ابو جعفر محمّد بن جعفر طبرى در «دلائل الإمامه» مى نویسد: ابو محمّد، حسن بن على علیهما السلام مى فرماید:
امام #جواد علیه السلام کودکى دو سال ویک ماهه بود که چهره زیبایش گندمگون بود،عدّه اى ناباوران و تشکیک ورزان -که خدا لعنتشان کند-مى گفتند:-العیاذ باللَّه- آن حضرت از امام رضا علیه السلام نیست؛بلکه از غلام او، بنام سفیف سیاه است. و مى گفتند: از لؤلؤ است.
این در حالى بود که امام رضا علیه السلام در خراسان و در نزد مأمون بود، آنان امام #جواد علیه السلام را به مکّه نزد قیافه شناسان بردند تا نسب او را شناسایى نمایند، آنان در اجتماع مردم در مسجد الحرام آن کودک زیبا را به قیافه شناسان نشان دادند.
وقتى قیافه شناسان به آن حضرت با دیده دقیق و تیزبین خود نگاه کردند محو جمال آن حضرت شدند، با رو به سجده افتادند. آنگاه برخاسته و رو به آن ناانصافان کرده و گفتند: واى بر شما! آیا کودکى را که همانند ستاره درخشان و نور فروزان است به امثال ما نشان مى دهید؟
سوگند به خدا! او داراى حسبى نیکو، نژادى پاک و خالص است، سوگند به خدا! نطفه او بجز در صلب هاى نیکو و رحم هاى پاک، پرورش نیافته است، سوگند به خدا! او جز از فرزندان امیر مؤمنان على علیه السلام و رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم نیست، برگردید و از خداوند پوزش طلبیده و استغفار نمایید و درمورد همچو فرزندى شکّ و تردید ننمایید.
در این هنگام وجود نازنین امام جواد علیه السلام -که کودکى دو ساله و یک ماهه بود -لب به سخن گشود و با زبانى که از شمشیر برّان تر بود با فصیح ترین بیان فرمود:
سپاس خدایى را که ما را با دست قدرت خویش از نور خود آفرید و از میان مخلوقاتش برگزید و ما را امین بر وحى خود و بر مردم قرار داد.
اى مردم! من محمّد بن على الرضا بن موسى الکاظم بن جعفر الصادق بن محمّد الباقر بن على سیّد العابدین بن الحسین الشهید بن امیرالمؤمنین علىّ بن ابى طالب علیهم السلام هستم، من فرزند فاطمه زهرا علیها السلام و فرزند محمّد مصطفى صلى الله علیه وآله وسلم هستم. آیا در نسب همچو من (که داراى چنین نسب والایى هستم) شکّ و تردید راه دارد؟ آیا بر من و پدر و مادر من افترا بسته و به قیافه شناسان ارائه مى شود؟
حضرت فرمود:
سوگند به خدا! من به نژاد و نسب شما از پدرانتان آگاه تر هستم، سوگند به خدا! من به باطن و ظاهر شما آگاهم، و از همه آنها و از تمام افکارتان و آنچه در پیش دارید آگاهم، این مطلب را با حقّ و واقعیّت مى گویم و با راستى و عدل آن را آشکار مى نمایم، که این دانشى است که خداوند متعال آن را پیش از آفرینش همه مخلوقات و پس از بناى آسمانها و زمینها به ما ارزانى داشته است.
سوگند به خدا! اگر نبود که اینک باطل بر ما چیره گشته و غلبه با دولت #کفر است و حرکت ناباوران، مشرکان و سرکشان بر علیه ماست سخنى را ابراز مى کردم که پیشینیان و آیندگان در شگفت مى شدند.
آنگاه آن حجّت خدا دست مبارک خود را بر دهان خویش گذاشته، سپس به خویشتن خطاب فرمود: اى محمّد! آرام و خاموش باش و سکوت اختیار کن! آنسان که پدران تو سکوت اختیار کردند، و این آیه شریفه را تلاوت فرمود: «فَاصْبِرْ کَما صَبَرَ اُولُوا الْعَزْمِ مِن الرُّسُلِ وَلاتَسْتَعْجِلْ لَهُمْ… » [1] ؛
«پس صبر کن آن گونه که پیامبران اولوالعزم صبر کردند و براى (عذاب) آنان شتاب مکن… ».
در این هنگام مردى که در کنار حضرتش بود آمد و دست مبارکش را گرفت و او را از میان جمعیّت عبور مى داد و مردم براى او کوچه باز مى کردند.
راوى گوید: دیدم که بزرگانى از اطرافیانش به آن حضرت نگاه مى کنند و این آیه را مى خوانند: «اَللَّهُ أعْلَمُ حَیْثُ یَجْعَلُ رِسالَتَه»[2]؛«خداوند آگاهتر است که رسالت خویش را در کجا قرار دهد؟!»
پرسیدم: اینان چه کسانى هستند؟
گفتند: گروهى از طایفه بنى هاشم از فرزندان عبدالمطلب هستند.
راوى گوید: این خبر به محضر مبارک امام رضا علیه السلام رسید و آن حضرت از رفتارى که آن ناباوران با فرزند عزیزش داشتند، آگاه شد.
در این حال حضرت، خداى را سپاس فرمود، آنگاه روى مبارک به برخى از حاضرین از شیعیان خویش نموده و فرمود:
آیا مى دانید به همسر حضرت رسول خدا صلى الله علیه وآله وسلم، ماریه قبطیّه چه تهمتى زدند؟ و به هنگام ولادت فرزندش ابراهیم بن رسول اللَّه صلى الله علیه وآله وسلم چه افترایى به او بستند؟
آنگاه این قصّه را با همه تفصیلش بیان فرمود. [3]
?[1]سوره احقاف، آیه 35
?[2]سوره انعام، آیه 124
?[3]دلائل الإمامة:ص384،ح2
?بحار الأنوار:ج8 /50 ضمن ح9
?المناقب:ج387/4
مکتوبی در «دلائل الإمامه»