سلام آقای من
آقاجان!
در صحن هایت گمشدن تا کی امامم
از باب الجواد اذن دخول میگیرم ، وارد که می شوم میان کلمه ها اسیر می شو م زبانم قفل می شود از این همه عظمت
اکسیژن نگاهت امانم را بریده باران شروع به باریدن می کند ، اما دوست داشتن تو آقا جان تمام نمی شود
صلوات خاصه را کبو تران همراه با اشک چشم زمزمه می کنند.
شقایق حضور تو عاشقانه دلم را اسیر خود می کند
ساعت به هشت عاشقی که می رسد تمام کروبیان به احترامت سر خم می کنند ، شکوفه های اشک تعظیم می کنند
واژه ها از هم پیشی می گیرند دل ها اسیر می شود ترانه ها غزل ها برایت گریبان چاک می زنند.
چقدر می نویسم چقدر می نویسندو می سرایند تمامی ندارد جز ومد عشق تو.
آقای مهربانم شاعر ها شعر می شوند
و شعر ها شاعر می شوند
شاعر شور می گیرد برای بوسیدن دست هایت به پنجره فولاد
نزدیک می شوم دخیل التماسم را به چشمانت گره می زنم حرارت عشق در گیسوان دستگیره ی مشبک ضریع شعله ورمی شود
عاشق شدن بخاطر ت کافی نیست پاییز بهاریست که عاشق شده است.
مردن که جای خود دارد ودل چسب ترین سجده بارانی و زل زدن به گنبدطلا یی
اشک شوق رسیدن به تو آغوش باز نقاره خانه آب سقا خانه کاسه های آب بوی اسفند خاد مان حرم شفا ی قلب
شکسته یاس چقدر حقیرند قلم ها
ثانیه های سکوت هراسانت شده اند.
همگی حق دارند
تا که از جانب معشوق نباشد کششی کوشش عاشق بیچاره به جایی نرسد
زیارت چشمان ملتمس زائرانت چشم های باران دل نامه های دلم نجوا می کند اشک از چشمان بچه آهو سرازیر می شود
با آن وضو می گیرم کودک مسیحی شفا می گیرد.
امواج عشق مرا هیپنوتیزم می کند وبا کل وجودم محو دیدن امامم می شوم.
صل الله علیک یا علی ابن موسی الرضا المرتضی الامام الرئوف
در صحن هایت گمشدن تا کی امامم