️بسم الله الرحمن الرحیم
️چشمها را باید شست..
اکنون که قلعه قَموص فتح شده است پیامبر فعلاً تصمیم حمله به قلعه هاى دیگر را ندارد.در واقع پیامبر مى خواهد به آنها فرصت بدهد تا آنها خودشان تسلیم شوند.
️آرى، خبر شکست مهمّ ترین قلعه یهود به همه سرزمین حجاز خواهد رفت و به زودى همه کسانى که به فکر دشمنى با اسلام بودند تغییر موضع خواهند داد.
اکنون پیامبر یکى از یاران خود را که «مَحیصه» نام دارد، مى طلبد و از او مى خواهد تا به سوى سرزمین فَدَک حرکت کند و با آنها گفتگو کند.اگر آنها حاضر بشوند تسلیم بشوند چه بهتر وگرنه لشکر اسلام بعد از فتح همه قلعهها به آنجا خواهد رفت.
مردم فدک همه یهودى هستند و قبل از
این با یهودیان خیبر هم پیمان شده بودند.آنها وقتى بفهمند قلعه قَموص سقوط کرده است، خواستار صلح خواهند شد.
مَحیصه سوار بر اسب مى شود و به سوى فدک به پیش مى تازد…(1)…
لشکر اسلام در اردوگاه است.همه از پیروزى امروز خوشحال هستند.
شب فرا مى رسد و تو به خیمه خود مى روى تا استراحت کنى.من هم مشغول نوشتن خاطرات امروز مى شوم.
ساعتى مى گذرد.دوباره بى خوابى به سراغم مى آید.نمى دانم چه کنم؟
خوب است برخیزم و در بیرون خیمه قدرى قدم بزنم.
از آن طرف صدایى به گوشم مى خورد.گویا دو نفر با هم سخن مى گویند:
دیدى على امروز چه کرد؟ همه با چشم خود دیدند که چگونه درب قلعه را از جا کند.اکنون هیچ آبرویى براى ما نمانده است.ما فرمانده شکست خورده هستیم و على سردار فاتح خیبر!
چرا این موضوع براى شما این قدر بزرگ شده؟
من نقشه اى دارم.ما مى توانیم این کار على را کوچک جلوه بدهیم.باید تلاش کنیم تا تاریخ طورى نوشته شود که ما مى خواهیم!
یعنى چه؟ مگر مى شود حقیقت را مخفى کرد؟
ما باید به فکر آینده باشیم.ما باید تلاش کنیم تا آیندگان از حقیقت ماجراى امروز با خبر نشوند.
آخر چگونه مى شود این کار را کرد؟
براى هر کارى راهى وجود دارد.ما باید به یک نفر پول بدهیم و از او بخواهیم تا همیشه از فتح خیبر سخن بگوید.او باید هر جا مى نشیند بگوید: مردم! کاش شما مى بودید در روز خیبر مى دیدید که على چگونه در خیبر را از جا کند.او باید به عنوان راوىِ خیبر شناخته شود.
فایده این کار چیست؟
به زودى عدّه اى نویسنده پیدا مى شوند که مى خواهند در مورد خیبر کتاب بنویسند.آن وقت آنها سراغ همین راوىِ خیبر مى آیند که ما او را درست کردیم.او فتح خیبر را آن طورى مى گوید که
من مى گویم.
مگر تو فتح خیبر را چگونه مى گویى؟
همه عظمت امروز در این بود که على درب قلعه خیبر را از جا کند.ما باید این کار را کوچک جلوه بدهیم.من دوست دارم که آیندگان باور کنند که اندازه درب قلعه خیبر، 2 متر طول و 1 متر عرض داشته و پهناى آن هم فقط 10 سانتیمتر بوده است!
این ممکن نیست! این اندازه اى که تو مى گویى اندازه درِ یک اتاق است، نه در بزرگ ترین قلعه خیبر!
ما باید قصّه خیبر را طورى بگوییم که همه باور کنند! مثلاً مى گوییم که در هنگام جنگ، سپرِ على از دستش افتاد، على با کمال شجاعت به طرف درب قلعه رفت و آن را از جا کند و به جاى سپر استفاده کرد…(2)…
آن وقت به طور ناخودآگاه همه باور مى کنند که درب خیبر به اندازه یک سپر بوده است!
حالا یک کم از سپر بزرگ تر باشد اشکال ندارد.
واقعاً که تو هوش زیادى دارى.یادم باشد حتماً برایت اسپند دود کنم!!
البته این کارها خرج دارد.آیا حاضر هستى پول خرج کنى؟ باید از جیب خودت مایه بگذارى.
این را از من به یادگار داشته باش! بهترین راه براى تحریف حقیقت این است که به گفتن قسمتى از آن اکتفا کنى.هرگز با حقیقت مخالفت نکن، بلکه قسمتى از آن را بگو! باور کن به هدف خودت مى رسى.
من از شنیدن این سخنان بسیار تعجّب مى کنم، آخر چرا اینها مى خواهند حقیقت را مخفى کنند؟ آیا آنها در نقشه خود موفّق خواهند شد؟
?منابع
1.تفسیر مجمع البیان ج 9 ص 203، الدرر لابن عبد البرّ ص 201،
2.المسترشد للطبری ص 327؛
قسمت سی و ششم
?کتاب سرزمین یاس نوشته مهدی خدامیان
#سرزمین_یاس
سرزمین یاس، قسمت سی و ششم،چشم ها را باید شست.