امتحان الهی.
امتحان الهی.
از سرشب حالتی داشت که احساس کردم میخواهد چیزی به من بگوید بالاخره سر صحبت را باز کرد و گفت: “بابا خبر داری ضد انقلاب تو کردستان خیلی شلوغ کرده؟ اجازه میدی برم اونجا؟” گفتم: بله چرا اجازه ندم فرمان امامه همه باید دفاع کنیم، گفت: میدونید اونجا چه خبره! جنگ جنگه نامردیه؛ احتمال برگشت ضعیفه! گفتم: میدونم؛ از همون اول که به دنیا اومدی با خدا عهد کردم که تو را وقف راه حق و دین کنم آرزویم بود تو در این راه باشی.
خندید و صورتم را بوسید…
بعدها به یکی از خواهرانش گفته بود:
“آن شب آقاجان امتحان الهیش را خوب پس داد! “
به نقل از پدر شھید محمود کاوه