عصری که اومدم خونه غصه دارم …
تو مترو یه خانم !!! خیلی حرف های نا حقی به من زد ..
با موبایلم تو نت بودم داشتم مطلب می خوندم …
یه دفعه خانم که بدون اجازه به گوشیم نیگا میکرد …
شروع کرد به بد وبیراه گفتن
_ همین شما چادریا هستین همه جا رو گرفتین …
متعجب نمی دونستم چی می گه !!!!!
چه ربطی داشت …
نت - جزوه بانک- چادری بودنم …
خدای من حرف های نا زیبائی زد …
و شیرینی یه روز خوب!!! …
من موندمو یه دنیا بار سنگین برای چادرم …
یه وقتایی که دلت میخواد سرتو بذاری رو شونه یکی و گریه کنی
منم امروز تا خود خود خونه سرم رو چادر مشکی ام بود و ….
یادمه یه زمانی که با مامانم میرفتیم بیرون مامانم میگفت اینجا چادر مشکی زیاده
دستمو ول نکنیااااا
گم میشی ….
و من امروز بین یه عالمه ادم بدون چادر …
دنبال دستای گرم مامانم بودم …
من چادری ام…
و به چادری بودنم افتخار میکنم
نه دانشگاه…
نه کار …
نه ازدواج …
نه دوتا بچه…
هیچکدوم نتونستن من و از چادر مشکیم جدا کنن …
من چادری ام…
برای خودم و خدایم …
کم کم از حجاب ما خرده می گیرند.