#راههای_استعمار_استعمار_گران از نگاه علامه #عسکری
کشورهاى استعمارگر از دو راه نفوذ کرده و کار می کردند:
1. از راه ایجاد مدارس جدید در کشورهاى مستعمره (چه در کشورهاى عربى و چه در ایران) در وزارت فرهنگ این کشورها غالبا مستشاران خارجى حاضر بودند در سوریه و ایران مستشار فرانسوى حضور داشت و در عراق و مصر مستشار انگلیسى، این مستشاران چند کار انجام می دادند:
الف. تربیت شاگردانى کاملًا وابسته، در آن زمان علمى که در کشورهاى مستعمره بود در حدّى بوده که کسى بتواند نوکرى کند تا قبل از جنگ جهانى دوم اغلب این کشورها دانشکده پزشکى، طب، هندسه، فیزیک و شیمى نداشت و فقط علوم انسانى بود مانند تجارت، زبان، ادبیات، حقوق و … که وقتى دانشجو از آنجا بیرون می آمد، باید به نوکرى دولت می رفت و نوکر دولت شدن یعنى نوکر استعمار شدن.
ب. براندازى ایمانِ به غیب، تمامى این مستشاران کوشیده اند تا در تمام کشورهاى مستعمره، ایمانِ به غیب را از بین ببرند براى این کار هم از نظرات افرادى همچون داروین، فروید (که یهودى بود) استفاده کردند آنچه که قابل توجه می باشد این است که فرضا نظریه فروید در اروپا به عنوان یک نظریه مطرح بود نه به عنوان علم؛ اما همین نظریه ها را در کشورهایى نظیر ایران به عنوان علم و عامل مؤثر در جامعه بشریّت معرّفى می کردند و یا حرف ژان پل سارتر- که از صهیونیزم است و در اسرائیل به او دکتراى افتخارى دادند- را در این جا نشر می دهند که نتیجه اش هیپی گرى می شود!
2. راه دومى را که استعمارگران براى نفوذ و استعمار به کار می برند از راه مستشرقین و اسلام شناسان اروپائى است، کار این اسلام شناسان این است که اسلام را یک پدیده زمینى نشان دهند و بگویند اسلام یک پدیده آسمانى نیست، بلکه اقتضاى سرزمین مکه این بودکه پیامبر در آنجا ظاهر شود، نه اینکه خدائى او را فرستاده باشد.
و یا اینکه اقتضاى نفسانى امام حسن علیه السلام و خلقیّات و روحیّات او چنین بوده که صلح کند و یا روحیّات و خلقیّات امام حسین علیه السلام این بوده که جنگ کند و از این حرفها!!
و این مطالب را در کتابهائى که این مستشرقان نوشته اند آورده اند، همانند «دائرة المعارف اسلام» و یا «محمّد صلى الله علیه و آله پیامبر و سیاستمدار» و یا کتابى می نویسند به نام «قهرمانان عالم بشریّت» و در آن جا می نویسند قهرمانانى که موجب پیشرفت بشر شدند عبارتند از سقراط و بقراط و [حضرت] محمّد صلى الله علیه و آله و [حضرت] على علیه السلام و گاندى و ناپلئون و ….
ما خیال می کنیم که در این نوع کتابها از پیامبر و امامان ما تعریف شده، در حالى که نویسنده قصدش این بود که بگوید، پیامبر صلى الله علیه و آله هم همانند بقراط است، خلاصه آسمانى بودن و غیبى بودن اسلام را سلب می کنند و یا به جوانها تلقین می کنند، هر چیزى که کهنه است، باطل است و عقب افتاده، اسلام هم قدیمى است پس عقب مانده است و ما نمی توانیم اسلام را بپذیریم. باید تمدن اروپا را که تازه تر و جدید است بگیریم.
کشورهاى استعمارگر از دو راه نفوذ کرده و کار می کردند.