ماجرای اذان شهید ابراهیم هادی و تسلیم شدن 18 عراقی + صوت اذان شهید هادی
رزمنده هامون تقریبا همه مناطق عملیاتی رو آزاد کرده بودند …
عراق تلفات سنگینی داده بود …
یکی از تپه ها که اتفاقا موقعیت مهمی داشت هنوز مقاومت میکرد ؛ بچه ها تلاش می کردند اون رو هم آزاد کنند.
در تاریکی صبحِ روز بعد به سمت تپه حرکت کردیم ؛ نیروهای زیادی از عراق روی تپه مستقر بودند.
با فرماندهان ارتش صحبت کردیم و هر طرحی دادیم به نتیجه نرسید یم …
ناگهان ابراهیم هادی به سمت تپه عراقی ها حرکت کرد و بعد روی تخته سنگی رو به قبله ایستاد
و با صدای بلند شروع به اذان گفتن کرد ؛ هر چه داد زدیم که بیا عقب الان تو را میزنند … فایده نداشت …
تقریبا اواخر اذان ابراهیم بود که صدای تیر اندازی عراقی ها قطع شده بود …
ولی همون موقع یک گلوله شلیک ش و به گردن ابراهیم اصابت کرد …
خون زیادی از ابراهیم میرفت. به کمک امدادگر زخم ابراهیم بسته شد …
در ادامه یکی از بچه ها امد و گفت یک سری از عراقی ها اومدن ؛ دستشون رو بالا گرفته و دارند تسلیم میشوند …
فورا گفتم مسلح بیاستید شاید حقه ای باشه ؛
18 عراقی به همراه یک افسر خودشون رو تسلیم کردند…
به کمک مترجم از افسر عراقی پرسیدم چقدر نیرو روی تپه هستند؟ گفت هیچی… ما آمدیم و خودمون رو تسلیم کردیم بقیه نیروها رو هم فرستادم عقب؛ الان تپه خالیه …
با تعجب پرسیدم چرا؟
گفت: چون نمیخواستند تسلیم بشند …
گفتم یعنی چی؟ افسر عراقی با بغض و اشک در پاسخ گفت: اًین موذن؟ ( کی بود اذان گفت ؟)
بعد گفت: به ما گفته بودن شما مجوس و اتش پرست هستید … به ما گفتند ما برای اسلام با ایرانی ها میجنگیم.ما وقتی میدیدم فرماندهانمان مشروب میخورند و اهل نماز نیستند در جنگ با شما دچار تردید شدیم.
امروز وقتی صدای اذان رزمنده شما رو شنیدم تموم بدنم لرزید … وقتی که نام امیرالمومنین رو آورد با خودم گفتم: تو با برادرانت میجنگی؟ نکنه مثل ماجرای کربلا …
گریه امانش نداد.بعد گفت: به نیروهام گفتم من میخوام تسلیم بشم هر کی میخواد با من بیاد.اینها با من اومدند؛ بقیه که نیومدند برگشتند عقب…
این سربازی هم که به موذن شلیک کرد رو هم آورده ام اگر دستور بدید اونو میکشم. حالا بگیید اون زنده است یا …؟
گیج شده بودم … گفتم زنده است …رفتیم پیش ابراهیم که داخل سنگر بستری بود …تمام هجده اسیر آمدند و دست ابراهیم را بوسیدند و رفتند نفر آخر به پای ابراهیم افتاده بود و گریه میکرد و میگفت منو ببخش من شلیک کردم …
بغض گلوی من رو هم گرفته بود…
دوست داشتنی ترین داداش دنیا
شهید ابراهیم هادی
صوت اذان شهید هادی.