بسم الله الرحمن الرحیم
در اوج غربت!
…دروغگوترین قاضى…
…?…خورشیدِ روز هفتم ذى الحجّه در حال غروب کردن است.
در کوفه غوغایى به پا شده است.همه از هانى مى گویند، عدّه اى مى گویند که هانى شهید شده است.
جوانان قبیله مُراد شمشیرهاى خود را در دست گرفته اند و در یک چشم به هم زدن، قصر ابن زیاد را محاصره کرده اند.
……آنها مى خواهند انتقام خون هانى را بگیرند.
صداى مردم به گوش هانى مى رسد، اکنون او امیدوار شده است که یارانش، او را از زندان نجات خواهند داد.
آیا هانى نجات پیدا خواهد کرد؟
……ابن زیاد خود را در محاصره جوانانى مى بیند که سراسر شور و خروشند.
او هرگز فکر نمى کرد که با چنین وضعیّتى روبرو شود.
هانى به او گفته بود که اگر مرا بکشى، در آتش غضب یارانم خواهى سوخت.
ابن زیاد مى داند که دیگر کارى از دست سربازانش بر نمى آید.
……تعداد سربازان او بسیار کمتر از این جوانانى است که قصر را محاصره کرده اند.
راه فرارى هم براى ابن زیاد نمانده است.
……در اینجا شمشیر، کارى نمى تواند بکند؛ امّا زبان شُرَیح قاضى مى تواند معجزه کند.
……نمى دانم شُرَیح قاضى را مى شناسى یا نه؟
…..او در زمان حضرت على (علیه السلام) قضاوت کوفه را به عهده داشت و مردم کوفه به او اعتماد زیادى داشتند.
اینجاست که ابن زیاد از این اعتماد مردم سوء استفاده مى کند و شُرَیح قاضى را با پول بسیار زیادى که به او مى دهد همراه و همگام خود مى کند.
…..نگاه کن!
…..بالاى پشت بام قصر را مى گویم.
چه مى بینى؟
این شُرَیح قاضى است که آنجا ایستاده است.
……گوش کن! او دارد با مردم سخن مى گوید:
«اى مردم، آرام باشید! من اکنون نزد هانى بودم، حال او خوب است»…(١)…
……دوست من!
……نمى دانم این سخن چه بود که این قدر در مردم اثر کرد.
……همه آن جوانانى که با شمشیر خود آمده بودند، به سوى خانه هایشان باز مى گردند.
……ببین که چگونه این جوانان، هانى را در زندان تنها مى گذارند و مى روند!
آخر چه شد که این جوانان، این گونه خام شدند؟
……آنان آمده بودند تا قصر را به آتش بکشند؛ پس چه شد که بدون هیچ حرکتى به خانه هایشان برگشتند.
….?…منابع……..
١.مقتل الحسین علیه السلام ص 30، الإرشاد ج 2 ص 48، تاریخ الطبری ج 4
………مهدی خدامیان ارانی……..
#قسمت_بیست_و_هفتم
______________________
#سفیر_عشق
______________________
اللهم صل علی محمد و ال محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم
سفیر عشق قسمت بیست و هفتم