️بسم الله الرحمن الرحیم
️سردار فاتح خیبر می آید!
اسب سوارى از آن دوردستها با سرعت به سوى ما مى آید.او پرچمى نیز در دست دارد.
آیا صدایش را مى شنوى؟
بشارت! بشارت!
گویا او خبر خوبى را آورده است.او از اسب پیاده مى شود و نزد پیامبر آمده و بعد از سلام مى گوید: «اى رسول خدا! جعفر به سوى شما مى آید»…(1)…
وقتى پیامبر نام جعفر را مى شنود صورتش همچون گل مى شکفد و بسیار خوشحال مى شود و خدا را شکر مى کند.
تو رو به من مى کنى و مى گویى: این جعفر کیست که پیامبر این قدر از آمدن او خوشحال شد؟
من در جواب مى گویم: جعفر فرزند ابوطالب است، او برادر على علیه السلام است.پانزده سال قبل وقتى که مسلمانان در مکه بودند بت پرستان آنها را اذیت مى کردند، پیامبر گروهى از مسلمانان را به سرپرستى جعفر به کشور حبشه فرستاد.اکنون بعد از این همه سال، جعفر بازگشته است…(2)…
جعفر وقتى به مدینه رسیده است با گروهى از همراهان خود براى یارى پیامبر به خیبر مى آید…(3)…
بعد از لحظاتى، جعفر از راه مى رسد، پیامبر به استقبال او رفته و او را در آغوش مى گیرد و پیشانى او را مى بوسد…(4)…
نگاه کن! اشک شوق در چشمان پیامبر حلقه مى زند و رو به جعفر مى کند و مى گوید: اى جعفر! نمى دانم امروز خدا را به کدامین نعمت شکر کنم؛ به بازگشت تو از حبشه یا به فتح خیبر به دست برادرت على…(5)…
جعفر لبخندى مى زند، اکنون برادرش على علیه السلام ، او را در آغوش مى گیرد، تمام وجود آنها از عشق به یکدیگر لبریز شده است.
️نگاه کن! جعفر به سوى اسب خود مى رود، و بعد از لحظه اى برمى گردد.بسته اى روى دست گرفته و به این سو مى آید.او چنین مى گوید: «اى رسول خدا! وقتى مى خواستم از حبشه بیایم، نجاشى، پادشاه حبشه این پارچه زرباف را به من داد تا به شما تقدیم کنم».
پیامبر در حقّ نجاشى دعا مى کند.و هدیه او را از جعفر مى گیرد.
همه نگاهشان به این پارچه گران قیمت است.در بافتن این پارچه از طلا استفاده شده است.
در این هنگام پیامبر رو به همه مى کند و مى گوید: «این پارچه قیمتى را به کسى مى دهم که خدا و مرا دوست دارد و خدا و من هم او را دوست داریم».
همه نگاهها به سوى على علیه السلام مى رود.مردم دیگر مى دانند که منظور پیامبر از این سخن على علیه السلام است.
اکنون على علیه السلام جلو مى رود و پیامبر این هدیه ارزشمند را به او مى دهد…(6)…
پیامبر از آمدن جعفر خیلى خوشحال است، براى همین رو به جعفر مى کند و مى گوید: اى جعفر آیا مى خواهى به تو هدیه ارزشمند بدهم؟
جعفر در جواب مى گوید: آرى.
همه کسانى که این سخن را مى شنوند خیال مى کنند که پیامبر مى خواهد هدیه اى مثل طلا به جعفر بدهد.
.به راستى هدیه مخصوص پیامبر چیست؟
?منابع
1.أعلام الورى ج 21 ص 23،
2.رجال الطوسی ص 31
3.تاریخ المدینة لابن شبّة ج 1 ص 186،
4.أعلام الورى ج 1 ص 210،
5.الخصال ص 484، عیون أخبار الرضا ج 2 ص 231،
6.الأمالی للطوسی ص 614،
قسمت سی و پنجم
کتاب سرزمین یاس نوشته مهدی خدامیان
#سرزمین_یاس
سرزمین یاس، ️سردار فاتح خیبر می آید. قسمت سی وپنجم