اینکه عرض مىکنیم پیغمبر ملایم بود و باید یک رهبر ملایم باشد، مقصود این است که پیغمبر در مسائل فردى و شخصى نرم و ملایم بود نه در مسائل اصولى و کلى. در آنجا پیغمبر صددرصد صلابت داشت یعنى انعطاف ناپذیر بود…
ظاهراً در فتح مکه است؛ زنى از اشراف قریش دزدى کرده است. به حکم قانون اسلام دست دزد باید بریده شود. وقتى قضیه ثابت و مسلّم شد و زن اقرار کرد که دزدى کردهام، مىبایست حکم درباره او اجرا مىشد. اینجا بود که توصیهها و وساطتها شروع شد. یکى گفت: یا رسول اللَّه! اگر مىشود از مجازات صرف نظر کنید، این زن دختر فلان شخص است که مىدانید چقدر محترم است، آبروى یک فامیل محترم از بین مىرود. پدرش آمد، برادرش آمد، دیگرى آمد که آبروى یک فامیل محترم از بین مىرود. هرچه گفتند، فرمود: محال و ممتنع است، آیا مىگویید من قانون اسلام را معطل کنم؟! اگر همین زن یک زن بىکس مىبود و وابسته به یک فامیل اشرافى نمىبود، همه شما مىگفتید بله دزد است، باید مجازات بشود.
آفتابه دزد مجازات بشود، یک فقیر که به علت فقرش مثلًا دزدى کرده مجازات بشود، ولى این زن به دلیل اینکه وابسته به اشراف قریش است و به قول شما آبروى یک فامیل اشرافى از بین مىرود مجازات نشود؟! قانون خدا تعطیل بردار نیست.
ابداً شفاعتها و وساطتها را نپذیرفت.
پس پیغمبر در مسائل اصولى هرگز نرمش نشان نمىداد در حالى که در مسائل شخصى فوقالعاده نرم و مهربان بود و فوقالعاده عفو داشت و باگذشت بود. پس اینها با یکدیگر اشتباه نشود.
استاد مطهری، سیری در سیره نبوی، ص 207
نرم بودن در مسائل فردی، ولی صلابت در مسائل کلی.