کوچه هایمان را به نامشان کردیم که هرگاه آدرس منزلمان را می دهیم
بدانیم
از گذرگاه خون کدام شهید است که
با آرامش به خانه می رسیم!
یک زندگی ساده
یکی از چیزهایی که خیلی بدش می آمد غیبت کردن بود، روی چشم و هم چشمی و سنت های غلط حساس بود، اگر مهمانی می رفتیم که چند نوع غذا داشتند، ناراحت می شد و می گفتند: با یک نوع غذا هم سیر می شدیم.
وقتی چیزی می خرید توجه می کرد که فروشنده فرد مومن و حلال خور باشد، از فروشنده بی حجاب خرید نمی کرد، هر چند ارزان تر هم می فروخت…
در مورد خمس خیلی دقت داشت، تاریخ خمسی مشخص داشت و حسابی باز کرده بود و پولهایی که خمس به آنها تعلق نمی گرفت را به آن حساب واریز می کرد، در تاریخ خمسی به انبار می رفت و خمس برنج و مایحتاج سالیانه ای که اضافه کرده بود را حساب می کرد. وقتی به کسی قرض میداد سعی می کرد کسی متوجه نشود، حتی من.
حاصل ازدواجمان دو پسر بود که محمدرسول در تاریخ 14 / 4 / 91 مصادف با نیمه شعبان بدنیا آمد و محمد جواد در تاریخ 7 / 3 / 95 در حالی که شش ماه از شهادت بابا می گذشت، به دنیا آمد، در حالی که بابا در تاریخ 16 / 9 / 94 آسمانی شد و با ذکر یا رسول الله دعوت حق را لبیک گفت و اسمش را با لقب مدافع حرم حضرت زینب سلام الله علیها تا ابد جاودانه کرد.
شهید مدافع حرم روح الله صحرایی
یک زندگی ساده شهدایی.