دارم:
1_ تا زمانیکه مطمئن نیستی گناهانت
آمرزیده شده به عیوب دیگران مشغول مشو.
2_ تا زمانی که مطمئن نیستی گنج های من تمام شده در مورد روزی خود اندوهگین مباش.
3_ تا زمانی که از زوال پادشاهی من
اطمینان نداری به کسی جز من امید مبند.
4_ تا زمانی که مطمئن نیستی
شیطان مرده، از مکر او ایمن مباش.
?خصال شیخ صدوق/ج1/ص217
#حدیث_روز
علت ترس ما از مرگ چیست؟
یکی دیگر از علل ترس از مرگ که خیلی شیوع دارد ، گناهان ، ظلم ها و آلودگی هایی است که در وجود انسان است . همه ی ما می دانیم که پس از مرگ میهمان سفره ی خود هستیم و بعد از مرگ دست پخت خودمان را مقابل ما می گذارند . چیزی غیر از اعمال ما نیست . اگر خوب باشد و آن را در دنیا خوشمزه درست کرده باشیم که کار خودمان است و اگر هم تلخ باشد که باز هم کار خودمان است . اگر بوته خار است خود کشته ای اگر پرنیان است خود رشته ای . مار و مور و حیوانات دیگر عالم قبر و جهنم را از جای دیگری نمی آورند بلکه ما با اعمال خود آنها را درست کرده ایم . ظلمت های قبر ظلم های ما است . در روایتی از پیامبر اکرم (ص) است که همان ظلم هایی که می کنیم ظلمت های روز قیامت می شود . وگرنه اگر اینجا اعمال ما سالم باشد کاری با ما ندارند . دلیلی ندارد که خداوند بخواهد کسی را در فشار قرار دهد .
نقل می کنند که کنار روستای ملانصرالدین قبرستانی بود زمانی که در حال سرزدن به آنجا بود دید یک قبری شکافته است . وارد آن قبر شد و دراز کشید . نزدیک غروب بود که جمعی از دوستان با اسب و الاغ وارد قبرستان شدند . بخاطر سرو صدایی که ایجاد شده بود ملانصرالدین فکر کرد که نکیر و منکر هستند که آمده اند . ترسید و یکباره از جای خود بلند شد . وقتی آن افراد در تاریکی این صحنه را دیدند، اسب و قاطرهای آنها رم کرد و به هم ریختند . وقتی فهمیدند که ملانصرالدین یک چنین کاری کرده است حسابی او را کتک زدند . او نیز با لباس پاره و خونی از دست آنها فرارکرد و به منزل آمد . همسر او گفت چه شده است ؟ گفت که من یک چنین کاری کردم . زمانی که یک مقدار آرام گرفت همسر از او پرسید از عالم قبر چه خبر؟ ملانصرالدین گفت اگر قاطر کسی را رم ندهید با شما کاری ندارند . درواقع اگر قاطر کسی را رم ندهیم و در دنیا ظلمی نکنیم با ما کاری ندارند .
امام مجتبی (علیه السلام) یک دوستی داشتند که بسیار شوخ بود . چند روز او را حضرت ندیده بودند بعد از چند روز که دیدند گفتند چطور هستید ؟ گفت آقا یک جوری زندگی می کنم که نه خدا راضی است ، نه شیطان راضی است و نه خودم . حضرت لبخندی زدند و گفتند چطور؟ گفت خدا راضی نیست به این خاطر که می خواهد مدام از او اطاعت کنم و معصیتی انجام ندهم که من اینگونه نیستم . شیطان از من راضی نیست چون می خواهد دائم معصیت کنم و هیچ اطاعتی نداشته باشم که آن هم نیستم . خودم هم راضی نیستم چون دوست دارم که تا آخر بمانم و هیچ گاه نمیرم که اینطور هم نیست . همان موقع یک نفر کناری ایستاده بود گفت ، چرا ما از مرگ بدمان می آید و هرگاه حرف می زنیم می گوییم نمی خواهیم بمیریم. حضرت فرمودند : چون شما خرابکاری کرده اید و این طرف را آباد کرده اید و می ترسید که از یک جایی که آباد شده به یک جای خراب بروید .
〖از بیانات حجت الاسلام عالی〗
مرگ بر آمریکا یعنی….
سال ها گذشت …
_ یک عده هنوز نفهمیدند مرگ بر آمریکا مرگ بر صنعت هواپیما سازی آمریکا نیست ، مرگ بر اون هواپیماییه که در چند ثانیه ده ها هزار نفر رو در هیروشیما و ناکازاکی با خاک یکسان کرد!
_ هنوز نفهمیدند مرگ بر آمریکا مرگ بر مردم آمریکا نیست ، مرگ بر ساعت ها فیلم مستهجنی هست که در دنیا پخش میشه و هزاران خانواده رو از هم متلاشی میکنه و هزاران جوان رو بدبخت میکنه!
_ مرگ بر آمریکا مرگ بر یه سرزمین نیست ، مرگ بر قتل هزاران سرخ پوست بومی صاحب سرزمین آمریکاست که ایالت های آمریکا بر خون اونها بنا شده!
_ مرگ بر آمریکا مرگ بر صنعت دارو سازی نیست ، مرگ بر ترور بیولوژیک و خباثته ، مرگ بر تحریم و بستن دارو ها بر انسان های بی گناهه!
_ مرگ بر آمریکا مرگ بر داعشه که به اذعان خودشون باعث به وجود آمدنش بودند!
_ مرگ بر آمریکا مرگ بر سرکوب دموکراسی در سراسر جهانه ، مرگ بر سیاستیه که حاصلش بوش و اوباما و ترامپه!
_ مرگ بر آمریکا مرگ بر حمله نظامی به ایرانه ، مرگ بر حمایت از صدامه ، مرگ بر تحریم یک ملت بزرگه ، مرگ بر خیانت به دولت مرحوم مصدقه در حالی که هنوز بین ایران و آمریکا هیچ دشمنی وجود نداشت…!
_ انسانیت و دین یعنی هرجا نقطه قوتی بود بگیر و هرجا ظلمی بود مقاومت کن !
_ ما مردمی هستیم که فقر رو به دین نسبت میدیم در حالی که خمس و زکات و صدقه نمیدیم !
_ ما عقب ماندگی علمی رو به دین نسبت میدیم درحالی که کتاب های ساده درسی خودمون رو هم نمیخونیم !
_ ما میگیم باید کشور رو ساخت ولی هر روز تا ساعت 10 میخوابیم!
کاش یکم به دین بر گردیم! کاش یکم جابربن حیان و ابن سینا و ابوریحان و شیخ بهایی بشیم!