شهید حسین پارسا
از همون لحظه که فهمید آب آشامیدنی نداریم به روستامون اومد
برای آسایش مردم روستا کمر همت بست
تا اینکه چاه آب به بهره برداری رسید
اگه حسین و ایثارگری هاش نبود معلوم نبود مردم روستای ما تا چه مدت آب برای خوردن نداشتند
براش مهم نبود دویدن عقربه های ساعت که ظهر شد و شب شد و وقت استراحت
تا کار بود حسین هم بود.
بامارابطه خونی نداشت؛ولی رفتارش شبیه بود به رفتار برادربابرادر.
راوی دوست شهید حسین پارسا
شجاعت حسین زبانزد بود
از بی باک بودنش توی دانشگاه
گرفته
راه اندازی تا تظاهرات
از همراه داشتن کتاب های
مذهبی در دانشگاه تا
پخش اعلامیه
عجیب کوشا بود
ابایی نداشت از تذکر️ دادن به
خواهران بی حجاب در دانشگاه
از یاد آوری مسائل شرعی و از
جذب بچه های کلاس به انقلاب
برای خودم هم جالب بود که
چطور بچه ها جذب حسین می
شن و جذب فعالیت هاش
لابد بخاطر برخورد هاش بود
طوری حرف می زد و برخورد
می کرد که طرف مقابلش ناراحت
نشه
صبح زود بود باهاش همراه شدم
برای آوردن وسیله ای
رفت سمت مغازه خرابه ای که
روبه روی مسجد سرکوچشون
بود
در رو باز کردیم و رفتیم داخل
به محض اینکه چشمم افتاد به
دستگاه استنسیل
از نوع دستگاه های تکثر قدیم که
در مدارس بود
چشمام از تعجب گرد شدند
زیر چشمی نگام کردمتوجه
شد که حیرت سرتا پام رو گرفته
طاقت نیاوردم و پرسیدم :
اعلامیه هارو اینجا چاپ می
کنید ؟
حرفی نزد فقط لبخند زد
اونجا بود که فهمیدم به غیر از
کار پخش اعلامیه ها
چاپ اونها هم کار خودشه
? بخشی از کتاب: از حسین تا حسین
فعالیت های شهید حسین پارسا.