فردی چهار گناه بزرگ را خیلی دوست میداشت.
گویا به آن عادت کرده بود
روزی توفیق شرفیابی به محضر حبیب و بهترین مخلوق خدا، حضرت محمد (صلی لله علیه وآله) را پیدا نمود
در محضر نورانی رسول خدا (صلی لله علیه وآله) نشست.بعد از مدتی که به صورت نورانی او نگاه کرد و به صحبتهای ایشان گوش داد، به شدت تحت تأثیر نورانیت و معنویت حضرت قرار گرفت.به همین علت رو به حضرت کرد و عرض نمود:
«اى رسول خدا چهار گناه را خیلی دوست دارم
ارتباط جنسی نامشروع
شرابخوارى
دزدى
دروغ
هر کدام را که بفرمایید به خاطر شما ترک مىکنم
حضرت فرمود: «دروغ را رها کن»
مرد رفت و تصمیم به رابطه نامشروع گرفت اما با خود گفت: اگر پیامبر از من بپرسد [که زنا کردهاى یا نه؟] اگر انکار کنم، قولى را که به ایشان دادهام شکستهام و اگر هم اقرار کنم، حد مىخورم»
تصمیم گرفت دزدى کند،بعد تصمیم گرفت شراب بخورد؛اما هر بار همین فکر را با خود کرد
لذا نزد رسول خدا برگشت و عرض کرد: «شما راه را به کلى بر من بستید
من همه این کارها را رها کردم»
دروغ ریشه خیلی از گناهان دیگر است.
کلید عادت کردن به گناه.