وجودم بی تو هیچ است.
خدایــا
خواستم بابت هر گناهی که کرده ام شمعی روشن کنم…
سوختنش را ببینم و جهنم را یادآور شوم…
اما گناهانم آنقدر زیاد بود، که ترسیدم دنیا را به آتش بکشم!
خدایا…!
بابت هر شبی که بی شکر سر بر بالین گذاشتم
بابت هر صبحی که بی سلام تو آغاز کردم
بابت لحظات شادی که به یادت نبودم
بابت هر دلی که شکستم
بابت هر گره که به دست تو باز شد و و من به شانس نسبت دادم
بابت هر گره که به دستم کور شد وتو را مقصر دانستم
مـرابــبـــخـــش
خـدایـا
مـــنـم مـــنــم هـایـم را نــبــیــن
خودت خوب می دانی
من بـی تــو هــیچم