بسم الله الرحمن الرحیم
چشم ها را باید شست… قسمت 41
آنها مى دانند که با کریمان کار دشوار نیست آنها حضرت محمّد(صلی الله علیه و آله ) را به خوبى مى شناسند.وصف او را در تورات خوانده اند.
او مظهر مهربانى خداوند است. پیامبر پیشنهاد آنان را قبول مى کند.
اکنون خواسته دیگرى دارند: «اى محمّد (صلی الله علیه و آله )نصف نخلستانها مال شماست؛ اجازه بده آنها هم در دست ما باشد.ما آخر هر سال، سهم شما را مى دهیم».پیامبر قبول مى کند.
بعد مى گویند: «اى محمّد(صلی الله علیه و آله ) وقتى قلعه قَموص فتح شد کتاب آسمانى ما، تورات به دست یاران تو افتاد، از تو مى خواهیم تا آن را به ما باز گردانى».
پیامبر به یارانش دستور مى دهد تا آن تورات را بیاورند و به آنها تحویل بدهند.
…اینجاست که من به فکر فرو مى روم.در جنگ خندق این یهودیان همراه با مشرکان به مدینه حمله کردند.به راستى اگر آنها در آن جنگ پیروز مى شدند آیا صفحه اى از قرآن را باقى مى گذاشتند؟ آیا بر ما رحم مى کردند؟
یهودیان خیبر یک خواسته دیگر هم دارند: «اى محمّد (صلی الله علیه و آله )اجازه بده بر دین و آیین خود باشیم».پیامبر این سخن آنها را هم قبول مى آرى، پیامبر مى خواهد تاریخ شهادت بدهد او هیچ کس را مجبور به پذیرفتن اسلام نمى کند!
اگر او به این سرزمین آمده است براى این است که یهودیان هر روز او را آزار مى دادند و دشمنانش را تقویت مى کردند و از هر گوشه و کنار به او و پیروانش حمله مى بردند.
پیامبر با لشکر خود به اینجا آمد تا یهودیان از فتنهها و دشمنىها دست بردارند.اکنون که یهودیان شکست خورده اند باید در حقّشان بزرگوارى کرد، این مرام پیامبر است.به خدا قسم باید پیامبر خود را دوباره بشناسیم.چشمها را باید شست، جور دیگر باید دید!
افسوس و صد افسوس که پیامبرمان را جورى شناختیم که دیگران برایمان به تصویر کشیدند! افسوس که…
.پیمان نامه صلح نوشته مى شود.پیامبر در این پیمان نامه تأکید مى کند که هر وقت مسلمانان بخواهند مى توانند یهودیان را از خیبر بیرون کنند.این به این جهت است که هرگز یهودیان به فکر جنگ با مسلمانان نیفتند.
اکنون نیمى از سرزمین خیبر مالِ مسلمانان است.پیامبر مى خواهد آن را بین یاران خود تقسیم کند.همه مى دانند که پیامبر عدالت را مراعات مى کند.
پیامبر از لشکریان اسلام مى خواهد تا هر کس غنیمتى در میدان جنگ به دست آورده است، بیاورد تا به طور مساوى بین همه تقسیم شود.
گویا بعضىها غنیمت هایى را براى خود برداشته اند.یکى از یاران پیامبر رو به همه مى کند و مى گوید: «عبا دزد را فراموش نکنید».
.وقتى مردم این سخن را مى شنوند سریع هر چه غنیمت براى خود جمع کرده بودند مى آوردند و تحویل مى دهند.
من خیلى تعجّب مى کنم.با خود مى گویم این ماجراى عبا دزد چیست که این چنین مردم را تحت تأثیر قرار داده است.
.از چند نفر سؤل مى کنم.جواب مى شنوم: یکى از یاران پیامبر چند روز قبل در میدان جنگ کشته شد.
لشکر اسلام پیکر او را به اردوگاه آورد.همه به حال این شهید غبطه مى خوردند و به او مى گفتند روز قیامت ما را شفاعت کن!
پیامبر از ماجرا با خبر شد و رو به یارانش کرد و گفت: «او هرگز شهید نیست! او اکنون در آتش جهنّم است».
همه تعجّب کردند، چگونه مى شود کسى که جانش را در راه اسلام داده است به جهنّم برود؟
اما سخن پیامبر حق بود.پیامبر مى خواست به یارانش درس مهمّى بدهد: هر کس که در میدان جنگ کشته شد شهید نیست!
وقتى پیامبر تعجّب یارانش را دید
به آنها رو کرد و گفت: «او به خاطر یک عبا که از غنائم برداشته بود به جهنّم رفت
وقتى من این ماجرا را مى شنوم مى فهمم که چقدر باید در حفظ اموال بیت المال دقّت کنم.آرى، همه غنائم از بیت المال است و قبل از این که تقسیم بشود نباید کسى از آن چیزى براى خود بردارد.
اکنون پیامبر با دقّت همه غنائم را تقسیم مى کند.نصف سرزمین خیبر هم که از آنِ مسلمانان است تقسیم مى شود تا موقعى که خرماهاى خیبر برداشت شد سهم هر کس مشخص باشد.
همه از تقسیم غنائم خوشحال هستند زیرا پیامبر عدالت را به صورت کامل مراعات کرده است.
آیا موافقى نکته جالبى را برایت بگویم؟ پیامبر به عُمَر بن خطّاب همان اندازه سهم مى دهد که به على علیه السلام داده است.پیامبر هیچ فرقى بین سردارِ فرارى و سردارِ فاتح خیبر نمى گذارد
اکنون ماجراى سرزمین خیبر تمام شده است
نمى دانم آیا به مدینه باز مى گردیم یا این که باید به سوى فَدَک برویم؟
فدک آخرین سنگر یهود است و وقتى آنها هم تسلیم شوند دیگر سرزمین حجاز از فتنه یهود آسوده خواهد شد.
چند اسب سوار به سوى ما مى آیند.آنها کیستند و در اینجا چه مى خواهند؟
?کتاب سرزمین یاس نوشته مهدی خدامیان
قسمت چهل و یکم
#سرزمین_یاس
سرزمین یاس قسمت چهل و یکم