عشق حواس عاشق ببرد.
مجنون از راهی میگذشت.
جمعی نماز گذاشته بودند. مجنون از لا به لای نمازگزاران رد شد.
جماعت تند و تند نماز را تمام کردند.
همگی ریختند بر سر مجنون.
گفتند:
بی تربیت کافر شده ای.
مجنون گفت مگر چه گفتم؟!
گفتند:
مگر کوری که از لای صف نمازگزاران میگذری. مجنون گفت من چنان در فکر لیلی غرق بودم که وقتی میگذشتم حتی یک نمازگزار ندیدم.
شما چطور عاشق خدایید و در حال صحبت با خدا همگی مرا دیدید؟