خیلی دلم میخواد عکس این غذاهایی که تو صفحه های اینستاگرام هست رو بزنم کنار و ببینم چند تا مرد گرسنه از در خونه رفتن بیرون!
خیلی دلم میخواد عکس این بچه هایی که موهاشون عروسکی شونه شده رو بزنم کنار و ببینم چن ساعت واسه گرفتنِ این عکس گریه کردن!
خیلی دلم میخواد عکس این دخترای به اصطلاح دافو بزنم کنار و ببینم چقد آرزو تو دل خودشون و پدر و مادرشون جا مونده!
خیلی دلم میخواد این عکسای یهوییِ دمِ آسانسورا رو بزنم کنار و ببینم چقد نگاهشونو با آینه و آسانسور تنظیم کردن و چن طبقه رو با آسانسور اضافه بالا و پایین رفتن که یه عکسِ مثلا یهویی بگیرن!
خیلی دلم میخواد فالورای میلیونیِ خیلی ها رو بزنم کنار و ببینم چن نفرشون اسم و فامیل واقعیِ اونی که دنبالش میکنن رو میدونن!
خیلی دلم میخواد عکس این آپارتمانای سر به فلک کشیده و لاکچری که باعث پُز دادنای ما شده رو بزنم کنار و ببینم روی این زمین ها، در گذشته ای که همه ی آدما توی یک سطح زندگی میکردن چند نفر عاشق هم شدن و بدونِ اطوار، ترس، تظاهر و فقط و فقط با دلشون با هم دیگه معاشقه کردن!
خیلی دلم میخواد این عکسای شاد و رنگی رنگی رو بزنم کنار و ببینم چه غمایی پشتشونه، خیلی دلم میخواد عکسای غمگینو بزنم کنار تا بفهمم به خاطر کدوم مصلحت و سیاست به اشتراک گذاشته شده، دوس دارم بدونم قیمت غم ساختگی توو دنیای مجازی دقیقا چقدره!
خیلی دلم میخواد برگردم به دهه های پنجاه و چهل و حتی قبل تر و البته هیچی رو کنار نزنم چون چیزی برای کنار زدن وجود نداره. در دنیای بدونِ اینترنت از پنهان کردن، دروغ گفتن و فریبکاری هیچ خبری نبود.
آشکار شدن پشت صحنه ها.