بسم الله الرحمن الرحیم
فریاد مهتاب!
نفسها در سینه حبس شده است، همه نگاه مى کنند. تاریخ، مظلومیّت على (علیه السلام) را به تماشا نشسته است.
آیا او با ابوبکر بیعت خواهد کرد؟
ناگهان فریادى بلند مى شود: «پسرعمویم، على را رها کنید! به خدا قسم، اگر او را رها نکنید، نفرین خواهم کرد».
عُمَر و هواداران او تعجّب مى کنند، آنان که فاطمه (سلام الله علیها) را نقش بر زمین کرده و محسن او را کشته بودند، به راستى فاطمه چگونه توانست خود را به اینجا برساند و این گونه على را یارى کند؟
اکنون فاطمه کنار قبر پیامبر است، او آمده است تا از امامِ خود دفاع کند، صداى فاطمه (علیهاالسلام) به گوش مى رسد:
«به خدا قسم، اگر على را رها نکنید، گیسوان خود را پریشان مى کنم، پیراهنِ پیامبر را بر سر مى افکنم و شما را نفرین مى کنم… »
ناگهان لرزه بر ستون هاى مسجد مى افتد، گویا زلزله اى در راه است، همه نگران مى شوند، نکند فاطمه (سلام الله علیها) نفرین کند!
خلیفه و هواداران او مى فهمند که اینجا دیگر فاطمه علیهاسلام صبر نخواهد کرد، او آماده است تا نفرین کند، ترس تمام وجود آنان را فرا مى گیرد، چشم هاى آنان به ستون هاى مسجد خیره مانده است که چگونه به لرزه در آمده اند!
عذاب خدا نزدیک است!
??سلمان به سوى فاطمه علیهاالسلام مى دود تا با او سخن بگوید، او مى بیند که فاطمه علیهاالسلام دست هاى خود را به سوى آسمان گرفته است و مى خواهد نفرین کند، سلمان با فاطمه علیهاالسلام سخن مى گوید:
«بانوى من! پدر تو براى مردم، مایه رحمت و مهربانى بود، مبادا تو مایه عذاب براى این مردم باشى! ».
فاطمه (علیها السلام) به یاد مهربانى هاى پدر مى افتد و دست هاى خود را پایین مى آورد، لرزش ستون هاى مسجد تمام مى شود، همه جا آرام مى شود، خلیفه دستور داده است که على (علیه السلام) را رها کنند.
اکنون شمشیر از سر على(علیه السلام) برمى دارند و ریسمان را هم از گردنش باز مى کنند.
على (علیه السلام) مى تواند به خانه خود برود.
??آرى، تا زمانى که فاطمه (علیهاالسلام) هست، نمى توان از على (علیه السلام) بیعت گرفت…..(1)……
ادامه دارد….
قسمت سی و سوم
کتاب فریاد مهتاب نوشته مهدی خدامیان
?بحار الانوار ج28ص206. ج43ص47
#از_شهادت_تا_شهادت
فریاد مهتاب! قسمت سی و سوم