بسم الله الرحمن الرحیم
درود بر دختر اسمان….!
دوباره بوى بهار در فضا مى پیچد و نسیم مى وزد.جبرئیل باز گشته است:
اى جبرئیل، از سوى خدا چه پیامى آورده اى؟
خدا دستور داده است که تو فدک را به فاطمه سلام الله علیها بدهى، فدک از این لحظه به بعد مالِ فاطمه سلام الله علیها است
⚜آرى، درست شنیدى خدا سرزمین فدک را به فاطمه سلام الله علیها بخشیده است.این فرمان خداست
من و تو بسیار خوشحال هستیم که قبل از این ماجرا، سفرى به فدک داشته و آنجا را از نزدیک دیده ایم.فدک براى من و تو فقط یک اسم نیست، یک خاطره زیباست.سرزمینى حاصلخیز با نخلستان هاى بزرگ، چشمه هاى جارى آب!
نمى دانم چرا اشک در چشم پیامبر نشسته است؟ آیا این اشک شوق است؟
نه، این اشک فراق است.هر وقت که پیامبر به یاد یار سفر کرده اش، خدیجه سلام الله علیها مى افتد غمى مبهم
وجودش را فرا مى گیرد.
پیامبر به یاد خدیجه سلام الله علیها است.یاد روزى که به خواستگارى خدیجه سلام الله علیها رفت.دست پیامبر از مالِ دنیا خالى بود؛ امّا خدیجه سلام الله علیها زن ثروتمند آن روزگار بود، هیچ کس به اندازه او ثروت نداشت.
قرار شد پیامبر به خواستگارى خدیجه سلام الله علیها برود؛ امّا هر مردى باید براى همسرش مهریه اى قرار بدهد.او از مالِ دنیا چیزى نداشت تا آن را مهریه خدیجه سلام الله علیها قرار بدهد.
عموى خدیجه سلام الله علیها با این ازدواج مخالف بود، او در مجلس خواستگارى حاضر شد و گفت: مهریه خدیجه بسیار زیاد است و باید به صورت نقدى پرداخت شود.
عموى پیامبر، ابوطالب علیه السلام سؤل کرد: مهریه خدیجه چقدر است؟
عموى خدیجه سلام الله علیها یک چیزى گفت تا آنها ناامید بشوند: چهار صد هزار مثقال طلا!
ابوطالب لبخندى زد و گفت: «قبول است».
همه تعجّب کردند و با خود گفتند: «پیامبر این همه پول را از کجا خواهد آورد….!
قسمت پنجاه و هفتم
?کتاب سرزمین یاس نوشته مهدی خدامیان
#سرزمین_یاس
سرزمین یاس، قسمت پنجاه و هفتم.