️همه مثل هم
خیلی آرام گفت:
داداش،بایدصبرکنی،نه تنها تو،
بلکه همه مجروحین بایدصبر
کنند،اگرتوانستی به تنهایی
برگردی ایرادی نداره…
درمرحله ی اول عملیات در غرب
کانال ماهی برادر آقا ماشاالله به
سختی مجروح شده بود.دو نفر از
بچه ها پیش او رفتند و گفتند:
آقا ماشاالله اجازه بده حسین رو
به عقب بر گردونیم…
او اول توجهی به سخن آنها نکرد،
اما زمانی که دوباره حرفشان را
تکرار کردند، با تحکمی خاص که
مختص خودش بود به بچه ها
گفت:خیر، برادر من را نیز مثل
بقیه مجروحین ببرید داخل کانال.
باگفتن این سخن با عجله به کنار
برادرش که روی زمین افتاده بود
رفت.خیلی آرام وشمرده باحسین
شروع کرد به حرف زدن: داداش،
تو هم یک نیرو از نیروهای این
گردانی، همون مسئولیتی که در
قبال تو بر گردن من هست، در
قبال دیگران نیز دارم می بینی که
به دلیل محاصره ، نمی شه این
مجروحین روبه عقب انتقال بدیم
آمبولانس هم نمی تونه اینجا بیاد
بایدصبرکنی،نه تنها تو، بلکه همه
مجروحین بایدصبر کنند،اگر
توانستی به تنهایی برگردی ایرادی
نداره،هر کسی میتونه به تنهایی
برگرده ، معطل نکنه برگرده.
حرفش که تموم شد رفت سراغ
نیروهاش…
همه مثل هم