امام على علیه السلام :
از سخن گفتن با کسى که گفتارت را نمى فهمد بپرهیز ، که تو را به ستوه مى آورَد .
شرح نهج البلاغه ، ابن ابى الحدید ، ج 20 ، ص282
موضوعات: "بدون موضوع" یا "لقب امام زمان"
#راه_های_ایجاد_آرامش
1-جلوی گریه خود را نگیرید و گهگاهی گریه کنید.
2- دست کم روزی 15 دقیقه را در سکوت بگذرانید و به نیازهای واقعی خود و نیز چیزهایی که دارید فکر کنید.
3- افراد آرام به خود میگویند که برای تغییر گذشته کاری نمیتوان کرد، آنگاه از فکر ادامه زندگی لذت میبرند.
4- وقتی احساس میکنید که سرتان پر از فکرهای جور و واجور است و جای خالی در آن نیست، با قدم زدن، آنها را پاک کنید.
5- اگر نتوانید کسی را ببخشید، افکار خشمگینتان شما را برای همیشه با این افراد مرتبط خواهد کرد. شاد کردن دیگران، باعث آرامش میشود.
6- آرامش را از کودکان بیاموزید، ببینید که چگونه در همان لحظهای که هستند، زندگی میکنند و لذت میبرند.
7- از همان که هستید راضی باشید، در این صورت احساس آرامش بیشتری میکنید.
8- هر چه اکسیژن بیشتری به شما برسد، آرامتر خواهید شد، خوب است در محل کار و زندگی خود گیاهی نگه دارید.
9- مهم نیست که با شما مودبانه برخورد کنند یا نه، برخورد مودبانهی شما، باعث ایجاد آرامی و احساس خوبی در شما خواهد شد.
10- سرعت حرکت شما با احساستان رابطهای مستقیم دارد، آرام راه بروید و حرکات بدن خود را آرامتر کنید، طولی نمیکشد که آرام خواهید شد. گاهی میتوانید برای رسیدن به آرامش، دراز بکشید، عضلات خود را شل کنید و به هیچ چیز فکر نکنید.
11- با حرکات آرام و صحبت کردن شمرده، احساس آرامش را به جمع منتقل کنید. آیا تا به حال فرد آرامی را دیدید که با صدای بلند صحبت کند؟
12- با شوخ طبعی به آرامش خود کمک کنید.
13- راحتی، یکی از عناصر مهم آرامش است، مثل دمای مناسب، صندلی راحت و لباس و کفش راحت
14_هر چند وقت یک بار ساعتتان را باز کنید و خود را از فشار زمان نجات دهید.
15_ در آوردن کفشها به کاهش فشار عصبی کمک میکند.
16 _لباسهای گشاد و راحت، باعث ایجاد راحتی و احساس آرامش میشود.
17- هوای دریا، آب شور و صدای امواج، همگی باعث آرامش میشوند، مسافرت به سواحل دریا را فراموش نکنید. تماشای ماهیها مثل خیره شدن به دریا، در شما ایجاد آرامش میکند، زیرا ماهیها آرام شنا میکنند و آرام تنفس میکنند.
18- آهسته غذا خوردن و جویدن، باعث تجدید قوای فکری و احساس آرامش خواهد شد.
19_احساسات و مشکلات خود را به دیگران بگویید و آرامش بیشتری احساس کنید.
20- یکی از مهمترین مهارتها در آرام بودن، فکر نکردن به مسایل کوچک است، دومین مهارت، کوچک شمردن تمام مسایل است.
بسم الله الرحمن الرحیم
اجر و پاداش زیارت کنندگان سید الشهدا
أَبِی عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام
وَکَّلَ اللَّهُ بِقَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام سَبْعِینَ أَلْفَ مَلَک یَعْبُدُونَ اللَّهَ عِنْدَهُ الصَّلَاةُ الْوَاحِدَةُ مِنْ صَلَاةِ أَحَدِهِمْ تَعْدِلُ أَلْفَ صَلَاةٍ مِنْ صَلَاةِ الآْدَمِیِّینَ یَکُونُ ثَوَابُ صَلَاتِهِمْ لِزُوَّارِ قَبْرِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ علیه السلام
وَ عَلَى قَاتِلِهِ لَعْنَةُ اللّهِ وَ الْمَلائِکَةِ وَ النّاسِ أَجْمَعِینَ أَبَدَ الآْبِدِین
امام صادق علیه السّلام
خداوند متعال هفتاد هزار فرشته را بر قبر حضرت حسین بن على علیهما السّلام موکّل ساخته که او را نزد قبر عبادت کنند،
یک نماز از یک نفر آنها معادل با هزار نماز آدمیان مى باشد و ثواب نمازشان براى زوار قبر حضرت امام حسین علیه السّلام است
و براى قاتل آن حضرت لعنت خدا و ملائکه و مردم اجمعین
?کامل الزیارات ١٢٢
#حدیث_اعمال
امام صادق علیه السلام
?..من اراد الله به الخیر قذف فی قلبه حب الحسین و حب زیارته
?..کسی که خدا خیر خواه او باشد محبت حسین و شوق زیارتش را در دل او می اندازد
?بحار الانوار ج98،ص76
#آیت_الله_جوادی_آملی :
فرق بیان و ابهام چیست؟
پس «علَّم الانس القرآن» وقتی انس که انسان بالقوّه است با قرآن آشنا شد، میشود انسانِ بالفعل (خَلَقَ الْإِنسَانَ)، آن وقت می شود انسان، بعد (عَلَّمَهُ الْبَیَانَ) در می آید.
فرق بیان و ابهام چیست؟ به چه چیزی می گوییم مبهم؟ و لذا به چه چیزی می گوییم بهیمه؟ آن که روشن نیست که به چه چیزی می گوید؟ آنکه حرفش محتوایی ندارد، برهانی ندارد، به جایی تکیه ندارد، می گوید مُد است این را می پسندم. این کسی که می گوید مُد است این را می پسندم که برهانی در آن نیست. تعبیر قرآن از این گروه به مختال است؛ یعنی با خیال زندگی می کنند. این «متخیّلٌ بالفعل»؛ منتها تخیّل که باب تفعّل است در قرآن نیامده، اختیال که باب افتعال است در قرآن آمده.
بعضیها مختالاند با خیال زندگی می کنند نه با عقل: (إِنَّ اللَّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ)، امروز می پسندم، مُد این است، اینها قبول می کنند، جامعه قبول می کند. شما یک برهان اقامه بکنید ببینید آنکه خلق کرده از ما چه می خواهد، آنکه حق است از ما چه می خواهد؟
#تفسیر 96/7/22
امام علی علیه السلام:
هرکس در مقابل ثروتمند به خاطر ثروتش تواضع کند، دو سوم دینش از بین برود…
امام حسین علیه السلام:
إنَّ اللّه َ اصطَفى مُحَمَّدًا صلی الله علیه و آله عَلى خَلقِهِ، وأکرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ، واختارَهُ لِرِسالَتِهِ، ثُمَّ قَبَضَهُ اللّه ُ إلَیهِ وقَد نَصَحَ لِعِبادِهِ، وبَلَّغَ ما اُرسِلَ بِهِ صلی الله علیه و آله. وکُنّا أهلَهُ وأولِیاءَهُ وأوصِیاءَهُ ووَرَثَتَهُ وأحَقَّ النّاسِ بِمَقامِهِ فِی النّاسِ، فَاستَأثَرَ عَلَینا قَومُنا بِذلِکَ، فَرَضینا، وکَرِهنَا الفُرقَةَ، وأحبَبنَا العافِیَةَ، ونَحنُ نَعلَمُ أنّا أحَقُّ بِذلِکَ الحَقِّ المُستَحَقِّ عَلَینا مِمَّن تَوَلاّهُ.
امام حسین علیه السلام فرمود:
خداوند، محمّد صلی الله علیه و آله را براى خلقش برگزید و با پیامبرى گرامیش داشت و او را براى رسالت خود برگزید. سپس خداوند، او را در حالى نزد خود برد که حضرت صلی الله علیه و آله براى بندگان خدا خیر خواسته بود و آن چه را که براى آن فرستاده شده بود رسانده بود. ما خاندان، یاوران، اوصیاء، وارثان و سزاوارترین مردم هستیم براى دست یافتن به مقام او در میان مردم. اما قوم ما این مقام را از ما گرفتند و به خود اختصاص دادند و ما هم بدین امر تن دادیم و از تفرقه تنفّر و عافیت را خوش داشتیم و این در حالى است که مى دانیم ما به این حقّ که حقّ ماست، سزاوارتر از کسانى هستیم که آن را در اختیار گرفته اند.
?تاریخ الطبریّ: ج5 / 357
?البدایة والنهایة: ج8 / 157
حَدَّثَنِی الْحَسَنُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ أَبِیهِ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَلِیِّ بْنِ شَجَرَةَ عَنْ سَلَّامٍ الْجُعْفِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدٍ الصَّنْعَانِیِّ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (علیه السلام) قَالَ:
کَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه و آله) إِذَا دَخَلَ الْحُسَیْنُ (علیه السلام) جَذَبَهُ إِلَیْهِ ثُمَّ یَقُولُ لِأَمِیرِ الْمُوءْمِنِینَ (علیه السلام) أَمْسِکْهُ ثُمَّ یَقَعُ عَلَیْهِ فَیُقَبِّلُهُ وَ یَبْکِی یَقُولُ یَا أَبَتِ لِمَ تَبْکِی فَیَقُولُ یَا بُنَیَّ أُقَبِّلُ مَوْضِعَ السُّیُوفِ مِنْکَ قَالَ یَا أَبَتِ وَ أُقْتَلُ قَالَ إِی وَ اللَّهِ وَ أَبُوکَ وَ أَخُوکَ وَ أَنْتَ قَالَ یَا أَبَتِ فَمَصَارِعُنَا شَتَّى قَالَ نَعَمْ یَا بُنَیَّ قَالَ فَمَنْ یَزُورُنَا مِنْ أُمَّتِکَ قَالَ لَا یَزُورُنِی وَ یَزُورُ أَبَاکَ وَ أَخَاکَ وَ أَنْتَ إِلَّا الصِّدِّیقُونَ مِنْ أُمَّتِی
عبد اللّه بن محمّد صنعانى، از حضرت ابى جعفر علیه السّلام نقل کرده که آن جناب فرمودند:
هر گاه حضرت حسین بن على علیهما السّلام بر پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم داخل مى شدند حضرت او را به خود مى چسباندند و سپس به امیر الموءمنین علیه السّلام مى فرمودند: او را نگاه دار و پس از آن او را بوسیده و مى گریستند.
حسین علیه السّلام عرض مى کرد: اى پدر چرا گریه مى کنى؟
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مى فرمود: فرزندم جاهاى شمشیر را بوسیده و مى گریم.
حسین علیه السّلام عرضه مى داشت: اى پدر من کشته خواهم شد؟
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مى فرمود: بلى به خدا قسم تو و پدرت و برادرت جملگى کشته خواهید شد.
عرض مى نمود: پدر، قبور ما از هم متفرق و پراکنده مى باشد؟
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مى فرمود: بلى پسرم.
عرض مى کرد: از امّت شما چه کسانى به زیارت ما مى آیند؟
رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم مى فرمود: من و پدرت و برادرت و تو را زیارت نخواهد نمود مگر راست گویان از امّت من.
?کامل الزیارات،ص37،باب22،ح4
◼️امام سجاد (علیه السلام):
حق زبان،احترام گذاشتن به آن با ترک زشت گویی،عادت دادنش به خوبی،ترک گفتار بی فائده ونیکی به مردم و خوشگویی درباره آنان است.
سوگندبه خدا اگر پیامبر(صلی لله علیه وآله)به جای سفارش به مودت ودوستی درحق ما سفارش در کشتن وظلم به ما می نمود از این بیشتر نمی توانستند در حق ما ظلم کنند
?لهوف،ص202
باید بدانید که انتظار فرج امام زمان(عج)خود بخش عظیمی از فرج و ظهور است،زیرا با تقاضا واصرار مردم،فرج امام زمان(عج)به سرعت تحقق خواهد یافت.
کسی که به آنچه خداوند بر او واجب ساخته عمل کند از بهترین مردمان است.
?اصول کافی،ج2،ص82
من پسر کسی هستم که فرشتگان آسمان بر او گریستند و جنیان در زمین و پرندگان در هوا بر او نوحه سرایی کردند.
?بحارالانوار،ج45،ص174
دوستان و اولیاء خدا در فعالیت های دنیوی خود برای دنیا به زحمت نمی اندازند وخود را خسته نمی کنند بلکه برای آخرت زحمت می کشند.
?بحارالانوار،ج73،ص92
هرکس در هیچ کاری به مردم امید نبندد وهمه کارهای خود را به خدای عزوجل واگذارد،خداوند هر خواسته ای که او داشته باشد اجابت کند.
?کافی،ج2،ص148
امام حسین علیه السلام:
تلخ و شیرین دنیا خواب و خیالی بیش نیست و بیداری در آخرت است.
?بحارالانوار،ج73،ص191
امیرالمومنین علیه السلام:
یاد ما اهل بیت،شفابخش بیماری ها و ناخکشی ها و درمانگر وسوسه شکّ است
?خصال،ج2،ص625
#زیبا_عبرت_آموز
تو گناه را ترک کن، خدا تربیتت می کند
رجبعلی خیاط می گوید:
«در ایّام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته مَنْ شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: «رجبعلی! خدا می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم: «خدایا! من این گناه را برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن!»
آن گاه یوسف گونه پا به فرار می گذارد و نتیجه این ترک گناه، باز شدن دیده برزخی او می شود؛ به گونه ای که آنچه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود و برخی اسرار برای او کشف می شود
کیمیای محبت، محمدی ری شهری، دار الحدیث، چاپ سوم، ص79
یکی از سه حالت برای دعا
الإمامُ زینُ العابدینَ علیه السلام :
المؤمنُ مِن دُعائهِ على ثلاثٍ: إمّا أن یُدَّخَرَ لَهُ ، و إمّا أن یُعَجَّلَ لَهُ ، و إمّا أن یُدْفَعَ عَنهُ بَلاءٌ یُریدُ أن یُصِیبَهُ
امام زین العابدین علیه السلام :
دعاى مؤمن از سه حال خارج نیست :
1-یا برایش ذخیره مى گردد ،(چون به صلاحش نبود مستجاب شود ، قیامت پاداش بزرگی به او داده می شود)
2- یا در دنیا برآورده مى شود ،
3-یا بلایى را که مى خواهد به او برسد، دفع مى شود .
? تحف العقول : 280 .
پیشگویى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله درباره چگونگى شهادت
الأمالى صدوق - به نقل از ابن عبّاس از پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله - :
هنگامى که حسین را دیدم، آنچه را پس از من با او مى کنند، به یاد آوردم گویى که مى بینم به حرم و قبر من پناه آورده ؛ امّا پناهش نمى دهند و در رؤیایش او را به سینه ام مى چسبانم و به او فرمان کوچ از هجرتگاهم مى دهم و او را به شهادت مژده مى دهم. و او از آن جا به سوى قتلگاه و جایگاه بر خاک افتادنش، بار مى بندد ؛ [به سوى ]سرزمین کرب و بلا و قتل و فنا
گروهى از مسلمانان او را یارى مى دهند. آنان از سَروران شهیدان امّت من در روز قیامت هستند.
گویى به او مى نگرم که تیر خورده و از اسبش به زمین افتاده و سپس مانند گوسفند، سرش را مظلومانه مى بُرند.
?الأمالى صدوق : ص 177 ح 178
بشارة المصطفى : ص 199
کفایة الأثر - به نقل از عبد اللَّه بن عبّاس - :
بر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله در آمدم و حسن علیه السلام بر گردن و حسین علیه السلام بر روى ران ایشان بود.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله صورت و دهان آن دو را مى بوسید و مى فرمود: «خدایا! دوستدار این دو را دوست بدار و دشمن آنان را دشمن بدار».
سپس فرمود: «اى ابن عبّاس! گویى مى بینم که موى سپید مَحاسنش از خونش خضاب شده و دعوت مى کند ؛ امّا پاسخى نمى یابد. و یارى مى طلبد ؛ امّا یارى نمى شود».
گفتم: اى پیامبر خدا! چه کسانى این کارها را مى کنند؟
فرمود: «بَدان امّتم! آنان را چه مى شود؟ خدا. شفاعتم را شامل ایشان نکند!».
?کفایة الأثر : ص 16
مستدرک الوسائل: ج 10 ص 276 ح 12009
?پیشگویى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله درباره مزار و زائرانش
الإرشاد:
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله روزى نشسته بود و على و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام گِردش را گرفته بودند. پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به آنان فرمود: «شما در چه حالى خواهید بود، هنگامى که بر خاک بیفتید و مرقدهایتان پراکنده شود؟».
حسین علیه السلام به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله گفت: ما به مرگ طبیعى مى میریم یا کشته مى شویم؟
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: «پسرکم! تو به ستم کشته مى شوى و برادرت نیز به ستم کشته مى شود و فرزندانتان در زمین رانده و پراکنده مى شوند».
حسین علیه السلام گفت: چه کسى ما را مى کشد، اى پیامبر خدا؟
فرمود: «بدترینِ مردمان».
گفت: پس از کشته شدن ما، کسى ما را زیارت مى کند؟
فرمود: «آرى ؛ گروهى از امّتم که شما را به قصد نیکى و پیوند با من زیارت مى کنند. چون روز قیامت شود، در ایستگاه حسابرسى نزدشان مى آیم و بازوهایشان را مى گیرم و از هراسها و سختى هاى آن نجاتشان مى دهم».
?الإرشاد : ج 2 ص 131
کشف الغمّة : ج 2 ص 220
الأمالى طوسى -
به نقل از جابر از امام باقر علیه السلام از امیر مؤمنان علیه السلام - :
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به دیدار ما آمد. اُمّ ایمن شیر و سرشیر و خرما برایمان هدیه آورده بود. آن را براى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله بردیم و او از آن خورد و سپس به گوشه خانه رفت و چند رکعت نماز خواند و در آخرین سجدهاش به شدّت گریست. هیچ یک از ما به احترام او چیزى نپرسیدیم ؛ امّا حسین در دامانش نشست و به او گفت: اى پدر! به خانه ما آمدى و از چیزى به اندازه آمدنت به خانه ما، خوشحال نشدیم، سپس چنان گریهاى کردى که ما را اندوهگین ساخت.
چرا گریه کردى؟
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: «پسرکم! جبرئیل، هماکنون نزد من آمد و به من خبر داد که شما کشته مى شوید و قتلگاههاى شما پراکنده است».
حسین گفت: پدر عزیزم! با این پراکندگى، پاداش زائر ما چیست؟
فرمود: «پسرکم! آنان گروههایى از امّت من هستند که شما را زیارت مى کنند و به این وسیله، برکت مى جویند و من بر خود لازم مى دانم که روز قیامت، نزد آنان بیایم تا آنها را از هراسهاى مربوط به گناهانشان در آن روز برهانم، و خداوند آنان را در بهشت جاى مى دهد».
?الأمالى طوسى : ص 669 ح 1404
کامل الزیارات : ص 125 ح 140
?
سیلی برای چادر
دوست شهید: بعد از نماز ظهر بود حدود ساعت 2 بعدازظهر کوچهها خیلی خلوت بود من و کمیل روبروی کوچه زیر سایه یک درخت مشغول صحبت کردن بودیم ناگهان دیدم که کمیل رنگش پرید و سرش را پایین انداخت چند لحظهای بود که سرش پایین بود سرش را بالا آورد و گفت مهدی همینجا بمان من گفتم چی شده گفت: گفتم همینجا بمان، جلو نیا به پشت سر خودم نگاه کردم و دیدم که خانم و آقایی در حال نزدیک شدن به ما هستند مردی ورزشکار و درشتاندام بود؛ با خودم گفتم فکر کنم کمیل هوس کتک خوردن کرده همچنان که کمیل جلو میرفت من خودم را برای کتک خوردن آماده کردم گفتم کمیل تو ورزشکاری من چی بگویم من که کتک را خوردم به سمت آنها رفت و من هم پشت سر او حرکت کردم به آنها رسید سلام کرده همینطوری که سرش پایین بود گفت ببخشید میشود خواهشی از شما بکنم؟ اجازه بدهید چند لحظهای به همسر شما نگاه کنم و از آن لذت ببرم آن مرد بهشدت عصبانی شد و گفت: حرف دهنت را بفهم. کمیل دوباره درخواست خودش را تکرار کرد. اجازه بدهید چند لحظه به همسر شما نگاه کنم از آن لذت ببرم، مرد بهشدت عصبانی شده و سیلی محکمی بهصورت کمیل زد، کمیل دوباره درخواست خودش را تکرار کرد و این دفعه سیلی محکمتری بهصورت کمیل زد همسرش گفت «نه به سرپایینت نه به این حرفت خجالت بکش چرا چنین درخواستی میکنی؟» کمیل گفت: نمیدانستم اگر از شما اجازه بگیرم شما ناراحت میشوید و الا مثل دیگران که بدون اجازه از همسر شما لذت میبردند من هم لذّت میبردم جوان بهشدت عصبانی شد سیلی محکمی با دست چپ بهصورت کمیل زد آن لحظه کمیل دستش را جای سیلی گذاشت و نشست روی زمین شروع به گریه کردن کرد؛ فکر کنم یادش افتاد به مادر شایدم با خودش میگفت «مادر! من مرد جوانم، ورزشکارم، ولی شما…»
من به جوان گفتم: حالا سیلی میزنی بزن، ولی چرا با دست چپ زدی یادش آوردی که در کوچهها مادرش را زدند درحالیکه مادر 18 ساله بود و او فقط یک نوجوان بود؛ این جوان حیرتزده به کمیل نگاه میکرد نمیدانست چه کند همسرش گفت: اینکه میگویند حضرت زهرا (سلامالله علیها) هست و من گفتم بله یادش آوردی؛ حضرت زهرا (سلامالله علیها) را زدند وقتی این را شنید روی زانوهایش افتاد و از کمیل عذرخواهی کرد کمیل او را در آغوش گرفت و هر دو شروع به گریه کردند کمیل به او گفت: تو رو خدا دیگر کاری نکن آن خاطرات دوباره زنده شود از همسرت بخواه که همیشه با چادر باشد آن جوان گفت: قول میدهم که هیچوقت دیگر چنین چیزی تکرار نشود؛ چند سالی گذشت. کمیل شهید شد و الان تشیع جنازه کمیل هست همچنان که دم در خانه شهید ایستاده بودم دیدم که همان جوان میآید، ولی نشناختمش پیش من آمد و گفت: کمیل چه شده است؟ تصادف کرده؟ گفتم: شهید شده است.
گفت: کجا؟ گفتم: سوریه گفت: مگر میگذارند کسی برود؟ گفتم: بله پاسدارها میروند گفت: مگر او پاسدار بود؟ گفتم: بله او حدود 4 سال است که پاسدار است. گفت: سوریه بوده؟ گفتم: بله و ناگهان ناخواسته گفتم: سوریه حرم حضرت زینب (سلامالله علیها) دختر همان کسی که در کوچهها سیلی خورده؛ گریهاش گرفت و با کندههای زانو افتاد روی زمین؛ خیرهخیره بهعکس شهید نگاه میکرد و گفت: کمیل من به قول خودم عمل کردهام تو رو خدا کمکم کن مثل تو شهید شوم.
خواندنِ مداومِ دعای غریق
امام صادق فرمودند:
به زودی شُبهه ای برای شما رخ میدهد و بدون نشانه ی هدایت و امامی که دیده شود می مانید. در این زمان کسی نجات پیدا نمی کند مگر اینکه دعای غریق را بخواند و فرمودند بگویید:
” یا اللهُ یا رحمانُ یا رحیمُ یا مُقَلِّبَ القُلوبِ ثَبِّت قَلبی عَلی دینِکَ “
? کمال الدین ج2 ص352
مردى از بنى امیّه به نام یزید
سیر أعلام النبلاء - به نقل از ابو عبیده که سند روایت را به پیامبر صلى اللَّه علیه و آله مى رساند - :
همواره کار امّت من بر پاست، تا آن که مردى از بنى امیّه، به نام یزید به آن ضربه مىزند.
?سیر أعلام النبلاء : ج 4 ص 39
مسند أبى یعلى: ج 1 ص 399 ح 868
الملهوف:
دو سال که از تولّد حسین علیه السلام گذشت، پیامبر صلى اللَّه علیه و آله به سفرى رفت و در راه در جایى توقّف کرد و کلمه اِستِرجاع (إنّا للَّهِ) بر زبان آورد و چشمانش اشکبار شد.
علّت را پرسیدند.
فرمود: «این جبرئیل است که از زمینى کنار رود فرات به نام کربلا برایم خبر آورده که فرزندم حسین، پسر فاطمه در آن، کشته مى شود».
به ایشان گفته شد: اى پیامبر خدا! چه کسى او را مى کشد؟
فرمود: «مردى که نامش یزید است و گویى جایگاه بر خاک افتادن و به خاک سپردنش را مى بینم!».
?الملهوف : ص 93
مثیر الأحزان : ص 18
کنز العمّال - به نقل از ابن عمرو از پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله - :
«یزید!
خداوند یزید آن طعنه زن نفرینگو را برکت ندهد!
هان! خبر درگذشت محبوبم و فرزند نازنینم، حسین به من رسید خاکِ مَرقدش را برایم آوردند و قاتلش را دیدم.
هان که او پیش چشم گروهى کشته نمى شود و یارى اش نمى کنند، جز آن که خدا همه آنان را کیفر مىدهد!
?کنز العمّال : ج 12 ص 128 ح 34324
و - واى بر قاتل حسین (ع)!
?الأمالى شجرى - به سندش از پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله - :
فرزندم حسین در پشت کوفه کشته مى شود.
واى بر قاتلش و واگذارندهاش و رها کننده یارى اش!
?الأمالى شجرى : ج 1 ص 183
الحدائق الوردیة: ج 1 ص 117
عیون أخبار الرضا علیه السلام - به سندش از پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله - :
قاتل حسین بن على در تابوتى از آتش است و نیمى از عذاب دنیائیان را دارد و دست و پایش را با زنجیرهاى آتشین مى بندند و در آتش سرنگونش مى کنند تا به قعر دوزخ برسد و بویى دارد که دوزخیان از گند آن به خدایشان پناه مى برند و او در آن جا جاودان و چشنده عذاب دردناک است.
همراه همه کسانى که به کشتن او (حسین علیه السلام) کمک و تحریک کردهاند.
هر گاه پوستشان مى سوزد، خداوند پوست دیگرى به جایش مى رویانَد تا دوباره عذاب دردناک را بچشند و حتّى لحظهاى عذاب از آنان برداشته نمى شود و آب جوشان دوزخ به آنها نوشانده مى شود. پس واى بر آنان از عذاب خداى متعال در دوزخ!
?عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 47 ح 178
المناقب، ابن مغازلى: ص66 ح95
عیون أخبار الرضا علیه السلام - به سندش از پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله - :
دخترم فاطمه روز قیامت در حالى محشور مى شود که لباسى آغشته به خون با اوست و به ستونى از ستونهاى عرش مى آویزد و مى گوید: اى عدل [مطلق]!
میان من و قاتل فرزندانم حکم بران.
به خداى کعبه سوگند، خداوند متعال به نفع دخترم حکم مى راند.
?عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 26 ح 6
المناقب، ابن مغازلى: ص 64 ح 91
?
مردم مدینه و اندوه شهادت امام سجاد علیه السلام
خبر شهادت حضرت زین العابدین علیه السلام که با عملکرد انسانی و الهی خود، همگان را مجذوب خود کرده و با مجاهدت سی و پنج ساله خود، تصویری منور و متعالی از امامت در ذهن جامعه اسلامی ترسیم کرده بود، به سرعت در شهر پیچید و همه برای تشییع جنازه او حاضر شدند.
سعید بن مسیب چنین روایت می کند:« وقتی امام به شهادت رسید، همه ی مردم، از نیکوکاران گرفته تا بدکاران، برای تشییع جنازهاش حاضر شدند. همه زبان به ستایش او گشوده بودند و سیل اشک از دیدگان همگان جاری بود. در تشییع جنازهی امام همه مردم شرکت کرده بودند و حتی یک نفر در مسجد پیامبر صلی الله علیه و آله باقی نمانده بود.»
حضرت زین العابدین علیه السلام شتری داشت که بر اساس بعضی از روایات بیست و دو بار با او به حج رفته بود، اما در تمامی این مدت حتی یک ضربه تازیانه هم به او نزده بود. امام در شب شهادت خود سفارش کرد به این شتر رسیدگی شود.
وقتی امام به شهادت رسید، شتر یکسره به سوی قبر مطهر امام رفت، در حالی که هرگز قبر امام را ندیده بود. خود را به روی قبر انداخت و گردن خود را بر آن می زد و اشک از چشم هایش جاری شده بود.
خبر به حضرت امام باقر علیه السلام رسید.
امام کنار قبر پدر رفت و به شتر گفت:« آرام باش. بلند شو. خدا تو را مبارک گرداند.»
شتر بلند شد و برگشت ولی پس از اندکی باز به قبر برگشت و کارهای قبل را تکرار کرد.
امام باقر باز آمد و او را آرام کرد ولی بار سوم فرمود:« او را رها کنید! او میداند که از دنیا خواهد رفت.»
سه روز نگذشت که شتر از دنیا رفت.
.بحارالانوار، ج 46، ص147 و 148، حدیث 2 و 3 و 4 به نقل از بصائر الدرجات و اختصاص و اصول کافی ج 1، ص 467، حدیث 2 و 3 و4
امام علی علیه السلام:
احْذَرُوا صَوْلَةَ الْکَرِیمِ إِذَا جَاعَ وَ اللَّئِیمِ إِذَا شَبِعَ
از حمله کریم آن گاه که گرسنه شود و همچنین از حمله فرومایه هنگامى که سیر باشد بترسید.
?نهج البلاغه، حکمت 49
مقصود امام (علیه السلام) از کریم شخص بلند طبع و والاهمّت است، گرسنگى وى کنایه از نیاز مبرم اوست. توضیح آن که نیاز مبرم در وقت بی اعتنایى مردم به وى باعث جوشش غیرت و خشم او مىشود و خود را به وادار به یافتن کار مهمترى مىکند تا بدان وسیله بر آن مردم دست یابد و بر آنان مسلّط گردد، تا ایشان را درهم شکند و مجازاتشان کند. مانند این که زمام حکومت را به دست بگیرد و یا چیزى نظیر آن، از این رو لازم است با توجّه به او و نیازهایش به گرفتارى و رفع نیازمندىاش از حمله وى حذر کرد و از آن دورى جست.
مقصود از سیرى شخص فرومایه توانگرى و بىنیازى اوست و آن نیز باعث استمرار وى در فرومایگى است که اقتضاى طبع اوست و سیر بودنش باعث تأکید این ویژگى است، امّا گرسنگى او چه بسا که باعث دگرگونى خلق و خوى او شود و براى هدف خاصى از فرومایگى دست بردارد. دوام پستى فرومایگان سیر برخاسته از طبع پست آنهاست و باعث آزردن زیردستان و مردمى است که به آنان نیازمندند، بنا بر این باید از حمله آنان بیمناک بود و در صورت امکان موجبات سیرى ایشان را از بین برد.
?ترجمه شرح نهج البلاغه (ابن میثم)، ج 5 ، صفحه 455
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله:
قالَ اللّه ُ عَزَّوَجَلَّ… اِذا قالَ الْعَبْدُ: «بِسمِ اللّه ِ الرَّحْمنِ الرَّحیمِ» قالَ اللّه ُ ـ جَلَّ جَلالُهُ ـ: بَدَاَ عَبْدى بِاسمى، وَ حَقٌّ عَلَىَّ اَنْ اُتـَمِّمَ لَهُ اُمورَهُ و اُبارِکَ لَهُ فى اَحْوالِهِ؛
خداوند فرمود: «… هرگاه بنده بگوید:
بسم اللّه الرحمن الرحیم
خداى متعال مى گوید: بنده من با نام من آغاز کرد. بر من است که کارهایش را به انجام رسانم و او را در همه حال، برکت دهم».
? عیون اخبار الرضا، ج 2، ص 269، ح 59
امام على علیه السلام:
هر که
بسم اللّه الرحمن الرحیم
را با اعتقاد و دوستى محمد و آل پاکش و با تسلیم دربرابر دستوراتشان و با ایمان به ظاهر و باطنش بخواند خداوند عزیز و جلیل در مقابل هرحرف آن، چیزى برتر از دنیا و آنچه در آن است، از ثروت و خوبى ها را به او مى بخشد.
?عیون أخبار الرضا، ج 1، ص 270
چرا با ذکر مرگ مردم رو ناامید میکنید؟
بعضیا میگن چرا اینقدر حرف از مرگ و مردن میزنید و مردم رو از زندگی نا امید میکنید؟
بگذارید مردم امید داشته باشن و با نشاط زندگی کنن
ولی برای این دست از مسلمانها که در چهره مرگ ناامیدی میبینند این روایت رو عرضه میکنیم:
خداوند را فرشته ای دارد که هر روز فریاد میکند:
بزائید برای مردن،
و جمع کنید برای از بین رفتن،
و بسازید برای ویران گشتن
?نهج البلاغه حکمت 127
وقتی خود خدا فرشتهای را مأمور میکند که هر روز به ما بگوید به دنیا دل نبندید و این دنیا جای ماندن نیست، بلکه خود را برای زندگی ابدی قیامت آماده کنید، پس حرف از مرگ حرف از نا امیدی نیست، بلکه دل کندن از دنیایی فانی و تلاش برای ساختن آخرتی بهتر است.
مرگ، امیدهایی که محدود به دنیاست را از بین میبرد و امید به زندگی ابدی اخروی را تقویت میکند!
هر اتفاق دوبار می اُفته:
اول توی ذِهنت
بعد توی واقعیت
حواسِت به اتفاقایی که تو
ذِهنت می اُفته باشه
سخن عزراییل
مرحوم شهید دستغیب (ره) در کتاب “داستانهای شگفت” حکایتی درباره اهمیت #زیارت_عاشورا آورده اند که خلاصه آن چنین است:
یکی از علمای نجف حدود یکصد سال پیش، در خواب حضرت عزراییل را می بیند. پس از سلام می پرسد: از کجا می آیی؟ ملک الموت می فرماید: از شیراز! روح مرحوم میرزا ابراهیم محلاتی را قبض کردم. شیخ می پرسد: روح او در چه حالی است؟ عرزاییل می فرماید: در بهترین حالات و بهترین باغهای عالم برزخ. خداوند هزار ملک را برای انجام دستورات شیخ قرار داده است.
آن عالم پرسید: آیا برای مقام علمی و تدریس و تربیت شاگرد به چنین مقامی دست یافته است؟
فرمود: نه! گفتم: آیا برای نماز جماعت و بیان احکام! فرمود: نه! گفتم پس برای چه؟ فرمود: برای خواندن زیارت عاشورا.
نقل است که مرحوم میرزا، سی سال آخر عمرش زیارت عاشورا را ترک نکرد و هر روز که به سبب بیماری یا امر دیگری نمی توانست بخواند، نایب می گرفت.
?“داستان های شگفت، حکایت 110”
?دختری با پدرش میخواستند از یک پل چوبی رد شوند.
پدر رو به دخترش گفت: دخترم دست من را بگیر تا از پل رد شویم.
دختر رو به پدر کرد و گفت:
من دست تو را نمیگیرم تو دست مرا بگیر.
پدر گفت:
چرا؟
چه فرقی میکند؟
مهم این است که دستم را بگیری و با هم رد شویم.
دخترک گفت:
فرقش این است که اگر من دست تو را بگیرم ممکن است هر لحظه دست تو را رها کنم،
اما تو اگر دست مرا بگیری هرگز آن را رها نخواهی کرد!
این دقیقا مانند داستان رابطه ما با خداوند است؛
فقط خدا دستمونو بگیره نه بنده خدا
#خداوند
این آخوندام ما رو ول نمی کنند…??
یکی از اساتید ریاضی دانشگاه تهران نقل میکرد:
قرار بود جمع منتخبی از اساتید و نخبگان ریاضی برای شرکت در کنفرانسی بین المللی به یکی از کشور های غربی برن.?
وقتی سوار هواپیما شدم دیدم یه #روحانی تو هواپیماست.??
به خودم گفتم بفرما؛ اینا سفر خارجی هم ما رو ول نمیکنن.?
رفتم پیشش نشستم بهش گفتم:حاج آقا اشتباه سوار شدید…مکه نمیره??
گفت: میدونم
گفتم: حاجی قراره ما بریم کنفرانس علمی؛ شما اشتباهی نیاین?
گفت: میدونم
دیدم کم نمیاره?
جدیدترین و پیچیده ترین مساله ریاضیمو که قرار بود تو کنفرانس مطرح کنم داخل برگه نوشتم دادم بهش، گفتم شما که داری میای کنفرانس بین المللی ریاضی اونم تو یه کشور خارجی حتما باید ریاضی بلد باشید.
اگر ریاضی بلدید این سوال رو حل کنید ، برگه رو بهش دادم و خوابیدم.??
از خواب که بیدار شدم دیدم داره یه چیزایی تو برگه مینویسه.?
گفتم: حاجی عجله نکن اگه بعدا هم حلش کردی من دکتر فلانی هستم از دانشگاه تهران. جوابشو بیار اونجا بده.?
دوباره خوابیدم.?
بیدار که شدم دیگه نمی نوشت، گفتم چی شد؟?
?برگه رو بهم داد و گفت:
سوالت چهار راه حل داشت سه راه حل نوشتم و اون راهی هم که ننوشتم بلد بودی.?
شوکه شده بودم??
ادامه داد: این هم مساله منه اگر تونستی حلش کنی من حسن زاده آملی هستم از قم………?
بعدها فهمیدم که به ایشون لقب ذوالفنون را دادند و ایشان در تمامی علوم صاحب نظر بود.?
تا جایی که دورانی که پا تو سن نذاشته بود در هفته روزی یکبار عده ای از پروفسور های فرانسه و سایر کشور های اروپایی برای کسب علم و ریاضی و نجوم خدمت ایشان میرسیدند.?
حالا نظر این عالم بزرگ درباره رهبر معظم انقلاب امام خامنهای مدظله العالی:
“گوشتان به دهان رهبر باشد. چون ایشان گوششان به دهان حجتبنالحسن(عج) است."?
این جملات وقتی بیشتر معنا پیدا میکند که بدانیم صاحب تفسیر المیزان، علامه عارف آیتالله طباطبایی درباره شاگردش علامه حسنزاده فرمودهاند:
#حسنزاده را کسی نشناخت جز امام زمان(عج).❤️
#علامه_حسن_زاده_آملی
#امام_خامنه_ای
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#فرهنگی
#آتش_به_اختیار
تاجر شوشتری و شیخ عباس قمی
یک تاجر شوشتری می گفت: مشرف شدم کربلا و نجف. همین که از اتوبوس پیاده شدم، دیدم شخصی با لباس عربی آمد و اظهار کرد: بار شما را ببرم.
اثاث را گذاشتیم روی دوشش، دو سه خانه گشتیم تا منزلی پیدا شد و بار را گذاشتیم.
آمدم پول بدهم؛ گفت: لازم نیست؛ پیش مولا که مشرف می شوید، مرا دعا کنید.
گفتم: شما کی هستید؟ گفت: عباس.
فردا آمدم حرم. دیدم آن باربر دیروزی شیخ عباس قمی (صاحب مفاتیح الجنان) است!
یک ساعت هم که فراغت دارد، میگوید: بروم بار زوار امیرالمؤمنین را بردارم !
مادرجان چه زیبا برایم گفتی
هر مردی احتیاج به چهار زن دارد:
تعجب نکنید
اولین زن مادر اوست
زنی که با مهربانی او را بزرگ میکند و به او راه رفتن را یاد میدهد
با عشق به او حرف زدن و راه درست زندگی را نشان میدهد
زن دوم خواهر اوست
که با او غیرت را یاد میگیرد و همبازی شدن را
زن سوم همسر اوست
کسی که عشق را با او تجربه میکند همراه شدن و یکی شدن
اما آخرین زن و از همه مهمتر دختر اوست
که دنیا را با او تجربه میکند
امیدوارم در زندگی همه آقایان این چهار زن باشند…
بیهوده نبودن آفریده های هستی.
نعمت باد
امام صادق علیه السلام:
همین باد، اگر چند روزی نوزد همه چیز فاسد و متلاشی می شود
?الاحتجاج، ج2، ص230
آیت الله شبیری فرمودند:
چند سالی بود که معنی و تفسیر آیه 73 سوره زمر مرا بخود مشغول نموده بود.
(وَ سِیقَ الَّذِینَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلَی الْجَنَّةِ زُمَرا|(زمر73ً )
یعنی مومنین را به سمت بهشت می کشند .
از خود پرسیدم چرا گفته شده به سمت بهشت میکشند!!
تمام کتب و تفاسیر مختلف را دیدم نتیجه ای حاصل نشد تا اینکه به روایتی از امام صادق علیه السلام در بحار الانوار برخورد نمودم .که می فرماید:
مومنین و دوستان سید الشهدا سلام الله علیه در روز حساب از خدا می خواهند قبل از ورود به بهشت مولایشان حسین علیه السلام را ملاقات نمایند .
امام به دیدار محبان می آید .
این ملاقات بسیار طولانی می شود .
امام صادق می فرماید هردو طرف غرق تماشا هستند و هیچکدام چشم بر نمی دارند نه امام محبان خود را رها می کند نه دوستان سید الشهدا علیه السلام از مولای خود دل بر می دارند .
ملاقات آنقدر طولانی می شود که خداوند به مأموران بهشت می فرماید این مومنین و دوستان حسینم را به طرف بهشت بکشید تا ملاقات پایان یابد.
#یااباعبدالله
تصویر قشنگی ست که در صحنه ے محشر،
ما دور حسینیم و بهشت است که مات است
اللهمَ ارزُقنا زیارت الحسین علیه السلام
امام سجاد علیه السلام:
چنانچه شخصی از سویی تو را بدگویی کند و سپس برگردد و از سوی دیگر پوزش طلبد، عذرخواهی و پوزش او را پذیرا باش
بحارالانوار، ج78، ص141، ح3
امام علی(علیه السلام)
مومن زیرک و باهوش? است؛
شادی? او در چهره اش
و اندوهش در قلب❤️ اوست.
نهج البلاغه، خطبه193
#تجارب_طلبگی
#به_قلم_خودم
به نام آنکه زیباییها از اوست و فهم و علم، نشات گرفته از اوست.
تمام زندگی یک طرف و مسیر حوزه ام یک طرف. تمام هم و غم دروس حوزه و تبلیغم در مسیری طی می شود که انگار فقط برای این راه به حوزه آمده ام. برنامه ام چنین مرتب شده بود ساعت خروج از خانه شش ونیم صبح باشد و با نام خدا و شروع پیاده روی بیست دقیقه ای تا محل اتوبوس مسیر سنجان آغاز می شود ، اتوبوسی که هم به مقصد می رساند مرا و هم تبلیغم آغاز می شود ، این اتوبوس در مسیر سه دانشگاه است ابتدا دانشگاه علوم پزشکی و بعد از دو ایستگاه به دانشگاه فنی حرفه ای و چند ایستگاه بعد به حوزه نرجسیه و در انتها به منطقه ضامنجان رفته و برمی گشت، تنها وظیفه ای که در این میان حس می شد آگاهی و آشنایی دوستان هم اتوبوسی است، ابتدا که در هر ایستگاه که ایشان سوار می شدند و تیپ مخالف خودشون رو می دیدند تعجب می کردند و با نگاه می گفتند که میان این همه دختر و خانم به اصطلاح امروزی، چرا تک افتادی؟ البته بعضی با نگاه، تحسین می کردند و خودشون رو جمع و جور می کردند .
تا چندین روز که اصلا نمی شد به راحتی ارتباط برقرار کرد و کم کم چهره هایمان برای هم آشنا می شد و لبخند به لبانمان می نشست، می دانستم که حالاحالاها با هم ، هم مسیر هستیم و اونها هم ابتدا فکر می کردند که می خواهم نصیحت و برتری طلبی کنم ولی بعد از مدتی در کنار من احساس دوستی کردند و ارتباط آغاز شد.
یک روز صبح در ایستگاه بودم که از روزای قبل شلوغتر شده بود متوجه شدم که سرویس خصوصی یکی از دانشگاه ها خراب شده و دانشجوهاش می خواستند با همین اتوبوس عمومی خودشون رو برسونند، زمانی که اتوبوس رسید علاوه بر اون مسافرایی که داشت ماها هم یکی یکی سوار شدیم و سعی می کردیم تقریبا هوای هم رو داشته باشیم که کسی جا نمونه، جای بنده اغلب ایستاده در عقب اتوبوس بود این بار تقریبا جو در، کنار میله اتوبوس و صورتم چسبیده بود به میله که احساس کردم ابزار برنده ای صورتم رو خراش می دهد، نگاه کردم دیدم ناخنهای یکی از این دوستان که میله رو نگه داشته بود و خودش با فاصله ای از میله، و متوجه نمی شد، فقط تونستم اشاره کنم که دستتون رو جابجا کنید که ایشون فکر کردند که دارم ایراد ظاهری ازشون می گیرم و قصد امر به معروف دارم که با صدای بلند گفتند به کسی ربطی نداره دوست دارم!
اول یه نگاه بهشون کردم و متوجه فشار و خستگی که در مسیر براشون پیش اومده بود شدم آرام گفتم نه عزیز دستتون اذیتم می کنه که در همون حال اتوبوس ترمز کرد و ناخن نازنین ایشون صورتم رو خراش داد و خون جاری شد ، گرمی خون روی صورتم رو حس کردم ولی، با نرمی گفتم بفرما ، می خواستم این جور نشه که اطرافیان هم تیپ خودش ، و هم مسیر همیشگی بنده، به ایشون گفتند خانم لطفا ناخنتون رو کوتاه کنید یا حداقل مواظب باشید مردم آزاری نشه.
تو این وضع فرصت رو غنیمت شمردم گفتم: خانم ها! ایشون متوجه نشدند، همه شما هم مثل ایشون حواستون باشه نه تنها توی این مورد بلکه در تمامی موارد رعایت کنید ، موهاتون رو بیرون نذارید، لباس تنگ نپوشید، آرایش نکنید، یکی از اونها گفت خانم همه همینطورند دیگه زمانه عوض شده، از این بدتر هم هستند. به آرامی خون صورتم رو پاک کردم و گفتم مگر الگوی ما اونها هستند ، الگوی ما حضرت زهرا سلام لله علیها هستند، پشت سریم کمی خودش رو جابجا کرد و گفت آخه خانم شمام حرفایی می زنید که انگار مال این زمانه نیستید اون مال 1400 سال پیش بود الآن زمانه فرق کرده ، احساس کردم الان وظیفه ادای دینم شروع شده کمی با صدای محکم تر طوری که بقیه هم بشنوند گفتم خواهرم!یعنی می فرمایید حضرت زهراسلام لله علیها قدیمی شده و الآن با این وضع متجدد شدند؟ اونها که با اون وضع خودنمایی، تازه به زمان جاهلیت برگشتند، اسلام بر اونها منت گذاشت و برایشون ارزش قائل شد و برای زن مخصوصا که برای بدست آوردنش و ازدواج، مهریه و کلی حقوق قائل شد ولی این زنها خودشون رو به صورت رایگان و مجانی در انظار به نمایش گذاشته و ارزشی برای خودشون قائل نیستند. که در ادامه اون دانشجو گفت آخه ما این جوری راحتیم و دوست داریم، شما هم اونطور دوست دارید! و منتظر جوابم شد، گفتم شما فکر می کنید دل ما با دل شما فرق می کنه، دل من خیلی بیشتر از شما تقاضای این رفتارها و برج شدن ها رو داره ، آدم بی دست وپایی نیستم که این جور کارها ازم برنیاد ، هم خیاطم و انواع و اقسام مانتوها رو می تونم بدوزم و خودنمایی کنم و هم بر و رویی دارم که شاید شماها هم به گردم نرسید ولی فرمان خدام رو بر دلم ترجیح میدم ، اون جور که امر شدم عمل می کنم و می دونم که خدا صلاحم رو دونسته که ازم اینطور خواسته و شاید تمام حکمتش رو هم ندونم ولی حد اقل سعی می کنم ظاهری داشته باشم که امام زمانم رو نیازارم و بنده ی حرف شنوی باشم (داشت موتور حرفهای نگفته هام به اوج خودش می رسید که اتوبوس ایستاد).
همون دانشجویی ناخنش صورتم رو برید جلو آمد و طرف دیگر صورتم رو بوسید و گفت حلالم کن شما درست میگید همه اینها رو قبول دارم سعی می کنم جبران کنم، و سریع پیاده شد و هنوز از بیرون برام دست تکون می داد و از این که در عوض خشونت باهاش آرام برخورد کرده بودم شرمنده شده بود که بالبخندی بهش فهموندم که اشکال نداره، تغییر ظاهرش بیشتر برام مهمه.
از اون به بعد هر بار که با اتوبوس می رفتم صندلی جلو رو برام خالی می کردند و همه ساکت می نشستند و ازم می خواستند براشون صحبت کنم که منم می ایستادم پشت به آقایون و رو به دانشجو ها بطوری که صدام اون سمت نمیرفت، از نکات اخلاقی و مسئله های دینی می گفتم و تا الان که سرویس دارم و گاهی با اتوبوس می رم و اونها رو ملاقات می کنم تغییرات قابل توجه ظاهری رو در اونها دیدم و تعدادی هم جذب حوزه شدند، و از این اتفاق، و پیمودن این مسیر طولانی بسیار خوشحالم.
فصل پاییز
را برای دل خودت، آرام تر ورق بزن.
و تمامی رنگ ها را به خاطر بسپار.
که عشق
لابلای همین رنگهای زیباست…
خوشبختی همین کنار هم بودن هاست
همین دوست داشتن هاست
خوشبختی همین لحظه های ماست
همین ثانیه هاییست که در شتاب زندگی گمشان کرده ایم
پیامبر اکرم (صلی لله علیه وآله) در شب معراج، زنی را دیدند که به موهایش آویزان شده بود، و مغز سرش می جوشید و آن زنی بود که موهایش را از مردان نامحرم نمی پوشانید.
(عیون اخبار الرضا(علیه السلام)، ج2،ص10و11)
چرا وقت شنیدن نام امام زمان از جامون بلند میشیم و دست رو سر میزاریم
میرزای نوری می نویسد:
“در خبری از امام صادق نقل شده روزی در مجلس امام صادق نام حضرت مهدی برده شد امام صادق به سبب تعظیم واحترام از جا برخاست”
نجم الثاقب،ص444
در روایتی آمده است که دعبل خزاعی بعد از آنکه ابیاتی راجع به حضرت مهدی نزد امام رضا خواند حضرت از جا برخاست
منتخب الاثر،ص505
از امام صادق سوال شد چرا هنگام شنیدن نام مهدی از جای خود بر میخیزیم حضرت فرمود:
“چون غیبتش طولانی است وامام از شدت محبتی که به دوستان خود دارد هرزمان که شخصی اورا یاد کند نگاهی به او میکند وسزاوار است که یاد کننده به جهت احترام از جای خود برخیزد واز خدا تعجیل فرج ایشان را خواهد”
منتخب الاثر،ص640
«دختر،هدیهی خداوند»
یک کسی مارا دید گفت: آقای قرائتی! شما پسر ندارید؟
گفتم: نه من فقط دختر دارم.
چند بار کوبید بر سینهاش که الهی، الهی خدا به شما یک پسر بدهد.
من هم چندبار کوبیدم بر سینهام،که الهی، الهی خدا یک جو عقل به تو بدهد.
خدا وقتی به کسی دختر میدهد، به او میگوید به شکرانه این دختر، نماز شکر بخوان:
«إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ، فَصَلِّ لِرَبِّکَ…» (کوثر/1و2)
حدیث داریم خانهای که در آن چند دختر داشته باشد، محل رفت و آمد ملائکه است… قدر و ارزش این هدیه و نعمت الهی را بیشتر بدانیم.
بنا بود شما کور شوید، اما حالا که…
حضرت آیت الله شبیری زنجانی مدظله:
مرحوم آقای خوئی فرمودند: ما در نجف اشرف در خانه 20 الی 30 متری زندگی می کردیم.
- خانمم #روضه می گرفت و مزاحم مطالعه من بود. من به ایشان گفتم: روضه خوانی در منزل مزاحم مطالعه من است!
?? روضه تعطیل شد ولی چشم من مبتلا به دردی شد که هرچه مراجعه کردم، خوب نشد و دکترها از معالجه آن مایوس شدند.
- متوسل شدیم، در عالم خواب به من گفته شد:
بنا بود شما کور شوید، ولی حالا که متوسل شدید با #تربت استشفاء کنید. با تربت استشفاء کردم و چشمم خوب شد.
مرحوم شیخ رجبعلی خیاط میگوید: روزی دو ملک آمدند خانه ما . گفتم برای قبض روح آمده اید ؟ گفتند :نه . گفتم : پس چه ؟ گفتند : برای یاد دادن راه فنا آمده ایم . راه این است : 1 ) از خودت چیزی نمی گویی . 2 ) غیر از خدا هیچ نمی خواهی . گفتم : همین ؟ گفتند : بقیه ، قیل وقال است.
آیـــت الله حـــق شناس:
توصیه می کردنـــد که ترکـــ گناه را با ترک کـردن گناهان زبـــان آغاز کنید و ابتدا با ترک مطلق غیـبت کــردن …
امام صادق(علیه السلام) میفرمایند:
برای شما که پیاده به سمت کربلا میروید، هر قدمی که برمیدارید و میگذارید، بابت هر قدم ثواب یک شهید که در راه خدا به خون خود آغشته شده عنایت خواهد شد.
?کامل الزیارات، 207
???
امام زمان(عجل لله فرجه):
من برای مومنی که مصیبت جدّ شهیدم را یادآور شود سپس برای تعجیل فرج و تایید من دعا نمایددعا می کنم.
?مکیال المکارم، ج2، ص 75
پیامبراکرم(صلی لله علیه وآله):
زنا برای همه اعضای انسان وجود دارد:
زنای چشم،نگاه به نامحرمان است
زنای زبان،سخن گفتن بانامحرمان به قصدلذت طلبی
زنای گوش،شنیدن سخن نامحرمان
وزنای دست،لمس بدن نامحرمان
امیرالمومنین علیه السلام:
از دوستی با احمق دوری کن،زیرا می خواهد به تو سود رساند اما ضرر می زند.
?غررالحکم،ج1،ص148
امام صادق علیه السلام:
هان پیش از آنکه به حساب شما رسیدگی شود،خود به حسابتان رسیدگی کنید…
?میزان الحکمه،ج8،ص294
امیرالمومنین علیه السلام:
مومن زود خشنود و دیر ناراحت می شود و منافق زود ناراحت و دیر خشنود می گردد.
?تحف العقول،ص212
أَلَمْ تَرَ اِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّواْ أَیْدِیَکُمْ وَ أَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَ آتُواْ الزَّکَاةَ فَلَمَّا کُتِبَ علَیْهِمُ الْقِتَالُ اِذَا فَرِیقٌ مِّنْهُمْ یَخْشَوْنَ النَّاسَ کَخَشْیَةِ اللّهِ أَوْ أَشَدَّ خَشْیَةً وَ قَالُواْ رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ علَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا اِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ قُلْ مَتَاع الدَّنْیَا قَلِیلٌ وَ الآخِرَةُ خَیْرٌ لِّمَنِ اتَّقَی وَ لاَ تُظْلَمُونَ فَتِیلاً[1]
امام باقر علیه السلام فرمود:
به خدا سوگند، مثل روز روشن است که عمل حسین بن علی علیه السلام حتماً خیر امت اسلام بوده است و به خدا سوگند، آیه «أَلَمْ تَرَ اِلَی الَّذِینَ قِیلَ لَهُمْ کُفُّواْ أَیْدِیَکُمْ وَأَقِیمُواْ الصَّلاَةَ وَآتُواْ الزَّکَاةَ» هم برای این نازل شده که حتماً طاعت و فرمانبرداری از امام منظور است.
آنها خواستار جنگ بودند «فَلَمَّا کُتِبَ علَیْهِمُ الْقِتَالُ» با امام حسین علیه السلام «وَقَالُواْ رَبَّنَا لِمَ کَتَبْتَ علَیْنَا الْقِتَالَ لَوْلا أَخَّرْتَنَا اِلَی أَجَلٍ قَرِیبٍ» «نُّجِبْ دَعوَتَکَ وَنَتَّبِع الرُّسُلَ»
[تا دعوت تو را پاسخ گوییم و از فرستادگان (تو) پیروی کنیم]
و خواستند این امر تا قیام امام زمان علیه السلام به تأخیر بیفتد.[2]
?[1]سوره نساء،77
?[2]کافی، ج 8،ص 330،ح506
قالَ الرّضا علیه السّلام:
یَا ابنَ شَبیبٍ! اِنْ کُنْتَ باکِیاً لِشَئٍ فَاْبکِ لِلْحُسَیْنِ بْنِ عَلىّ بْنِ اَبى طالبٍ علیه السّلام فَاِنَّهُ ذُبِحَ کَما یُذْبَحُ الْکَبْشُ.
امام رضا علیه السّلام به (ریّان بن شبیب) فرمود:
اى پسر شبیب! اگر بر چیزى گریه مى کنى، بر حسین بن على بن ابى طالب علیه السّلام گریه کن، چرا که او را مانند گوسفند سر بریدند.
?بحارالانوار، ج 44، ص 286
امام صادق علیه السلام:
هرکس به خانواده اش نیکی کند،عمرش دراز می شود.
?کافی،ج2،ص102
عبد اللّه بن قاسم حضرمى، از ابراهیم بن شعیب میثمى نقل کرد که گفت:
شنیدم امام صادق علیه السّلام فرمودند:
هنگامى که حسین بن على علیهما السّلام متولّد شدند حق تعالى به جبرئیل امر فرمود که در ضمن هزار فرشته دیگر به زمین فرود آید و از طرف خدا و خودش به رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم تهنیت بگوید.
حضرت فرمودند:
محل فرود آمدن جبرئیل جزیره اى بود در میان دریائى و در آن جزیره فرشته اى مى زیست بنام فطرس که از جمله عرش محسوب مى شد و حق تعالى او را بر انجام کارى مبعوث نمود و چون وى در بجا آوردن آن سستى نمود بالش شکسته شد و او در آن جزیره افتاد و مدت ششصد سال خداوند را عبادت مى کرد تا حضرت حسین بن على علیهما السّلام متولد شدند به هر صورت فطرس به جبرئیل عرضه داشت:
اراده کجا دارى؟ جبرئیل فرمود: خداوند متعال بر حضرت محمّد صلّى اللّه علیه و آله و سلّم نعمتى عنایت فرموده و من را براى گفتن تهنیت از جانب خودش و خودم به نزد آن جناب فرستاده اکنون محضر مبارک آن حضرت مى روم.
فطرس عرضه داشت: اى جبرئیل من را با خودت ببر شاید حضرت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم براى من دعاء فرماید.
حضرت فرمودند:
جبرئیل فطرس را با خود برد و هنگامى که به مکان رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم رسید فطرس را بیرون گذارد و خودش محضر مبارک آن جناب مشرّف گردید و از ناحیه خدا و خود به حضرتش تهنیت گفت و سپس حال فطرس را گزارش داد.
حضرت رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند:
اى جبرئیل او را داخل کن.
جبرئیل او را داخل نمود و وى حال خود را براى آن جناب بازگو نمود.
پیامبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله و سلّم برایش دعاء نموده و فرمودند:
بال شکسته خودت را به این مولود بکش و به جاى خودت برگردد.
حضرت فرمودند:
هر سلام کننده اى که به حضرتش سلام کند، سلامش را به محضرش ابلاغ نموده و هر کسى که به جنابش تهنیت گوید آن را به حضورش عرضه نمایم این بگفت و به آسمان پرواز کرد.
?کامل الزیارات،ص35،باب20،ح1
ویژگى هاى قاتل
?الف - بدترینِ امّت
عیون أخبار الرضا علیه السلام - به سندش از امام على علیه السلام از پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله - :
بدترین فرد امّت، حسین را مى کشد و کسى از فرزندان حسین تبرّى مى جوید که به من کفر مى ورزد.
?عیون أخبار الرضا علیه السلام : ج 2 ص 64 ح 277
بحار الأنوار : ج 44 ص 300 ح 5
کفایة الأثر - به نقل از عبد اللَّه بن عبّاس - :
بر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله وارد شدم، که حسن علیه السلام بر گردن ایشان و حسین علیه السلام بر روى ران ایشان بود و پیامبر صلى اللَّه علیه و آله صورت و دهان آن دو را مى بوسید. سپس فرمود: «اى ابن عبّاس! گویى مى بینم که محاسن سپیدش از خونش رنگین شده و دعوت مى کند ؛ امّا پاسخى نمى شنود. و یارى مى طلبد ؛ امّا یارى نمى شود».
گفتم: اى پیامبر خدا! چه کسى این کار را مى کند؟
فرمود: «بَدانِ امّتم. آنان را چه مى شود؟ خدا شفاعتم را شامل آنان نکند!».
?کفایة الأثر : ص 16
مستدرک الوسائل: ج 10 ص 276 ح 12009
ب - بى نسب فرزند بى نسب
کتابُ سُلَیم بن قَیس - به نقل از عبد اللَّه بن جعفر بن ابى طالب از پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله - :
پسرم حسین با شمشیر کشته مى شود. او را طغیانگر فرزند طغیانگر، بى نسب فرزند بى نسب، منافق فرزند منافق مى کشد.
?کتاب سلیم بن قیس : ج 2 ص 838 ح 42
بحار الأنوار : ج 33 ص 267 ح 534
ج - مردى که به دین ضربه مى زند
الأمالى طوسى - به سندش از امام زین العابدین علیه السلام از اسماء بنت عمیس - :
حسین علیه السلام که هفت روزه شد پیامبر صلى اللَّه علیه و آله نزد من آمد و فرمود: «پسرم را برایم بیاور»…
و سپس فرمود: «اى ابا عبد اللَّه! بر من گران است» و سپس گریست.
گفتم: پدر و مادرم فدایت باد! امروز که روز اوّل است. چنین کردى؟ ماجرا چیست؟
فرمود: «بر این پسرم مى گریم، او را دستهاى متجاوزِ کافر از بنى امیّه مى کشند خدا شفاعت مرا در روز قیامت نصیبشان نکند!
مردى او را مى کشد که به دین ضربه مى زند و به خداى بزرگ کفر مى ورزد».
?الأمالى، طوسى: ص367 ح781
بحار الأنوار: ج44 ص250 ح1