بسم الله الرحمن الرحیم
فریاد مهتاب!
اکنون همه منتظر هستند تا علی جواب بدهد، امّا این صدای فاطمه است که به گوش میرسد:
“«ای گمراهان ! از ما چه میخواهید ؟»
?عُمَر خیلی عصبانی میشود فریاد میزند:
ــ به علی بگو از خانه بیرون بیاید، و اگر این کار را نکند من این خانه را آتش میزنم !
ــ ای عُمَر! آیا میخواهی این خانه را آتش بزنی؟
ــ به خدا قسم ، این کار را میکنم ، زیرا این کار برای حفظ اسلام بهتر است ….(1)…..
ــ چگونه شده که تو جرأت این کار را پیدا کردهای ؟ آیا میخواهی نسل پیامبر را از روی زمین برداری ؟….(2)…..
ــ ای فاطمه ! ساکت شو ، محمّد مرده است ، دیگر از وحی و آمدن فرشتگان خبری نیست ، همه شما باید برای بیعت بیرون بیایید ، اکنون، اختیار با خودتان است ، یکی از این دو را انتخاب کنید: بیعت با خلیفه ، یا آتش زدن همه شما ……(3)…..
ــ بار خدایا ، از فراق پیامبر و ستم این مردم به تو شکایت میکنم …..(4)…..
عدّهای از همراهان عُمَر چون سخن فاطمه را میشنوند پشیمان میشوند ، نگاه کن ! این ابوبکر است که دارد گریه میکند ، همه کسانی که صدای فاطمه را میشنوند به گریه میافتند ….(5)….
آری ، آنها به یاد سفارشهای پیامبر در مورد فاطمه میافتند ، پیامبر در روزهای آخر زندگانی خود به یاران خود فرمود: «با خاندان من مهربان باشید ، ای مردم ، خانه دخترم ، فاطمه ، خانه من است، هر کس حریم او را پاس ندارد، حریم خدا را پاس نداشته است» ….(6)…..
آیا به راستی عُمَر میخواهد این خانه را آتش بزند ….؟
ادامه دارد…..
قسمت بیست و سوم
?منابع
1.انساب الاشراف ج2 ص268 بحار الانوار ج28 ص389
2.الهدایه الکبری ص407 بحار ج53 ص18
3.الهدایه الکبری ص407 انساب الاشراف ج2 ص268
4.بحار ج53 ص19
5.کتاب سلیم ص152 بحار ج28 ص270
6.بحار ج22 ص476
#از_شهادت_تا_شهادت
فریاد مهتاب! قسمت بیست و سوم