زِ عشقت بند بندِ
این دل “دیوانه"می لرزد!
خرابم می کنی اما
خرابی با تُ می ارزد…
شھید علیرضا عاصمی
جوان هفده ساله ای که یک هفته پس از جنگ ، به جبهه رفت ! یک روز دوره کلاسیکی جنگ ندید…حتی او را به لحاظ سن کم ، به جبهه اعزام نمیکردن واوبا ترفندهایی خود را به خیل کربلاییان رساند.
آن روزها در خطوط مرزی، وقتی به میدان مین برخورد میکند، هیچ اطلاعاتی ندارد! و باید او معبری در دل میدان فهم خود بزند! بدنبال کسب علم تخریب میرود!همین پیدایش حس کنجکاوی شروع کارش در رشته ی “تخریب” شد، این جوان تازه وارد، در دل جنگ رشد کرد، تجربه کسب کرد و مدتی بعدفرمانده واحد تخریب قرارگاه خاتم الانبیاء و تیپ ویژه پاسداران شد…
و حالا فرمانده ای قدر شده بود، که عملیات درون مرزی"کرکوک” را طراحی و اجرا میکند…آنقدر باهوش بود، که راکتهای عمل نکردهٔ هواپیماها را خنثی میکرد و عاقبت یکی از همانها"علی” را آسمانی کرد.
روز13 دیماه سال 1365-خط پایان او در زمین و شروع حیات جاویدانش شد…
اگه بچه های تخریب ، بدستور علیرضا ، رفتن و مظلومانه دست و پاهاشون قطع شد! و اگه شهدا تخریب ، تیکه تیکه شدن !! پودر شدن !!… علیرضاعاصمی ، رکورد همه ی اونا رو زد !! فکرش را بکنید، کنار یه راکت هواپیما، تو عمق 4متری زمین! چسبیده به راکت!! یکهو منفجر بشه عاصمی ، بخار شد…
خدا خواست، فرمانده پیش نیروهاش شرمنده نباشه…
عجب دانشگاهی بود، جبهه !!!!!!!! حتی در نحوه شهادت هم استاد ، و فرمانده بودن…
این دل "دیوانه"می لرزد!