بسم الله الرحمن الرحیم
مهتاب(فریادی به بلندای تاریخ)!
پیامبر شخصی را در فدک به عنوان کارگزار خود قرار داد و به سوی مدینه بازگشت .
پیامبر ، دلش برای دخترش ، فاطمه خیلی تنگ شده بود ، برای همین اوّل به خانه فاطمه رفت …..(1)…..
وقتی پیامبر وارد خانه شد دید که اُم اَیمَن به دیدن فاطمه آمده است .
ام اَیمَن ، یکی از زنانی بود که به خاندان پیامبر علاقه زیادی داشت ، شوهر او یکی از فرماندهان بزرگ سپاه اسلام بود …..(2)…..
فاطمه ، حسن و حسین در کنار پیامبر نشستند ، پیامبر به عزیزان دل خود نگاه میکرد و لبخند میزد . آری ، دلخوشی پیامبر در این دنیا ، فقط اهل این خانه بود .
در این هنگام، جبرئیل نازل شد و آیه 26 سوره «إسراء» را برای پیامبر خواند
….«وَ ءَاتِ ذَا الْقُرْبَی حَقَّهُ
…ای پیامبر ، حقّ خویشان خود را ادا کن ».
پیامبر به فکر فرو رفت ، به راستی منظور خدا از این فرمان چیست ؟
ــ ای جبرئیل آیا میشود برایم بگویی که من حقّ و حقوق چه کسی را باید بدهم ؟
ــ ای حبیب من ، اجازه بده من نزد خدا بروم و جواب را بگیرم و برگردم .
لحظاتی گذشت ، جبرئیل باز گشت
ــ ای جبرئیل ، چه خبر ؟
ــ خدا میگوید که تو باید فدک را به فاطمه بدهی ، فدک از این لحظه به بعد مالِ اوست ……(3)…..
پیامبر نگاهی به فاطمه کرد و فرمود:
ــ دخترم ، فاطمه! خدا به من دستور داده است تا فدک را به تو بدهم ، من فدک را به تو بخشیدم . ….(4)….
آری ، در آغاز اسلام ، خدیجه (مادر حضرت فاطمه) ، همه دارایی و ثروت خود را در راه پیشرفت اسلام داد و اکنون، خدا میخواست تا ثروتی را که خدیجه در راه اسلام خرج کرده است به دختر او ، فاطمه برگرداند .
فدک از آنِ فاطمه شد ، پیامبر همه غنیمتهای فدک را تحویل او داد .
?فاطمه به فقرای مدینه خبر داد تا به خانه او بیایند و همه آن غنائم را بین آنها تقسیم کرد . همه فقیران خوشحال شدند ، آری ، تا فاطمه هست، دیگر هیچ فقیری، غم و غصّه ندارد .
این قصّه فدک بود که برایت گفتم .
ادامه دارد……
قسمت سی و ششم
کتاب فریاد مهتاب نوشته مهدی خدامیان
منابع:
1.مسند احمد ج5 ص275 کشف الغمه ج2 ص78
2.الطبقات الکبری ج8 ص223
3.الکافی ج1 ص543
4.تفسیر ابن کثیر ج3 ص29 الکافی ج1 ص534 و……..
#از_شهادت_تا_شهادت
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
فریاد مهتاب! قسمت سی و ششم