بسم الله الرحمن الرحیم
فریاد مهتاب!
لحظه سرنوشت سازی است ، آیا عبّاس سخن آنها را قبول خواهد کرد!
در این شبها هواداران خلیفه اصلاً خواب نداشتهاند ، آنها به خانه خیلی از بزرگان شهر رفتهاند و آنها را با وعده پول و حکومت خریدهاند .
آیا امشب هم آنها خواهند توانست این معامله را انجام بدهند و ایمان و مردانگی عبّاس را بخرند و به او حکومت و ریاست بدهندهمه سکوت کردهاند ، به راستی عبّاس چه خواهد گفت؟
اگر عبّاس این معامله را انجام بدهد برای علی بسیار گران تمام خواهد شد ، وقتی مردم بفهمند که ریشسفیدِ بنی هاشم، دست از یاری علی برداشته است چه قضاوت خواهند کرد؟
خدایا ، تو خودت عبّاس را در این انتخاب یاری کن!
همه سخنهای خود را گفتهاند ، اکنون منتظر جواب عبّاس هستند .
اکنون ، عبّاس سخن میگوید:
«ای ابوبکر ، اگر مردم جمع شدند و تو را انتخاب نمودند پس چگونه میگویی جانشین و خلیفه پیامبر هستی؟
پیامبر کی وکجا تو را جانشین خودش قرار داد ؟ اگر مردم تو را انتخاب کردند آیا ما بنی هاشم از این مردم نبودیم ، آیا ما حق رأی دادن نداشتیم؟
شاید بگویی: «من به خاطر خویشاوندی با پیامبر به این مقام رسیدم »، در این صورت به تو میگویم که ما از تو به پیامبر نزدیکتر هستیم .
امّا این که میگویی بعد از خودت ، خلافت را به من میدهی مگر این خلافت ارث پدر توست که به هر کس میخواهی میبخشی اگر حقّ مسلمانان است چرا به دیگران میبخشی! اگر حقّ خودت است برای خودت نگه دار و اگر حقّ بنی هاشم است، ما تمام حقّ خود را میخواهیم و تنها به قسمتی از آن راضی نمیشویم»….(*)….
سخنان دندان شکن عبّاس ، همه را ناامید میکند ، آنها در مقابل این سخنان ، هیچ جوابی ندارند که بگویند . خلیفه آمده بود تا عبّاس را از علی جدا کند ، امّا اکنون ، سخنان عبّاس ، او را شرمنده کرده است.
خلیفه هیچ جوابی ندارد بگوید، آخر در مقابل این سخنان چه میتواند بگوید؟ برای همین خلیفه همراه با دوستانش از خانه بیرون میروند .
امروز روز جمعه ، دوّم ماه ربیع الأوّل است ، چهار روز است که پیامبر از میان ما رفته است . عدّهای در مسجد جمع شدهاند و هر کسی سخنی میگوید :
چرا علی به مسجد نمیآید و پشت سر خلیفه پیامبر نماز نمیخواند؟
و هنوز با خلیفه بیعت نکرده است ، امروز هم روز جمعه است ، اوّلین نماز جمعه به امامت ابوبکر برگزار میشود ، هر طور که شده باید علی را به مسجد آورد .
مگر خبر ندارید که عدّهای از مخالفان ما در خانه علی جمع شدهاند ، ما باید هر چه سریعتر جمع آنها را متفرّق کنیم …(1)….
قرار میشود که با خلیفه در این مورد صحبت شود .
آری ، وحدت اسلامی در خطر است ، شاید طرفداران علی بخواهند بر ضدّ حکومت اسلامی قیام کنند!
ما باید هر چه سریعتر آنها را دستگیر کنیم .
ابوبکر با نظر آنها موافق است ، و دستور حمله به خانه علی را میدهد ….(2)…
عمَر از جای خود برمیخیزد و همراه با گروه زیادی به سوی خانه علی حرکت میکند .
در میان این جمعیّت ، رئیس قبیله اوس هم به چشم میخورد ، وقتی رئیس قبیله اوس به میدان آمده است یعنی همه این طایفه به میدان آمدهاند …(3)…
امّا در خانه علی چه خبر است؟
عدّهای از یاران آن حضرت در اینجا جمع شدهاند ، آیا آنها را میشناسی؟
سلمان ، مقداد ، عمّار ، ابوذر ، در این میان طلحه و زبیر را هم میبینم.
نگاه کن، آن پیرمرد هم، عبّاس ، عموی پیامبر است . هیچکدام از آنها با خلیفه بیعت نکردهاند ، آنها میخواهند بر بیعتی که با علی نمودهاند وفادار بمانند ….(4)….
اگر امروز ، اکثریّت مردم از امام زمان خود، علی، جدا شدهاند ، امّا این جمع کوچک ثابت کردهاند که میتوان پیرو اکثریّت نبود ، میتوان راه صحیح را انتخاب کرد ، میتوان طرفدار حق و حقیقت بود .
علی با گروهی از یاران خود داخل خانه نشستهاند که ناگهان سر و صدای جمعیّت زیادی به گوش آنها میرسد .
آری ، عُمَر با هواداران خود آمده است . درِ خانه به شدّت کوبیده میشود . این صدای عُمَر است که در فضا پیچیده است:
«ای کسانی که در این خانه هستید هر چه سریعتر بیرون بیایید ، اگر این کار را نکنید این خانه را آتش میزنم»…(5)…
خدای من !
چه میشنوم ؟
کدام خانه را میخواهند آتش بزنند ؟
خانهای که جبرئیل بدون اجازه وارد نمیشود ؟
ادامه دارد….
قسمت شانزدهم و هفدهم
کتاب فریاد مهتاب نوشته مهدی خدامیان
منابع
*.تاریخ الیعقوبی ج2 ص124 الامامه و السیاسه ج1 ص32
1.تاریخ طبری ج3 ص202 الامامه و السیاسه ج1 ص30
2.تاریخ الیعقوبی ج2 ص137
3.شرح نهج البلاغه ج6 ص11
4.تاریخ طبری ج3 ص202
5.تاریخ طبری ج3 ص202
#از_شهادت_تا_شهادت
فریاد مهتاب، قسمت شانزدهم و هفدهم