بسم الله الرحمن الرحیم
چشم ها را باید شست…. قسمت چهلم
آن مرد کیست که به این سو مى آید؟ یکى از یهودیانى است که از قلعه سلالم بیرون آمده است او مى خواهد پیامبر را ببیند.
اى محمّد(صلی الله علیه و اله) اگر راه فتح قلعه را به تو بگویم به من امان مى دهى؟
آرى، تو در امان هستى.
همراه من بیایید تا به شما بگوییم چه باید بکنید.
پیشنهاد تو چیست؟
تنها چشمه آب این قلعه از پاى آن کوه به قلعه مى رود.از چشمه تا داخل قلعه کانالى زیر زمینى وجود دارد که من از آن آگاه هستم.من مى خواهم شما را نزدیک آن کانال ببرم تا آن را خراب کنید.وقتى آب قلعه قطع بشود آنها تسلیم خواهند شد.
اى مرد یهودى! ما منتظر مى مانیم تا خداوند ما را یارى نماید و هرگز آب قلعه را قطع نمى کنیم.
مرد یهودى به فکر فرو مى رود، پیامبر حاضر نیست آب بر روى دشمن یهودى خود ببندد…(1)…
این درسى است که پیامبر به همه مسلمانان تاریخ مى دهد که هرگز آب بر روى دشمنِ کافر خود هم نبندند.
به نظر شما آیا مسلمانان بعد از پیامبر به این نکته توجّه خواهند داشت؟
هیچ گاه نباید آب را بر روى دشمن بست
خبر به من مى رسد که لشکر اسلام آماده حمله به قلعه سلالِم است.قلعه اى که پناهگاه سران یهود شده است…(2)…
لشکر اسلام خود را به قلعه سلالِم نزدیک مى کند، همه آماده هستند تا به دستور پیامبر حمله را آغاز کنند.
در این میان یکى از بالاى قلعه فریاد بر مى آورد:
«اى محمّد (صلی الله علیه و آله )! اجازه بده یک نماینده بفرستیم تا با تو سخن بگوید».
پیامبر قبول مى کند.درب قلعه باز مى شود، سوارى از قلعه بیرون مى زند و نزد پیامبر مى آید و چنین مى گوید:
«اگر به کِنْدَه امان بدهى، او تسلیم مى شود».
…حتماً مى پرسى «کِنْدَه» کیست؟ او همان کسى که براى مبارزه با اسلام اقدامات زیادى انجام داد.همان کسى که در جنگ خندق، بت پرستان مکه را به جنگ با پیامبر تشویق کرد.
.عدّه اى مى گویند ما به سادگى مى توانیم این قلعه را فتح کنیم و سران یهود را به مجازات برسانیم، پس نباید به سران فتنه امان داده شود؛ امّا پیامبر رو به فرستاده یهود مى کند و مى گوید: «او در امان است».
مرد با خوشحالى به سوى قلعه باز مى گردد.لحظاتى
مى گذرد، «کِنْدَه» از قلعه خارج مى شود و به این سو مى آید.
کِنْدَه مى داند که پیامبر به او امان داده است، او اکنون به فکر این است که جان رفقاى خود را نجات دهد.او نزد پیامبر مى آید و مى گوید:
«ما را ببخش و ما را امان بده.همه ما تسلیم مى شویم و از این سرزمین مى رویم.همه اموال و نخلستان هاى ما از آنِ شما باشد، فقط اجازه بده که هر کدام از ما یک لباس همراه خود برداریم و برویم، آیا بر ما ترحّم مى کنى و ما را امان مى دهى…(3)…
پیامبر نگاهى به او مى کند و در جواب به او مى گوید: «آرى، همه شما در امان هستید».
چهره کِنْدَه از شادى مى شکفد، او مى داند وقتى محمّد(صلی الله علیه و آله ) سخنى بگوید هرگز از سخن خود بر نمى گردد، اگر آسمانها هم فرو ریزند او سخنش را پس نمى گیرد.
کِنْدَه ادامه مى دهد: «اى محمّد(صلی الله علیه و آله )! اجازه بده تا سران یهود را بیاورم تا همگى با تو سخن بگویند و پیمان نامه صلح بنویسیم».
پیامبر قبول مى کند.کِنْدَه به قلعه باز مى گردد و بعد از مدّتى با تعدادى از سران یهود باز مى گردد.
آنها به پیامبر پیشنهاد مى دهند که نیمى از سرزمین خیبر مال یهودیان باشد و آنها در این سرزمین بمانند…(4)…
من خیلى تعجّب مى کنم.تا قبل از این کِنْدَه مى گفت که ما از این سرزمین مى رویم و از همه اموال خود فقط یک لباس همراه خود برمى داریم؛ امّا چه شد که اکنون مى خواهند در خانه و کاشانه خود بمانند و حتّى نیمى از نخلستان هاى خیبر مال خود آنها باشد!
?منابع
1.الخرائج والجرائح ج 1 ص 164،
2.الطبقات الکبرى ج 2 ص 106.
3.السیرة الحلبیة ج 2 ص744
4.نصب الرایة ج 4 ص 252، الکامل فی التاریخ ج 2 ص 221،
قسمت چهلم
?کتاب سرزمین یاس نوشته مهدی خدامیان
#سرزمین_یاس
سرزمین یاس قسمت چهلم