گاهی لازم است حواسها بیشتر جمع شود
زن جوانی بستهای کلوچه و کتابی خرید و روی نیمکتی در قسمت ویژه فرودگاه نشست که استراحت و مطالعه کند تا نوبت پروازش برسد .
در کنار او مردی نیز نشسته بود که مشغول خواندن مجله بود.
وقتی او اولین کلوچهاش را برداشت، مرد نیز یک کلوچه از همان کلوچه ها برداشت.
در این هنگام احساس خشمی به زن دست داد، اما هیچ نگفت فقط با خود فکر کرد: عجب رویی داره!
هر بار که او کلوچهای برداشت مرد نیز کلوچه ای برمیداشت. این عمل او را عصبانی تر می کرد، اما از خود واکنشی نشان نداد.
وقتی که فقط یک کلوچه باقی مانده بود، با خود فکر کرد: “حالا این مردک چه خواهد کرد؟”
مرد آخرین کلوچه را نصف کرد و نصف آن را برای او گذاشت!…
زن دیگر نتوانست تحمل کند، کیف و کتابش را برداشت و با عصبانیت به سمت سالن رفت.
وقتی که در صندلی هواپیما قرار گرفت، در کیفش را باز کرد تا عینکش را بردارد، که در نهایت تعجب دید بسته کلوچهاش، دست نخورده مانده .
تازه یادش آمد که اصلا بسته کلوچهاش را از کیفش درنیاورده بود.
مرد بدون اینکه خشمگین یا عصبانی شود بسته کلوچهاش را با او تقسیم کرده بود!
تبریک سال نو
سال و نوروزی رو آغاز می کنیم که مقارن با اعیاد شعبانیه است و این را به فال نیک میگیریم شاید به برکت آن، سالی سراسر خیر و آزادمردی و آزادگی و وارستگی از تمام دلواپسی ها را داشته باشیم.
سال جدید پربرکت و پرنور
#به_قلم_خودم
من تو را بیشتر از همه دوست دارم.
ایستاده ام بر بام اسفند،
باچشمانی خیره،
به روزهایی که تلخ و شیرین گذشت و خاطره شد …
حالا بهار در راه است،
بهار دوست داشتنی…
لبریز از عطر بهار نارنج،
سرشار از شکوه مطلق علفزار،
و
با کوله باری از شکوفه های عشق،
سبزه های امید و ابرهایی که آبستن باران اند …
بهار را دوست دارم…
از تمام فصل ها بیشتر…،
و ماه اردیبهشت را…
و روز بارانی را…
و گل را…
عشق را…
تو را…
و
تو را…
میبینی…!
من تو را بیشتر از همه دوست دارم.
امتحان عابدان
روزی روزگاری، عابد خداپرستی بود که در عبادتکده ای در دل کوه راز و نیاز خدا میکرد، آنقدر مقام و منزلتش پیش خدا زیاد شده بود که خدا هر شب به فرشتگانش امر میکرد تا از طعام بهشتی، برای او ببرند… و او را بدینگونه سیر نمایند. بعد از 70 سال عبادت ، روزی خدا به فرشتگانش گفت: امشب برای او طعام نبرید، بگذارید امتحانش کنیم.
آن شب عابد هر چه منتظر غذا شد، خبری نشد، تا جایی که گرسنگی بر او غالب شد. طاقتش تمام شد و از کوه پایین آمد و به خانه آتش پرستی که در دامنه کوه منزل داشت رفت و از او طلب نان کرد، آتش پرست 3 قرص نان به او داد و او بسمت عبادتگاه خود حرکت کرد.
سگ نگهبان خانه آتش پرست به دنبال او راه افتاد، جلوی راه او را گرفت… مرد عابد یک قرص نان را جلوی او انداخت تا برگردد و بگذارد او براهش ادامه دهد، سگ نان را خورد و دوباره راه او را گرفت، مرد قرص دوم نان را نیز جلوی او انداخت و خواست برود اما سگ دست بردار نبود و نمی گذاشت مرد به راهش ادامه دهد. مرد عابد با عصبانیت قرص سوم را نیز جلوی او انداخت و گفت : ای حیوان تو چه بی حیایی! صاحبت قرص نانی به من داد اما تو نگذاشتی آنرا ببرم؟
به اذن خدای عزوجلٌ ، سگ به سخن آمد و گفت: من بی حیا نیستم، من سالهای سال سگ در خانه مردی هستم، شبهایی که به من غذا داد پیشش ماندم ، شبهایی هم که غذا نداد باز هم پیشش ماندم، شبهایی که مرا از خانه اش راند، پشت در خانه اش تا صبح نشستم… تو بی حیایی، تو که عمری خدایت هر شب غذای شبت را برایت فرستاد و هر چه خواستی عطایت کرد، یک شب که غذایی نرسید، فراموشش کردی و از او بریدی و برای رفع گرسنگی ات به در خانه یک آتش پرست آمدی و طلب نان کردی…
کلاغ خبرچین
در جنگلی بزرگ و زیبا ، حیوانات مهربان و مختلفی زندگی می کردند .
یکی از این حیوانات کلاغ پر سر و صدا و شلوغی بود که یک عادت زشت هم داشت و آن عادت زشت این بود که هر وقت ،کوچکترین اتفاقی در جنگل می افتاد و او متوجه می شد، سریع پر می کشید به جنگل و شروع به قارقار می کرد و همه حیوانات را خبر می کرد .
هیچ کدام از حیوانات جنگل دل خوشی از کلاغ نداشتند.
آنها دیگر از دست او خسته شده بودند تا این که یک روز کلاغ خبر چین وقتی کنار رودخانه نشسته بود و داشت آب می خورد صدایی شنید …. فیش، فیش ….
بعد ، نگاهی به اطرافش انداخت و ناگهان مار بزرگی را دید که سرش را از آب بیرون آورده است … فیش ، فیش …
کلاغ از دیدن مار خیلی ترسیده بود ، از شدت وحشت ، تمام پرهای روی سرش ریخت و پا به فرار گذاشت .
کلاغ خبر چین ، همینطور پر زبان حرکت کرد بالاخره به لانه اش رسید وقتی که داخل آینه نگاهی به خودش انداخت ، تازه فهمید که پرهای سرش ریخته است خیلی ناراحت شد و شروع به گریه کرد .
طوطی دانا که همسایه کلاغ بود صدای گریه اش را شنید ، به لانه او رفت تا دلیل گریه اش را بفهمد . کلاغ با دیدن طوطی دانا سریع یک پارچه به دور سرش پیچید !
طوطی دانا با دیدن کلاغ که روی سرش را با پارچه پوشانده شروع کرد به خندیدن .
کلاغ با شنیدن این حرف سریع پارچه را از روی سرش برداشت طوطی با دیدن سر بدون پر کلاغ ، باز هم شروع به خندیدن کرد و گفت : کلاغ ؟ پرهای سرت کجا رفته است ؟ پس این همه گریه بخاطر کله کچلت بود ؟!
کلاغ ماجرای ترسش را برای طوطی باز گو کرد و طوطی با هم با شنیدن حرفهای کلاغ شروع به خندیدن کرد .
کلاغ گفت : « یعنی تو از ناراحتی من اینقدر خوشحالی » .
طوطی جواب داد : آخر همه حیوانات جنگل می دانند که مار آبی هیچ خطری ندارد و هیچ کس هم از مار آبی نمی ترسد اما تو آنقدر ترسیده ای که پرهای سرت هم ریخته اند .
اگر حیوانات جنگل بفهمند که چه اتفاقی افتاده است کلی
می خندند . کلاغ با شنیدن این جمله ها به التماس افتاد ، گریه می کرد و می گفت : طوطی جان خواهش می کنم این کار را نکن اگر حیوانات جنگل بفهمد که چه اتفاقی برایم افتاده آبرویم می رود .
طوطی گفت : کلاغ جان یادت هست وقتی اتفاقی برای حیوانات جنگل می افتاد سریع پر می کشیدی و به همه جار می زدی و آبروی آنها را می بردی ، حالا ببین اگر چنین بلایی بر سر خودت بیاید چه حالی پیدا می کنی .
کلاغ کمی فکر کرد و گفت : « حالا دیگر فهمیده ام که چه قدر اشتباه می کردم و چقدر حیوانات جنگل را آزار می دادم خواهش می کنم آبروی مرا پیش حیوانات جنگل نبر من هم قول می دهم که هرگز کارهای گذشته را تکرار نکنم ، اصلاً تصمیم می گیریم که هر وقت پرهایم در آمد بروم و از تمام حیوانات جنگل
عذر خواهی کنم » .
طوطی دانا با دیدن حال و روز کلاغ و پشیمانی از رفتار
گذشته اش به او قول داد که دارویی برایش درست کند تا هر چه زودتر پرهای سرش در بیایند .
نتیجه می گیریم که هر کس در حق دیگران خطایی مرتکب شود خودش هم به زودی گرفتار خواهد شد.
نان بریدن
سالها پیش مردی به نام مسلم در شهر خوی نانوا بود. او مردی پرهیزگار، قانع و شاکر بود.
جعفر پسر مسلم در محله ای زندگی میکرد که یک مغازهی مرغفروشی بود که فروش خوبی هم داشت.
روزی جعفر به پدرش گفت: «دوست دارم مالکِ آن مغازه را ببینم و به قیمت بالایی آن را اجاره کنم، مغازهی پرفروشی است.»
مسلم گفت: «پسرم هرگز با آجرکردن نانِ کسی به دنبال نان برای خودت نباش. بدان! دنیا بزرگ است و خدا را قابلیّت روزی رساندن زیاد است.»
اما وسوسه درون جعفر را پر کرده بود. مسلم روزی او را کنار خود به نانوایی برد. خمیر لواشی را به تنور چسباند و سریع خمیر لواش دیگری را دوباره به روی همان لواش که در حالِ پختن بود زد. هر دو خمیر لواش، سنگین شدند و از دیوارهی داغ تنور رها شده و داخل تنور افتادند و سوختند.
مسلم گفت: «پسرم! دیدی یک لواش در حال پختن بود، لواش دیگر روی آن چسبید، باعث شد نه خودش بپزد و تبدیل به نان شود و نه گذاشت لواش دیگر نان شود. هرگز نان خود را روی نان کس دیگری نزن که برای تو هم نانی نخواهد شد. بدان! اگر اجارهی بالا به آن مغازه بزنی و او را از نان و نوا بیندازی، خودت نیز به نان و نوایی نخواهی رسید و این قانون زندگی است.»
نمیگردد کسی زاهد ، از این عمامه بستنها
ندارد سود، بی درکِ ولایت ، حوزه رفتنها
#لبیک_یا_خامنهای
هرگز از بچهها به عنوان ابزاری برای کنترل همسرتان استفاده نکنید…!
گمان نکنید که وقتی فرزندتان را برای جاسوسی همسرتان بسیج میکنید، او حس و حالتان را نمیفهمد و متوجه فاصله میانتان نمیشود.
اگر شما به همسرتان شک دارید، حق پیگیری و حتی در موارد شدیدتر تفتیش را دارید، اما حق ندارید در جریان این کارها، از فرزندتان به عنوان یک ابزار استفاده کنید.
لطفاً در هیچ شرایطی، بچهها را وارد بازی خودتان نکنید.
اگر کسی را دوست داری، باید او را آن طور که هست دوست داشته باشی نه آن جور می خواهید.
پدر رئیس حقوقی خانه است و مادر رئیس عاطفی خانه!
خانم باید مراقب غرور شوهرش باشد و مرد هم باید مراقب دل همسرش و این را به فرزندانشان هم یاد بدهند.
“با همسرتان ارتباط کلامی مثبت برقرار کنید!”
سه کلید طلایی برای برقراری ارتباط کلامی خوب با همسر:
1. با هم شوخی کنید اما نه هر شوخی:
شوخی با همسرتان نوعش با شوخی شما با دوستانتان باید متفاوت باشد.
2. از هم تعریف کنید:
جلوی همسرتان ازسایر هم جنسهایش تعریف نکنید. این کار حس حسادت او را برمیانگیزد. ولی همیشه از او تعریف کنید.
3. با کلمات زیبا همدیگر رو صدا کنید:
با هر اسم و لفظی که دوست دارد، او را صدا کنید. حتی اگر اسمش را دوست ندارد، با نام دیگری او را بخوانید!
معجزه جملات محبت آمیز.
جملاتتون رو با ضمیر “من” شروع کنین
نه ضمیر “تو"…
مثلا به جای این که به همسرت بگی:
تو به ظاهرت نمی رسی و به آراستگیت اهمیت نمیدی
بگو:
من دوست دارم بیشتر به خودت برسی ?
در زندگی زناشویی حفظ آرامش برای مردها مهم تر است چون همانطور که می دانید مردها در هنگام جروبحث های زناشویی سریعتر از زنها ناراحت و برانگیخته می شوند.
بنابراین مردها برای برانگیخته شدن به منفی گرایی کمتری احتیاج دارند.
وقتی مردها از کوره در می روند بیش از زنها به افکار مخرب؛ احساس قربانی شدن یا انتقام پناه می برند.
اما چه مرد باشید و چه زن؛وقتی قلب شما تند می زند و فشار خونتان بالا می رود نمی توانید درست فکر کنید.
به همین دلیل در هنگام برانگیختگی چیزهایی می گویید که بعدا از گفتن آنها پشیمان می شوید و به همین دلیل است که دوست دارید فرار کنید؛ سکوت نمایید ویا از کوره در روید.
پس بهتر است در این مواقع نفس عمیقی بکشید و آرامش خود را حفظ کنید.
جان گاتمن
هر کس مسئول خوشبختی خودش است.
در زندگی زناشویی سعی کن خودت را مسئول خوشبختی خود بدانی. زنی که مسولیت خوشبختی زندگی مشترک را فقط بر عهده شوهرش میگذارد یک همسر آزرده و افسرده به بار میآورد.
“تکنیک جلب همسر"”
وقتی به صحبتهای همسرتان گوش میدهید به منظور آنکه نشان دهید به حرفهای او گوش میدهید گاهی بگویید: چهجالب، آها، خوب، اِ و … ?
ارتباط کلامی با این واژهها و نیز ارتباط چشمی با همسرتان در حین گوش دادن، بسیار در آرامش همسرتان موثر است و شما را پناهگاه و سنگ صبور خوبی تلقی خواهد کرد.
جلوی فرزندانتان محترمانه از همسرتان عذرخواهی کنید تا آنها هم، عذرخواهی از شما را بیاموزند!
خانم عزیز باور کنید شما بزرگترین سلاح دنیا رو دارید توی دهنتون
* نگویید: میخوام اینکار را انجام دهم
بگویید: به نظرت اینکار را کنم؟
بگویید: میخواهم نظر تو رو در مورد انجامش بدونم
* نگویید: این چیه پوشیدی ؟
بگوئید آن لباس بیشتر بهت میاد
بگوئید به نظر من آن یکى لباس خیلی خوشگلترت میکنه.
* نگویید می آیی دنبالم ؟
بگوئید: دوست دارم تو راه برگشت با تو باشم میتوانی بیائی ؟
* نگویید بریم خرید؟
بگوئید: دوست دارم خریدم با سلیقه تو باشه؛
از کجا بفهمیم که طرف مقابل ما به خانواده بخصوص مادرش وابسته هست یا نه؟
وابستگی در حد متعارف و جهت مشورت مشکلی ندارد.
اگر طرف مقابل نشانههای زیر را داشت، وابستگی او شدید است:
1. اگر از او پرسیدید که تا چه حد به نظر دیگران بویژه پدر و مادر اهمیت میدهید، اینگونه پاسخ دهد:
«در هر کاری با آنها مشورت میکنم و بدون نظر آنها هیچ کاری نمیکنم»
2. در گفتگوی جمعی خواستگاری، هر سوالی که میشد اول به مادر نگاه میکرد و در صورت تأیید او پاسخ میداد.
3. در مواردی پدر و مادرش اجازه پاسخگویی به او نمیدادندو به جای فرزندشان پاسخ میدادند.
4. در سخنان و گفتگوهای خود، تکهکلامهایی مثل مامانماینا میگن، مامانماینا نظر دیگهای دارن، باید با مامانماینا حرف بزنم و… زیاد دارد.
[استاد دهنوی]
به نام خالق هستی بخش و هدایتگر.
همیشه از کودکی علاقه زیادی به دکتر شدن داشتم و این را در ذهنم داشتم که وقتی بزرگ شدم در رشته ای به تحصیل بپردازم که به این آرزویم برسم، دوران ابتدایی و راهنمای را پشت سر گذاشتم و زمانی رسید که خواستگاران یکی پس از دیگری می آمدند، مگر می شد که با حواس جمع درس خواند ، و در آخر با آمدن خواستگاری که آنها با واسطه دوست پدرم آمده بودند، قضیه فیصله یافت ، البته این را بگویم که هیچ کدام از خواستگاران را نمی دیدم و وصف آنها را از دیگران و خانواده می شنیدم.
این بار پدرم با داشتن حال نامساعد گفتند: من حالم خوب نیست و احتمال رفتن از این دنیا را دارم، تا زنده ام ازدواج کن تا خودم از خانه شما را به خانه بخت بفرستم که با این سخن او ، دیگر وکالت و حق انتخاب را به ایشان دادم وتسلیم امر پدر شدم.
این تسلیم شدن در برابر تصمیم پدر ناشی از ارادت وعلقه خاصی بود که بین ما قرار داشت، که بنده ندیده با انتخاب پدر راهی خانه بخت شدم. وتا کنون بر حرف وی استوار مانده ام ، هر چند زندگیم پستی و بلندی های فراوان داشت ولی همیشه با راهنمایی های پدر، هموار می شد، خلاصه کنم که ثمره زندگی ام دو فرزند پسر بود که با رفتن فرزند بزرگم به دبیرستان بنده با 15 سال وقفه درسی دوباره درس خواندن را آغاز نموده و با اخذ دیپلم انسانی، دبیرستان را به پایان رساندم وآرزوی دکتر شدن جسمی را فراموش کرده و بیشتر به درمان روح ، که ابتدای درمان در روح خودم بود، پرداختم.
بعد از اخذ دیپلم و گذراندن دوره ی مترجمی زبان عرب، و دوره ی سیر مطالعاتی استاد مطهری ره، تصمیم به ادامه تحصیلات در حوزه علمیه گرفتم که تا کنون هم مشغول, وراضی هستم ، ومطمئنم روح پدرم هم از این انتخاب من خشنود است. و شایدانتخابم بخاطر آرامشی بود که نزد افراد طلبه داشتم.
چون در سالهای اخیر با افراد طلبه ای آشنا شدم که خلقیات آنها مرا به وجد می آورد و از همه مهمتر علت انتخابم تحسین روحیه طلبگی پدرم بود.
اکنون که طلبه شدم و جای پدرم اینجا خالیست، دلنوشته ای از روی دلتنگی برای پدرم می نویسم که: توکجایی پدرم..؟! آنقدَر حسرت دیدار تو دارم که نگو… بسکه دلتنگ توام, از سرشب تا حالا… آنقدَر بوسه به تصویر تو دادم که نگو.. جان من حرف بزن! امر بفرما پدرم… آنقدَر گوش به فرمان تو هستم که نگو… کوچه پس کوچه ی این شهر پر از تنهاییست آنقدَر بی تو در این شهر غریبم که نگو… پدر ای یاد تو آرامش من….! امشب از کوچه ی دلتنگی من میگُذَری؟! آنقدَر حسرت دیدار تو دارم که نگو…
#چی_شد_طلبه_شدم
#به_قلم_خودم
https://atremohamadi.kowsarblog.ir/
نظر از تو برنگیرم همه عمر تا بمیرم
که تو در دلم نشستی و سر مقام داری
اگر مرد در برابر همسرش مرموز و تودار بود؛ بداند شوهر خوبی نیست!
بین کسی که برای غافلگیر کردن همسرش مخفی کاری میکند و کسی که در مسائل مختلف زندگی پنهان کاری میکند؛ تفاوت وجود دارد.
مرد مرموز و مخفیکار یعنی مردی که به هیچ عنوان اجازه نمیدهد همسرش به هیچ جنبه از زندگی وی اشراف یافته و اطلاعات داشته باشد. (چه در مسائل مالی و کاری یا در مورد دوستان و خانوادهاش و…)
چنین مردی به مرور دیگر حرفی برای زدن با همسرش نداشته و کمکم رابطه میان زن و شوهر سرد و بی روح میشود و این یعنی شما نتوانستهاید به عنوان یک مرد سدهای ارتباطی را از میان بردارید.
در تمنای نگاهت بی قرارم تا بیایی
من ظهور لحظه ها را می شمارم تا بیایی
خاک لایق نیست تا به رویش پا گذاری
در مسیرت جان فشانم گل بکارم تا بیایی
سلام آقای من
سلام ما به حسین و به کربلای حسین
سلام ما به علمــــداربـاوفـای حسین
سلام ما به فـرات ، بـه مـوج سـوزانش
سلام ما به ابوالفضل وچشم گریانش
سلام ارباب خوبم
گل اشکم شبی وامیشد…
ای کاش…
همه دردم مداوا میشد ای کاش
به هر کس قسمتی دادی خدایا
شهادت قسمت ما میشد…
ای کاش…
مصرع ناقص من کاش که کامل می شد
شعر در وصف تو از سوی تو نازل می شد
شعر در شأن تو شرمنده به همراهم نیست
واژه در دست من آنگونه که می خواهم نیست
من که حیران تو حیران توام می دانم
نه فقط من که در این دایره سرگردانم
همه ی عالم و آدم به تو می اندیشد
شک ندارم که خدا هم به تو می اندیشد
در زمین هستی و آن سو تر از افلاک تویی
علت خلق زمین ای پدر خاک تویی
کعبه از راز جهان راز خدا آگاه است
راز ایجاز خدا نقطه ی بسم الله است
کعبه افتاده به پایت سر راهت سرمست
«پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست»
کعبه وقتی که در آغوش خودش یوسف دید
خود زلیخا شد و خود پیرهن صبر درید
کعبه بر سینه ی خود نام تو ای مرد نوشت
قلم خواجه ی شیراز کم آورد، نوشت:
«ناگهان پرده برانداخته ای یعنی چه
مست از خانه برون تاخته ای یعنی چه»
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی ست
کهکشان ها نخی از وصله ی نعلین علی ست
روز و شب از تو قضا از تو قدر می گوید
«ها علیٌ بشرٌ کیفَ بَشر» می گوید
مستِ اوصاف شدم می طلبم ساقی را
تشنه ام تا که بگوید به من الباقی را
می رود قصهء ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
سید حمیدرضا برقعی
چه می فهمیم شهادت چیست مردم؟
شهید و همنشینش کیست مردم؟
تمام جستجومان حاصلش بود:
شهادت اتفاقی نیست مردم
برگـرد تنهـا یـک بغـل بابای مـن بـاش
یا یک بغل بابا بیا و جای من باش
عیبی ندارد خاک هم باشی قبول است
یک چفیه و یک ساک هم باشی قبول است
دلمان شهادت طلب است
در سینهام دوباره غمی جان گرفته است
« امشب دلم به یاد شهیدان گرفته است »
تا لحظهای پیش دلم گــــور سرد بود
اینک به یمن یاد شما جان گرفته است
شهید شدن دل می خواهد
دلی که آنقدر قوی باشد
و بتواند بریده شود از تعلقات
دلی که آرامّ له شود زیر پایت
به وقت بریدن و رفتن
و شهدا دلدار بی دل بودند
زن که شاد باشد خانه شاد است
خانه شاد باشد خانواده شاد است
خانواده شاد باشد شهر شاد است
شهر شاد باشد کشور شاد است
کشور شاد باشد دنیا شاد است!
با شاد کردن زن دنیا را شاد کنیم!
باسمه تعالی
سلام بر تو ای منتهای عاشقی
موضوع: اعلام شرمندگی
می دانم که هر چه می گویم را می بینی. اما می نویسم تا لااقل تسکینی باشد بر زخم این دل پر دردم. حقیقتش یازده دوازده ساله که بودم وقتی می شنیدم برخی ها می گویند"شهدا شرمنده ایم” پیش خودم می گفتم مگر چه شده که شرمنده باشیم!؟ خب الان هم انقلاب اسلامی پابرجاست و هر کسی در هر جایگاهی برای اعتلای آن می کوشد. دیگر شرمندگی برای چه! تا اینکه کمی بزرگ تر شدم و با چشم خود دیدم برخی اتفاقات و شنیدم بعضی حرف ها را. حقایقی که باورش برایم سخت و هضم آنها سخت تر بود. وقتی انقلاب شد، ملت ما شعار نه شرقی نه غربی، جمهوری اسلامی و استقلال آزادی جمهوری اسلامی سر دادند و تا امروز هم امام امت و قاطبه ملت بر این شعارها پایبند بوده اند. آخر می دانند که این همان راهی است که سعادت ما در آن است و برای تحقق آن خون ها داده ایم. نمی خواهم حدیث استقامت و شهادت شما را بازگو کنم، چرا که دوست و دشمن برآن واقفند. اما وقتی می بینم 40 سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و آشکار شدن راه و چاه پیش روی آن، برخی از مسئولان ما بازهم راه های رفته را آزمون و خطا می کنند، دلم می گیرد. حالا دیگر همگان می دانند سرنوشت معمر قذافی، آن دوست و رفیق شفیق آمریکایی ها چه شد! می دانند صدامی که آنقدر مورد تمجید غرب بود، خود غرب و آمریکایی ها چه سرنوشتی برایش رقم زدند! و یا می دانند که نقشه سرزمین گاوهای شیرده آمریکا توسط خود آمریکایی ها در طرح خاورمیانه جدید به چند تکه تقسیم شده است!. به رغم این عبرت ها، باید به اطلاع تان برسانم که امروز همان هایی که ملت ما زمام امور مملکت را به دست آنها داده اند، بر سر داشتن حق مسلم خود، دست به اجانب دراز می کنند و آنچه را که باید در دستان توانمند و همت های والای جوانان خود جستجو کنند را در “دستان چدنی مخفی شده زیر دستکش های مخملی” دشمنان می جویند. باید بگویم که بعد از چندین ماه مذاکرات فشرده و بسته شدن سایت های هسته ای مان، مسئولان ما امید داشتند تا مشکلات اقتصادی مان را طرف های مذاکره شان حل کنند! اما آنها این توافق را جلوی چشم همگان زیر پا انداختند و نشان دادند که قابل اعتماد نیستند. باید بگویم پس از آن همه اتفاقات و خروج شیطان بزرگ از توافق برجام و بی توجهی اروپاییان به تعهدات شان، در حالی که امام امت بارها بی میلی شان از مذاکره با استکبار را اعلام کرده اند، چندی است که باز هم مسئولان ما به فکر مذاکره با آنها افتاده اند!!!
آری اینگونه به آرمان های تان پایبند بوده ایم! اینگونه از امام امت و رهبر مان اطاعت کرده ایم. اگر وضع حجاب و برخی مشکلات اقتصادی عمدی را که برخی ها برای مردم ایجاد کرده اند را نخواهم بگویم، شرمنده ام که بگویم: امروز برخی ها حتی وجود عبارت “شهید” بر روی تابلوی سر کوچه ها را هم بر نمی تابند. حالا می فهمم چرا می گویند: “شهدا شرمنده ایم".
#به_قلم_یعقوب_سلمانی
آیا آمادگی پذیرش عشق را دارید؟
پذیرش محبت و عشق، مسئولیت می آورد. و مسئولیت پذیری، خصوصیتی است که یک بزرگسال را از کودک متمایز میکند و میتواند همین معیار را به ازدواج و رابطه نیز ربط دهد.
این نکته مهم و ایدآل است که کسی را داشته باشید که بتوانید به او تکیه کنید، به نظر شما اینطور نیست؟ و آیا حاضرید آن تکیه گاه شما باشید؟
قطعا ازدواج تعهدات جدی به دنبال دارد و همان چیزی است که باعث تقویت رابطه شما میشود.
و این نکته قابل تامل است که گر کسی ادعای این را دارد که ازدواج تغییری در مسئولیتهایش ایجاد نمیکند، نشانگر این است که او هنوز آمادگی یک رابطهی بلند مدت و مسئولیت را ندارد، و نمی تواند پذیرای عشق کسی باشد.
#به_قلم_خودم
شاید باور نداشته باشید اما پرُرنگتر کردن وقت های دونفره تان، واقعا تاثیر دارد و به همین دلیل هم باید زیاد تکرار شود. هرزگاهی شما و همسرتان هر چقدر هم که مشغلهی کار و زندگی و بچهها را داشته باشید، باید باز هم برای اوقات دو نفرهتان ارزش قائل شوید و هیچگاه و به هیچ قیمتی آن را از دست ندهید. و با هم، و به دور از چشم بچهها، به جاهایی که دوست دارید بروید و همیشه شور و حال دوران آشناییتان را تکرار کنید و آن خاطرات را زنده کنید.
صحبت کردن با هم را همیشه داشته باشید، این توصیه را هم احتمالا جدی نگیرید، ولی واقعیت این است که متاسفانه بیشتر همسران به غیر از حرفهای روزمره حرف دیگری برای گفتگوی با هم ندارند. گاهی افراد با دوستان و همکاران خود زیاد صحبت و گفتگو می کنند، اما برای همسران خود که در واقع باید بهترین دوستانشان باشند، حرفی برای گپ و گفت ندارند. مگر روزهایی را به یاد نمیآورید که در حال آشنایی بودید و زیاد با هم گپ میزدید؟ یا در مورد رویاها و نقشههای آیندهتان، و ترسها و امیدهایتان زیاد حرف نمیزدید؟ پس چرا فراموش کرده اید؟ باز هم این کارها را تکرار بکنید و فراموش نکنید که واقعا باز با هم حرف دارید و با تمام وجودتان به هم گوش بدهید.
نکته مهم دیگری که بایست به آن اشاره کنم رمانتیک بودن است، به یاد بیاوردید آخرین باری که با همسرتان عشقبازی کردید، چه زمانی بود؟ و یادتان باشد که رمانتیک بودن ممکن است برای همسران مختلف تعریف خاصی داشته باشد اما نقطه ی مشترک همهی آن، توجه و عشق ورزی نسبت به طرف مقابل و همسر خود است. طریقه ی رمانتیک دونفریتان را پیدا کنید و از آن لذت ببرید.
بیشتر خانمها به اشتباه فکر میکنند مرد باید همیشه شروع کننده باشد اما بهتر است بدانید که مردها نیز نیاز دارند که شما هم با عشق و علاقهتان غافلگیرشان کنید و گاهی اوقات پیشقدم برای عشقبازی باشید. به این نکته توجه داشته باشید که اساس و پایه عشقبازی احترام و توجه به طرف مقابل است و چه مرد و چه زن به یک اندازه به آن نیاز دارند.
همیشه خوبی و نیکی های همسر خود را به رویش بیاورید، که این هم یکی از نکات فراموش شده در زندگی های امروزی است. هر آدمی خوبیهایی دارد که باید از سوی دیگران تحسین شود و مورد توجه قرار گیرد. و تاکید می کنم بین همسرها این عادت بسیار ارزشمند است و اینکه تحسین نمودن همسر احساسی در وجود او ایجاد میکند که تشویق هیچکس دیگری چنین تاثیری را نخواهد داشت.
و از همه مهمتر این است که سعی کنید بهترین و بارزترین دوست همسر خود شوید، و آنقدر با همسرتان صمیمی و ندار شوید که هرگاه نیاز به همدلی و مشورت و داشت، سراغ شما بیاید. و اینکه شما میتوانید با متوجه کردن اعتماد همسرتان به خود، بدون اینکه منتقد او شوید، بهترین یار و دوست او بشوید و همراهیش کنید تا به هدفهایش دست یابد.
و در آخر خاطرنشان کنم که همیشه با همدیگر بخندید و با هم خوش باشید، و با هم فیلمهای خنده دار نگاه کنید و نکات کلیدی آن را بازگو کنید و بخندید و از لحظه های خود لذت ببرید. همیشه چیزهایی هستند که فقط شما آنها را میفهمید و با آن شاد می شوید. و هیچگاه یادتان نرود که همسرانی که با هم میخندند همیشه نسبت به هم ماندگارند.
#به_قلم_خودم
چگونه ما قلب تپنده خانواده می شویم؟!
نکته مهم این است که زنها قلب تپنده خانهاند؛ و اگر زنها شاد باشند قلب خانه میتپد و زندگی جریان دارد.
زن با مرتب کردن موهایش، و آرایش صورتش، و اگر لباسهای شاد بپوشند زندگی در خانه جریان پیدا میکند.
خانم باید سعی کند، کودک درونش هنوز رغبت به شیطنت داشته باشد، و اگر شوخی کند، و بخندد، اهالی خانه را به زندگی نوید میدهد.
و زمانی که در چشمان زن رنگ غم بنشیند، و حرفهایش گلایه دار و کسل کننده شود، و اگر کمی بیحوصلگی و ناامیدی داشته باشد؛ همه ی اهالی خانه را با خود به غم می کشد!!
پس نتیجه می شود که زن بودن خیلی حساس است؛ زنان پیام آور شادی، گذشت و خندهاند. و باید خاطر نشان شود که قلب خانه باید با سلامتی بتپد.
لذا باید به مردان هشدار داد که مواظب قلب خانهاشان باشند.
#به_قلم_خودم
وقت خود را برای همسر خود بگذارید نه دگران
مثلا فرزندان آدم، زمانی هست که فرزند کوچک شما، بین تان می خوابد اما به طور کلی، اگر وقت گذاشتن برای فرزند خود را به معنی خرج کردن وقت کمتری برای شوهر خود است، لذا وقت آن رسیده که تجدید نظر کنید و همسر خود را در ترجیح دهید.
از همه مهمتر این است که به عنوان مادر، به طور جدی کاری رو قبول کنید و اجازه بدهید نقش مادریتان، به قیمت کمرنگ شدن کارهای قبلی به عنوان یک همسر تمام شود، ارزش آن را ندارد. و نیز در شرایطی بودید که مجبور می شوید که بین حمایت از فرزند و حمایت از همسر خود یکی را انتخاب کنید، همسری را انتخاب کنید
یا مثلا فضای مجازی، که استفاده از فضای مجازی به عنوان جانشینی بجای روابط صمیمی با همسر خود، این جذبه را دارد که به روابط شما به شیوههای گوناگونی آسیب بزند! که میتواند رضایت شما از ظاهر شوهر خود را کم کند، و افکارتان را طوری عوض کند که فقط با آن فضا مجذوب شوید که تمام برخوردهای مهم و رابطه با همسرتان را بیارزش تلقی کنید و نادیده بگیرید. هیچگاه نگذارید این فضا به رابطهی شما آسیب بزند.
البته در ترجیح دادن مردان فامیل، نیازی به گفتن ندارد اما بسیارند کسانی که این نکتهی ظاهرا ساده را فراموش کردند و اینجا می توان گفت که ارزش یادآوری کردن را دارد. هیچ مرد دیگری را نباید به همس خود ترجیح دهید حتی برادر یا پدر.
گاهی افراد مادر خود را جلوتر از همسر قرار می دهند که هیچ کدام از اعضای خانواده نباید، نسبت به شریک زندگی شما در اولویت باشند. آگاه باشید این وظیفهی شماست که جانب همسر خود باشید، و فرقی هم ندارد که چه کسی در مقابل او قرار گرفته است، خواه مادر خودتان باشد خواه کسی که نقش مادری در قبال شما دارد.
قطعا احترام مادر واجب است و این برخورد نیاز به تکرار دارد و شاید مهم باشد این واجبات را با خود تمرین کنید تا عمیقا به این باور رسیده و با شوهر خود یک طرف قضیه باشید.
و بایست خاطر نشان کرد که نباید بعد از ازدواج، رفت وآمد با دوستان خود را کمرنگ کنید، باید بدانید که هیچ همیشه رابطهای، هر چقدرصمیمی و پیشین، نباید ارزشش بیشتر از رابطهیتان با همسر شما باشد.
در آخر دوستان مجازی را یاد آور شوم که زمانهای ممتد گوشی به دست هستید و چت می کنید واین بسیار وقت گیر است، اگر شریک زندگی شما هم در همان جا باشد و شما هم سرگرم گوشی خود باشید که حتی بیشتر آنها را هم ندیده اید، و زمان زیادی را که میتوانستید برای همسر خود بگذارید را از دست رفته می بینید و این برای شما افسوس فراوان در پی خواهد داشت، لذا مراقب باشی وقت ارزشمندی را که می توانید صرف صمیمیت در خانه و خانواده شود را بین خانواده باشید نه در فضای مجازی.
#به_قلم_خودم
معجزه ی تعریف از همسر.
دقت کنید که هر از چند گاهی وقتی از بین فامیل برمیگردید، به همسرتون بگید که، توی کل مردهای فامیل ما، تو یکی تکی!
یا بگید، هیچکس توی فامیل مثل من و تو خوشبخت نیست!
یا اینکه بگید، فلان ویژگی تو باعث شده من توی فامیل بهت افتخار کنم و…
باور داشته باشید که با این کار، مرد پر رو نمیشه. و باور کنید که در اثر این کار، انرژی مثبتی که به همسرتون میدید، ده برابر به زندگی خودتون بر میگرده.
و حتی اگر واقعاً شما خوشبختترین زن فامیل نیستید باز هم این جملات مثبت رو به همسرتون بگید، تأثیراتش رو بعدا میبینید…
البته دقت کنید دائمی و همیشه نگید که کلیشه ای و تکراری بشه و خودتون هم بسنجید و بر حسب موقعیت بوجود اومده در اطرافتون تعریف و تمجید کنید.
#به_قلم_خودم
راه های جلب محبت همسر.
اشتباهات رایج همسران
فراموشکردن رویدادهای مهم زندگی یکی از این اشتباهات است که برخی مردان اتفاقات مهمی مثل سالگرد ازدواج، تولد و … را فراموش میکنند. با فراموش کردن این تاریخها، همسرشان احساس میکند به او اهمیتی داده نشده و هیچ وقت از او تقدیر نمیشود.
دیگر اشتباه، شلختگی و به هم ریختن خانه است که شلختگی مرد در خانه، توهین مستقیم به زن است، زیرا تلاشهای او در حفظ تمیزی و نظم خانه نادیده گرفته میشود.
و نیز ابراز علاقه نکردن مرد از اشتباه اوست که بعضی شوهرها با این که همسرشان را دوست دارند، اما کوچکترین ابراز علاقهای به او نمیکنند و هیچ جمله عاشقانهای از دهانشان خارج نمیشود! این رفتار هم به شدت موجب دلسردی زن میشود.
همینطور کمک نکردن در کارهای خانه کار اشتباهی است، برخی از مردان با اینکه میدانند همسرشان به کمک نیاز دارد، اما دست به هیچ کاری نمیزنند. مردها بدانند پیشنهاد این کمک باعث میشود تا مرد جایگاه ویژهای در قلب زن برای خودش باز کند.
#به_قلم_خودم
چند تکنیک همسرداری مدرن
این را بدانید که همیشه زبانتان را گاز بگیرید:
انتقاد و قضاوت را بس کنید. بیشتر مردم از همان اول رابطه که مرحله عشق ورزیدن است شروع به انتقاد میکنند. به یاد داشته باشید که هیچکس نمیتواند ازدواجی را نجات بدهد اگر طرفین بیشتر از تحسینشدن مورد انتقاد قرار بگیرند. انتقادهای مدام و پی در پی به همسرتان این حس را میدهد که او به اندازه کافی برای شما خوب نیست. این حس به خصوص برای مردها، سرد شدن رابطه را به دنبال دارد. قبل از هر چیز سعی کنید همسرتان را بشناسید و بعد از آن تفاوتهای قابل قبول همدیگر را بپذیرید.
و همیشه اینطور روی خودتان تمرکز کنید نه همسرتان:
همیشه حق با شما نیست. همیشه این شما نیستید که درست میگویید. سعی کنید کمی از اختلافتان فاصله بگیرید و از دور نگاه کنید. حالا وقت آن است که درست ببینید. حتما به همین شکل است که طرف مقابل هم مقصر است اما به خود یادآوری کنید که من هم بیتقصیر نبودم. اگر هر یک از ما آدمهای منطقیتری باشیم روابطمان بیتنشتر خواهد بود. روی خودتان تمرکز کنید و سعی کنید برای اصلاح نقصهایتان تلاش کنید.
و نیز دائما متفاوت سپاسگزاری کنید:
درباره تفاوتها شفافسازی کنید. اینکه تفاوت را چه معنی میکنید، مهم است. ما همیشه حقایق را از بین فیلترهای متفاوتی رد میکنیم که وجود آن فیلترها به فرهنگ، جنسیت و خانواده بستگی دارد. تنها شرط یک ازدواج خوب، حفظ کردن عشق در رابطه است. میتوانید همسرتان را در نوع سپاسگزاریتان غافلگیر کنید. اگر او چیزهایی را همیشه دوست داشته که شما با آن مخالفت میکردید، میتوانید با موافقت خود به او حس متفاوت بدهید. اگر همسرتان همیشه وسایل ماهیگیری دوست داشته و به نظر شما خرید وسایل ماهیگیری از خرجهای غیرضروری زندگی بوده، میتوانید با پساندازهایی که برای تفریح خود کنار گذاشتهاید، برایش آن وسایل را بخرید و…
و همینطور خوب گوشدادن را تمرین کنید:
خوب گوشدادن بهترین هدیهای است که میتوانید به شریک زندگیتان بدهید. از همین حالا تمرین کنید تا بتوانید بدون قطع کردن صحبت طرف مقابلتان، خوب گوش کنید. بعد از صحبت همسرتان میتوانید از او بپرسید که آیا نوبت من شده که حرف بزنم؟ میتوانید در بین صحبتهای همسرتان یکسری چیزها را یادداشت کنید تا یادتان نرود. در نهایت بحث میتوانید یک نتیجهگیری داشته باشید. اگر به دنبال نتیجه هستید باید صبور باشید. هنگامی که هر دوی شما کنترل اعصابتان را از دست بدهید نتیجه این میشود که همسرتان با عصبانیت به درون اتاق میرود و در را به هم میکوبد. نگذارید بحثتان به این شکل بینتیجه بماند. اگر شما آرام باشید همسرتان هم آرام میشود.
ونیز به او دلگرمی بدهید:
برای نگه داشتن ازدواجتان باید کاری کنید که همسرتان احساس ارزشمندی و برگزیدگی کند. معمولا افرادی که ازدواجهای طولانیتری دارند، میفهمند چطور باید به همدیگر توجه کنند. این درک باعث میشود که فضایی صمیمی در خانه به وجود بیاید و در مقابل هم شما میتوانید انتقادهای سازندهتان را پیش ببرید. به عنوان مثال وقتی همسرتان دارد با برادرش شوخی میکند، حتی اگر از نوع شوخیاش خوشتان نیامده اما به او بگویید شیوهای که او برای شوخی استفاده کرده را دوست دارید. همسر شما از انتقاد سازندهتان استفاده نمیکند مگر اینکه فضایی از عشق و احترام وجود داشته باشد.
و نیز تحت شرایط استرسزا، به او فشار نیاورید:
همیشه شرایط سختی در ازدواج پیش میآید. این شرایط میتواند شامل شرایط بیکاری، فشار مالی یا حتی بیماری یکی از طرفین باشد. مثلا کسی را تصور کنید که فردا صبح عمل جراحی مهمی دارد. همسر او میتواند شب قبل از عمل جراحی فضایی از غم و غصه را در خانه به وجود آورد یا اینکه یک مهمانی بگیرد و تمام دوستان با روحیه همسرش را دعوت و سعی کند آن شب از فکر کردن به نتیجه عمل دوری کنند. انتخابهای ما در زندگی خیلی مهم هستند. مثلا یک همسر هم میتواند بنشیند و آنقدر فضا را ناراحتکننده کند تا به حدی برسد که یک دغدغه جدید هم به وجود بیاید. شما در شرایط سخت زندگیتان باید از به وجود آمدن فشار جدید جلوگیری کنید.
و در آخر همه چیز در جزئیات خلاصه میشود:
اگر همسر شما یک روزهایی به دلیل شرایط کاریاش بداخلاق و نا آرام میشود، اگر خیلی صبحها برای شما چای میریزد اما یک روز صبح با عصبانیت در را به هم میکوبد. این دلیل نمیشود که بگویید همسر من هیچوقت من را درک نمیکند. نکات مثبت را همیشه در یادتان نگه دارید، این باعث میشود که عصبانیت شما قابل کنترل شود. اگر گاهی خلق و خوی او با توجه به شرایطی که خارج از فضای خانه دارد تغییر میکند، شما هم راه بیایید. از او تعریف کنید. به او بگویید که چقدر از با او بودن لذت میبرید و خوشحال هستید. گاهی لازم است که حتی کوچکترین مهارتش را بزرگ کنید و بگویید که عزیزم تو در این کار بهترین هستی. به جزئیات رابطهتان دقت کنید و همه چیز را یک وظیفه ندانید. این مسائل صمیمیت رابطه را بیشتر و تنشها را کمتر میکند.
#به_قلم_خودم
راهکار نپاشیدن زندگی زناشویی.
* سرسختانه و همواره خود را حق به جانب ندانید، حتی زمانی که ادله کافی در اختیار دارید.
* هیچ گاه عذرخواهی را فراموش نکنید، حتی زمانی که به خودتان هم ثابت میشود که اشتباهی از شما سر نزده است.
* خطاهای شریک زندگیتان را بدون چشمپوشی و بیرحمانه، حتی در حضور دیگران بازگو نکنید!
* به گونهای متعصبانه ادعا نکنید که از انگیزههای شریک زندگیتان بهتر از خودش مطلع هستید.
* اولویتهای شریک زندگیتان را نادیده نگیرید و بر اولویتهای خودتان پافشاری نکنید.
#به_قلم_خودم
چگونگی برخورد با شوهر عصبانی!
سعی کنید خشم او را تغذیه نکنید، ویژگی مهم خشم موقتی بودنش است! بنابراین اجازه دهید همسرتان عصبانی باشد و بدانید که بالاخره آرام خواهد شد. اگر خشم او را تشدید کنید، ممکن است ساعتها و حتی روزها طول بکشد.
یادتان باشد که خشم او خواهد گذشت، اما چیزهایی که در اوج بگومگوها به هم میگویید ممکن است زخمهایی همیشگی به جا بگذارد.
همینطور صبر کنید تا آرام شود، وقتی که همسرتان آرامتر و منطقیتر است در مورد خشمش حرف بزنید و علت را جویا شوید. تعجب نکنید اگر شوهر شما همچنان عصبانی است، حتی وقتی که همه چیز طبق خواست او پیش رفته است.
درک کنید که بدن یک سیستم انرژی است و طول میکشد تا این انرژی فروکش کند. معمولا بیست دقیقه طول میکشد تا تاثیر بگذارد، هر وقت همسرتان آرام شد، رفتار غیر منطقیاش را مطرح کنید.
همیشه خط قرمزهایتان را مشخص کنید، خط قرمزها و مرزهایتان را مشخص کنید و به آنها پایبند بمانید. بزرگترین اشتباه این است که اغلب افراد به طور دقیق مشخص نمیکنند چه چیزهایی را نمیتوانند تحمل کنند. مشخص کردن خط قرمزها و اعلام آنها به همسرتان، یکی از موثرترین تکنیکهای مدیریت خشم در خانه است.
ضمنا جنگی را که میدانید در آن بازندهاید شروع نکنید، بهترین جنگنده ها بلدند تنها زمانی باید وارد جنگ شوند که میدانند میبَرند. آنها منابع خود را برای جنگهایی که میدانند توان پیروزیاش را ندارند هدر نمیدهند. هر چه کمتر بجنگید، برای وارد شدن به جنگهایی که میدانید برندهاید قدرتمندتر خواهید شد. با چنین روشی نه تنها قدرت و انرژی بیشتری ذخیره میکنید بلکه همسرتان را نیز با پیروزیتان شگفت زده خواهید کرد و او میفهمد که شما برای چیزهایی میجنگید که واقعا برایتان مهماند. البته موضوع دقیقا بُرد و باخت نیست، بلکه هدف این است که بدانید و هوشیار باشید که چه چیزهایی ارزش مبارزه کردن دارند و چه چیزهایی را باید رها کنید و بگذرید.
اصلا بیاحترامی را تحمل نکنید، هیچ برخورد تحقیرآمیز و بیادبانهای را نباید تحمل کنید. مردی که با شما بد رفتاری میکند و با خود پسندی به شما بیاحترامی میکند تنها تا زمانی میتواند به این رفتارش ادامه بدهد که هیچکس به او اعتراضی نکند و رفتارش را به چالش نکشد. اگر او خیالش راحت باشد که کسی اعتراضی نمیکند، حرفهای آزاردهندهای به شما خواهد زد که به واسطهی آنها، خود پسندیاش را بیشتر و بیشتر تقویت کند.
هر گاه لازم بود حتما عذرخواهی کنید، البته نیازی به این توصیه نیست، اما ارزش تکرار کردن را دارد، اگر در عصبانیت و تشدید اختلاف با همسرتان نقشی دارید پس باید مسئولیت بپذیرید و بگویید: عذر میخواهم. هیچ چیزی مانند یک عذرخواهی واقعی، یک قلب عصبانی را آرام نمیکند. مراقب باشید که عذرخواهیتان از ته قلب باشد و هیچ، اما و اگرهایی به دنبال نداشته باشد. برای مثال اگر گفتید، من واقعا متاسفم که تو را ناراحت کردم، اما با رفتار خودت باعث ناراحتی من شدی. اگر از «اما» استفاده کنید، عذرخواهیتان را نفی و خنثی کردهاید.
و این را بدانید و باور داشته باشتید که تغذیه نیز اثر دارد، همسرتان چه میخورد؟! زیاد میخورد؟ اهمیت یک رژیم غذایی خوب برای سلامت روان اهمیت دارد و نمیتوان این موضوع را نادیده گرفت. حتما شنیدهاید که میگویند: ما همان چیزی هستیم که میخوریم!
اگر شوهر شما غذاهایی که ارزش غذایی چندانی ندارند زیاد میخورد، پس تعجبی ندارد که مغزش داغ میکند!
لذا یک رژیم غذایی ناسالم و بیارزش میتواند هر کسی را دیوانه کند! پس توصیه میکنیم سبزیجات تازه را به مقدار زیاد وارد رژیم غذاییتان کنید، گوشت قرمز را اغلب با ماهی و گوشت سفید جایگزین کنید، آبمیوههای طبیعی را به جای آبمیوههای صنعتی انتخاب کنید و… مطمئن باشید با رعایت این نکات تغذیهای، تحریک پذیری و نوسانات خلقی همسرتان به میزان شگفت انگیزی بهبود خواهد یافت.
#به_قلم_خودم
چگونه خود را عزیز همسرمان کنیم؟
جاذبه جنسی خود را تا بالاترین حد به نمایش بگذارید، جذابیت ظاهری برای مردها بی اندازه مهم است. با اینکه زنها از مغزشان عاشق میشوند، مردها با چشمشان عاشق میشوند. باید تا میتوانید جذابیت جنسی خود را بالا نگه دارید. نباید به هیچ عنوان بعد از ازدواج از خودتان غافل شوید. به خودتان برسید، آرایش کنید و خودتان را از نظر جسمی و فکری متناسب و پرانرژی نگه دارید.
او را بسیار تشویق کنید، وقتی همسر شما تلاش میکند، مشوق او باشید و بگویید که به او کاملاً ایمان دارید. حتی اگر همسرتان خرابکاری کرد به جای اینکه در مقابل او قرار گیرید و او را سرزنش کنید بگویید دفعه بعد حتماً موفق میشوی. از همسر خود به خاطر تلاشی که کرده است قدردانی کنید. این کار باعث میشود عصبانیت او تخلیه شود و رفتار بدی که احتمالاً با شما خواهد داشت خنثی شود. مردها وقتی که از همسر خود احساس برتری میکنند امنیت را حس میکنند بنابراین سعی کنید این گونه تظاهر کنید. حتی اگر با همسر خود اختلاف نظر اساسی دارید هیچگاه از کلمات بد و خشن استفاده نکنید چون این کار صدمات جبران ناپذیری به روابط شما میزند.
به او احترام بگذارید و اکرام کنید، بسیاری از خانمها فکر میکنند بزرگترین نیاز مردان به آنها نیاز جنسی است ولی در حقیقت این است که آنها بیش از هر چیزی احتیاج به احترام، آن هم از شریک زندگی خود دارند. با او به گونهای صحبت کنید و همینطور به گونهای رفتار کنید که شوهرتان احساس کند برایش ارزش زیادی قائل هستید.
#به_قلم_خودم
ای با وفای من مرو
دارد روانم میرود
گر میروی آهسته رو
تاب و توانم میرود
آرامتر محض خدا
تا من کنم سیرت نگاه
بی رحمی آخر تا کجا؟
دارد امانم میرود…
سردار شهید آقامهدی باکری
شهیدمرحمت بالازاده
سیزده سالش بود و با اصرار و درخواست از ریاست جمهوری وقت ( آقای خامنه ای) به جبهه آمده بود. به آقا گفته بود اگر سیزده ساله ها اجازه ندارند جبهه بروند پس بگویید مداحان و روحانی ها هم دیگر روضه حضرت قاسم را نخوانند چون 13 ساله بود و به کربلا رفت.
خیلی دل و جرأت داشت.
در یکی از عملیاتها که در حال برگشت به موقعیت خودشان بود، با نیروهای دشمن مواجه میشود در حالی که اسلحهای هم در اختیار نداشته، ولی ناگهان متوجه شیئی میشود و آن را بر میدارد و به عربی می گوید: ˈقفˈ یعنی ˈایستˈ
دشمن از ترس و وحشت تسلیم او میشوند و مرحمت در تاریکی شب آنها را به مقر میآورد.
افسر عراقی از فرمانده ی مرحمت پرسیده بود من سالهاست که در چند کشور دورههای چریکی را گذراندم، تا به حال این اسلحه که سربازتان به دست داشت را ندیدهام این دیگر چه نوع اسلحهای است.
شادی روحش صلوات
وظیفه اصلی یک خانم وقتی ازدواج می کنه
وظیفه اصلی خانمی که همسر میشه، نه خوب بچه داریه، نه خانه داری، نه پول درآوردن و نه خیلی چیزای دیگه که ما فکر می کنیم !
بلکه خوب همسرداریه!
نمیگم بقیش بده و نباشه ولی وظیفه تو نیست.
بلد نیستی؟ یاد بگیر !
افسردگی ،تنبلی ،بی حوصلگی، بی حسی،غرور ،خجالت و خیلی چیزای دیگه رو باید بزاری کنار .
همسر شدن فقط عشق بازی و بوسه و …نیست!
همسر شدن، سیاست می خواد، تعقل می خواد، تفکر می خواد، زبون می خواد، نشاط می خواد، تحمل می خواد و خیلی چیزای دیگه !…
و واسه یک بانو اینا اصلا کار سختی نیست.
خدا همه اینها رو تو درون همه زنهای عالم گذاشته این خود خانومه که باید استعداد نهفته اش رو بیدار کنه.
#به_قلم_خودم
راهت یا راحت
تو مترو نشستی رو صندلی
یه خانم یا آقایی میاد روبهروی
شما می ایسته؛ شما بلند میشی?
و جاتو میدی بهش،از این کار
میتونی اهداف مختلفی داشتهباشی
حالا یا مبارزه باهوای نفْسیا خدمت
به خلق الله خادمی عبادالله…
خانم یا آقایی که جاتو دادی بهش
از این لطف شما احساس شرمندگی
میکنن شرمنده میشن وقتی میبینن
شما ایستادی و اون جای شما
نشسته،خودشو به شما مدیون میدونه
و هی تشکر میکنه…
رفـقـا..؛
خـیـلـی وقته شهدا
جاشونو دادن که
ما بشینیم ؛ نـه..جاشونو ندادن مـا بشینیم جونشونو دادن ما بایستیم
ماچیکارمیکنیم؟
حواسمون هست؟
داریم جلوی چشم کسانی که
جونشونو بخاطر ما دادن گنـاه
میکنیم..؛
ببخشیدایشهید
که بجای راهت،
راحتی را انتخاب کردم.
خبرنگاری شغل نیست، عشق است.
عشق به حقیقت، عشق به عدالت، عشق به انسانیت، عشق به ملت و عشق به ارزش های والایی که برای تحقق آنها، کسانی رفتند و شهید شدند، بدون علّت…
یادی کنیم از شهدای خبرنگار، از شهید حسن باقری افشرد، آن بزرگ مردی که و قتی دید، دین و ایمان و وطن را یکجا نشانه گرفته اند، دوربین به دست راهی جبهه ها شد و با حماسه هایش در دل و جان ملت، جاودانه شد.
و شهید صارمی و خزایی و دیگرانی که غیرت و مردانگی را با خون خود در دفتر تاریخ ثبت کردند.
آری خبرنگار دغدغه دارد…
با شادی مردم شاد می شود و غمگین می شود از غم آنها، بهترین ها را برای همه می خواهد و دائم برای این کار در تکاپوست.
برای پیگیری حق و حقیقت و تحقق عدالت، گاها پنجه در پنجه ی کسانی می کند که قدرت و امکانات و اختیارات و فرصت خدمت به مردم را دارند، اما دستشان روی دستشان است و فکرشان پیش جیبشان! و اینجاست که تازه ماجرا شروع می شود…
از طرفی وقتی حساب می کنم، با اینکه خبرنگاری به شخصیت کودکی پاک سرشت و کنجکاو در خانواده نیز شبیه است، اما کار خبرنگاری به چیزی مثل پدر بودن نیز شبیه است. از این جهت که پدر برای تامین خانواده، روز و شب در تلاش است و رنج دوران می کشد، اما در این میان، کسی نیست که بگوید: پدر، پس خودت چی!؟
خبرنگار شهید، روزت مبارک
#به_قلم_یعقوب_سلمانی
رسم خوبان
عاشق کتاب و مطالعه بود ،
با ارزش ترین هدایا را
برای دوستانش می خرید!
همیشه میگفت : اگه جنگ نبود
حتماً می رفتم دانشگاه و
تحصیلاتم را ادامه می دادم …
زمانی که دوستانش
ازدواج میکردند و یا بچهدار میشدند
یک دوره تفسیرالمیزان که در 30 جلد بود
برای آنها میخرید ! هنگامی که آنها را
کادو میکرد و روی هم می گذاشت ،
خودش پشت کتاب ها دیده نمی شد …
حاج حسین ؛
کتاب را وسیله تهذیب میدانست
و عقیده داشت که نصیب هرکس شود،
به صرفه خواهـد بود …
شهیدسردارحاجحسین اسکندرلو
فرماندهگردانحضرتعلیاصغرلشکر10_سیدالشهداء
عشق …
و مردانگی ام را
با “غیرت”
معنا می کنم
درکی ندارم از
مردنماهایی که
دوشادوش ناموس بدحجابشان،
در ملأ عام بی غیرتی شان را
به نمایش گذاشته اند
کاش می شد بچه ها را جمع کرد ..
سنگر آن روزها را گرم کرد …
کاش می شد بار دیگر جبهه رفت …
جنگ عشقی کردو تیری خوردو رفت …
ای شهید
این روزها عجیب دلم به سیم خاردار های دنیـــا!
گیر کرده است… دستم را بگیر?
شهید رضا کارگر
الطاف الهی
قرار شد برای ازدواج برویم پیش یکی از اساتید من برای مشاوره، آن استاد تا فهمید هر دوی ما دانشجو هستیم و رضا هم کاری نداره گفت: اصلا به صلاح نیست ازدواج کنید رضا گفت: اینها حرف اسلام نیست
بعد هم گفت: من کسی را میشناسم که خیلی خوب استخاره میگیرد. من هم گفتم : هرچی بیاد قبول آن آقا وقتی استخاره گرفت، گفت: خوب آمده فقط هر چی می گم یاد داشت کن
بسیار بسیار خوب و مبارک بوده و شما را به خیرات و برکات عظیم نزدیک خواهد کرد که در راس آن رضا و قرب الهی است. محکم و استوار باشید و به خاطر سختی ها و حرف ها و تنهایی ها ، این نعمت را از دست ندهید.
وقتی مدتی بعد صاحب خانه شدیم، رضا گفت: دیدی صبر کردیم و نعمت هایی که خدا بهمان وعده داده بود یکی یکی دارد به ما عنایت می کند? بچه هامون ، شغل ، خانه و…
اما بزرگترین نعمت خدا به ما شهادت رضا بود …
به نقل از: همسر بزرگوار شهید
شهید مدافع حـرم رضا کارگر
نگاه مهربان خداوند.
من ایمان دارم که قشنگترین عشق،
نگاه مهربان خداوند به بندگانش است،
تا وقتی که پشتت به خدا گرم است، تمام هراس های دنیا خنده دار است…
خدایا ببخش
بخاطر تمام درهایی که کوبیدم
و خانه، خانه تو نبود…
خدایا درهای مهربانی و عشقت را، برویمان باز کن
تا عشقت را در سینه جای دهیم…