#خاطره
نوجوانانی که به من درسِ بندگی دادند
سلام
یکی از قشنگ ترین اتفاقات زندگی من ، حضور در جمع نوجوانان بوده و هست
اگه بگم از همین بچه ها بارها درس زندگی و بندگی گرفتم ، گزاف نگفتم
این بچه ها دلی دارن به وسعت آسمون…
گاهی کارها و حرفاشون اندازه صد تا درس اخلاق به آدم راه و رسم بندگی رو نشون میده
می خوام دو تا #خاطره براتون تعریف کنم. دو اتفاق جالب و زیبا، که به من درس بزرگی داد:
*خاطره اول:
ایام فاطمیه ی اول توی نمازخونهی مدرسه مراسم عزاداری به سبک کودک و نوجوان داشتیم. قبل از شروع مراسم ، ویدیوی مداحی آقای هلالی و زمانی ( ناحله الجسم یعنی ….) پخش می کردم… یهو یکی از دانش آموزای کلاس اول اومد و گفت: آقا اینو چرا گذاشتی؟ گفتم مگه چیه؟ گفت قلبم داره می ترکه … تحمل ندارم … بعد رفت یه گوشه نشست و بغض کرد…
دلم به حال خودم سوخت … اونقد گناه کردم که روضه ی مادر دلمو تکون نمیده … بگذریم
*خاطره دوم:
توی کلاسِ درس معلم به بچه ها گفت: بچه ها! امروز غائب داریم؟ یکی دو نفر گفتند نه ! امروز همه هستند… یهو یکی از بچه ها گفت: آقا یه نفر غائبه…. معلم پرسید : کی غائبه؟ دانش آموز گفت: آقا امام زمان (عج) ، امام زمان غائبه …
چقدر زیبا بود این صحنه … حتی اگر به شوخی هم این حرف رو زده باشه ، باز به حالش غبطه خوردم ، چون این دانش آموز توی اون لحظه یاد آقامون بوده که اینو گفته، اما من …
راستی رفقا! امروز … چقدر نبودِ امام زمانمون رو حس کردیم؟ اصلا یادی از آقا کردیم….
نوجوانانی که به من درسِ بندگی دادند.