کمتر اسیر لقلقه ی العجل شویم.
باران بزن هوای دلم را گرفته ابر…
دیگر تحملم به سر آمد ز دست صبر…
باران بزن که پای دعا مانده در گل است
درد فراق یار سفر کرده مشکل است..
باران تو هم به حال جهان گریه میکنی؟
داری به بی خیالیمان گریه میکنی!
اشکت گواه قِدمَت یک عمر فاجعه ست
باران ببار صحبت یک عمر فاجعه ست…
یک فاجعه است غیبت غایب عجیب نیست…
اینقدر انتظار چه جالب!!!!عجیب نیست
باران دوباره جمعه ی ناکام میرسد
این جمعه هم دوباره به اتمام میرسد…
اما فقط نشسته و گفتیم العجل
شعر و غزل سروده نوشتیم العجل…
اما هنوز بار دعا هایمان کج است
راهش درست ولی پایمان کج است..
افسوس عاشقش همگی با زبان شدیم
ما کوفیان عصر امام زمان شدیم..
جان حسین فاطمه ،اهل عمل شویم
کمتر اسیر لقلقه ی العجل شویم…