خاطره ای از مرحوم حجت الاسلام و المسلمین مهندسی (ره)
* مرحوم مهندسی ماشین شخصی نداشتند . روزی علت را از ایشان جویا شدم که چرا ماشین ندارند . گفتند تا مدتی پیش یک ماشین پیکان داشته اند که در دست پسرشان بوده و یک روز پسرشان سراسیمه نزد ایشان می آید و میگوید اتفاق بدی افتاده که باید در خلوت به شما بگویم . ایشان گفتند که گوشه ای رفتند و از پسرشان پرسیده بودند که چه اتفاق ناگواری افتاده و فرزندشان گفته بود که ماشین پیکان را دزد برده است.
* مرحوم مهندسی می فرمودند بعد از شنیدن این خبر ، نفس راحتی کشیدم و به پسرم گفتم : مرا ترساندی ، فکر کردم که خدای ناکرده گناهی اتفاق افتاده یا واجبی از تو ترک شده است ؛ اگر منظورت از خبر بد سرقت ماشین است که جای نگرانی نیست ، آهن پاره ای بود که دست ما امانت بود و مسوولیت پاسخگویی آخرتیش با ما بود حالا وزر و وبالش افتاده گردن کس دیگری ؛ به پسرم هم گفتم بیا از صمیم قلب ، آن آقای سارق را حلال حلال کنیم ، چون او آدم نادانی بوده که دزدی کرده ، خانواده او گناهی ندارند که مال حرام وارد زندگیشان شود ، بیاییم با این کار از تبعات منفی این گناه برای او و خانواده اش بکاهیم.
? خاطره ای از تهیه کننده برنامه سمت خدا
————————————
یک وقتی این خاطره را در برنامه بدون ذکر نام خودشان و از زبان سوم شخص تعریف کردند ، خیلی از پیامهای اون روز این بود که این حاج آقایی که این حرف را میزند اگر از خودش چیزی ببرند هم باز همین حرف را خواهد زد ؟؟؟ و نمیدانستند که این حاج آقا همین حرف را خیلی قبل تر زده است.
خدا رحمتشان کند ، همیشه به ما می گفتند که بعد از مرگم شهادت بدهید که من همواره محب حضرت زهرا و اولادش بوده ام.
انشاالله با حضرت زهرا محشور شوند.
هر نعمتی پرسش آخرتی دارد.