بسم الله الرحمن الرحیم
️ما برای غارت نیامدیم!
پیامبر از دور نگاهى به سرزمین خیبر مى کند، دست رو به آسمان مى گیرد و با خداى خویش سخن مى گوید:
اى کسى که آسمانها و زمین از آنِ توست از تو مى خواهم که خوبى هاى این سرزمین را روزیم کنى و از سختىها و بدى هاى این سرزمین به تو پناه مى آورم…(1)…
اردوگاه لشکر در همین نقطه برپا مى شود، همه مشغول برپا کردن خیمه هاى خود مى شوند.
عدّه اى از سربازان به دستور پیامبر براى شناسایى منطقه مى روند آنها مأموریّت دارند در همه نقاط حسّاس مستقر شوند و راهها را به تصرّف خود درآورند
بعد از خواندن نماز صبح، همه آماده مى شوند، باید تا هوا تاریک است خودمان را به قلعهها برسانیم…
ما در نزدیکى قلعهها هستیم، یهودیان در خواب ناز هستند هوا کم کم روشن مى شود نگاه کن! قلعه هاى محکم خیبر را مى گویم، آنها بر بالاى تپهها ساخته شده اند.
فراموش نکن که خیبر نام همه این سرزمین است به هفت قلعه و نخلستان هاى بزرگى که در این اطراف هستند منطقه خیبر مى گویند؛ امّا هر قلعه براى خودش نامى دارد
…آیا مى خواهى نام این هفت قلعه را براى تو بگویم: ناعِم، قَموص، شقّ، نطاه، سلالِم، وَطیح، کتبیه…(2)…
️آیا آن قلعه را مى بینى که از همه بزرگ تر و بسیار محکم است؟
آن قلعه قَموص است که آوازه اش همه جا را فرا گرفته است…(3)…
سران یهود و نیروهاى اصلى سپاه یهود در آنجا مستقر هستند در بقیّه قلعه ها، مردم عادى یهود که بیشتر کشاورز هستند زندگى مى کنند….(4)…
همه قدرت و اقتدار یهود در این قلعه خلاصه مى شود، به همین جهت مردم قلعه قَموص را به نام قلعه خیبر مى شناسند.
اکنون همه منطقه در محاصره ما قرار مى گیرد، همه نیروها به صورت منظّم و مرتّب ایستاده اند خود پیامبر
هم در جلوى لشکر قرار دارد.
درب یکى از قلعهها باز مى شود، من فکر مى کنم که الآن جنگجویان یهود بیرون مى ریزند و به سوى ما حمله مى کنند.همه آماده مى شویم شمشیرها در دست ما قرار دارد.
تو به درب قلعه نگاه مى کنى و مى بینى عدّه اى با بیل و کلنگ از قلعه خارج مى شوند خنده ات مى گیرد و مى گویى:
اینها مى خواهند با بیل و کلنگ به جنگ ما بیایند! مگر آنها شمشیر ندارند!
همسفرم! اینان کشاورزان معمولى هستند که مى خواهند براى آبیارى نخلستان هاى خود بروند جنگجویان و فرماندهان قلعه قَموص کنار همسرانشان در خواب خوش هستند چه کسى حال دارد صبحِ به این زودى از خواب بیدار شود؟…(5)…
کشاورزان از دور به ما نگاه مى کنند، لشکرى را مى بینند که روبروى قلعه صف بسته اند.
اوّل خوشحال مى شوند خیال مى کنند که ما همان مردم فدک هستیم که به یارى آنها آمده ایم تعجّب مى کنند که چرا بى خبر آمده ایم!
وقتى قدرى نزدیک تر مى شوند، یکى از آنها فریاد مى زند: «به خدا قسم! این لشکر محمّد(صلی الله علیه و اله) است! »…(6)…
ناگهان همه، بیلها و کلنگ هاى خود را رها مى کنند و فرار مى کنند، آنها خیلى مى ترسند و به سوى قلعه مى دوند.
پیامبر این صحنه را مى بیند و به یاد وعده الهى مى افتد و آن را به فالِ نیک مى گیرد و مى گوید: «یهودیان به زودى شکست خواهند خورد»…(7)…
?منابع
1. مجمع الزوائد ج 10 ص 134،
2. معجم البلدان ج 2 ص 409؛
3. أعلام الورى ج 1 ص 207،
4. الإرشاد ج 1 ص 129،
5. الطبقات الکبرى ج 2 ص 106،
6. السنن الکبرى للبیهقی ج 2 ص 230،
7. صحیح ابن حبّان ج 16 ص 194،
کتاب سرزمین یاس نوشته مهدی خدامیان
قسمت دوازدهم
#سرزمین_یاس
سرزمین یاس، قسمت دوازدهم