️بسم الله الرحمن الرحیم
️راه تو را مى خواند!
بلند شو چقدر مى خوابى! با تو هستم!
چه مى گویى! چرا نمى گذارى بخوابم؟
من رفتم اگر کمى دیر کنى از قافله جا مى مانى لشکر اسلام حرکت کرد.
واى! اصلاً یادم نبود
از جا بلند مى شوم، حق با توست مردم آماده حرکت هستند هنوز آفتاب طلوع
نکرده است سریع نماز مى خوانم و مى آیم.
کجایى همسفر خوبم
تو در صف اوّل لشکر ایستاده اى! آفرین بر تو! شمشیرى در دست گرفته اى.
لشکر آماده حرکت است من مى خواهم آمارى از این لشکر داشته باشم: دویست نفر سواره نظام و بقیّه که هزار و چهارصد نفر هستند پیاده نظام مى باشند…(1)…
آنجا را نگاه کن، این خانمها اینجا چه مى کنند!
خوب است بروم از خودشان سوأل کنم:
ببخشید، خانم هاى محترم! آیا مى دانید ما داریم به جنگ مى رویم؟
بله مى دانیم.
پس شما کجا مى آیید؟
ما همراه این لشکر مى آییم تا در هنگام جنگ از مجروحان پرستارى کرده و آنها را مداوا کنیم….(2)…
خورشید از افق طلوع مى کند و همه منتظر هستند تا پیامبر دستور حرکت را بدهد.
در انتظار رسیدن علمدار مى مانیم، هیچ لشکرى، بدون پرچم و علامت مخصوص خود حرکت نمى کند.
پیامبر پرچمى را در دست گرفته است نسیم مى وزد و پرچم را تکان مى دهد، به راستى این پرچم چقدر زیباست!
خیلىها آرزو دارند که پیامبر این پرچم را به دست آنها بدهد پیامبر جلو مى آید و نگاهى به یاران خود مى کند، او على علیه السلام را صدا مى زند و پرچم را به دست او مى دهد…(3)…
فقط او شایستگى علمدارى دارد این پرچم حق طلبى و حق جویى است مگر مى شود در دست دیگرى باشد؟
این پرچم یک تاریخ است، یک خط سیر است، گذشته را به آینده متصل مى کند.
پرچمى که سرانجامش به دست آخرین منجى خواهد بود، همان منجى که از نسل على علیه السلام است!
على علیه السلام جلوى لشکر مى رود، همه باید پشت سر او حرکت کنند، بانگ «اللّه اکبر» در فضا مى پیچد و لشکر، شهر مدینه را ترک مى کند.
خیبر در شمال مدینه واقع شده است و ما باید حدود 120 کیلومتر راه برویم…(4)…
آرى، مردم فَدَک و قبیله غَطَفان با یهودیان خیبر هم پیمان شده اند وقتى که لشکر اسلام به سوى خیبر حرکت کند، سپاه بزرگى از مردم خیبر، فدک و غَطَفان تشکیل خواهد شد.
ما باید قبل از تشکیل لشکر بزرگ به خیبر برسیم براى همین از یک راه فرعى مى رویم تا به جاسوسان یهود برخورد نکنیم.
بعد از طىّ مسافتى، پیامبر عَبّاد را به حضور مى طلبد.
اکنون تو از من سؤال مى کنى:
عَبّاد کیست؟
آنجا را نگاه کن! آن جوان که به سوى پیامبر مى آید، عَبّاد است
او یکى از شجاع ترین یاران پیامبر است و پیامبر به او علاقه زیادى دارد او دوست دارد جانش را در راه اسلام فدا کند…(5)…
فکر مى کنم که پیامبر مى خواهد مأموریّت مهمّى را به او بدهد پیامبر رو به عَبّاد مى کند و از او مى خواهد تا همراه دو نفر از دوستانش به سوى سرزمین خیبر حرکت کنند و موقعیّت دشمن را شناسایى کنند و اگر خبر تازه اى به دست آوردند سریع گزارش دهند.
عَبّاد دو نفر از دوستانش را که این سرزمین را مثل کفِ دست خود مى شناسند انتخاب مى کند و به سوى خیبر حرکت مى کند.
?منابع
1. الکامل فی التاریخ ج 2 ص 216،
2. المغنی ج 10 ص 391، الشرح الکبیر لابن قدامة ج 10 ص 426،
3. السیرة النبویة لابن هشام ج 3 ص 791.
4. الشرح الکبیر لأبی البرکات ج 4 ص 322؛
5. سیر أعلام النبلاء ج 1 ص 337،
?کتاب سرزمین یاس نوشته مهدی خدامیان
قسمت ششم
#سرزمین_یاس
سرزمین یاس، قسمت ششم