بسم الله الرحمن الرحیم
فریاد مهتاب! (فریادی به بلندای تاریخ)
خلیفه دستور میدهد تا مردم در مسجد جمع شوند ، او میخواهد برای مردم سخنرانی کند . به راستی چه خبر شده است؟
او بالای منبر میرود و چنین میگوید:
«ای مردم ! من میخواستم پولِ فدک را صرف تقویت سپاه اسلام بنمایم ، امّا علی با این نظر مخالفت کرده و مرا تهدید کرده است ، گویا او با اصل خلافت من مخالف است . من از همان روز اوّل ، از درگیر شدن با علی میترسیدم و از جنگ با او گریزان بودم »…..(1)…..
آری ، سخنان خلیفه نشان میدهد که او خیلی ترسیده است ، اگر دسته گلی به آب بدهد و خود را از خلافت بر کنار کند چه خواهیم کرد؟
آن وقت همه نقشهها خراب خواهد شد .
باید به او قوّت قلب داد ، باید او را راهنمایی کرد .
من باید از جا برخیزم . اگر من یک ساعت کنار خلیفه نباشم او همه چیز را خراب میکند .
این عُمَر است که با خود سخن میگوید . و سرانجام برمیخیزد و چنین میگوید:
ای حضرت خلیفه !
چرا این قدر ترسو و ضعیف هستی؟ من چقدر زحمت کشیدم تا این خلافت را برای تو آماده کردم ، امّا تو حاضر نیستی از آن بهرهمند بشوی .
من بودم که نیروهای شایسته و کاردان را گرد تو جمع کردم و دشمنانت را آرام کردم . اگر من با تو نبودم علی ، استخوانهای تو را در هم شکسته بود .
برو خدا را شکر کن ای جناب خلیفه ، که من در کنار تو بودم و هستم ، البتّه کسی که بر مقام خلافت نشسته است باید شکر خدا را هم بکند .
آیا بار دیگر از علی ترسیدهای ؟ ما میتوانیم علی را با نیرنگ آرام کنیم. علی کسی است که پهلوانان عرب را کشت ، امّا نترس ، از تهدید او وحشت نکن که من او را آرام میکنم …..(2)…..
سخنان عُمَر به پایان میرسد.
بار دیگر آرامش به قلب خلیفه باز میگردد و لبخند بر صورتش مینشیند .
عُمَر به خلیفه قول داده که هر طور هست علی را آرام کند.
امّا به راستی او چگونه میخواهد این کار را بکند ؟
ادامه دارد….
قسمت چهل و یکم
کتاب فریاد مهتاب نوشته مهدی خدامیان
منابع
1.الاحتجاج ج 1 ص 129، بحار الأنوار ج 29 ص 143، بیت الأحزان ص 140.
2.الاحتجاج ج 1 ص 129، بحار الأنوار ج 29 ص 143، بیت الأحزان ص 182
#از_شهادت_تا_شهادت
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
فریاد مهتاب! قسمت چهل و یکم