بسم الله الرحمن الرحیم
در اوج غربت !
……ابن زیاد در قصر نشسته است و لحظه به لحظه حوادث را دنبال مى کند؛ خبر مى رسد که ابن اشعث به مسلم امان داده است.
…..مسلم را به سوى قصر مى آورند و او را لحظاتى کنار درِ قصر مى نشانند.
نگاه مسلم کجاست؟
آن کوزه آب را مى بینى؟
نگاه کن!
لب هاى مسلم از شدّت تشنگى خشکیده است.
او تقاضاى یک جرعه آب مى کند؛ امّا یکى از نگهبانان مى گوید: «اى مسلم! تو دیگر آب نمى نوشى تا به جهنم بروى»…(١)…
…بدن مسلم زخم هاى زیادى دارد؛ امّا این زخمِ زبانها بیش از همه درد آور است.
سرانجام لب هاى تشنه مسلم، دل یکى را به رحم مى آورد.
او به غلام خود دستور مى دهد تا ظرف آبى را از خانه براى مسلم بیاورد.
مسلم ظرف آب را به دست مى گیرد و مى خواهد آن را بنوشد؛ امّا تمام ظرف از خون لبش رنگین مى شود.
سه بار ظرف آب را عوض مى کنند؛ امّا هر بار خون تازه از لب و دندان مسلم جارى مى شود…(٢)…
اکنون، مسلم مى فهمد که تقدیر خدا بر این است که او تشنه باشد.
آرى آن روز مسلم از این راز خبر نداشت که همه یاران امام حسین (علیه السلام) با لب تشنه شهید خواهند شد.
……ابن اشعث به نزد ابن زیاد مى رود و بعد از عرض ادب به او مى گوید: «من به مسلم امان داده ام».
ابن زیاد با غضب به او مى گوید: «من تو را فرستادم تا مسلم را دستگیر کنى، نه این که به او امان بدهى».
ابن اشعث به ناچار سکوت مى کند.
مسلم را داخل قصر مى برند.
…..مسلم این گونه سلام مى کند: «سلام بر آن کس که هدایت یافت و اطاعت خداوند را نمود».
ابن زیاد از این که مسلم این گونه سلام مى کند عصبانى مى شود.او انتظار داشت که مسلم به عنوان امیر کوفه به او سلام دهد.
آرى، مسلم فقط یک امیر دارد او هم امام حسین (علیه السلام) است و بس.
ابن زیاد رو به مسلم مى کند و مى گوید:
اى مسلم! به کوفه آمدى و میان مردم اختلاف انداختى و آشوب به پا کردى.
مردم این شهر، ما را دعوت کردند تا دین خدا را زنده کنیم.
خیلى دلت مى خواست که در کوفه حکومت کنى و امیر کوفه شوى، امّا خدا نخواست و تو را شایسته این مقام ندید.
اگر ما خاندان پیامبر شایسته خلافت نباشیم، پس چه کسى شایستگى آن را دارد؟
مگر نمى دانى که امروز یزید، شایستگى خلافت را دارد و اطاعت او بر شما واجب است.
هرگز، فقط خاندان پیامبر، شایستگى رهبرى مسلمانان را دارند.
اینجاست که ابن زیاد عصبانى شده و شروع به ناسزا گفتن به امام حسین (علیه السلام) مى کند.
مسلم در جواب مى گوید: «تو و پدرت به این دشنامها سزاوارتر مى باشید».
……صورت ابن زیاد از شدت عصبانیّت برافروخته مى شود و فریاد مى زند:
«امروز تو را به شیوه اى مى کشم
که هیچ کس را تاکنون این گونه به قتل نرسانده باشند»…(٣)…
……اکنون مسلم، خدا را شکر مى کند و به او مى گوید:
«خوشحالم که خدا شهادت را به دست بدترین انسانها که تو باشى نصیب من گرداند، ما راضى به آن هستیم که خدا بین ما و شما قضاوت کند»…(٤)…
……آرى، همواره شهادت، بزرگترین آرزوى مسلم بوده است.
همسفر خوبم!
مسلم مى توانست به وسیله سازش با ابن زیاد، جان خود را نجات دهد.
☝️?امّا دیدى که چگونه در مقابل ابن زیاد از امام حسین (علیه السلام) دفاع کرد و لحظه اى کوتاه نیامد.
……چرا مسلم این طرف و آن طرف را نگاه مى کند؟
…?…منابع… …
١.الإرشاد ج 2 ص 60، تاریخ الطبری ج 4 ص ٢٨١
٢.الإرشاد ج 2 ص 61، بحار الأنوار ج 44 ص 355.
٣.مقتل الحسین علیه السلام ص 54.
٤.مقتل الحسین علیه السلام ص 54.
#قسمت_سی_و_نهم
……مهدی خدامیان ارانی……
_____________________
#سفیر_عشق
_____________________
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
سفیر عشق قسمت سی ونهم