حکیمه خاتون می فرماید:
روز بعد از ولادت امام زمان (عجل الله فرجه) به محضرامام حسن عسکری علیهالسلام رسیدم که به آن حضرت سلام گفته، از مولود مسعود پرس و جو کنم. از روی گهواره ی نوزاد پرده را کنار زدم، گهواره خالی یافتم. به امام علیهالسلام عرض کردم: سید و سرورم چه شده؟!
فرمود:«یا عمة! استودعناه الذی استودعت ام موسی».
عمه جان! او را به خداوندی سپردیم که مادر موسی (علیهالسلام) فرزندش را به او سپرد.
روز هفتم ولادت آن سرور به محضر امام علیهالسلام رسیدم، سلام کردم و نشستم.
فرمود: پسرم را بیاورید. آقازاده را آوردند، در حالی که به یک پارچه ی زرد رنگی پیچیده بودند. امام علیهالسلام زبان مبارکش را در دهان آقازاده نهاد، گویی به او شیر و عسل تغذیه می کرد، سپس فرمود: پسر جان! سخن بگوی! آقازاده ی گرامی سخن آغاز کرد و چنین گفت:«اشهد ان لا اله الا الله…».
به یکتایی خداوند و رسالت جد بزرگوارش و امامت پدران بزرگوارش، یکی پس از دیگری گواهی داد تا به پدر گرامی اش رسید.
و آنگاه گفت:«بسم الله الرحمن الرحیم، و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الأرض و نجعلهم ائمة و نجعلهم الوارثین و نمکن لهم فی الأرض و نری فرعون و هامان و جنودهما منهم ما کانوا یحذرون».
به نام خداوند بخشایشگر بخشاینده، و اراده کرده ایم که بر آنان که در روی زمین به ضعف کشیده شده اند، منت نهاده، آنان را پیشوایان و وارثان قرار داده، آنان را صاحب اختیار زمین قرار دهیم، به فرعون و هامان و سپاهیان آنها آنچه را که از آن وحشت داشتند، بنماییم.
?غیبة شیخ طوسی،ص142
فرموده امام زمان عج در کودکی.