بسم الله الرحمن الرحیم
فریاد مهتاب!
روز دوشنبه فرا میرسد ، امروز روز هفتم است که پیامبر از دنیا رفته است . دیگر صلاح نیست که علی بدون بیعت با خلیفه در این شهر باشد ، باید هر طور شده است او را مجبور به بیعت کرد .
?عمَر نزد ابوبکر میرود و از او اجازه میگیرد تا برای آوردن علی اقدام کند . ابوبکر به او اجازه میدهد و خودش نیز همراه با عُمَر با جمعیّت زیادی به سوی خانه علی حرکت میکنند ، آنها میخواهند هر طور هست او را برای بیعت به مسجد بیاورند …..(1)….
ابوبکر و عُمَر همراه با گروهی از طرفداران به سوی خانه علی به راه میافتند، وقتی نزدیک خانه علی میرسند، فاطمه آنان را میبیند، او سریع درِ خانه را میبندد. عُمَر جلو میآید درِ خانه را میزند و فریاد میزند:
?"«ای علی ! در را باز کن و از خانه خارج شو و با خلیفه پیامبر بیعت کن ، به خدا قسم ، اگر این کار را نکنی، خونِ تو را میریزیم و خانهات را به آتش میکشیم» ….(2)…..
همه نگاه میکنند ، خالد با شمشیر ایستاده است ، آنها میخواهند امروز علی را به مسجد ببرند . آیا میدانی آنها به خالد، لقب «شمشیر اسلام» دادهاند . آری ، امروز این شمشیر اوست که به خلیفه خدمت میکند!
این مردم میدانند که علی مأمور به صبر است ، برای همین جرأت کردهاند که اینگونه صدای خود را بلند کنند . اینجا خانه همان جوانمرد شجاعی است که در همه جنگها ، پهلوانان عرب از او هراس به دل داشتهاند ، او کسی است که در جنگ خیبر به تنهایی قلعه خیبر را فتح نمود، امّا امروز برای حفظ اسلام ، صبر میکند .
?در روزهای آخر زندگی پیامبر، علی نزد پیامبر بود، پیامبر به علی خبر داد که بعد از مدّتی، حوادثی در این شهر روی میدهد، پیامبر از علی بیعت گرفت که اگر کسی برای یاری او نیامد، با دشمنان جنگ نکند و خون خود و اهلبیت و شیعیانش را حفظ کند.
ادامه دارد….
قسمت بیست و دوم
کتاب فریاد مهتاب نوشته مهدی خدامیان
?منابع
1.کتاب سلیم بن قیس الهلالی ص149
2الهدایه الکبری ص406 بحارالانوار ج53 ص18 کتاب سلیم بن قیس ص150
#از_شهادت_تا_شهادت
فریاد مهتاب! فسمت بیست و دوم