حمیدیه، روستای ده خدا، تابستان 1359، شهید دکتر مصطفی_
چمران و نیروهایش بعد از یک عملیات پارتیزانی خستگی را از تن به در می کنند
عکاس: بهرام محمدی فرد
وقــــتی عــــقل عـــــاشق شـــــود و عــــشق عــــاقل آنــــگاه شــــــهید مـــــی شوی…
شهید مصطفی چمران نامش همیشه جاودان
گیر کار ما کجاست؟
شهید ابراهیم همت:
برای اینکه خداوند رحمتش شامل حال ما بشه باید اخلاص داشته باشیم.
شهید ابراهیم هادی:
مشکل کارهای ما این است که برای رضای همه کار میکنیم به جز خدا.
بخشی از کتاب دلتنگ نباش:
چهلم روحالله همزمان شده بود با تولدزینب. همه این را میدانستند، اما کسی جرئت نمیکرد به او بگوید.
یک روز تقویم را برداشت و حساب کرد. وقتی قضیه را فهمید، اشک به چشمانش هجوم آورد.
با خودش گفت: روحالله یادته پارسال بهم گفتی زینب سال دیگه برات میترکونم! چهکار کردی؟ چهلمت با تولد من یکی شده.
من چهکار کنم؟ روز تولدم بیام بشینم چهلم تو؟ عیبی نداره. من صبر میکنم.
شهادتت کادوی من بود. قرار بود بهم یه کادوی حسابی بدی. حسابیتر از اینم مگه بود؟
بهاندازۀ یک اتاقِ بزرگ کادو برایش جمع شد. اما زینب نمیدانست باید چه عکسالعملی نشان بدهد، حتی قدرت تشکرکردن هم نداشت.
شهید روح الله قربانی مدافع حرم
خاطرات شهید روح الله قربانی به روایت همسر شهید
شهید «روحالله قربانی» متولد محله «هفتتیر» بود و بزرگ شده «شهرک محلاتی» ولی دست روزگار دلش را در میان ساختمانهای «شهرک اکباتان»بند کرد و شد داماد خانواده «فروتن».
“زینب فروتن” همسر شهید مدافع حرم متولد سال 1370، کارشناس علوم آزمایشگاهی و دانشجوی مقطع کارشناسی ارشد است.
«بچه شرق تهرانم ولی 6سالی میشود که به اکباتان آمدهایم. پدرم نظامی است و سال 1391 با روحالله پای سفره عقد نشستم. زندگیام با او کوتاه بود ولی طعم خوشبختی را با او چشیدم. آنقدر که خودم را خوشبختترین دختر دنیا میدانم.«
«مدتی است سرپا شده و درسم را از سر گرفتهام. دلم میخواهد آنقدر حالم خوب شود که چشم همه دشمنان را کور کنم. میخواهم پرچمدار راه روحالله باشم. اگر او حسینگونه رفت من زینبوار صبر میکنم. خانم زینب مرا سرپا نگه داشته است. یاد او مصیبتم را کوچک میکند. من دیگر آن زینب قبل نیستم. زینبی که یک جا بند نبود و شور و هیجانش مثالزدنی بود. من فرق کردهام. حالا کوهی از مسئولیت بر دوش دارم. مسئولیت من پیروی از راه روحالله است. مسئولیتم رسیدن به تقوایی است که بتوانم امثال روحالله را پرورش دهم. مسئولیت من حرف زدن از مردانی است که همه آرزوهایشان را گذاشتند و برای حفظ اعتقادات و ارزشهایشان رفتند. من با روحالله بزرگ شدم و پر و بال گرفتم و با شهادتش به بار نشستم.»
از معابدِ هند تا
سربازی روح الله
امیرسینگِ هندو به ایران که می آید مسلمان میشود.نام محمد را برای خود انتخاب میکند.سال57 با یک دختر رفسنجانی ازدواج می کند.
یک شب امام خمینی(ره)را درخواب می بیند که خطاب به او می گوید: تو چطور مسلمانی هستی که درجبهه حضور پیدا نمی کنی؟فردای آن شب، برای اعزام به جبهه ثبت نام میکند و راهی جبهه میشود.
در گردان های مختلف از جمله 418و 412حضور می یابد.شهید امینی ،پایدار و…را خوب می شناسد. آموزشهای نظامی و رزمی ،غواصی می بیند.پای راستش در عملیات بدر قطع شده و پای چپش راکه ترکش میخورد، بعدها بر اثرابتلا به دیابت قطع میکنند.
یکبار بچه های لشکر محمد رسول الله او را قاطی اسرا میگیرند.هر چه میگوید من رزمنده ایرانی هستم، باور نمی کنند. به آنها میگوید: بیسیم بزنید و در مورد من سوال کنید. بالاخره با دیدن برگ ماموریت و کارت شناسایی که از لشکر ثارالله داشت، او را آزاد می کنند.
خودش تعریف میکردکه:
یک بار در عملیات خیبر، رفتم داخل یکی از سنگرهای عراقی. عراقی ها خوابیده بودند.بیدارشان کردم و به زبان انگلیسی به آن ها گفتم بیایند بیرون. آن ها را به اسارت گرفتم.
وقتی سردار سلیمانی به پاسگاه زید می آید ،بچه ها به او می گویند:این آقا هندی است. ابتدا باورنمیکند. میگوید: بیاریدش پیش من. وقتی خدمت حاج قاسم میرسد، یکدیگر را در بغل میگیرند و هم را میبوسند. ماجرای آمدن به جبهه اش را برای حاجی تعریف میکند.وقتی سردار می پرسد:در عملیاتها حضور پیدا می کنی؟ میگوید:بله،هر وقت شما بگویید روی چشم می آیم.
شهـادت . . .
یعنی متفاوت به آخر رسیدن ؛
و گرنه مرگ پایان همه قصههاست
لاله های زینبی
در 20 مرداد 1362 در خانوادهای مذهبی در منطقهی ماهور میلاتی در شهرستان ممسنی دیده به جهان گشود.
او مثل همهی دهه شصتیها چیز زیادی از دفاعمقدس و حالو هوای جبههها به یاد نداشت اما از همان کودکی محب اهلبیت و سرباز ولایت بود و حضور مستمرش در جمع بسیجیان پایگاه ، فرهنگ ایثار و شهادت را در او بوجود آورد.
مقاطع تحصیلی اش را از دوران ابتدایی تا متوسطه در شهر خومهزار گذراند و در سال 1381 موفق به اخذ دیپلم شد و در ادامه مدرک کاردانی رشتهی میکروبیولوژی را از دانشگاه کازرون کسب نمود ، در سال 1387 به عنوان سرباز معلم در آموزشوپرورش بخش دشت ارژن و مدرسه راهنمایی مهدیه شیراز بمدت 16ماه خدمت مقدس سربازی را به اتمام رساند و مدت 2سال در نهاد آموزش و پرورش در لباس مقدس معلمی خدمت کرد.
در آذر ماه سال 1388 مقارن با عید غدیرخم با دخترعموی خود ازدواج کرد و ثمره این ازدواج دختری بهنام انیسا بود که در 14شهریور1392 پدر بودن را به او نوید داد.
در تاریخ 14شهریور1391 بعنوان بسیجی تکاور وارد تیپ تکاور امامسجاد(علیه السلام) کازرون شد و بعد از اتمام دوره های آموزشی و با عشق به ولایت و پرچم مقدس جمهوری اسلامی ایران چندین ماموریت به شمالغرب کشور «ارومیه» داشت و علاقه و عشق وصفناشدنیاش به آرمان جهانی حضرت امام خمینی و روحیه خاصی که در وی بوجود آمده بود او را در تاریخ 27 آذر 94 برای مبارزه با تکفیریها و دفاع از حرم مطهر حضرت زینب(سلام الله علیها) با انتخابی آگاهانه عازم سوریه کرد.
و سرانجام در 14 دی 1394 بعد از نماز مغرب و عشا در اثر اصابت ترکش خمپاره به ناحیه سر، سینه و پا به فیض شهادت نایل آمد و پس تشییع باشکوه در زادگاهش به خاک سپرده شد.
تکاور مدافـع حــرم شهید مهرداد قاجاری
#طنز_جبهه
تو که مهدی رو کشتی …
آقا مهدی فرمانده گروهانمان درست و حسابی ما را روحیه داد و به عملیاتی که می رفتیم تو جیهمان کرد. همان شب زدیم به قلب دشمن و تخته گاز جلو رفتیم.
صبح کله سحر بود و من نزدیک سنگر آقا مهدی بودم که ناغافل خمپاره ای سوت کشان و بدون اجازه آمد و زرتی خورد رو خاکریز. زمین و زمان بهم ریخت و موج انفجار مرا بلند کرد و مثل هندوانه کوبید زمین.
نعره زدم: یا مهدی! یک هو دیدم صدای خفه ای از زیر میگوید: «خونه خراب، بلند شو، تو که مهدی را کشتی!»
از جا جستم. خاک ها را زدم کنار. آقا مهدی زیر آوار داشت می خندید.
کلام شهید محمدرضا دهقان
اگر عاشقانه با کار پیش بیایی بطور قطع بریدن و عمل زدگی و خستگی
برایت مفهومی پیدا نمی کند.
“تو را با میم مالکیت صدا میزنم
تا تمام شهر بدانند عاشق ترین
عاشق ها معشوقش تویی”
ابوالقاسم لقب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)
یک نفر خدمت امام رضا(علیه السلام) آمد، گفت: آقا برای چه به پیغمبر ابوالقاسم میگویند؟ امام رضا ابتدا یک جوابی در خور فهم این طرف داد. فرمود: چون پیغمبر فرزندی به نام قاسم داشت، به پیغمبر ابوالقاسم میگویند. آن شخص به امام رضا گفت: آقا اگر من را اهل میدانید، یک مقدار بیشتر بفرمایید. امام رضا(علیه السلام) فرمود: مگر علی بن ابی طالب، قاسم نیست. «قَسِیمَ الْجَنَّةِ وَ النَّار» (کافی/ج4/ص570) که با حب او و ولایت او هست که بهشت و جهنم معلوم میشود. معیار تقسیم بهشت و جهنم هست. مگر او قاسم نیست؟ گفت: بله. فرمود: پیغمبر، ابوالقاسم است! یعنی علی که قاسم است در دامن او تربیت شد. تا اینجا امام رضا یک لایهی دیگر از ابوالقاسم را گفت. در بعضی روایت یک لایهی دیگرش بیان شده است. جلسات قبل اشاره کردیم که خدا به پیغمبر در معراج خطاب کرد که «یَا أَبَا الْقَاسِمِ امْضِ هَادِیاً مَهْدِیّا» (بحارالانوار/ج18/ص312)
وقتی مکالمهی خدا با پیغمبر در آن خلوت انس تمام شد، با این خطاب خدا به پغمبر فرمود: «یَا أَبَا الْقَاسِمِ امْضِ هَادِیاً مَهْدِیّا» دیگر برو! بعد جبرئیل از پیغمبر سؤال کرد، برای چه خدا به شما فرمود: ابوالقاسم؟ پیغمبر فرمود: جلالت و بزرگی پروردگارم مانع شد که بپرسم. خود خداوند متعال فرمود: رسول ما، به تو ابوالقاسم گفتیم، «أَبَا الْقَاسِمِ لِأَنَّکَ تَقْسِمُ الرَّحْمَةَ مِنِّی بَیْنَ عِبَادِی یَوْمَ الْقِیَامَة» (بحارالانوار/ج18/ص315) چون تو تقسیم کنندهی رحمت هستی. تو ابوالقاسم، صاحب قسمت هستی که تقسیم میکنی. اینها لایههای یک اسم است. کنیه یا لقب فرقی نمیکند، اینها لایههایش است
〖از بیانات حجت الاسلام عالی〗
داستان واقعی دیدار خانمی مؤمن و فداکار با امام زمان عجل الله فرجه.
خانم متدین و مهربانی بود، همسرش از علمای بزرگ اصفهان، بیماری حاج آقا او را زمینگیر کرده بود، تمام کارهای شوهرش را انجام میداد، آن شب شام همسرش را داد، رختخوابش را پهن کرد، از حیاط صدای «یا الله یا الله» شنید، گمان کرد یکی از علمای اصفهان باشد که برای عیادت آمده است،رفت برای استقبال، تعارف زد، بفرمایید…
داخل حیاط تاریک بود، جوانی به هیبت علما را دید که قصد داشت برای عیادت داخل شود،با وقار و زیبا رو، با عمامه ای سیاه و پیراهنی سفید، نعلینی زرد، با بوی عطری بسیار خوش، جوان آمد و احوالپرسی کرد، نشست بالای سر حاج آقا، خیلی مودب و متین، یک استکان چای برای سید جوان ریخت و مقابلش گذاشت،
فرمود: نه ما از اینها نمی نوشیم…
به مهمان جوان عرض کرد: پس دعائی بخوانید تا به عنوان شفا به حاج آقا بدهم، تبسمی کرد، استکان چای را تا نزدیک دهانش بالا آورد، دعایی خواند و استکان را سر جایش گذاشت، خداحافظی کرد از بیمار و رفت، در راه خروج سفارشاتی کرد به همسر حاج آقا، صحبت هایی مطرح کرد برای آن خانم که هیچ کس جز او از آن اطلاع نداشت، تعجب کرد که این جوان این چیزها را از کجا می داند…هنوز به درب خروج نرسیده بود که از مقابل چشمانش ناپدید شد،از خانم همسایه که در کوچه بود پرسید کسی را ندیدی از این در خارج شود؟ جواب داد نه، هیچکس از این خانه بیرون نیامد…
آقا جان بودند که تشریف آورده بودند برای عیادت، راستی بعضی بیماری ها چقدر شیرین تمام می شود، آنجا که پایِ عیادت پسرِ فاطمه به میان می آید…
شنیده ام که نظر میکنی بحال ضعیفان
تبم گرفت و دلم خوش در انتظار عیادت
برداشتی آزاد از تشرف سید عبدالله رفیعی و همسرش_پایگاه اطلاع رسانی مهدیه تهران
【الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج】
اتفاقی جالب در تفحص یک شهید…
خوندی و دلت شکست اشک ازچشمات سرازیر شد التماس دعا…
شهید سید مرتضی دادگر
می گفت : اهل تهران بودم و عضو گروه تفحص و پدرم از تجار بازار تهران…..
علیرغم مخالفت شدید خانواده و به خاطر عشقم به شهداء حجره ی پدر را ترک کردم و به همراه بچه های تفحص لشکر 27 محمد رسول الله (صلی الله علیه و آله) راهی مناطق عملیاتی جنوب شدم….
یکبار رفتن همان و پای ثابت گروه تفحص شدن همان…. بعد از چند ماه ، خانه ای در اهواز اجاره کردم و همسرم را هم با خود همراه کردم….
یکی دو سالی گذشته بود و من و همسرم این مدت را با حقوق مختصر گروه تفحص میگذراندیم…. سفره ی ساده ای پهن می شد اما دلمان ، از یاد خدا شاد بود و زندگیمان ، با عطر شهدا عطرآگین… تا اینکه….
تلفن زنگ خورد و خبر دادند که دو پسرعمویم که از بازاری های تهران بودند برای کاری به اهواز آمده اند و مهمان ما خواهند شد… آشوبی در دلم پیدا شد… حقوق بچه ها چند ماهی می شد که از تهران نرسیده بود و من این مدت را با نسیه گرفتن از بازار گذرانده بودم … نمی خواستم شرمنده ی اقوامم شوم….
با همان حال به محل کارم رفتم و با بچه ها عازم شلمچه شدیم….
بعد از زیارت عاشورا و توسل به شهدا کار را شروع کردیم و بعد از ساعتی استخوان و پلاک شهیدی نمایان شد….
شهیدسیدمرتضیدادگر…
فرزند سید حسین… اعزامی از ساری… گروه غرق در شادی به ادامه ی کار پرداخت اما من….
استخوان های مطهر شهید را به معراج انتقال دادیم و کارت شناسایی شهید به من سپرده شد تا برای استعلام از لشکر و خبر به خانواده ی شهید ، به بنیاد شهید تحویل دهم…..
قبل از حرکت با منزل تماس گرفتم و جویای آمدن مهمان ها شدم و جواب شنیدم که مهمان ها هنوز نیامده اند اما همسرم وقتی برای خرید به بازار رفته بود مغازه هایی که از آنها نسیه خرید می کرد به علت بدهی زیاد ، دیگر حاضر به نسیه دادن نبودند و همسرم هم رویش نشده اصرار کند….
با ناراحتی به معراج شهدا برگشتم و در حسینیه با استخوانهای شهیدی که امروز تفحص شده بود به راز و نیاز پرداختم….
“این رسمش نیست با معرفت ها… ما به عشق شما از رفاهمان در تهران بریدیم…. راضی نشوید به خاطر مسائل مادی شرمنده ی خانواده مان شویم…. ” گفتم و گریه کردم….
دو ساعت در راه شلمچه تا اهواز مدام با خودم زمزمه کردم : «شهدا! ببخشید… بی ادبی و جسارتم را ببخشید… »
وارد خانه که شدم همسرم با خوشحالی به استقبال آمد و خبر داد که بعد از تماس من کسی درب خانه را زده و خود را پسرعموی من معرفی کرده و عنوان کرده که مبلغی پول به همسرت بدهکارم و حالا آمدم که بدهی ام را بدهم…. هر چه فکرکردم ، یادم نیامد که به کدام پسرعمویم پول قرض داده ام…. با خودم گفتم هر که بوده به موقع پول را پس آورده…
لباسم را عوض کردم و با پول ها راهی بازار شدم…. به قصابی رفتم… خواستم بدهی ام را بپردازدم که در جواب شنیدم :
بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است… به میوه فروشی رفتم…به همه ی مغازه هایی که به صاحبانشان بدهکار بودم سر زدم… جواب همان بود….بدهی تان را امروز پسرعمویتان پرداخت کرده است…
گیج گیج بودم… مات مات… خرید کردم و به خانه بر گشتم و در راه مدام به این فکر می کردم که چه کسی خبر بدهی هایم را به پسرعمویم داده است؟ آیا همسرم ؟
وارد خانه شدم و پیش از اینکه با دلخوری از همسرم بپرسم که چرا جریان بدهی ها را به کسی گفته …. با چشمان سرخ و گریان همسرم مواجه شدم که روی پله های حیاط نشسته بود و زار زار گریه می کرد….
جلو رفتم و کارت شناسایی شهیدی را که امروز تفحص کرده بودیم را در دستان همسرم دیدم…. اعتراض کردم که: چند بار بگویم تو که طاقت دیدنش را نداری چرا سراغ مدارک و کارت شناسایی شهدا می روی؟
همسرم هق هق کنان پاسخ داد : خودش بود…. بخدا خودش بود…. کسی که امروز خودش را پسرعمویت معرفی کرد صاحب این عکس بود…. به خدا خودش بود…. گیج گیج بودم…. مات مات….
کارت شناسایی را برداشتم و راهی بازار شدم… مثل دیوانه ها شده بودم…. عکس را به صاحبان مغازه ها نشان می دادم…. می پرسیدم : آیا این عکس ، عکس همان فردی است که امروز…..؟
نمی دانستم در مقابل جواب های مثبتی که می شنیدم چه بگویم…مثل دیوانه هاشده بودم.. به کارت شناسایی نگاه می کردم….
شهید سید مرتضی دادگر…. فرزند سید حسین… اعزامی از ساری…
وسط بازار ازحال رفتم…
ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون
شهداء شرمنده ایم……
شهدارایادکنیم ولوبایک صلوات
مردهای بیمسئولیت و زنان بداخلاق
رهبر انقلاب: آن کسانی که میخواهند در یک کشور یا جامعهای نفوذ پیدا کنند فرهنگ آن جامعه را در مشت خود بگیرند و فرهنگ خود را به آنها تحمیل نمایند، یکی از کارهایشان، معمولاً متزلزل کردن بنیان خانواده است. کما اینکه در خیلی از کشورها این کار را متأسفانه انجام دادهاند. مردها را بیمسئولیت و زنها را بد اخلاق کردهاند.
76/12/18
هنگامی که در رستوران یا هتل هستید و شکر یا شیر چای خود را بیشتر از مقداری که در خانه مصرف می کردید مصرف می کنید بیانگر این است که شما زمینه فساد را دارید.
وقتی که در رستوران یا اماکن عمومی هستید و مقدار زیادی دستمال کاغذی، صابون یا عطر استفاده می کنید، در حالی که در منزل خودتان این گونه نیستید بدین معنا است که اگر شرایط اختلاس برای شما فراهم شود اختلاس می کنید.
اگر در جشن ها و بوفه های مفتوح زیاد می خورید در حالی که می دانید شخص دیگری آن را حساب می کند، بدین معناست که اگر فرصت خوردن مال دیگران را پیدا کنید این کار را خواهید انجام داد.
اگر معمولا هنگامی که در صف هستید و حقوق در صف بودن را راعایت نمی کنید، پس شما زمینه این را دارید که برای رسیدن به هدف خود از کتف دیگران هم بالا بروید.
اگر بر این باور هستید که هر چه را در خیابان پیدا کردید حق شما است در حالی که مال دیگران بوده است، پس قابلیت دزدی در شما وجود دارد.
مبارزه با فساد را از خود شروع کنید
امـروز تمام ﺩﺭهای ﻭﻓﻮﺭ ﻧﻌﻤﺖ
ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﺭﺍ ﺑﺴﻮﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﺎﺯ ﻣﯽﮐﻨﻢ
ﻭ ایمان دارم
که ﻫﯿﺠﺎﻥ، ﻋﺸﻖ ﻭ ﺷﺎﺩﮐﺎﻣﯽ
ﻭﺟﻮﺩﻡ ﺭﺍ ﻓﺮﺍ ﻣﯽﮔﯿﺮﺩ
خداوندا سپاسگزارم
اگر خدا نخواهد برگی از درخت نخواهد افتاد. چه برسد به خود درخت…
پس با امید زندگی کن…
آیت الله شیخ علی پهلوانی
اگر می خواهید به مقامات عالیه ی ملکوتیه برسید خدا را از نظر نیندازید،
یا خدا را ناظر اعمال و کردار
خود ببینید یا خود را ناظر خدا.
بیا توافقنامه امضا کنیم،
من رآکتور قلبم را به نامت میکنم،
تو هم تحریم چشمانت را از من بردار …!
مهدی جان میدانی آقاجان
خواب مانده ایم
ازهمان روز اول
همان روز در سقیفه
همان موقع کنار در خانه
میدانی اگر خواب نبودیم کار به پهلوی مادر نمیرسید?
به خار در چشمان پدر نمیرسید
به جگرِ سوخته مجتبی?
به ظهر عاشورا
به زندان
به زهر
به غربت یتیمی نمیرسید
اگر خواب نبودیم کار به انتظار شما نمیرسید…
️اللهم عجل لولیک الفرج
گنجشک
از باران پرسید :
کار تو چیست
باران با لطافت گفت :
تلنگر زدن
به انسانهایی که
آسمان خـــدا
را از یاد برده اند . . .
به همسر ثابت کنید، که یک همدم خوب هستید.
سعی کنید به همسر خود این اطمینان را بدهید که میتواند با شما درد و دل کند و رازهای خودش را با شما در میان بگذارد.
حتما به او ثابت کنید بهترین جایگاه اسرار و یا سنگ صبور برایش هستید. زیرا معمولا افراد درد دل و رازهای درونی خود را به نزدیکانی که خیلی دوستشان دارند، می گویند.
توان و قدرت عشق را باور کنید که میتواند آدم و زندگی او را به کلی عوض کند.
همیشه سعی کنید با همسرتان همانند مقتدرترین مرد روی زمین برخورد کنید و او را از طریق کارهای کوچک اما مهم غافلگیر کنید، مثلا گاهی برایش یک شعر بسرایید.
#به_قلم_خودم
#فرهنگ_فاطمیه
ماجرای ازدواج رهبر معظم انقلاب
مدتی از بازگشت سیدعلی خامنهای از قم به مشهد نمیگذشت. بانو خدیجه که در اندیشه ازدواج پسر دومش بود، دست به کار شد و دختری را که در خانوادهای سنتی و با علائق مذهبی پرورش یافته بود، به او پیشنهاد کرد.
همو پا پیش گذاشت و مقدمات خواستگاری را فراهم نمود.
حاج محمداسماعیل خجسته باقرزاده، پدر عروس، از کاسبان دیندار و باسواد مشهد بود. او پذیرفت که دخترش به عقد طلبه تازه از قم برگشتهای درآید که تصمیم دارد در مشهد ساکن شود، آیتالله میلانی و دیگر بزرگان اهل علم مشهد او را میشناسند و تأیید میکنند و به او علاقه دارند.
هزینه ازدواج، آن بخشی که طبق توافق به عهده داماد بود، توسط آیتالله حاجسیدجواد خامنهای تأمین شد که مبلغ قابل توجهی نبود. مخارج عقد را گذاشتند به عهده خانواده عروس که حتماً قابل توجه بود. «آنها مرفه بودند، میتوانستند و کردند.»
اوایل پاییز 1343 سیدعلی خامنهای و دوشیزه خجسته پیوند زناشویی بستند. خطبه عقد توسط آیتالله میلانی خوانده شد. از این زمان، همدم، همسر و همراهی تازه، که شانزده بهار بیش نداشت، پا به دنیای آقای خامنهای گذاشت که در همه فرودهای سرد و سخت زندگی سیاسی و شاید تکفرازهای آن در آن روزگار، یاری غمخوار و دوستی مهربان بود.
کارت دعوت را سفارش دادند و روز جشن را که در خانه پدر عروس در پایین خیابان برگزار میشد، تعیین کردند. آن شب آقای خامنهای در آستانه ورودی خانه ایستاده بود و از میهمانان استقبال میکرد. مراسم، آن طور که مرسوم خانوادههای مذهبی و مقید آن زمان بود، برگزار شد.
#فرهنگ_فاطمیه
پیامبراکرم (صلی الله علیه وآله) :
هرکس زشت کاری وگناهی را فاش کند،مانند کسی است که آن راانجام داده است وهرکه مومنی را به چیزی سرزنش کند،نمیمیرد تا خود مرتکب آن شود.
?منتخب میزان الحکمه،ص٤٢٠
#حدیث_روز
آیت الله خوشوقت:
اگر موفق شدیم، نیم ساعت سه ربع به اذان صبح مانده بلند شویم آن چند تا رکعت نماز شب را بخوانیم؛ خیلی خیلی غنیمت بسیار بزرگ مادی و معنوی است.
منتهی یک شرط دارد، و آن این است که گناه بغل آن نگذارید. (اگر) گناه گذاشتید دود میشود و هوا میرود، هیچ فایدهای ندارد. زحمت کشیدهاید امّا بهره نمیبرید.
بهره ش باید دوری از گناه باشد. اگر مانع گناه نیست تجدید نظر شود در آن..
کنترل ذهن برای تقرب
گفتیم که انسان باید سعی کنه که ذهن خودش رو کنترل کنه تا به هر چیزی فکر نکنه.
در این زمینه تمرینی رو هم تقدیم کردیم.
یه نکتهای که باید دقت بشه اینه که کنترل ذهن یک موضوع تمرینی است، این طور نیست که از آسمون یک معجزه بیاد و شما به کنترل ذهن برسید، بلکه باید وقت بذارید و آروم آروم به این کنترل برسید.
به آیتاللهبهجت میگفتند چه کار کنیم سرنماز حواسمون پرت نشه؟ (در واقع همون کنترل ذهن)
ایشون میفرمود: دست ما نیست، حواس پرت میشه، ولی وقتی پرت شد تو برگرد و نذار بره، در واقع این طور نیست که آدم فکر کنه میتونه ذهن خودش رو کنترل کنه که اصلا هیچ فکری نیاد، ولی طبیعتا فکر میاد و آدم باید کنترل کنه ادامه پیدا نکنه، نمی دونم مطلب رو گرفتید یا نه؟
اگر آدمی هستی که سر نماز حواست پرت میشه ناراحت نباش این طبیعیه.
ولی باید ببینی اگر حواست پرت شد میتونی بگیریش یا تا آخر نماز میخوای ادامش بدی؟ اگر میتونی زود برگردونیش که آفرین، این خیلی عاااالیه، و اگر کسی بتونه سر نماز هی فکرش رو زود برگردونه به کنترل ذهن میرسه.
استاد پناهیان
استاد پناهیان
بیایید با خدا زندگی کنیم
نه اینکه گاهی به او سر بزنیم؛
تا با کسی زندگی نکنی نمیتوانی
او را بشناسی و با او انس بگیری.
اگر مدتی شب و روز با کسی
زندگی کنی به او انس خواهی گرفت.
اگر با خدا انس پیدا کنی،
شدیدا به او علاقمند میشوی.
خدا تنها انیسی است
که مأنوس خود را هرگز تنها نمیگذارد.
چالش مرگبار مومو “momo”
بازی مومو چیست؟
بازی momo در شبکه اجتماعی واتس آپ اولین قربانی خود را گرفته است و یک پسر بچه 12 ساله آرژانتینى با شرکت در این بازی خودکشی کرده است. تصویری که مشاهده میکنید، عکس زن ترسناک واتس اپ است که قربانی های خود را با تماس تصویری و نمایش تصویرش بر روی صفحه نمایش گوشی شوکه میکند.
این بازی آنلاین در هفته های گذشته در سراسر جهان دیده شده است و به سرعت گسترش یافته و دلیل آن هم مشخص نیست و مثل بازی نهنگ آبی سرتاسر دنیا قربانی میگیرد؛ البته هنوز غیر از دختر بچه 12 ساله موردی گزارش نشده است و یا به دست ما نرسیده!
بازی مومو نخست با شماره تماس ناشناس کاربران را به چالش دعوت می کند تا به «مومو» پیامی ارسال کنند. در مرحله بعد و پس از ارسال پیام، تصاویر ترسناک و پیام های خشونت آمیز برای کاربر ارسال میشود.
عکس این عروسک زن ترسناک متعلق به یک عروسک ساز ژاپنی است و تا به حال 7 شماره تماس مرتبط با این بازی کشف شده که پیش شماره آنها به ژاپن و چند کشور در آمریکای جنوبی تعلق دارد. در حال حاضر مشخص نیست ‘اسکرى لند’ انگیزه اصلی بازی مومو چست اما مقامات هشدار داده اند احتمالا فرستندگان ناشناس پیام اولیه از بازی برای سرقت اطلاعات یا تشویق به خشونت و خودکشی استفاده میکنند.
این چالش در چند کشور از جمله آرژانتین، مکزیک، آمریکا، فرانسه و آلمان مشاهده شده است. البته به نظر میرسد در آمریکای جنوبی محبوبیت زیادی داشته باشد و هدف اصلی آن نوجوانان است. به نوشته روزنامه بویرس آیرس تایمز، دختر بچه 12 ساله ای که احتمالا قربانی این بازی شده، از تمام فعالیت های خود قبل از خودکشی فیلمبرداری کرده است. مقامات معتقدند احتمالا فردی او را به خودکشی ترغیب کرده است.
توجه: از کاربران واتس اپ خواسته شده تا با شماره های ناشناس در زنجیره های پیام تماس برقرار نکنند.
شهردار شهیدم….
یکی از کارمندان شهرداری ارومیه می گفت: تازه ازدواج کرده بودم و با مدرک دیپلم دنبال کار می گشتم.
از پله های شهرداری می رفتم بالا که یکی از کارکنان شهرداری را دیدم و ازش پرسیدم آیا اینجا برای من کار هست؟تازه ازدواج کردم و دیپلم دارم.
یه کاغذ از جیبش درآورد و یه امضاء کرد و داد دستم گفت بده فلانی، اتاق فلان.
رفتم و کاغذ را دادم دستش و امضاء را که دید گفت چی می خوای؟
گفتم :کار
گفت : فردا بیا سرکار
باورم نمی شد
فردا رفتم مشغول شدم .
بعد از چند روز فهمیدم اون آقایی که امضاء داد شهردار بود.
چند ماه کارآموز بودم بعد یکی از کارمندان که بازنشست شده بود من جای اون مشغول شدم.
شش ماه بعد رئیس شهرداری استعفاء کرد و رفت جبهه.
بعد از اینکه در جبهه شهید شد یکی از همکاران گفت :توی اون مدتی که کارآموز بودی و منتظر بودیم که یک نفر بازنشسته بشه تا شما را جایگزین کنیم، حقوقت از حقوق شهردار کسر و پرداخت می شد. یعنی از حقوق شهید باکری
این درخواست خود شهید بود.
امثال این بزرگواران باید برن جونشونو بدن تا فضا و جا برای دزدی ها و اختلاس ژن های برتر باشه.
کجایند مردان بی ادعا
مذمت شماتت دیگران
در زندگی هر کسی مشکلاتی است ، یک کسی اولاد دار نمی شود ، یک کسی عزیز خود را از دست می دهد ، یک کسی عمری مستأجر است ، یک کسی شوهری دارد که آدم خوبی نیست . اعم از اینکه علت این مشکلات خود این افراد باشد یا علتی خارج از دست داشته باشد، نباید او را شماتت کرد .
فرض کنید این آقا و خانم همه ی راه ها را هم رفته اند ولی خدا به ایشان اولاد نداده است حالا به هر دلیلی ، یک وقت هم نه اصلاً علت آن مصیبت، خود بنده است . مثلاً من تند راندم ، بی توجهی کردم ، خوابم برد و به نرده های اتوبان زدم و بچه ام را از دست دادم ، علت این حادثه من بودم گرچه عمدی نبوده است . چه عامل مصیبت انسان باشد ، چه دیگری و چه حوادث طبیعی باشد ، در روایات ما شماتت بسیار مذمت شده است .
امام سجاد (علیه السلام) دعایی دارد دعای هشتم در صحیفه ی سجادیه که آنجا از چند بیماری به خدا پناه برده است . یکی از آنها این است نعوذبک من شماتة اعداء خدایا از شماتت دشمنان به تو پناه می برم . در بحارالانوار معروف است که روایتی دارد بعضی ها نزد حضرت ایوب می آمدند و می گفتند که تو چه گناهی کردی که اینجور شدی ؟ ببین چه لقمه ای خورده ای و چه معصیتی کرده ای ؟ ایوب می گفت به خدا قسم هرگز لقمه ی حرام نخوردم و هرگز غذایی نخوردم مگر اینکه یتیم یا فقیری در کنار من بود. هرگز دو کار بر من عرضه نشد مگر آنکه سخت تر را انتخاب کردم . اگر مثلاً دو عبادت بود من سخت تر را برگزیدم . من گناه نکردم ، بالاخره همه ی مصیبت های ایوب تمام شد .
عرض من این است که در روایت است که از ایوب پرسیدند سخت ترین مصیبت برتوچه بود ؟ آیا از دست دادن اولاد بود ، آیا از دست دادن همسر بود ؟ آیا فقرو بیماری بود ؟ گفت نه شماتت الاعداء ، شماتت دشمنان سخت ترین مصیبت من بود.
〖از بیانات حجت الاسلام رفیعی〗
به تلاشی، تلاش بیهوده می گویند که برای تغییر دیگران باشد، ما باید تفاوتها را دریابیم تا به آرامش برسیم.
زیرا آرامش، محصول دوری از تلاش برای تغییر دیگران و پذیرش اختلافها و تفاوتهای آنهاست.
#به_قلم_خودم
#فرهنگ_فاطمیه
زندگی شیرین به سبک شهدا
تازه از سربازی برگشته بود و حدود20 سالش بود
که اومدن خواستگاریم …
هنوز کاری هم پیدا نکرده بود
یادمه مراسم خواستگاری بابام ازش او پرسید…
” درآمدت از کجاست ؟ “
گفت:” من روی پای خودم هستم و
از هر جا که باشه نونمو در میارم “
حالت مردونهش خیلی به دلم نشست
وقتی میدیدم که چطور با خونوادم در مورد
ازدواج صحبت میکنه …
با هم که صحبت میکردیم گفت:
” حجاب شما از هر چیزی واسم مهمتره … “
واسه عـــــقد که رفتیم …
دست خطی نوشت و خواست که امضاش کنم
نوشته بود …
” دلم نمی خواهد یک تار موی شما را نامحرمی ببیند…❤ “
منم امـــــضاش کردم …
مادرم از این موضوع ناراحت شد و گفت
این پسر خیلی سخت گیره ؛
ولی من ناراحت نشدم
چون میدونستم که میخواد زندگی کنه …
واقعاً هم زندگی باهاش بهم مزه میداد
تا قبل شروع زندگی مشترک دانشگاه میرفتم
میخواستم ادامه تـــــحصیل بدم ولی
وقتی که با مهدی ازدواج کردم …
بچه دار هم که شدیم
اونقده تو خونه خوش بودم ؛
که دلم نمیخواست جایی برم تا جایی که همه
بهم میگفتن …
” تو چی از خونه میخوای که چسبیدی به کنجش ؟”
جو خونه مونو اونقد دوســـــت داشتم
که دلم نمیخواست رهاش کنم ؛
موندن تو اون چاردیواری واسم لذت بخش بود
تا حدی که حتی تصمیم گرفتم
جای ادامه تحصیل و بیرون رفتن از خونه …
بیشتر بمونم تو خونه و مادر باشم و یه هـــــمسر
همسر شهید مدافع حرم مهدی قاضی خانی
#فرهنگ_فاطمیه
از نکات قابل توجه اینست که ﺍﮔر ﺑﻪ همسرت ﻣﺤﺒﺖ نکنی حتما ﺩﯾﮕﺮﯼ ﻣﺤﺒﺖ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﮐﺮﺩ!
و ﺍﮔر با همسرت ﺣﺮﻑ ﻧﺰﻧﯽ حتما ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺑﺎ ﺍﻭ صحبت ﺧﻮﺍﻫﺪ کرد!
ﺍﮔﺮ هم ﺑﺮﺍﯼ همسرت ﻫﺪﯾﻪ ﻧﺨﺮﯼمطمئن باش ﺩﯾﮕﺮﯼ ﺧﻮﺍﻫﺪ ﺧﺮﯾﺪ!
و نیز ﺍﮔﺮ همسرت ﺭﺍ ﺩﺭﮎ ﻧﮑﻨﯽ، ﺩﯾﮕﺮﯼ در پی ﺩﺭﮐﺶ ﺧﻮﺍﻫﺪ بوﺩ!
مطمئن باش که ﺍﮔﺮ همسرت ﺭﺍ ﻭﻝ ﮐﻨﯽ، کس ﺩﯾﮕﺮﯼ مالک او خواهد شد!
و ﺍﮔﺮ همسرت ﺭﺍ ﺑﺎﻭﺭ ﻧﮑﻨﯽ، باور کسی ﺩﯾﮕﺮ ﺧﻮﺍﻫﺪ شد!
و همینطور ﺍﮔﺮ همسرت ﺭﺍ ﺍﺯ ﻧﻈﺮ ﺟﻨﺴﯽ ﺭﺍﺿﯽ نگه نداری، راضی شدنش را کسی دیگر بعهده خواهد گرفت. و ﺍﮔﺮ ﻫﻢ ظاهرا ﺧﯿﺎﻧﺖ نکند ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺣﻔﻆ جایگاه و آبرویش است، ﻧﻪ از ﺗﺮﺱ شما…
#فرهنگ_فاطمیه
#به_قلم_خودم
در همسرداری باید سیاست بخرج داد که سه عامل موثر در خوب شدن زندگی یکی توجه، و دیگری محبت ، و سومین عامل تشکر و قدردانی است که اگر اینها در زندگی رعایت شود، شما بهترین زوج برای همدیگر خواهید بود.
این سه تا هزینه چندانی ندارد، فقط به کمی حوصله و مدیریت نیاز دارد.
زندگی را به کام خود و دیگران شیرین نمایید.
#به_قلم_خودم
#فرهنگ_فاطمیه
امام صادق (علیه السلام)
هر کس پیش از دعا کردن براى خودش،
چهل مؤمن را دعا کند، دعایش مستجاب شود.
بحار الأنوار : 93/317/21
#حدیث_روز
غیر اخلاقی ترین عادت بشر اینست که مدام و بی وقفه، در باره هرکس و پیش از آنکه بفهمد ودرک کند قضاوت می کند. این آمادگی پرشور برای قضاوت کردن، نفرت انگیزترین حماقت و مخرب ترین شرارتهاست…
در سالم بودن آدمى، همین بس که عیوب دیگران را کمتر در ذهن خود نگه دارد!
“امام علی(علیه السلام)”
#حدیث_روز
همسرانه
یکی از راههای افزایش رضایت در رابطه زناشویی و دوستانه، دریافت هدایاست. ولی این عمل نیک باید دو طرفه باشد و نه فقط وظیفه آقایون!
وساطت در ازدواج
️امیرالمؤمنین (علیه السلام)
بهترین وساطتها این است که میان دو نفر در امر #ازدواج وساطت شود، تا سر و سامان بگیرند
?میزان الحکمه جلد5 صفحه87
#حدیث_روز
ما مصیبت زده ایم…
از آیت الله بهجت پرسیدند: مقصود از «مصیبت در دین» ذکر شده در برخی ادعیه چیست؟
جواب دادند: «همین مصیبتی که به آن مبتلا هستیم؛ یعنی فقدان امام زمان»
چقدر سنگین است این حرف اگر بفهمیم. ما کجا و مصیبت زدگی کجا؟ مصیبت زده تعریف دارد؛ علامت و نشانه دارد. مصیبت زده یعنی مادرِ داغ فرزند دیده؛ یعنی کسی که در سیل یا زلزله تمام سرمایه یک عمرش را از دست داده…، مصیبت زده، غم زده است. اشک چشمش خشک نمیشود؛ آرام و قرار ندارد.
ما مدعیان انتظار امام زمان، کدام یک از این حالات را در غم فراق امام تجربه کرده ایم؟ پس یا خیال میکنیم یار امام و منتظر حضرتیم یا شیطان چنان سرگرممان کرده که راه را گم کرده و به بی راهه زده ایم.
گفتم شیطان؛ راستی مگر منتظر امام زمان دنباله روی شیطان میشود؟!
تلنگری شیرین.
روزى حضرت عیسى (علیه السلام) از صحرایى میگذشت.
در راه به عبادتگاهى رسید که عابدى در آنجا زندگى میکرد. حضرت با او مشغول سخن گفتن شد. در این هنگام جوانى که به کارهاى زشت و ناروا مشهور بود از آنجا گذشت. وقتى چشمش به حضرت عیسى (علیه السلام) و مرد عابد افتاد، پایش سست شد و از رفتن باز ماند و همان جا ایستاد و گفت:
«خدایا من از کردار زشت خویش شرمندهام. اکنون اگر پیامبرت مرا ببیند و سرزنش کند، چه کنم؟ خدایا! عذرم را بپذیر و آبرویم را مبر.»
مرد عابد تا آن جوان را دید سر به آسمان بلند کرد و گفت: «خدایا! مرا در قیامت با این جوان گناهکار محشور مکن.»
در این هنگام خدا به پیامبرش وحى فرمود که به این عابد بگو: «ما دعایت را مستجاب کردیم و تو را با این جوان محشور نمیکنیم، چرا که او به دلیل توبه و پشیمانى، اهل بهشت است و تو به دلیل غرور و خودبینى، اهل دوزخ.»
امام رضا علیه السلام:
جبرئیل بر پیامبر صلى الله علیه و آله فرود آمد و گفت: اى محمّد! پروردگارت تو را سلام مى رساند و مى فرماید: دوشیزگان همچون میوه روى درخت هستند. میوه چون برسد براى آن دارویى جز چیــــدن نباشد
وگرنه بر اثر آف️ـتاب و باد خراب مى شود.
دوشیزگان نیز هرگاه به مرحله زنان برسند آنان را دارویى جز شوهر دادن نباشد وگرنه از گمراهى و فساد ایمن نخواهند بود.
پس، رسول خدا صلى الله علیه و آله بر منبر رفت و مردم را جمع کرد و فرمان خداوند عز و جل را به آگاهى آنان رساند.
بحار الأنوار: 16/223/22
#حدیث_روز
با همسرت خوش رفتار باش؛ تا زندگیات باصفا شود…
#حدیث_روز
زمانی که نیکیها را برای دیگران آرزومندی؛ نیکیها به سوی تو باز میگردند. این قانون طبیعت است….
تعریفی معقول برای حجاب.
دختری یک تبلت خریده بود.
پدرش وقتی تبلت را دید پرسید:
وقتی آنرا خریدی اولین کاری که کردی چی بود؟
دختر گفت: روی صفحه اش را با برچسب ضدخش پوشاندم و یک کاور هم برای جلدش خریدم.
پدر: کسی مجبورت کرد اینکار را بکنی؟
دختر: نه!
پدر: به نظرت با این کارت به شرکت سازنده اش توهین شد؟
دختر: نه پدر، اتفاقا خود شرکت توصیه میکند که از کاور استفاده کنیم.
پدر: چون تبلت زشت و بی ارزشی بود اینکار را کردی؟
دختر: اتفاقا چون دلم نمیخواهد ضربه ای بهش بخوره و از قیمت بیفته این کار را کردم.
پدر: کاور که کشیدی زشت شد؟
دختر: به نظرم زشت نشد؛ ولی اگه زشت هم میشد، به حفاظتی که از تبلتم میکنه می ارزه.
پدر نگاه با محبتی به چهره دخترش انداخت، و فقط گفت:
“حجاب” یعنی همین”
یاد اهل بیت علیهم السلام
عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ أَبِیهِ عَنْ فَضَالَةَ بْنِ أَیُّوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع یَقُولُ شِیعَتُنَا الرُّحَمَاءُ بَیْنَهُمُ الَّذِینَ إِذَا خَلَوْا ذَکَرُوا اللَّهَ إِنَ ذِکْرَنَا مِنْ ذِکْرِ اللَّهِ إِنَّا إِذَا ذُکِرْنَا ذُکِرَ اللَّهُ وَ إِذَا ذُکِرَ عَدُوُّنَا ذُکِرَ الشَّیْطَانُ.
? الکافی (ط - الإسلامیة) ج2 186 باب تذاکر الإخوان
ابن ابى حمزه گوید: شنیدم امام صادق علیه السلام مىفرمود: شیعیان ما با همدیگر مهربانند، چون تنها باشند خدا را یاد کنند.
بدانید یاد ما اهل بیت نیز از یاد خداست هر گاه ما یاد شویم خداوند نیز یاد می شود و چون دشمن ما یاد شود، شیطان یاد شود.
#حدیث_روز
مرد من پسر دیروزست.
توجه داشته باشید که مردها، همان موجودات قدرتمندی هستند، که هر چقدر محکم در آغوش بگیریشان اذیت یا تمام نمیشوند. زور آنهاعلاوه به در کنسروها، وزنههای سنگین، به غُرغرهای زنانه خوب میرسد. تازه پارک دوبلشان هم از ما خیلی بهتر است..!
مردها، همان پسربچههای قویاند، اما نه آنقدر قوی که بیتوجهی شما را تحمل کنند! نه آنقدر قوی که بدون دوستت دارمهای زنی شب راحت بخوابند! نه آنقدر قوی که خیال فردای خانواده آنها را از پای درنیاورد! نه آنقدر قوی که زحمت نان پیرشان نکند!
و خاطر نشان کنم که مردها، پسر بچههای قویاند، که اگر در آغوششان نگیری و ساعتها پای پرحرفیهای پسرکوچولوی درونشان ننشینی، شکست میخورند. و آنقدر مغرورند که اگر این شکست هزار بار هم تمامشان کند، آخ نگویند، فقط از درون بمیرند! آن هم طوری که آب از آب تکان نخورد و مثل همیشه از سرکار برگردند و شام بخورند.
تنها راهی که برای آنها می ماند اینکه فقط پسر کوچولوی سربه هوای درونشان را میبرند گوشهای از وجود خود دفن میکنند و باقی عمر را در روزنامه، تلویزیون، پشت میز اداره یا ….، در حسرتش مینشینند.
پس بیشتر هوای همسر خود که همان پسر کوچولوهای زندگیمان هستند را داشته باشیم، آنها مسیر زیادی را از پسر بچگی خود تا اینجا آمدهاند، تا مرد رویاهای ما باشند!
دنیا بدون ابراز علاقه مردانه با صدایی مردانه جای ناامن و وحشتناکی است. و با پشتوانه آنهاست که راه هموار می شود.
#به_قلم_خودم
#فرهنگ_فاطمیه
اگر میخواهید همسرتان عاشقتان باشد، با او رفیق باشید! و این را بدانید رفیقها، محرم راز همدیگر هستند. شما هم کاری کنید که اگر چیزی توی دل او هست، با آرامش بتواند با شما در میان بگذارد و از چیزی نترسد. رفیق با وفا، هیچ وقت راز رفیق خور را به کسی نمی گوید! پس اگر همسرتان یک وقت خدای نکرده اشتباهی هم مرتکب شد، کسی نباید خبردار بشود. حتی خانواده شما!
#به_قلم_خودم
#فرهنگ_فاطمیه
در بهشت به مردان وعده حوری داده شده، خانمها چه پاداشی میگیرند؟
در جلد 19 مجموعه آثار شهید مطهری در پاسخ به این سوأل که پاداش زنان مومن در بهشت چیست؟ چنین آمده که در روز قیامت، اگر شوهر زن مؤمنه، اهل بهشت بود همان مرد را به اختیار خود میپذیرد و اگر از اهل جهنم بود مردی را از میان مردان بهشتی برمیگزیند. شاید بتوان گفت علت این که زنان بهشتی، چه از جنس حوران بهشتی و چه آنان که وارد بهشت شدهاند دارای یک همسر هستند، این است که چند شوهری علاوه بر ناسازگار بودن با طبیعت مرد با طبیعت زن نیز ناسازگار است.
اما گروهی دیگر از مفسرین در مقابل میگویند که حورالعین میتواند مذکر هم باشد، بر اساس این نظر شاید علت این که اوصاف حور به کار رفته در قرآن بر مؤنث دلالت میکنند نه بر مذکر، به این جهت بوده است که گفتوگو و محاوره در آن آیات با طائفه مردان مؤمن بوده است، نه با زنان مؤمن دنیوی، لذا اسلوب محاوره اقتضا داشت که اوصاف زنان بهشتی ذکر شود.
اما باید توجه داشت با مراجعه به آیات، روایات و تفاسیر مربوطه این گونه استفاده می شود که زنان با ایمان در قیامت در کنار زنان بهشتی (حورالعین) با مردان مؤمن بهشتی قرین میباشند. و زنان با ایمان با همسران با ایمان خود وارد بهشت میشوند.
#فرهنگ_فاطمیه
سپاسگزاری از همسر.
تشکر برای زحمتها و سختیهایی که برای تهیه مخارج زندگی میکشد، انگیزه هایش را برای تلاش دوچندان می کند…
پس هیچ وقت نگویید وظیفه اش است…
برای اینکه زندگی خوب وخوشی داشته باشیم، لازم است که قدرمحبت ها وزحمت های یکدیگر را بدانیم، و ازهم تشکرکنیم.
ونیز برای تداوم زندگی برخی روانشناسان توصیه میکنند با مردی ازدواج کنید که خواهر دارد و یا با مادرش رابطه اش عالیست! چون او با دنیای زنها بیشتر آشنا شده و احتمال اینکه از شما توقعات غیرمنطقی داشته باشد کمتر از بقیهی مردان است.
#به_قلم_خودم
#فرهنگ_فاطمیه
به سلامتی اونایی که به پدر و مادرشون احترام میذارن
و میدونن تو خونه ای که بزرگترها کوچک شوند
کوچکترها هرگز بزرگ نمی شوند!
چگونه همسر آینده مان را انتخاب کنیم؟
خانم ها دوست دارند فکر کنند که فقط یک مرد بی عیب و نقص و با کمال برایشان وجود دارد که تقدیر او را رقم می زند و آقایان فکر می کنند که می توانند چندین زن را ملاقات کنند و از بین آشنایی های متعدد یکی را انتخاب کنند. ولی تأهل به معنای واقعی این است که شریکی مناسبی در زندگی پیدا کنیم.
️این ازدواج است که امتیازاتی به فرد می دهد از جمله هم صحبتی، شانه ای برای گریستن و خالی کردن بار غم و بازویی برای حمایت و امنیت یافتن در پناه آن و رفع نیازهای جسمانی.
️برای انتخاب همسر آینده خود، ابتدا باید او را ملاقات کنید. امکان ملاقات در دانشکده دوران تحصیل، محل کار، معرفی از طریق دوستانتان، اماکن عمومی و … حاصل می گردد. بهترین مکان مناسب جایی است که شما بتوانید با افراد مشابه خودتان برخورد کنید. کسی که طبق خواسته های شما باشد.
️چند مسأله زیر را جدی بگیرید:
1 - انتخاب یک خویشاوند و دوست خانوادگی نزدیک به عنوان نامزد احتمالی
شما و خانواده هایتان سالهاست که همدیگر را می شناسید و از نقاط ضعف و قوت هم اطلاع دارید. و این شروعی قابل اعتماد و امن است و بستگی به خود شما دارد که آیا این نوع ازدواج را دوست دارید یا نه.
2 - آشنایی و ازدواج دو همکار
به هم علاقه مند شدن دو همکار در محیط کار باید تا زمان اعلام نامزدی مخفی بماند تا مشکلاتی پیش نیاید و در شما احساس شرمندگی و گناه روی ندهد و این موقعی ارزشمند است که به پیوند مستحکم بیانجامد.
3 - همدیگر را خوب بشناسید
با چند معاشرت کوتاه دست به ازدواج نزنید، چون این معاشرت های کوتاه از نظر بعد احساسی بر شما تأثیر می گذارد و این مسأله می تواند مانع شناخت دو نفر از یکدیگر می شود.
4 - مراقب سن باشید
هر چقدر مسن تر شوید بیشتر نگران موفقیت رابطه ها هستید و سخت تر کسی پیدا می شود، پس مواظب بالا رفتن سن خود باشید و برای انتخاب شریک زندگی تان، وسواس گونه رفتار نکنید. به جای آن ایده آل ها و شرایط مناسب خود را بررسی کرده و در صورتی که طرف مقابل بیشتر شرایط را داشت، به او پیشنهاد ازدواج دهید.
5 - به عقل خودتان اتکا نکنید
از مشورت خانواده ها در انتخابتان استفاده کنید. نظر دوستان صادق و خیرخواهتان را بپرسید و اگر لازم بود نزد مشاور ازدواج بروید تا مطمئن شوید انتخاب درستی داشته اید.
6 - در رابطه تان دقت کنید
حرف زدنتان همراه با فکر و آگاهی باشد ولی گفت و گو های مهم را نباید در یک جشن تولد یا سینما از مسافت دور یا پای تلفن بیان کنید بلکه باید در رفت و آمدهای خانوادگی یا ملاقات های دوران خواستگاری بیان کنید.
7 - شیفته نشوید
در روزهای اولی که احساس می کنید همسر مورد نظر را انتخاب کرده اید، ممکن است آنقدر شیفته باشید که خیلی از ایرادهای او را نبینید. این دوران، وقت عمل کردن و نهایی کردن قول و قرارهای ازدواج نیست. به جای آن به خودتان فرصت دهید تا طرف مقابل را بشناسید و او را به شکل واقعی ببینید.
#فرهنگ_فاطمیه
صادق بودن.
درباره ی علایق، احساسات، نقاط ضعف و حتی گذشته ی خود، چیزهایی هست که در مورد آنها باید صادق باشید. ممکن است خیلی حساس بوده، و یا در حال حاضر از یک بیماری رنج ببرید، ولی ترس از دست دادن همسرتان نباید شما را به دروغ گفتن وادار کند.
در مورد هرچیزی که ممکن است بعدها لو برود و همسرتان را نسبت به شما سرخورده کند، باید با صداقت و شجاعت با آن برخورد، و هیچ چیز را نباید پنهان کنید.
این اطمینان را باید داشته باشید که اگر همسرتان به اندازه کافی شما را دوست داشته باشد، نه تنها شما را ترک نخواهد کرد، بلکه صادقانه و با شهامت شما را تحسین خواهدکرد، و چه بسا شما را نیز حمایت خواهد کرد.
#به_قلم_خودم
#فرهنگ_فاطمیه