پیشگویى درباره شهادتش در دو سالگى او
الفتوح
- به نقل از مِسوَر بن مَخرَمه - :
هنگامى که حسین علیه السلام دو سالش کامل شد، پیامبر صلى اللَّه علیه و آله عازم یکى از سفرهایش شد و در جایى از راه ایستاد و کلمه استرجاع (إنّا للَّه و إنّا إلیه راجعون) بر زبان راند و چشمانش اشکبار شد و چون علّت را پرسیدند، فرمود: «این جبرئیل است که از سرزمین کنار فرات به نام کربلا برایم خبر آورده که فرزندم حسین پسر فاطمه در آن جا کشته می شود».
گفته شد: اى پیامبر خدا! چه کسى او را می کشد؟
فرمود: «مردى به نام یزید که خدا به عمرش برکت ندهد! گویى جایگاه به خاک افتادن و به خاک سپردنش را و سرش را که به هدیه آوردهاند، می بینم. به خدا سوگند هیچ کس به سر فرزندم حسین نمی نگرد و شادى نمی کند، جز آن که خداوند دل و زبانش را دوگونه می کند».
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از آن سفر، اندوهناک باز گشت و سپس از منبر بالا رفت و خطبه خواند و اندرز داد، در حالى که حسین علیه السلام و حسن علیه السلام پیش رویش بودند.
هنگامى که پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از خطبهاش فارغ شد، دست راستش را بر سر حسن علیه السلام و دست چپش را بر سر حسین علیه السلام نهاد و آن گاه سرش را به سوى آسمان بالا برد و گفت: «خدایا! من محمّد، بنده و پیامبرت هستم و این دو پاکان خاندانم و برگزیدگان نسل و تبارماند و کسانى هستند که به جاى خود در میان امّتم مینهم خدایا! جبرئیل به من خبر داده که این فرزندم کشته و وانهاده می شود. خدایا! به خاطر کشته شدنش، برکتش بده و او را از سَروران شهیدان قرار ده. که تو بر هر کارى توانایى. خدایا! کشنده و واگذارنده او را برکت نده!».
مردم در مسجد صدا به گریه بلند کردند.
پیامبر صلى اللَّه علیه و آله فرمود: «آیا میگریید و او را یارى نمی دهید؟! خدایا! تو خود ولى و یاور او باش».
ابن عبّاس میگوید: سپس پیامبر صلى اللَّه علیه و آله با رنگى دگرگون و سرخ و برافروخته باز گشت و در حالى که از چشمانش اشک می ریخت خطبهاى رسا و کوتاه خواند.
?الفتوح : ج 4 ص 325 ؛ الملهوف : ص 93
?پیشگویى درباره شهادت او. نزدیک وفاتش
الفتوح - به نقل از ابن عبّاس - :
نزد پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله - که در حال احتضار بود - حاضر شدم حسین بن على علیه السلام را به سینهاش چسبانده بود و مى فرمود: «این، از پاکان تبار من و نورهاى خاندان و برگزیدگان نسل من است. خدا به کسى که او را پس از من محافظت نمى کند، برکت ندهد!».
سپس پیامبر صلى اللَّه علیه و آله لحظه ای بیهوش شد و به هوش آمد و فرمود : «اى حسین! روز قیامت میان من و قاتل تو در پیشگاه خدا، ایستادن و طرح دعوایى است و من خشنودم که خداوند مرا مدّعى قاتل تو در روز قیامت قرار داده است».
?الفتوح : ج 4 ص 350
الأمالى صدوق - به نقل از ابن عبّاس - :
پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله در آن بیمارى [منجر به فوتش ]مى فرمود: «محبوبم را برایم بیاورید» و مردان را یک به یک برایش فرا مى خواندند ؛ امّا پیامبر صلى اللَّه علیه و آله از آنها روى مى گرداند. به فاطمه علیها السلام گفتند: کسى را به سوى على روانه کن که به نظر ما مقصودش کسى غیر از على نیست.
فاطمه علیها السلام به سوى على علیه السلام فرستاد و چون على علیه السلام آمد، پیامبر خدا صلى اللَّه علیه و آله چشمانش را گشود و صورتش [ از خوشحالى ]شکفته شد. سپس فرمود: «على! نزدیک بیا. على! نزدیک بیا» و پیوسته او را نزدیک کرد تا دستش را گرفت و بر بالینش نشاند و سپس از هوش رفت.
حسن و حسین علیهما السلام صیحه زنان و گریان آمدند و خود را بر روى پیامبر صلى اللَّه علیه و آله انداختند و على علیه السلام خواست آنان را دور کند که پیامبر خدا به هوش آمد و فرمود: «اى على! بگذار من آنها را ببویم و آنها نیز مرا ببویند و من از آنها توشه بگیرم و آنان نیز از من توشه بگیرند. بدان که پس از من به این دو ستم مى شود و به ستم کشته مى شوند. لعنت خدا بر ستمکار به ایشان!» و سه بار این را فرمود.
?الأمالى صدوق : ص 736 ح 1004، روضة الواعظین: ص 86
?
پیشگویى درباره شهادتش در دو سالگى او.