منصور بن معتمر، از ربعی بن خراش روایت کرده است که گفت: امیرالمؤمنین علیه السلام در رحبه برای ما خطبه ای خواند و فرمود:
در صلح حدیبیه، گروهی از قریش و اشراف مکه که سهیل بن عمرو نیز جزو آنها بود نزد پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم آمدند و گفتند: ای محمد! تو همسایه، هم پیمان و پسر عموی ما هستی و گروهی از پسران، برادران و خویشاوندان ما به تو پیوسته اند. آنها از دین هیچ شناختی ندارند و تمایلی نسبت به آن چه نزد توست ندارند، بلکه به خاطر فرار از کار کردن و همکاری با ما به تو ملحق شده اند. بنابراین آنها را به ما باز گردان.
رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم ابوبکر را فرا خواند و فرمود: ببین اینها چه میگویند.
ابو بکر گفت: ای رسول خدا! آنها راست میگویند. تو همسایه آنها هستی. پس این افراد را به آنها باز گردان.
آن حضرت سپس عمر را فرا خواند. او نیز سخن ابوبکر را تکرار کرد. در این هنگام پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: ای قریش! شما دست از دشمنی بر نخواهید داشت، مگر زمانی که خداوند فردی را در میان شما به وجود بیاورد که قلبش را برای پرهیزگاری آزموده است و به خاطر عدم پیروی از اسلام گردن هایتان را خواهد زد.
ابوبکر سئوال کرد: ای رسول خدا! آیا آن شخص من هستم؟
آن حضرت پاسخ #منفی داد.
عمر نیز همین سئوال را تکرار کرد.
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم به او هم پاسخ #منفی داد و فرمود: آن شخص در حال حاضر کفشها را وصله میزند. در آن هنگام من در گوشه ای نشسته و در حال وصله زدن کفشهای رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بودم.
امیرالمؤمنین علیه السلام رو به مردم کرد و فرمود: شنیدم که رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: هر کس عمداً به من دروغی نسبت دهد، برای خود جایگاهی در دوزخ مهیا کند.
?تأویل الآیات،ج 2،ص 602،ح 1
پیش بینی های به حقیقت پیوسته.