بسم الله الرحمن الرحیم
پیش به سوی سرزمین یاس!
.به راستى فدک چگونه جایى است؟ آیا آنجا باغ دور افتاده اى است؟
بعضىها هم مى گویند آنجا باغ حاصلخیزى است و براى همین خدا آن را به پیامبر داده است.اگر فدک باغ است، وسعت آن چقدر است؟
در همین فکرها هستم و در حق تو دعا مى کنم.اگر تو نبودى من هیچ وقت به فکرم نمى رسید که به فدک بروم و آنجا را از نزدیک ببینم.از قدیم گفته اند شنیدن کى بود مانند دیدن!
آفتاب به وسط آسمان رسیده است.وقت نماز فرا رسیده است.فکر مى کنم کنار آن درخت، چشمه اى باشد، خوب است نمازمان را آنجا بخوانیم.
بعد از نماز، نان و خرمایى را که همراه خودت دارى، مى آورى و این ناهار ما مى شود.من مى خواهم کمى استراحت کنم؛ تو مى گویى: «راه تو را مى خواند».
تا چشم به هم مى زنم سوار اسب سفیدت شده اى.من هم بلند مى شوم و سریع به سفر خود ادامه مى دهیم.
غروب نزدیک است و مقدارى از راه باقى مانده است.فدک، پشت همان رشته کوه است.خورشید در افق فرو مى رود، هوا تاریک مى شود.باید شب را در
همین جا اتراق کنیم.
صبح زود به سوى فدک مى رویم.اکنون مى توانى نخلستان هاى فدک را ببینى.
خداى من! چه نخلستان هاى بزرگى!
تا چشم کار مى کند درخت هاى سر به فلک کشیده خرما!
من از تعجب نزدیک است شاخ در بیاورم!! آیا اینجا همان جایى است که مى گفتند یک باغ است؟ کجاى فدک به باغ مى خورد؟ کیلومترها نخلستان در اینجاست!
فدک یک باغ نیست یک سرزمین حاصلخیز است!
ساعتى در این نخلستانها راه مى رویم.چشمه هاى آب در اینجا جارى است.انواع درختان میوه به چشم مى آیند
خیلى دلم مى خواهد بدانم مساحت این سرزمین چقدر است.خوب است از یکى از اهالى اینجا سول کنیم.آنجا گروهى از کشاورزان مشغول آبیارى هستند.نزدیک مى رویم و سول مى کنیم.
آنها جواب مى دهند نخلستان هاى فدک حدود ده هکتار مى باشد (هر هکتار، ده هزار متر مربع است…
جلوتر که مى رویم به قلعه بزرگى مى رسیم.این همان قلعه اى است که مردم فدک در آن زندگى مى کنند.
فکر مى کنم که خداوند هدیه اى ارزشمند به پیامبر خود داده است و فدک درآمد بسیار زیادى داشته باشد.البته پیامبر درآمد فدک را میان فقیران مدینه تقسیم خواهد کرد.
.در حال حاضر اسلام در حال گسترش است.عده زیادى از مسلمانان که در مکه زندگى مى کنند در شرایط سختى هستند.مکه در تصرف بت پرستان است.مسلمانان آنجا خانه و زندگى خود را رها مى کنند و با دست خالى به سوى مدینه مى آیند.
تا چه زمانى پیامبر باید شاهد فقر و ندارى یاران خود باشد؟
خدا به او ثروتى داده است تا بتواند به مسلمانان فقیر کمک کند تا خانه اى براى خود تهیه کنند و زندگى دست و پا کنند.
تو در نخلستانها قدم مى زنى.اینجا
را خیلى دوست دارى.طبیعت زیباى اینجا چشم تو را نوازش مى دهد.
اینجا سرزمینى نیمه کوهستانى است و هواى بهترى نسبت به مدینه دارد.چشمه هاى جارى آب، صداى پرندگان، پرواز پرندهها براى تو روح بخش است.
مى دانم دوست دارى چند روزى اینجا بمانى و صفا کنى؛ اما قرار ما این بود که بعد از دیدن فدک، زود به سوى مدینه باز گردیم.
تو رو به من مى کنى و مى گویى: لحظه اى دیگر صبر کن! و باز در دل نخلستانها مى روى.
نمى دانم تو را چه شده است؟ چرا نمى توانى از فدک دل بکنى؟ چرا دلت اسیر این سرزمین شد؟ چرا؟
ناگهان نسیم مى وزد و تو بوى گل یاس را احساس مى کنى.مدهوش مى شوى.
آخرین نگاه تو به سرزمین فدک با بوى گل یاس آمیخته شده است.فدک همیشه تو را به یاد گل یاس مى اندازد.در گوشه قلبت مى نویسى: «فدک، سرزمین گل یاس است».
رو به من مى کنى و مى گویى: این بوى یاس از کجاست؟ من نمى دانم، تو نمى دانى، هیچ کس نمى داند.
گذشت زمان این راز را آشکار خواهد کرد.
?کتاب سرزمین یاس نوشته مهدی خدامیان
قسمت چهل و هفتم
#سرزمین_یاس
سرزمین یاس قسمت چهل و هفتم