خاطره امام خامنه ای از مجروح شدن دستشان تا به دنیا آمدن دخترشان
دست من آن اول که فلج شد، بخاطر حادثه ترور، تا مدتها این دست اصلا حرکت نمی کرد و ورم داشت. بعد به تدریج دیدم که یک کمی از شانه حرکت می کند.
دکتر به من گفت وقتی راه میروم، دستهایم را بطور طبیعی حرکت بدهم. من همین کار را کردم، دامنه حرکت بیشتر شد. بعد یواش یواش دیدم میتوانم دستم را خم کنم از آرنج.
در همان اوقات، خدای متعال یک فرزند دختری به ما داد که به من خیلی انس داشت! زیاد سراغ من می آمد دفتر ریاست جمهوری، من بغلش می گرفتم. یواش یواش دیدم با این دست هم میتوانم بغلش بگیرم.
دکترم یک روز دید که با این دست بغلش گرفته ام، خیلی تشویق کرد! گفت این بچه دست تو را خوب می کند! وقتی از روی محبت این بچه را بغل میگیری، همین باعث می شود سنگینی اش را تحمل کنی. همینطور هم شد. بغل میگرفتم، می آوردم و می بردم، بعد یواش یواش این دست قوت پیدا کرد. الان هم انگشتها و از مچ به پایین، دست نیست، صورت دست است چون هیچ کاری برای ما، تقریبا انجام نمیدهد، بعضی از کارها را فقط میکند.
️اللهم احفظ قائدنا الامام خامنه ای
من و خونواده ام فدای رهبرم
مجروح شدن دستشان تا به دنیا آمدن دخترشان