‌درهم ها را شمرد . حساب و کتاب امسال هم خبر از چند برابر شدن اموالش می داد. روی یک دسته از پول ها کاغذی گذاشت و نوشت: سهم امام علیه السلام

سرو صدای خنده و شادی نوه ها و نتیجه هایش او را به باغِ خانه کشاند … .

درهم ها را شمرد. این ها که خرج یک هفته هم نیست، چه رسد که قرار باشد با این دستمزد یک ماه را سپری کند. زندگی از همه جا بر او تنگ گرفته :

طاقتم طاق شده از این همه بدبختی . اعتراض به پیش خلیفه می برم. هرچه بادا باد.

چند قدمی مانده وارد دربار شوم که هیاهوی سربازان مرا از رفتن باز می دارد.

صدای جارچیِ دربار، چشمم را به کنگره های قصر می دوزد:

خلیفه عباسی المتوکل بالله، دستور احضار علی بن محمدبن الرضا، امام رافضی ها را اعلام فرموده اند.

به یکی از حاضران گفتم:
این مرد کیست که دستور احضارش داده شده؟

گفت: او مردی علوی است که رافضیان معتقد به امامتش هستند. به گمانم که متوکّل او را برای کشتن احضار می کند.

گفتم: از این‏جا نمی‏روم تا این مرد را ببینم .

آن گاه او سوار بر اسب آمد در حالی که مردم در دو صف ایستاده از سمت راست و چپ راه، به او نگاه می‏ کردند.

هنگامی که او را دیدم، محبتش در دلم افتاد، وجودم را تلاطم گرفت. در دلم مدام برایش دعا می کردم که خداوند شرّ متوکّل را از او دفع نماید.
او در بین مردم پیش می‏ آمد و به کاکل اسبش نگاه می‏کرد، و به چپ و راست نظر نمی افکند.
من در دل پیوسته برایش دعا می کردم.
هنگامی که کنارم رسید صورتش را به سویم گردانید، نگاهم در نگاهش گره خورد.

با لحنی سرشار از مهر فرمود:
خداوند دعایت را مستجاب کند، و عمرت را طولانی نماید و مال و فرزندت را زیاد سازد.

از هیبت او به خود لرزیدم و در میان رفقایم افتادم، پرسیدند: چه شد؟

گفتم:
خیر است و ماجرا را به هیچکس نگفتم. دلم پیش او ماند و به شهر خود بازگشتم.

خداوند به برکت دعای او راه‏ هایی از مال بر من گشود به طوری که امروز من تنها هزار هزار درهم ثروت در خانه دارم غیر از مالی که خارج از خانه ملک من است، و ده فرزند دارا شدم و هفتاد و چند سال از عمرم می‏گذرد… .

الخرائج، باب حادی عشر فی معجزات الامام علی بن محمد الهادی


مهربانِ عالَم!

آیا می شود که یک روز گذرت بر من بیفتد … نگاه نازنینت را بر چهره ام افکنی و آرام در گوشم بخوانی:

خدا دعای قنوت های نمازت را مستجاب کرد و بلایا را از سرت دفع نمود و …



#امام_هادی علیه السلام
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج