یک انسان متعهد.
مردی که نابغه نیروی هوایی ایران شد. در عملیات خیبر وقتی در محاصره بمباران شیمیایی او ماسک خود را تقدیم به پیرمردی که راننده لودر بود کرد را همه به یاد دارند.
براثر این اقدام وی تا زمان شهادت از شامه بویایی بی بهره شده بود️ و تا پایان عمر این موضوع را مخفی می کرد.
جنگ تمام شد.من خوشحال شدم از اینکه منصور من دیگر به جبهه نخواهد رفت اما بعد از جنگ بلافاصله دوره بازسازی شروع شد و این خوشحالی من زیاد ادامه پیدا نکرد چون دو سه شب بعد تصویر منصور را از تلویزیون دیدیم که گوینده اخبار اعلام کرد: منصور ستاری با حکم امام خمینی (ره) به عنوان فرمانده نیروی هوایی منصوب شدند.
خلاصه از این موضوع زیاد خوشحال نشدم چرا که دوست داشتم شهید ستاری در خفا برای این مملکت خدمت کنند. منصور 8 سال فرمانده نیروی هوایی بود، طولانی ترین دوره ای که سابقه داشت کسی در نیروی هوایی در این سمت باقی بماند.
هر وقت تیمسار ماموریت می رفت من از زیر قرآن ردش می کردم؛ آن روز به قدری عجله داشت که حتی صبر نکرد که از زیر قرآن ردش کنم. سورنا خواب بود. او را بوسید و رفت ساعت 8 و نیم شب قرار بود منصور برگردد. من برای شام سوپ و کتلت درست کرده بودم. هر چقدر منتظر ماندم نیامد ساعت 2و نیم بود که با دفتر فرماندهی تماس گرفتم پرسیدم تیمسار کی می آیند؟️ گفتند یک مقدار تاخیر دارند.
ساعت 11 و نیم صبح بود که به طور رسمی از رادیو اعلام کردند تیسمار «منصور ستاری» فرمانده نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران به شهادت رسید. پیکر منصور من کاملا سوخته بود. مدتی قرقی به حیاطمان می آمد و منصور هر شب برای او تکه گوشتی میگذاشت. روزی که خبر شهادت منصور را دادند بچه ها در حوض حیاط خانه مان پیکر بی جان قرقی را پیدا کردند.
شهید منصور ستاری
یک انسان متعهد.