حضرت رضا(ع) درباره فضیلت نیمه ی شعبان چنین فرمودند:
در این شب عده ای زیادی از آتش دوزخ رهایی می یابند و گناهان بزرگ آمرزیده می گردد
عیون اخبار،ج1،ص293
موضوعات: "بدون موضوع" یا "لقب امام زمان"
? نجات یافتگان آخرالزمان
امام علی علیه السلام درباره نجات یافتگان این دوران می فرماید:
«و آن زمانی است که از فتنهها نجات نمی یابد؛ مگر مؤمنانی که بی نام و نشانند.
اگر در حضور باشند، شناخته نشوند و اگر غایب گردند، کسی سراغ آنان را نمی گیرد.
آنها برای سیر کنندگان در شب ظلمانی جامعهها، چراغهای هدایت و نشانههای روشنند.
نه مفسده جو هستند و نه فتنهانگیز.
نه در پی اشاعه فحشایند و نه مردمی سفیه و لغو گو.
اینانند که خداوند درهای رحمتش را به سویشان باز می کند و سختیها و مشکلات را از آنان برطرف میسازد.»
?(نهجالبلاغه، خطبه 103.)
مهدے جان
مینویسم زتوکه داروندارم شده ای
بیقرارت شدم وصبروقرارم شده ای
من که بیتاب توأم ای همه تاب وتبم
توهمه دلخوشی لیل ونهارم شده ای
یارب چه شود زآن گل نرگس خبرآید
آن یار سفر کردهٔ ما ازسفر آید
شام سیه غیبت کبری به سرآید
امید همه منتظران ، منتظر آید
اللهم عجل لولیک الفرج
جانم فدای نام تو یا صاحبالزمان
قربان آن مقام تو یا صاحبالزمان
جان میدهم بخاطر یک لحظه دیدنت
دل عاشقٍ سلامِ تو یا صاحبالزمان
سلام امام مهربانم…
یاصاحب الزمان عج
برگرد زمین٬زمان
تو را میخواهد❣
هر کشور این جهان
تو را میخواهد❣
اینها همه یک طرف
بدان آقا جان؛❣
یک مرقد بی نشان
تو را میخواهد❣
یک داستان کوتاه آموزنده
#پادشاهی را وزیری عاقل بود از وزارت دست برداشت
پادشاه از دگر وزیران پرسید وزیر عاقل کجاست؟
گفتند :
از وزات دست برداشته و به عبادت خدامشغول شده است
پادشاه نزد وزیر رفت و از او پرسید :
از من چه خطا دیده ای که وزارت را ترک کرده ای؟
گفت از پنج سبب:
اول: آنکه تو نشسته میبودی و من به حضور تو ایستاده میماندم اکنون بندگی خدایی میکنم که مرا دروقت نماز هم ، حکم به نشستن میکند
دوم: آنکه طعام میخوردی و من نگاه میکردم اکنون رزاقی پیدا کردهام که اونمی خورد و مرا میخوراند
سوم: آنکه توخواب میکردی و من پاسبانی میکردم اکنون خدای چنان است که هرگز نمیخوابد و مرا پاسبانی میکند
چهارم: آنکه میترسیدم اگر تو بمیری مرا از دشمنان آسیب برسد اکنون خدای من چنان است که هرگز نخواهد مرد و مرا از دشمنان آسیب نخواهد رسید
پنجم: آنکه میترسیدم اگر گناهی از من سرزند عفو نکنی، اکنون خدای من چنان رحیم است که هر روز صد گناه میکنم و اومی بخشاید .
خدایا مارا یک لحظه به حال خود وامگذار…
پیامبر رحمت (ص):
4 چیز است چنانچه یکى از آنها وارد خانه ای شود آن خانه را طورى خراب کند حتّى با برکت نیز آباد نگردد:
◆خیانت
◆دزدى
◆شرابخوارى
◆و زنا
? امالی صدوق ص389
#حدیث روز
سه شرط ازدواج با حورالعین
عنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع ثَلَاثٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ زَوَّجَهُ اللَّهُ مِنَ الْحُورِ الْعِینِ کَیْفَ یَشَاءُ کَظْمُ الْغَیْظِ وَ الصَّبْرُ عَلَى السُّیُوفِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ رَجُلٌ أَشْرَفَ عَلَى مَالٍ حَرَامٍ فَتَرَکَهُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَل
از امام صادق(ع) روایت شده که فرمود: هر کس یکی از این سه ویژگی را داشته باشد خداوند او را آنگونه که بخواهد به ازدواج حورالعین در آورد:
?فرو بردن خشم،
?تحمل سختی جهاد در راه خداوند عزوجل
?کسی که مال حرام در اختیارش قرار گیرد و آن را به خاطر خدا رها کند.
? (خصال شیخ صدوق، ج1، ص85)
حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام فرمودند:
منفورترین بندگان نزد خداوند سبحان، دانشمند مغرور و متکبر است…
? در بیان ولادت با سعادت حضرت صاحب الزمان عجل الله فرجه الشریف…
ﺩﺭ ﺭﻭﺍﻳﺖ ﭼﻨﺎﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺎﻣﺮ ﻣﺘﻮﻟﺪ ﺷﺪ ﻧﻮﺭﻯ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺳﺎﻃﻊ ﮔﺮﺩﻳﺪ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺁﻓﺎﻕ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﭘﻬﻦ ﺷﺪ ﻭ ﻣﺮﻏﺎﻥ ﺳﻔﻴﺪ ﺩﻳﺪﻡ ﻛﻪ ﺍﺯ ﺁﺳﻤﺎﻥ ﺑﻪ ﺯﻳﺮ ﻣﻰ ﺁﻣﺪﻧﺪ ﻭ ﺑﺎﻟﻬﺎﻯ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺮ ﺳﺮ ﻭ ﺭﻭﻯ ﻭ ﺑﺪﻥ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻣﻰ ﻣﺎﻟﻴﺪﻧﺪ ﻭ ﭘﺮﻭﺍﺯ ﻣﻰ ﻛﺮﺩﻧﺪ. ﭘﺲ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻋﺴﻜﺮﻯ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴﻠﺎﻡ ﻣﺮﺍ ﺁﻭﺍﺯ ﺩﺍﺩ ﻛﻪ ﺍﻯ ﻋﻤﻪ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﻣﺮﺍ ﺑﮕﻴﺮ ﻭ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﻣﻦ ﺑﻴﺎﻭﺭ ﭼﻮﻥ ﺑﺮﮔﺮﻓﺘﻢ ﺍﻭ ﺭﺍ ﺧﺘﻨﻪ ﻛﺮﺩﻩ ﻭ ﻧﺎﻑ ﺑﺮﻳﺪﻩ ﻭ ﭘﺎﻙ ﻭ ﭘﺎﻛﻴﺰﻩ ﻳﺎﻓﺘﻢ ﻭ ﺑﺮ ﺫﺭﺍﻉ ﺭﺍﺳﺘﺶ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ (ﺟﺎﺀَ ﺍﻟْﺤَﻖﱡﱡ ﻭَ ﺯَﻫَﻖَ ﺍﻟْﺒﺎﻃِﻞُ ﺍِﻥﱠﱠ ﺍﻟﺒﺎﻃِﻞَ ﻛﺎﻥَ ﺯَﻫُﻮﻗﺎ )؛ ﻳﻌﻨﻰ ﺣﻖ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺑﺎﻃﻞ ﻣﻀﻤﺤﻞ ﺷﺪﻩ ﻭ ﻣﺤﻮ ﮔﺮﺩﻳﺪ ﭘﺲ ﺑﻪ ﺩﺭﺳﺘﻰ ﻛﻪ ﺑﺎﻃﻞ ﻣﻀﻤﺤﻞ ﺷﺪﻧﻰ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺛﺒﺎﺕ ﻭ ﺑﻘﺎ ﻧﺪﺍﺭﺩ.
ﭘﺲ ﺣﻜﻴﻤﻪ ﮔﻔﺖ ﻛﻪ ﭼﻮﻥ ﺁﻥ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺳﻌﺎﺩﺗﻤﻨﺪ ﺭﺍ ﺑﻪ ﻧﺰﺩ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﺑﺮﺩﻡ ﻫﻤﻴﻦ ﻛﻪ ﻧﻈﺮﺵ ﺑﺮ ﭘﺪﺭﺵ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺳﻠﺎﻡ ﻛﺮﺩ ﭘﺲ ﺣﻀﺮﺕ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺖ ﻭ ﺯﺑﺎﻥ ﻣﺒﺎﺭﻙ ﺑﺮ ﺩﻭ ﺩﻳﺪﻩ ﺍﺵ ﻣﺎﻟﻴﺪ ﻭ ﺩﺭ ﺩﻫﺎﻥ ﻭ ﻫﺮ ﺩﻭ ﮔﻮﺷﺶ ﺯﺑﺎﻥ ﮔﺮﺩﺍﻧﻴﺪ ﻭ ﺑﺮ ﻛﻒ ﺩﺳﺖ ﭼﭗ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﺸﺎﻧﻴﺪ ﻭ ﺩﺳﺖ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺍﻭ ﻣﺎﻟﻴﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ ﺍﻯ ﻓﺮﺯﻧﺪ ﺳﺨﻦ ﺑﮕﻮ ﺑﻪ ﻗﺪﺭﺕ ﺍﻟﻬﻰ، ﭘﺲ ﺻﺎﺣﺐ ﺍﻟﺎ ﻣﺮ ﺍﺳﺘﻌﺎﺫﻩ ﻓﺮﻣﻮﺩﻩ ﻭ ﮔﻔﺖ: (ﺑِﺴْﻢِ ﺍﻟﻠّﻪِ ﺍﻟﺮﱠﱠﺣْﻤﻦِ ﺍﻟﺮﱠﱠﺣﻴﻢِ ﻭَ ﻧُﺮﻳﺪُ ﺍَﻥ ﻧَﻤُﻦﱠﱠ ﻋَﻠَﻰ ﺍﻟﱠﱠﺬﻳﻦَ ﺍﺳْﺘُﻀْﻌِﻔُﻮﺍ ﻓِﻰ ﺍﻟﺎَﺭْﺽِ ﻭَ ﻧَﺠْﻌَﻠَﻬُﻢْ ﺍَﺋِﻤﱠﱠﺔَ ﻭَ ﻧَﺠْﻌَﻠﻬُﻢُ ﺍﻟْﻮﺍﺭِﺛﻴﻦَ ﻭَ ﻧُﻤَﻜﱢﱢﻦَ ﻟَﻬُﻢْ ﻓِﻰ ﺍﻟﺎَﺭْﺽِ ﻭَ ﻧُﺮِﻯَ ﻓِﺮْﻋَﻮْﻥَ ﻭَ ﻫﺎﻣﺎﻥَ ﻭَ ﺟُﻨُﻮﺩَﻫُﻤﺎ ﻣِﻨْﻬُﻢْ ﻣﺎ ﻛﺎﻧُﻮﺍ ﻳَﺤْﺬَﺭُﻭﻥ). ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﻛﺮیمه ﻣﻮﺍﻓﻖ ﺍﺣﺎﺩﻳﺚ ﻣﻌﺘﺒﺮﻩ ﺩﺭ ﺷﺎﺀﻥ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻭ ﺁﺑﺎﺀ ﺑﺰﺭﮔﻮﺍﺭ ﺁﻥ ﺣﻀﺮﺕ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ است.
? #منتهی_الآمال ، باب چهاردهم
#چادرانه
این چادر مشکے
ضمانت امنیـــــــت من است.
خواهـــرم
معنےآزادی رو درست متوجه نشدی?
آزادی یعنی:
مطمئن باشےاسیر نــــگاه ناپـاکان نیستے
#هذه_امانتک_یا_زهرا
#حجاب
می گویند :
آخر چه کسی دیگر
حوصله این ” #چادر ” را دارد !
بله درست است
زهــــرایــی بودن
لیاقت می خواهد . . .
قسمتم نیست اگر یک سفر کرب و بلا
تو بگو:"نه” که همین نیز شنیدن دارد
مثل دیوانه عاشق که به معشوق رسد
کربلا…بین دو گنبد…چه دویدن دارد
#اللهم_الرزقنا_کربلا
شرکت نکردن درانتخابات ظلم به خون شهداء است
انتقاد از شیوع تهمت و توهین در فضای جامعه
آیتالله نمازی با ابراز تاسف از شیوع غیبت، تهمت، تخریب شخصیت، توهین و تحقیر در جامعه، تصریح کرد: بر اساس روایات آبروی مومن از حرمت کعبه هم بالاتر است، لذا تاسف آور است که برخی به راحتی به دیگران تهمت می زنند و غیبت می کنند.
امام راحل افراد را از غیبت و تهمت به شدت منع میفرمودند و اگر کسی هم در جلسهای که ایشان حضور داشت،غیبت میکرد، فوری آن جلسه را ترک می کردند.
#داستان_آموزنده
#دعا
مردی با پدرش در سفر بود که پدرش از دنیا رفت. از چوپانی در آن حوالی پرسید:
«چه کسی بر مرده های شما نماز می خواند؟»
چوپان گفت: «ما شخص خاصی را برای این کار نداریم؛ خودم نماز آنها را می خوانم».
مرد گفت: «خوب لطف کن نماز پدر مرا هم بخوان!»
چوپان مقابل جنازه ایستاد و چند جمله ای زمزمه کرد و گفت : «نمازش تمام شد!»
مرد که تعجب کرده بود گفت: این چه نمازی بود؟
چوپان گفت: بهتر از این بلد نبودم
مرد از روی ناچاری پدر را دفن کرد و رفت.
شب هنگام، در عالم رؤیا پدرش را دید که روزگار خوبی دارد.
از پدر پرسید: «چه شد که این گونه راحت و آسوده ای؟»
پدرش گفت: «هر چه دارم از دعای آن چوپان دارم!»
مرد، فردای آن روز به سراغ چوپان رفت و از او خواست
تا بگوید در کنار جنازۀ پدرش چه کرده و چه دعایی خوانده؟
چوپان گفت: «وقتی کنار جنازه آمدم و ارتباطی میان من و خداوند برقرار شد،
با خدا گفتم : « خدایا اگر این مرد، امشب مهمان من بود، یک گوسفند برایش
زمین می زدم. حالا این مرد، امشب مهمان توست. ببینم تو با او چگونه رفتار می کنی ؟ »
گاهی دعای یک دل صاف، ازصدنماز یک دل پرآشوب بهتراست
#جهاد_روشنگری
نامه سرگشاده پرویز شیخ طادی کارگردان سینما به حسن روحانی:
آقای روحانی ما یکبار با خون استقلال و آزادی و جمهوری اسلامی را خریدیم … پس دوباره آنرا به ما نفروشید … مارا تهدید نکنید … ما ازجنگ نمیترسیم … ما از شیعه لیبرال میترسیم … ما ازسرمایه داری افسارگسیخته سی ساله میترسیم… ما ازآن خودی، ازآن رییس، ازآن خودی که روی آنتن زنده بین المللی رمز مداخله و تفرقه را اعلام میکند میترسیم… ما ازآن خودی که روی آنتن زنده و درسطح جهانی اعلام میکند ای ملت از آمریکا بترسید و به من رای دهید میترسیم… از کسانی که علنی و با شجاعت آدرس نقاط ضعف وطنش را میدهد میترسیم… ما ازدولتی که براحتی سرش کلاه میرود میترسیم … ما ازکسانی که برای غارت بیت المال گردنه احد را به دشمن واگذار میکنند میترسیم !
#حدیث روز
کفاره گناهان بزرگ
وَ قَالَ ع مِنْ کَفَّارَاتِ الذُّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ الْمَلْهُوفِ وَ التَّنْفِیسُ عَنِ الْمَکْرُوب
حضرت امیرالمؤمنین(ع) علیهالسلام فرمودند: یکی از کفارههای گناهان بزرگ، رسیدن به فریاد دادخواهان و برطرفکردن غم اندوهگینان است.
(نهجالبلاغه صبحی صالح، حکمت 24، ص472).
_________
??ﻛﺬﺏ ﺩﺭ ﻛﺮﺩﺍﺭ ﻭ ﺍﻋﻤﺎﻝ??
☝️? ﻭ ﺍﻣﺎ ﻛﺬﺏ ﺩﺭ ﻛﺮﺩﺍﺭ ﻭ ﺍﻋﻤﺎﻝ ﺁﻥ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ: ﺩﺭ ﻇﺎﻫﺮ ﺍﻋﻤﺎﻟﻰ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺳﺮ ﺯﻧﺪ ﻛﻪ ﺩﻟﺎﻟﺖ ﻛﻨﺪ ﺑﺮ ﺧﻮﺑﻰ ﺩﺭ ﺑﺎﻃﻦ ﺍﻭ، ﻭ ﺑﺎﻃﻦ ﺍﻭ ﺍﺯ ﺁﻥ ﺑﻰ ﺧﺒﺮ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ، ﻳﻌﻨﻰ: ﺑﺎﻃﻦ ﺍﻭ ﻣﻮﺍﻓﻖ ﻇﺎﻫﺮ ﻧﺒﺎﺷﺪ.
☝️? ﻭ ﺻﺪﻕ ﺩﺭ ﺁﻥ، ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ: ﺑﺎﻃﻦ ﻭ ﻇﺎﻫﺮ ﻳﻜﺴﺎﻥ ﻭ ﻣﻄﺎﺑﻖ ﺑﻮﺩ. ﻳﺎ ﺑﺎﻃﻦ ﺍﺯ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﻬﺘﺮ ﻭ ﺁﺭﺍﺳﺘﻪ ﺗﺮ ﺑﺎﺷﺪ. ﻭ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺍﺯ ﺻﺪﻕ، ﺍﺷﺮﻑ ﻭ ﺍﻓﻀﻞ ﺍﺯ ﺻﺪﻕ ﺩﺭ ﮔﻔﺘﺎﺭ ﺍﺳﺖ. ﻭ ﺍﺯ ﺍﻳﻦ ﺟﻬﺖ ﻣﻜﺮﺭ ﺳﻴﺪ ﺑﺸﺮ ﺍﻳﻦ ﻣﺮﺗﺒﻪ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺣﻀﺮﺕ ﺁﻓﺮﻳﺪﮔﺎﺭ ﻣﺴﺌﻠﺖ ﻣﻰ ﻧﻤﻮﺩ.
☝️? ﻭ ﺩﺭ ﺍﺧﺒﺎﺭ ﻭﺍﺭﺩ ﺍﺳﺖ ﻛﻪ: «ﭼﻮﻥ ﭘﻨﻬﺎﻥ ﻭ ﺁﺷﻜﺎﺭ ﺑﻨﺪﻩ ﻣﺆﻣﻦ ﻳﻜﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩﻩ ﺑﺎﺷﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﻋﺎﻟﻢ ﺑﻪ ﺍﻭ ﺑﺮ ﻣﻠﺎﺋﻜﻪ ﻣﺒﺎﻫﺎﺕ ﻣﻰ ﻛﻨﺪ ﻭ ﻣﻰﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: ﺑﻨﺪﻩ ﺣﻖ ﻣﻦ ﺍﻳﻦ ﺍﺳﺖ».
? #معراج_السعاده
حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند : هر کس هر روز هزار صلوات بر من بفرستد از دنیا نخواهد رفت تا جای خود را در بهشت ببیند
فضیلت صلوات ص 14 ، داستان های صلوات ص14
حکایتی زیبا درباره حق الناس حتما بخونید
حکایتی عبرت آموز!
ﭘﺎﺩﺷﺎﻫﯽ ﺩﺭ ﻣﻨﻄﻘﻪ ﺳﺮ ﺳﺒﺰ ﻭ ﺷﺎﺩﺍﺏ ﺣﮑﻤﺮﺍنی ﻣﯿﮑﺮﺩ
ﺭﻭﺯﯼ ﺑﯿﻤﺎﺭ ﺷﺪ ﻭ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﺍﺯ درمان ﺑﯿﻤﺎﺭﯾﺶ ﻋﺎﺟﺰ ﻣﺎﻧﺪند ﻭ ازﺷﺎﻩ ﻋﺬﺭ ﺧﻮﺩ
ﺭﺍ ﺧﻮاﺳﺘﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﺯ ﺩﺳتﺷﺎﻥ کاری ﺳﺎﺧﺘﻪ ﻧﯿﺴﺖ .
ﺷﺎﻩ ﻫﻢ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ ﺟﺎﻧﺸﯿﻦ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﺍﻋﻼم ﻧﻤﺎﯾﺪ .
ﺷﺎﻩ ﮔﻔﺖ ﻣﻦ کسی را ﺍﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﯿﻨﻤﺎﯾﻢ ،
که ﻗﺒﻞ ﺍﺯ ﻭﻓﺎﺕ ﻣﻦ ﯾﮏ ﺷﺐ ﺩﺭ ﻗﺒﺮی که برای من آماده کرده اند ﺑﺨﻮﺍبد !
ﺍﯾﻦ ﺧﺒﺮ ﺩﺭ ﺳﺮﺍﺳﺮ ﮐﺸﻮﺭ ﭘﺨﺶ ﺷﺪ
ﻭﻟﯽ ﮐﺴﯽ ﭘﯿﺪﺍ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻗﺒﺮﺑﺨﻮﺍﺑﺪ .
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺣﺎﺿﺮ ﺷﺪ ﺗﺎ ﺩﺭاﯾﻦ ﻗﺒﺮ بخوابد
فقط ﯾﮏ ﺷﺐ ﻭ ﻓﺮﺩﺍ ﺻﺒﺢ ،ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺮﺩﻡ شود.
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺧﻮﺍﺑﯿﺪ ﻭ روزنه ای ﺑﺮﺍﯼ نفس کشیدنﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﮔﺬﺍﺷﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﻧﻤﯿﺮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺭﻓﺘﻨﺪ .
ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑه ﺨﻮﺍﺏ ﺭﻓﺖ .
ﺩﺭ ﺧﻮﺍﺏ ﺩﯾﺪ ﮐﻪنکیر و منکر ﺑﺎﻻﯼ قبرش ﺁﻣﺪﻩ ﺍﻧﺪ.
ﺳﻮﺍﻝ ﻣﯿﭙﺮﺳﻨﺪ ﻭ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎﺳﺦ ﻣﯿﮕوید ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﭘﺮﺳﯿﺪند:
ﺩﺭ ﺩﻧﯿﺎ ﭼﯽ ﺩﺍﺷﺘﯽ؟
ﻓﻘﯿﺮ ﮔﻔﺖ :ﻓﻘﻂ ﯾﮏ ﻣﺮﮐﺐ (ﺧﺮ ) ﻧﺎﺗﻮﺍﻥ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺩیگر
ﻫﯿﭻ ﭼﯿﺰ ﻧﺪﺍﺷﺘﻢ .
ﺍﺯ ﺭﻓﺘﺎﺭ فقیر ﺑﺎ ﺧﺮ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﺮﺍ ﺩﺭ ﻓﻼﻥ ﻭ ﻓﻼﻥ ﺭﻭﺯﻫﺎ بر ﺧﺮﺧﻮﺩ ﺑﺎﺭ ﺯﯾﺎﺩ گذاشتی ﮐﻪ ﺗﻮﺍﻥ ﺑﺮﺩﻧﺶ ﺭاندﺍﺷﺖ ﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪﻧﺪ ﺩﺭفلان ﺭﻭز به خرت ﻏﺬﺍ ﻧﺪﺍﺩﯼ و….
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ بخاطر ﺍﯾﻦ ﻇﻠﻢ ﻫﺎ که به ﺧﺮﺵ کرده بود ﭼﻨﺪ ﺷﻼﻕ ﺁﺗﺸﯿﻦ خورد که برق از سرش پرید .
ﺍﺯ ﺧﻮﺍﺏ ﺑﯿﺪﺍﺭ می شود ﺩﺭ ﺗﺮﺱ ﻭ ﻭﺣﺸﺖ ﺩﺭ ﻗﺒﺮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﮕﯿﺮﺩ ﺗﺎ ﺍﯾﻦ ﮐﻪ ﺻﺒﺢ
ﻣﯿﺸﻮﺩ ﻭ ﻫﻤﻪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﺍﺭ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﺟﺪﯾﺪ ﺷﺎﻥ می آیند ﺗﺎ ﺍﺯ ﻗﺒﺮ ﺑﯿﺮﻭﻧﺶ ﮐﻨﻨﺪ
ﻭ ﺑﺮ ﺗﺨﺖ ﺳﻠﻄﻨﺖ ﺑﻨﺸﺎﻧﻨﺪﺵ .
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻗﺒﺮ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﻣﯿﮑﻨﻨﺪ ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﭘﺎ به ﻓﺮﺍﺭ ﻣﯿﮕﺬﺍﺭﺩ ﻭ ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺭ
ﭘﯽ ﺍﻭ ﺻﺪﺍ ﮐﻨﺎﻥ ﮐﻪ ﺍﯼ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻣﺎ ﻓﺮﺍﺭ ﻧﮑﻦ !
ﻣﺮﺩ ﻓﻘﯿﺮ ﺑﺎ جیغ ﻭ ﻓﺮﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕوید:
ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﺮﯼ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺘﻢ ﺍﯾﻦ ﻗﺪﺭ
ﻋﺬﺍﺏ ﺷﺪﻡ ﻭ ﺷﮑﻨﺠﻪ ﺩﯾﺪﻡ ﺍﮔﺮ ﭘﺎﺩﺷﺎﻩ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺷﻮﻡ ﻭﺍﯼ ﺑﻪ ﺣﺎﻟﻢ …
ای بشر از چه گمان کردی که دنیا مال توست
ورنه پنداری که هر لحظه اجل دنبال توست
هر چه خوردی، مال مور و هر چه هستی مال گور
هر چه داری مال وارث، هر چه کردی مال توست.
لقمان به پسرش نصیحت کرد:
دو چیز را فراموش نکن!!!!
یاد خدا
یاد مرگ
دو چیز را فراموش کن:
بدی دیگران درحـــق تو،،،،،
خوبی تودرحـــق دیگران……
مردی نزد جوانمردی آمد و گفت : تبرکی میخواهم.
جامه ات را به من بده تا من نیز همچون تو از جوانمردی بهره ای ببرم!!
جوانمرد گفت: جامه ی مرا بهایی نیست.
اما سوالی دارم؟ مرد گفت: بپرس.
جوانمرد گفت: اگر مردی چادر بر سر کند زن می شود؟
مردگفت: نه
جوانمرد گفت اگر زنی جامه مردانه بپوشد مرد می شود؟
مرد گفت: نه.
جوانمرد گفت: پس در پی آن نباش که جامه ای از جوانمردان را در بر کنی که اگر پوست جوانمرد را هم در بر کشی جوانمرد نخواهی شد .
زیرا جوانمردی به جان است نه به جامه.
ازبزرگى پرسیدند
اینهمه دعا کردی
چه بدست آوردی؟
گفت:هیچ
اما:بعضی چیزهارا از
دست دادم
مثل: خشم،نگرانی
اضطراب،افسردگی
ترس ازپیری ومرگ
که با ازدست
دادن اینها خاطر
آسوده تری دارم
#نماز_اول_وقت
1- آیا میدانى:
زمانى که اذان تمام میشود؛ دعایت مستجاب میشود….
پس محروم نکن خودت را از دعا؛بعد از تکرار کردن اذان و دعاى معروف
«دعاى معروف»
▪️ اَللّهُمَّ رَبَّ هذِهِ الدَّعْوَةِ التّامَّةِ وَالصَّلوةِ الْقآئِمَةِ بَلِّغْ مُحَمَّدا صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ الدَّرَجَةَ وَالْوَسیلَةَ وَالْفَضْلَ وَالْفَضیلَةَ بِاللَّهِ اَسْتَفْتِحُ وَبِاللَّهِ اَسْتَنْجِحُ وَبِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ اَتَوَجَّهُ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَاجْعَلْنى بِهِمْ عِنْدَکَ وَجیها فِى الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ وَمِنَ الْمُقَرَّبینَ.
▫️خدایا پروردگار این دعاى کامل، و نماز برپا، به محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) درجه و وسیله و فضیلت برسان، به خدا آغاز میکنم، و به خدا رستگارى میجویم، و به محمّد (درود خدا بر او و خاندانش) توجّه مینمایم، خدایا بر محمّد و خاندان محمّد درود فرست، و به وسیله آنان مرا نزد خود در دنیا و آخرت آبرومند و از مقرّبان قرار ده).
2- آیا میدانى؟
کجا قرار داده می شود گناهان تو در حالی که #نماز می خوانی؟
رسول خدا(ص) فرمودند که ؛
بنده ی خدا وقتی بلند شد تا نماز بخواند با تمام گناهانش آمده
پس گناهانش بر روی سرش و گردنش گذاشته می شود پس هر بار که که به رکوع و سجود میرود گناهانش میریزد
ای کسی که عجله میکنی در رکوع وسجود؛
سجود و رکوعت را تا میتوانی طولانی کن تا گناهانت از تو بریزد این اجر را از دست نده !!
3_آیا میدانی؟
با خواندن «آیة الکرسى بعد از هر نماز» فاصله بین تو و بهشت فقط مرگ است !!
یعنی با مرگ ورودت در بهشت تضمینی است
4_آیا میدانی؟
بعد از تمام شدن #نماز نباید عجله کنی وباید مدتی بشینی؛ برای اینکه ملائکه بعد نماز
براى تو دعا مۍکنند ؛ نزد خداوند
˝هرکس در موقع اذان به موسیقی و ترانه گوش دهد نمی تواند هنگام مرگ شهادتین بگوید .˝
#نماز_اول_وقت
?
حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه) فرمودند:
هرگاه خداوند به ما اجازه دهند که سخن بگوییم، حق ظاهر خواهد شد و باطل سست و ضعیف شده و از میان شما خواهد رفت.
?(بحارالأنوار، ج 25، ص 183)
#آخر_الزمان
گردآوری اصحاب امام زمان (عج)
ﻣﻔﻀّﻞ ﺑﻦ ﻋﻤﺮ ﮔﻮﻳﺪ؛
ﺍﻣﺎﻡ ﺻﺎﺩﻕ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻓﺮﻣﻮﺩ:
ﺍﻳﻦ ﺁﻳﻪ ﺩﺭ ﺑﺎﺭﻩ ﺍﺻﺤﺎﺏ ﻗﺎﺋﻢ ﻋﻠﻴﻪ ﺍﻟﺴّﻠﺎﻡ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺷﻬﺮﻫﺎ ﭘﺮﺍﻛﻨﺪﻩ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻧﺎﺯﻝ ﺷﺪﻩ ﺍست،
ﺃَﻳْﻦَ ﻣﺎ ﺗَﻜُﻮﻧُﻮﺍ ﻳَﺄْﺕِ ﺑِﻜُﻢُ ﺍﻟﻠﱠﻪُ ﺟَﻤِﻴﻌﺎ
(سوره بقره آیه148)
ً ﻫﺮ ﻛﺠﺎ ﺑﺎﺷﻴﺪ ﺧﺪﺍﻭﻧﺪ ﺷﻤﺎ ﺭﺍ ﮔﺮﺩ ﻣﻰ ﺁﻭﺭﺩ، ﺯﻳﺮﺍ ﺁﻧﺎﻥ ﺷﺐ ﺑﺮ ﺑﺴﺘﺮ ﺧﻮﺩ ﻧﺒﺎﺷﻨﺪ ﻭ ﻫﻨﮕﺎﻡ ﺻﺒﺢ ﺩﺭ ﻣﻜّﻪ ﺧﻮﺍﻫﻨﺪ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻳﻜﻰ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺑﺎ ﺍﺑﺮ ﺳﻔﺮ ﻛﻨﺪ ﻭ ﺑﻪ ﻧﺎﻡ ﺧﻮﺩ ﻭ ﭘﺪﺭ ﻭ ﺷﻤﺎﻳﻞ ﻭ ﺧﺎﻧﺪﺍﻧﺶ ﺷﻨﺎﺧﺘﻪ ﺷﻮﺩ. ﮔﻮﻳﺪ ﮔﻔﺘﻢ: ﻓﺪﺍﻯ ﺷﻤﺎ ﺷﻮﻡ ﻛﺪﺍﻣﻴﻚ ﺍﺯ ﺁﻧﻬﺎ ﺍﻳﻤﺎﻥ ﺍﺳﺘﻮﺍﺭﺗﺮﻯ ﺩﺍﺭﺩ؟ ﻓﺮﻣﻮﺩ: ﺁﻥ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭﻭﺯ ﺑﺎ ﺍﺑﺮ ﺳﻔﺮ ﻛﻨﺪ.
?کتاب شریف کمال الدین شیخ صدوق/باب58/صفحه673/حدیث24
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
میلاد پنهانی
به حضرت رضا علیه السلام عرض شد: امیدواریم شما همان صاحب الامر باشید.!
آن حضرت فرمودند:
«… یَبعَثُ اللَّهُ لِهذا الأمرِ غُلاماً مِنّا خَفِیَّ المَولِدِ والمَنْشَأِ غیرَ خَفِیٍّ فی نَسَبِه ونَفْسِهِ».
منتخب الاثر، ص288
خداوند برای این امر مردی را از ما برمی انگیزد که محل ولادت و رشدش بر همگان پوشیده است ولی نسب و شخصیّت او بر کسی پوشیده نیست.
پیوسته جوان
ابوصلت هَرَوی گوید:
به حضرت رضا علیه السلام عرض کردم: علائم و نشانههای حضرت قائم علیه السلام چیست؟ امام علیه السلام فرمودند:
«… لا یَهْرَمُ بمرورِ الأیّامِ واللَّیالی… ».
منخب الاثر،ص285
… (از نشانههای او این است که) با گذشت روزها و شبها پیرنخواهد شد…
چهره نورانی
امام رضا علیه السلام فرمود:
«… عَلَیهِ جلابیبُ النُّور یَتَوَقَّدُ من شُعاعِ القُدْسِ… ».
منتخب الأثر، ص422
بر او پوششی است از نور که از پرتو قدس روشنائی می گیرد.
سیمای جوانان
ابو صَلت هَروی گوید:
از امام هشتم علیه السلام پرسیدم: نشانه قائم شما در وقت ظهور چیست؟
امام پاسخ داد:
«… علامَتُهُ أنْ یکونَ شیخَ السِّنِّ، شابَّ المَنْظَرِ، حتّی أنّ النّاظِرَ إلَیهِ لَیَحْسَبُهُ ابنَ أربَعیَ سَنَةٍ أو دُونَها… ».
منتخب الاثر، ص285
نشان وجود قائم ما این است که در سنّ پیران، ولی جوان رُخسار است ؛ به طوری که بیننده گمان میکند که او مردی چهل ساله یا کمتر (جوانتر) است.
?پیمودن گیتی
امام رضا علیه السلام فرمود:
«… هو الذی تُطوی لهُ الأرضُ… ».
بحارالانوار، ج52، ص321
او (امام عصر علیه السلام) کسی است که زمین برایش درنوردیده (پیموده) میشود.
منبع: آفتاب در نگاه خورشید
?ظهـــور نـزدیــڪ اســت?
أللَّھُـمَ ؏َـجِّـلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج
?
داستان مادر امام زمان(عج)
قسمت 2⃣ :
… من در تعیین قیمت با فروشنده گفتگوى زیادى کردم تا به همان مبلغى که امام داده بود راضى شد، من هم پول را تسلیم کردم وبا کنیزک که خندان وشادان بود به محلى که قبلا در بغداد تهیه کرده بودم، در آمدیم.
پس از ورود، دیدم نامه را با کمال بى قرارى از جیب خود درآورد وبوسید وروى دیدگان ومژگان خود نهاد وبر بدن وصورت خود مالید.
گفتم: خیلى شگفت است که شما نامه اى را مى بوسى که نویسنده آن را نمى شناسى.!
گفت: آنچه مى گویم بشنو، تا علت آن را دریابى:
من ملکه دختر یشوعا، پسر قیصر روم هستم، مادرم از فرزندان حواریین است واز نظر نسب، نسبت به حضرت عیسى دارم، بگذار داستان عجیب خودم را برایت نقل کنم :
جد من قیصر میخواست مرا در سن سیزده سالگى براى برادرزاده اش تزویج کند. سیصد نفر از رهبانان وقسیسین نصارى از دودمان حواریین عیسى بن مریم وهفتصد نفر از رجال واشراف وچهار هزار نفر از امرا وفرماندهان وسران لشگر وبزرگان مملکت را جمع نمود،
آنگاه تختى آراسته به انواع جواهرات را روى چهل پایه نصب کرد، وقتى که پسر برادرش را روى آن نشانید صلیبها را بیرون آورد واُسقفها پیش روى او قرار گرفتند وانجیلها را گشودند،
ناگهان صلیبها از بلندى روى زمین ریخت وپایه هاى تخت درهم شکست.
?پسرعمویم با حالت بیهوشى از بالاى تخت بر روى زمین درافتاده ورنگ صورت اسقفها دگرگون گشت وبه شدت لرزید.
بزرگ اُسقفها چون چنین دید، به جدم گفت: پادشاها! ما را از مشاهده این اوضاع منحوس، که علامت بزرگى مربوط به زوال دین مسیح ومذهب پادشاهى است، معاف بدار.
جدم در حالى که اوضاع را به فال بد گرفت، به اُسقفها دستور داد تا پایه هاى تخت را استوار کنند ودوباره صلیبها را برافرازند وگفت: پسر بدبخت برادرم را بیاورید تا هر طور هست این دختر را به وى تزویج نمایم تا شاید که این وصلت مبارک، نحوست آن از بین برود.
وقتى که دستور ثانوى او را عمل کردند، هر چه که در دفعه اول دیده بودند تجدید شد، مردم پراکنده گشتند وجدم با حالت اندوه به حرمسرا رفت وپردهها بیفتاد …
? غیبت،شیخ طوسی،ص124.
کشف الحق،خاتون آبای،ص34.
ادامه دارد …
#داستان-شگفت
از لحظات آخر مرگ جدا بترسید
هنگام احتضار و جان کندن عالمی، برایش دعاى عدیله مىخواندند و او تکرار میکرد؛
وقتی رسیدند به جمله “واشهدان الائمة الابرار” محتضر گفت: این اول حرف است
یعنى قبول ندارم!!
تا سه مرتبه او را تلقین مىکردند و او مىگفت این اول حرف است.
پس از لحظهاى عرق تمام بدنش را گرفت و چشمهایش را باز کرد و با دست اشاره به صندوقى که درگوشه حجره نمود و امر کرد سر آنرا باز کردند.
و از میان آن یک ورقه بیرون آوردند پس به او دادند و آنرا پارهاش کرد.
چون سبب آن را از او پرسیدند گفت:
من به کسى پنج تومان قرض داده بودم و از او سند گرفته بودم،
هروقت به من مىگفتید بگو: واشهدان الائمة الابرار… مىدیدم فردی با ریش سفیدى سر صندوق ایستاده و این سند را به دست گرفته و مىگوید اگر این کلمه شهادت را گفتى این سند را پاره مىکنم،
من برای گرفتن طلبم به آن سند نیاز داشتم و در آن لحظه راضى نمىشدم که این شهادت را بگویم
و چون خدا به لطف خودش مرا شفا داد و از حالت احتضار خارج شدم، آن سند را خودم پاره کردم که دیگر مانعى از گفتن کلمه شهادت نداشته باشم.
?داستانهای شگفت شهید دستغیب به نقل از منتخب التواریخ ، باب 14
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
*علامه امینی ره و فقیر/
به حرم نرسیده امیرالمومنین (ع) حاجت امینی را روا کرد!
یکی از خاطراتی که میخواهم در باره علامه امینی نقل کنم این است که؛ علامه امینی روزی در کوچه «سوق الحویش» نجف عبور میکردند؛ سیدی که به قصابی اشتغال داشت به علامه گفت؛ با شما کاری دارم؛
ظاهراً علامه در مسیر برگشت فراموش میکنند نزد سید بروند، وقتی به منزل رسیدند یادش میآید که قصاب با او کار داشت نزد قصاب برگشتند،
به علامه عرض کرد بسیار تنگدستم و چهار دختر علویه دارم که لباس ندارند، حتی برای نماز یک چادر دارند،
علامه بسیار ناراحت شد
و دست سید را گرفت به سمت حرم امیرالمومنین (ع) حرکت کردند، هنوز به حرم امیرالمومنین (ع) نرسیده بودند، حاجت ایشان روا شد. در راه رسیدن به حرم، شخصی به علامه امینی پولی داد و گفت؛
یکی از شیوخ عراق یکصد دینار برای شما فرستاده است، آن ایام، مبلغ زیادی بود، همه را به سید داد و رفت.
چهار ذکر الهی
حضرت امام صادق (علیه السلام) میفرمایند:
در شگفتم برای کسی که از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار چیز پناه نمیبرد؟
در شگفتم برای کسی که ترس بر او غلبه کرده، چگونه به ذکر
” حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ ” (سوره آل عمران، آیه 171)
پناه نمیبرد!
و در شگفتم برای اندوهگین است، چگونه به ذکر
” لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ سُبْحَانَکَ إِنِّی کُنْتُ مِنْ الظَّالِمِینَ ” (سوره انبیا، آیه 87)
پناه نمیبرد!
و در شگفتم برای کسیکه مورد مکر و حیله واقع شده، چگونه به ذکر
” اُفوِّضُ أمری إلَی الله إنّ الله بصیرٌ بالعباد ” (سوره غافر، آیه 44)
پناه نمیبرد!
و در شگفتم برای کسیکه طالب دنیا و زیباییهای دنیاست، چگونه به ذکر
” مَا شَاءَ اللَّهُ لاَ قُوَّةَ إِلاَّ بِاللَّهِ “
پناه نمیبرد!
من لا یحضرهالفقیه، ج4، ص392
#حدیث_اخلاقی
پیامبر گرامی اسلام (ص) در سخنانی سه دسته از زنان را از فشار قبر استثنا کرده و فرمودند: سه گروه از زنان عذاب قبر ندارند و در قیامت هم با حضرت فاطمه (ع) محشور میشوند
1ـ زنی که با فقر و تنگدستی شوهر خود بسازد
2ـ زنی که با بد اخلاقی شوهر صبر و بردباری خود را از دست ندهد
3ـ زنی که مهریه خود را به شوهر ببخشد.
منبع.مواعظ العددیه
#کاربردی
آیت الله کشمیری (ره)
می فرموده اند : ( لا حول ولا قوه الا بالله ) روزی صد مرتبه برای دور نمودن هفتاد نوع بلا ، که آسان ترین آن غم و اندوه است ، بسیار نافع می باشد .
#نماز_شب
سهل شوشتری از بزرگان عرفاست که در سن هشتاد سالگی، به سال 283 هـ.ق از دنیا رفت.
او می گوید: من سه ساله بودم که نیمه های شبی دیدم دایی ام محمد بن سوار از بستر خواب برخاسته و مشغول نماز شب است.
یک بار به من گفت: پسرم! آیا آن خداوندی که تو را آفریده یاد نمی کنی؟ گفتم: چگونه او را یاد کنم؟ گفت: شب، هنگامی که برای خواب در بسترت می آرمی، سه بار از صمیم دل بگو: خدا با من است و مرا می نگرد و من در محضر او هستم.
چند شب همین گفتار را از ته دل گفتم.
سپس به من گفت: این جمله ها را هر شب هفت بار بگو.
من چنین کردم.
شیرینی این ذکر در دلم جای گرفت.
پس از یک سال به من گفت: آنچه گفتم در تمام عمر تا آنگاه که تو را در گور نهند از جان و دل بگو، که همین ذکر و معنویتش دست تو را در دو جهان بگیرد و نجات بخشد.
به این ترتیب نور ایمان به توحید، در دوران کودکی در دلم راه یافت و بر سراسر قلبم چیره شد.
منبع: #نماز_شب، کلید حلّ مشکلات.
#عرفان_اسلامی
#علامه_حسن_زاده_آملی :
اعمالتان همانند یک پرنده از شما پرواز نمی کند که برود بلکه مطلق اعمالتان در جانتان می ماند و وقتی پرده ها کنار رود کتاب وجود خود را می بینید. ”
سقراط می گوید : آنچه برای ما مفید است آن است که بدانیم خود ما چه هستیم و برای چه آفریده شده ایم و سعادت ما در چیست ؟ و کاری بکنیم که برای خود و دیگران فائده داشت
#نکته_هزارو_یک
حضرت علامه حسن زاده املی روحی فداه
بسم الله الرحمن الرحیم
استقامت در طوفان حوادث عصر غیبت مهدی عجل الله تعالی فرجه
جمعی که در محضر امام صادق علیه السلام در خانه آن حضرت (در مدینه) بودند، سخن از غیبت حضرت قائم عجل الله فرجه به میان آمد مفضل بن عمر یکی از شاگردان برجسته امام صادق علیه السلام می گوید:
در این هنگام به حضور امام صادق ع رفتم، شنیدم می فرمود:
☝️?سوگند به خدا صاحب الامر امام قائم علیه السلام از میان شما غایب گردد و آنچنان رد پای او گم شود که بعضی گویند: او مرد و به هلاکت رسید و در فلان پرتگاه سقوط کرد و شما مانند کشتی درگیر در برابر امواج دریا، پریشان و واژگون می گردید و در این شرائط سخت کسی از شما نجات نیابد، مگر کسی که از او پیمان گرفته و ایمان را در جای جای دلش استوار نموده و با روحی از جانب خود، نیرومند کرده است.
آنگاه فرمود:
??…همانا دوازده پرچم مشتبه، بر افراشته گردد و مردم مسلمان به چندین دسته حتی تا 12 دسته در آیند که روشن نیست کدام یک از پرچمها، پرچم حق است(حق و باطل در میان هم اشتباه می گردد).
مفضل وقتی که این سخن را شنید، منقلب شد و بی اختیار گریه کرد.
??امام صادق: به مفضل رو کرد و فرمود: چرا گریه می کنی؟
مفضل: قربانت گردم، چگونه گریه نکنیم که می فرمائی: مسلمانان دارای دوازده پرچم مختلف و مشبه می شوند، که پرچم حق از باطل شناخته نگردد.
امام صادق علیه السلام به نور خورشید که از سوراخ اطاق وارد اطاق شده بود نگاه کرد و به حاضران و به مفضل فرمود:
…ایا این تابش خورشید، آشکار است؟
مفضل: آری.
امام صادق:
امرنا ابین من هذه الشمس
راه و خط و پرچم ما، روشنتر و آشکارتر از این خورشید است
?اصول کافی باب نادر فی حال الغیبه:حدیث11 ص339 ج1
____________
#داستان
____________
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
بسم الله الرحمن الرحیم
والاترین یقین بین مردمان!
پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله به امام علی علیه السلام فرمودند:
?یا علی! وَ اعلَم أنَّ أعظَمَ النّاس یَقیناً
قَومٌ یَکُونُونَ فی آخِرِ الزّمان لَم یَلحَقُوا النَّبِیَّ و حُجِبَ عَنهَمُ الحجَّةُ فَآمنوا بِسوادٍ فی بَیاضٍ
?یا علی!
بدان که والاترین یقین را بین مردمان، گروهی از مردم آخر الزمان دارند که پیامبرشان را درک نکرده اند و حجت خدا امام زمان از ایشان مخفی شده و با این حال به سیاهی نوشته ای بر سپیدی کاغذی ایمان می آورند. و همین که سخنی از امام معصو برسد بدان به ان یقین پیدا میکنند
?بحارالانوار، ج52، ص125
_________________
#حدیث_انتظار
_________________
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
مرحوم #علامه_طباطبایی (ره) در کتاب ‘ شیعه در اسلام ‘ میگوید :
پیام معنوی #شیعه به جهانیان یک جمله بیش نیست و آن این است که :
” #خدا را بشناسید ، تا رستگار شوید “
درسهای مهم زندگی
✔️ چیزی که سرنوشت انسان را می سازد “استعدادهایش” نیست ، “انتخابهایش” است …
✔️ برای زیبا زندگی نکردن ، کوتاهی عمر را بهانه نکن ؛ عمر کوتاه نیست ، ما کوتاهی می کنیم
✔️هنگامی که کسی آگاهانه تو را نمی فهمد خودت را برای توجیه او خسته نکن .
✔️بر آنچه گذشت آنچه شکست آنچه نشد آنچه ریخت حسرت نخور زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد .
✔️تحمل کردن آدمهایی که ادعای منطقی بودن دارند سخت تر از تحمل آدمهای بی منطق است
✔️موانع آن چیزهای وحشتناکی هستند که وقتی چشممان را از روی هدف بر میداریم به نظرمان میرسند !
خدایا …
از بد کردن آدمهایت شکایت داشتم به درگاهت
اما شکایتم را پس میگیرم …
من نفهمیدم! فراموش کرده بودم که بدی را خلق کردی تا هر زمان که دلم گرفت از آدمهایت، نگاهم به تو باشد …
گاهی فراموش میکنم که وقتی کسی کنار من نیست ،
معنایش این نیست که تنهایم …
معنایش این است که همه را کنار زدی تا خودم باشم و خودت …
با تو تنهایی معنا ندارد !
مانده ام تو را نداشتم چه میکردم …!
دوستت دارم ، خدای خوب من
شما را به پنج چیز سفارش مى کنم
وَ قَالَ علی علیه السلام
?? أُوصِیکُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَیْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَکَانَتْ لِذَلِکَ أَهْلًا
??لَا یَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِلَّا رَبَّهُ
??وَ لَا یَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ
??وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ مِنْکُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَا یَعْلَمُ
??أَنْ یَقُولَ لَا أَعْلَمُ وَ لَا یَسْتَحِیَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ یَعْلَمِ الشَّیْ ءَ أَنْ یَتَعَلَّمَهُ
??وَ عَلَیْکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِیمَانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ وَ لَا خَیْرَ فِى جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ وَ لَا فِى إِیمَانٍ لَا صَبْرَ مَعَهُ
امام علی علیه السلام فرمودند
??شما را به پنج چیز سفارش مى کنم که اگر براى آن ها شتران را پر شتاب برانید و رنج سفر را تحمل کنید سزاوار است
?? کسى از شما، جز به پروردگار خود امیدوار نباشد
?? و جز از گناه خود نترسد
??و اگر از یکى سؤال کردند و نمى داند ، شرم نکند و بگوید نمى دانم
??و کسى در آموختن آنچه نمى داند شرم نکند
?? و بر شما باد به شکیبایى که شکیبایى ، ایمان را چون سر است بر بدن و ایمان بدون شکیبایى چونان بدن بى سر ارزشى ندارد.
?? منبع
نهج البلاغه حکمت 82
دیوانه واقعی
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله از جایی عبور می کرد، چشمش به جمعیتی افتاد که دور شخصی را گرفتند، حضرت نزد آنها رفت و پرسید: برای چه اینجا جمع شده اید؟! عرض کردند: دیوانه ای در اینجا هست(حرکات او ما را به اینجا کشانده است).
پیامبر اکرم صلی الله علیه واله فرمود: دیوانه حقیقی این شخص نیست؛ بلکه این شخص بینوا گرفتار و ( بیمار ) است. آیا می خواهید شما را به ویژگی های دیوانه حقیقی، آگاه کنم؟!
عرض کردند: آری ای رسول خدا.
فرمود: دیوانه حقیقی دارای این نشانه ها است:
❶ با کِبر و نَخوَت راه می رود. ( خود بزرگ بین و متکبر است )؛
❷ به دو طرف خود ( مکرر ) نگاه می کند. ( خود بین و معجب است )؛
❸ شانه های خود را بالا و پایین می آورد. ( خود نماست و عقده حقارت دارد )؛
❹ از درگاه خدا آرزوی بهشت می کند با اینکه به گناه خود ادامه می دهد؛
❺ جامعه، نه از شر او در امانند و نه به خیر او امیدوارند.
?الخصال، ج 1، ص 332
به پرودگارت اعتماد کن
ابراهیم(ع) تنها پسرش را برای قربانی آماده مےکرد
چاقویش را تیز کرد و آماده قربانی شد واسماعیل(ع) مےگفت: به آنچه فرمان داده شدی عمل کن
و هردوی آنها نمیدانستند که قوچی در بهشت 500 سال قبل برای این لحظه مهیا است.
← پس به پروردگارت اعتماد کن →
هنگامی که نوح دعا کرد:
” انی مغلوب فانتصر “
گمان نمےکرد خداوند بشریت را بخاطرش غرق کند و همه اهل زمین غرق میشوند الا او و کسانی که همراهش در کشتی بودند.
← پس به پروردگارت اعتماد کن →
موسی(ع) گرسنه شد و صدای فریادش تمام قصر را پر کرده بود و سینه هیچ زنی را نمیگرفت ؛ همه این گریه ها بخاطر زنی بود که پشت رودخانه مشتاق دیدار پسرش بود و لطف و رحمتی از رب العالمین به او و پسرش.
← پس به پروردگارت اعتماد کن →
ظلمت و تاریکی بر یونس چیره شد وقتی عذر خواهی کرد و صدا زد:
لا اله الاانت سبحانک انی کنت من الظالمین
الله تعالی فرمود : او را استجابت کردیم واز غم و اندوه نجاتش دادیم
← پس به پروردگارت اعتماد کن →
زمانی که خداوند یوسف را از زندان بیرون آورد
صاعقه ای نفرستاد تا دروازه زندان را از جا بکند و به دیوار های زندان امر نفرمود تا راه را بسوی یوسف باز کند
بلکه خوابی را در آرامش شب به ذهن پادشاه خوابیده فرستاد
← پس به پروردگارت اعتماد کن →
به پروردگارت اعتماد کن و دستانت را عاجزانه بالا ببر و تنها به خدایت توکل کن.
روزی دست پسر بچه ای که در خانه با گلدان کوچکی بازی می کرد، در آن گیر کرد و هر کاری کرد، نتوانست دستش را از گلدان خارج کند. به ناچار پدرش را به کمک طلبید. اما پدرش هم هر چه تلاش کرد نتوانستند دست پسر را از گلدان خارج کنند. پدر دیگر راضی شده بود به شکستن گلدان که تصادفا خیلی هم گرانقیمت بود، فکر کند. قبل از این کار به عنوان آخرین تلاش به پسرش گفت: دستت را باز کن، انگشت هایت را به هم بچسبان و آنها را مثل دست من جمع کن. آن وقت فکر می کنم دستت بیرون می آید.
پسر گفت: “می دانم اما نمی توانم این کار را بکنم.”
پدر که از این جواب پسرش شگفت زده شده بود پرسید: “چرا نمی توانی؟”
پسر گفت: “اگر این کار را بکنم سکه ای که در مشتم است، بیرون می افتد.” شاید شما هم به ساده لوحی این پسر بخندید اما واقعیت این است که اگر دقت کنیم می بینیم همه ما در زندگی به بعضی چیزهای کم ارزش چنان می چسبیم که ارزش دارایی های پرارزشمان را فراموش می کنیم و در نتیجه آنها را از دست می دهیم
(به خاطر بعضی از چیز ها خیلی از چیز ها را از دست داد)
?تفکر »»»»»حتما بخوانید
ﺭﻭﺯﯼ ﻣﺮﺩی ﺍﺯ ﺑﯿﺎﺑﺎﻧﯽ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻋﺒﻮﺭ ﺑﻮﺩ٬
ﮐﻪ ﺩﯾﺪ ﻣﺎﺭﯼ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﺍﺳﺖ٬
ﭼﻮﺏ ﺩﺳﺘﯿﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺗﺶ ﺑﺮﺩ ﻭ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ٬
ﻣﺎﺭ ﮐﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﺯ ﭼﻮﺏ ﺩﺳﺘﯽ ﺑﺎﻻ میرﻓﺖ،
ﺧﻮﺩﺵ ﺭﺍ ﺑﻪ حالتی ﺩﻓﺎﻋﯽ درآورد ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﻧﯿﺶ ﺑﺰﻧﺪ
ﻣﺮﺩ ﺍﺯ ﺍﻭ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﻪ میکنی؟
ﻣﻦ ﺍﺯ ﺁﺗﺶ ﻧﺠﺎﺗﺖ ﺩﺍﺩﻡ٬
ﻣﺎﺭ ﮔﻔﺖ:
ﻣﮕﺮ نمیدانی که ﺳﺰﺍﯼ ﻧﯿﮑﯽ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ؟
ﻣﺮﺩ پاسخ داد:
ﺍﯾﻦ ﭼﻪ ﺣﺮفیست ﮐﻪ ﻣﯿﺰﻧﯽ؟
ﺳﺰﺍﯼ ﻧﯿﮑﯽ ﺭﺍ ﺑﺎ ﻧﯿﮑﯽ ﺑﺎﯾﺪ ﭘﺎﺳﺦ ﺩﺍﺩ٬
ﺑﺤﺚ ﺑﺎﻻ ﮔﺮﻓﺖ٬ﻭ ﻣﺎﺭ ﻧﭙﺬﯾﺮﻓﺖ٬
ﺁﺧﺮ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺷﺪند ﺍﺯ ﺳﻪ ﻧﻔﺮ ضمن قضاوت خواستار کمک بشوند٬
پس ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍفتادند
ﺑﻪ ﭼﺸﻤﻪ ای ﺭﺳﯿﺪند
ﭼﺸﻤﻪ ﮔﻔﺖ:
ﺣﺮﻑ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﻗﺒﻮﻝ ﺩﺍﺭﻡ٬ ﺳﺰﺍﯼ ﻧﯿﮑﯽ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ!
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ:ﭼﮕﻮﻧﻪ؟
ﭼﺸﻤﻪ ﮔﻔﺖ:بنشین ﻭ ﺗﻤﺎﺷﺎ ﮐﻦ٬
ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﺭﻫﮕﺬﺭﯼ ﺧﺴﺘﻪ ﺁﻣﺪ ﻭ ﺍﺯ ﺁﺏ ﭼﺸﻤﻪ ﺯﻻﻝ ﺧﻮﺭﺩ ﻭ ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ٬
ﻭ ﺑﻌﺪ ﺩﻣﺎﻏﺶ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺁﺏ ﭼﺸﻤﻪ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ
ﭼﺸﻤﻪ ﮔﻔﺖ:ﺩﯾﺪﯼ؟
ﺁﺏ ﺭﺍ ﺧﻮﺭﺩ ﺗﺸﻨﮕﯿﺶ ﺭﺍ ﺑﺮﻃﺮﻑ ﮐﺮﺩ
ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﺷست
ﺩﯾﮕﺮ ﺩﻣﺎﻍ ﮔﺮﻓﺘﻨﺶ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ؟
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ:ﺑﺮﻭﯾﻢ ﺳﺮﺍﻍ ﮐﺴﯽ ﺩﯾﮕﺮ٬
ﺭﻓﺘﻨﺪ ﺗﺎ ﺑﻪ ﺩﺭﺧﺘﯽ ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ!
ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺩﺭﺧﺖ تعریف کردند ﻭ ﺍﻭ ﻧﯿﺰ ﺣﺮﻑ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺗﺎیید ﮐﺮﺩ
ﻣﺮﺩ ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﭘﺮﺳﯿﺪ ﭼﮕﻮﻧﻪ؟
ﻭ ﺩﺭﺧﺖ ﮔﻔﺖ بنشین ﻭ ﺑﺒﯿﻦ٬
ﺩﯾﺪﻧﺪ ﮐﻪ ﭼﻮﭘﺎﻧﯽ ﺧﺴﺘﻪ ﺁﻣﺪ
ﻭ ﺯﯾﺮ ﺳﺎﯾﻪ ی ﺩﺭﺧﺖ ﻧﺸﺴﺖ ﺗﺎ ﺧﺴﺘﮕﯿﺶ ﺑﻪ ﺩﺭ ﺷﺪ٬
ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﻣﯿﻮﻩ ﺁﻥ ﺩﺭﺧﺖ ﭼﯿﺪ ﻭ ﺧﻮﺭﺩ٬
ﺩﺭ ﺁﺧﺮ ﮐﻪ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﺑﺮﻭﺩ ﺷﺎﺧﻪ ﺍﯼ ﺍﺯ ﺩﺭﺧﺖ را ﺷﮑﺴﺖ ﻭ ﺑﺎ ﺧﻮﺩ ﺑﺮﺩ
ﺩﺭﺧﺖ ﮔﻔﺖ:ﺍﯼ ﻣﺮﺩ!ﺩﯾﺪﯼ؟
ﺧﺴﺘﮕﯿﺶ ﺭﺍ ﺯﯾﺮ ﺳﺎﯾﻪ ی ﻣﻦ رفع کرد٬
ﺍﺯ ﻣﯿﻮﻩ ﻣﻦ ﺧﻮﺭﺩ ﺗﺎ ﻗﻮﺗﯽ ﺑﮕﯿﺮﺩ
ﺁﺧﺮ ﭼﺮﺍ ﺷﺎﺧﻪ ﺍﻡ ﺭﺍ ﺷﮑﺴﺖ؟
ﭘﺲ ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺳﺰﺍﯼ ﻧﯿﮑﯽ ﻧﯿﮑﯽ ﻧﯿﺴﺖ
ﺑﺎﺯ ﻫﻢ ﻣﺮﺩ ﻭ ﻣﺎﺭ به رﺍﻩ ﺧﻮﺩ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻧﺪ ﺗﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ به روباهی ﺭﺳﯿﺪﻧﺪ٬
ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺗﻌﺮﯾﻒ ﮐﺮﺩﻧﺪ
ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺍﺯ آن ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﻣﮑﺎﺭ ﺑﻮﺩ ﮔﻔﺖ:ﻣﻦ ﺍﯾﻨﮕﻮﻧﻪ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﻢ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﮐﻨﻢ
ﺑﺎﯾﺪ ﺁﺗﺸﯽ ﺩﺭﺳﺖ ﮐﻨﯿﻢ ﻣﺎﺭ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺑﺮﻭﺩ٬
ای ﻣﺮﺩ،
ﺗﻮ نیز باید ﺁﻥ ﺭﺍ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺑﮑﺸﯽ٬
تا من قضاوت ﮐﻨﻢ!
ﻃﺮﻓﯿﻦ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺭﺍ ﭘﺬﯾﺮﻓﺘﻨﺪ٬
ﺁﺗﺸﯽ ﻣﻬﯿﺎ ﮐﺮﺩﻧﺪ
ﻭ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﻥ ﺍﻧﺪﺍﺧﺘﻨﺪ٬
ﻫﻤﯿﻦ ﮐﻪ ﻣﺮﺩ ﺧﻮﺍﺳﺖ ﭼﻮﺏ ﺩﺳﺘﯿﺶ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺩﺭﻭﻥ ﺁﺗﺶ ﺑﺒﺮﺩ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮔﻔﺖ:ﭼﻪ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ؟
ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻧﺸﺪ ﮐﻪ ﺳﺰﺍﯼ ﻧﯿﮑﯽ ﺑﺪﯼ ﺍﺳﺖ؟
ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﺭﻫﺎ ﮐﻦ ﺗﺎ ﺩﺭ ﺁﺗﺶ ﺟﻬﻞ ﺧﻮﺩ ﺑﺴﻮﺯﺩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﭘﺬﯾﺮﻓﺖ ﻭ ﺍﺯ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺗﺸﮑﺮ ﮐﺮﺩ ﮐﻪ ﺍﻭ ﺭﺍ ﮐﻤﮏ ﻧﻤﻮﺩﻩ
ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺍﺯ ﻣﺮﺩ ﺧﺪﺍﺣﺎﻓﻈﯽ ﮐﺮﺩ ﻭ ﺭﻓﺖ!
ﻣﺮﺩ ﮐﻪ ﻫﻤﭽﻨﺎﻥ ﮐﻨﺎﺭ ﺁﺗﺶ ﺍﯾﺴﺘﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺳﻮﺧﺘﻦ ﻣﺎﺭ ﺭﺍ ﻧﻈﺎﺭﻩ میکرد،
یک ﺷﮑﺎﺭﭼﯽ آﻣﺪ ﻭ ﮔﻔﺖ:ﺍﯼ ﻣﺮﺩ،ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﺣﻮﺍﻟﯽ ﺷﮑﺎﺭﯼ ندیدی؟
ﺧﺮﮔﻮﺷﯽ،ﺭﻭﺑﺎﻫﯽ،ﭼﯿﺰﯼ؟
ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ:ﭼﻨﺪ ﻟﺤﻈﻪ ﭘﯿﺶ ﺭﻭﺑﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺳﻮ ﺭﻓﺖ٬
ﺷﮑﺎﺭﭼﯽ ﺭﻓﺖ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﭼﻨﺪﯼ ﺑﺎ ﺟﺴﻢ ﻧﯿﻤﻪ ﺟﺎﻥ ﺭﻭﺑﺎﻩ ﺁﻣﺪ
ﺭﻭﺑﺎﻩ ﮐﻪ ﻫﻨﻮﺯ ﻧﻔﺲ میکشید ﺑﻪ ﻣﺮﺩ ﮔﻔﺖ:ﺩﯾﺪﯼ ﮐﻪ ﺳﺰﺍﯼ ﻧﯿﮑﯽ ﺑﺪﯼ اﺳﺖ؟
ﺍﮔﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻣﺎﺭ ﻧﺠﺎﺕ نمیدادم ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺭﻭﺯ ﻧﻤﯽ ﺍﻓﺘادم!!
?
نگاه همه به پرده سینما بود.
(جشنواره فیلم های 10دقیقه ای …)
اکران فیلم شروع شد.
شروع فیلم: تصویر سقف یک اتاق بود…
دو دقیقه از فیلم گذشت
چهار دقیقه دیگر هم گذشت
هشت دقیقه ی اول فیلم تنها تصویر سقف اتاق بود!
صدای همه درآمد.
اغلب حاضران سالن سینما را ترک کردند.
ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین
و به یک کودک معلول قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید..
جمله زیرنویس فیلم: این تنها 8 دقیقه از زندگی این انسان بود و شما طاقتش را نداشتید.
قدر زندگیتان را بدانید!
#موفقیت
همیشه به خاطر داشته باش که
ما نمیتونیم آینده رو انتخاب کنیم؛
اما میتونیم جادهای رو پیدا کنیم،
که آیندهی بهتری رو رقم بزنیم!
مولا جان
این روزها که میگذرد غرقحسرتم
مثل قنوتهای بدون اجابتم
بسته است چشمهای مرا
غفلت گناه …
تو حاضری ،
منم که گرفتار غیبتم
اَلّلهُمَّـ عَجِّللِوَلیِّڪَ الفَرج
✅رأی خود را به شخصی که متعهد به اسلام و خدمتگزار به ملت و کشور و حامی مستضعفان است بدهید…